سلام
ممنون گیسو کمند عزیز. خیلی به حرفاتون فکر کردم آره دسته شوهرم ترس از دست دادن هیچی رو نداره فقط از این می ترسه که کی میخواد از مادرش پرستاری کنه؟ همین.
من خواب نیستم. همه چیزو می دونم. می دونم به هیچ عنوان نمیشه که یه مرد توی دو سه سال اخیر فقط دوبار نیاز جنسی داشته باشه. اونم توی رابطه مدام حواسش باشه که دست زنش بهش نخوره.
می بینم سرش مدام توی گوشی و شبکه های مجازیه. میدونم بازم یکی هست. خیلی چیزای دیگه هم هست که واقعا اینجا هم نمیتونم بازشون کنم.
شوهرم نسبت به قبل تر خیلی فرق کرده. دیگه شب بیرون از خونه نمیمونه. هرچند خیلی هم زود نمیاد خونه. در چند مورد حرفاشو بهم میزنه. خیلی وقتا که کاری ازش بخوام واسم انجام میده.
کمتر عصبی میشه.
خوندن اینجا درد منو دوا نمی کنه. من نمیتونم باهاش درباره مسائل خصوصی یا درددل کردن ساده یا مسائل زندگیمون حرف بزنم. همش میترسم. نکنه عصبی بشه. نکنه فاصلمون بیشتر بشه و ...
خوندن اینجا واسه چند روز روش اثر داره. مثل پارسال که برگ دفترم رو خونده بود. واسه یه مدت رفتارش 180 درجه تغییر کرد ولی باز روز از نو روزی از نو.
اون هم خیلی چیزها رو میدونه. خبر داره که من از کارهاش بصورت سر بسته خبر دارم. من قبلنا هرچند شب یه بار بهش می چسبیدم. باهاش قبل خواب حرف میزدم. همش بهش میگفتم بهم توجه کن. اونم فکر می کرد نیاز به رابطه دارم و دعوام می کرد. درصورتی که بعد بدنیا اومدن دخترمون اونجوری نشدم.
ما چندتا خواهریم. با خواهرام که جمع میشیم میگیم می خندیم. شاید من از اونها هم بیشتر حرف بزنم و توضیح بدم. همش دنبال اینم که مطلب جدید یاد بگیرم. کار با فوتوشاپم بد نیست. از سیستم به اندازه راه انداختن کار خودم و اطرافیان سر در میارم. تم تولد طراحی می کنم. از پختن شیرینی و کیک خیلی خوشم میاد. آشپزیم خوبه. یه مطلبی رو سریع یاد می گیرم. ولی همه اینها به کنار مهارت شوهر داریم صفره.
درصورتی که همه خواهرام توی روابط با شوهر از من بهترن. شاید شوهرای اونها هم از شوهر من بهتر باشن. جالبه که یه باری داشتم درباره یه مشکل خیلی خیلی جزئی توی زندگی خودم مثال میزدم همه تعجب کردن. گفتن ما فکر می کردیم که تو خیلی خوب بلدی با شوهرت رفتار کنی.
من و شوهرم دقیقا مثل همیم. من منتظرم که اون یه کاری بکنه تا من سرحال بیام اونم منتظره که من همه چی تمام باشم و اونو سر شوق بیارم.
الان داشتم تاپیک یکی از آقایون رو میخوندم که تازه باز کرده بود، شاید حرفای این آقا حرفای شوهر من هم باشه. چون شوهر من هم تقریبا همین اتفاق واسش افتاده. دقیقا بعد همون خیانتاش دیگه منو ندید. نیازای جنسیش رو سرکوب کرد. همون دوباری هم که رابطه داشتیم فقط واسه رفع تکلیف بود چون نه خودش لذت برد و نه گذاش من لذت ببرم.
فکر کنم همون جدایی واسه ما خیلی بهتر باشه.
من میتونم بعد جدایی گلیم خودمو از آب بکشم بیرون. با جدایی نه من چیزی از دست میدم نه شوهرم فقط این وسط دخترم ضربه می بینه.
بعضی وقتا میگم بذارم یکم دیگه که بزرگتر شد اونوقت جدا بشم. باز میگم من که اینهمه سختی و نداری و بی مهری رو تحمل کردم بذار بازم می مونم. چون مسئله ارثیه پدریشون داره حل میشه و شرایط مالیمون تغییر می کنه.
می بینید؟ من پر از تردیدم.
ممنون السای جان.
خدا رو شکر دخترم به من نرفته خیلی هم شاده. همش دوست داره برقصه. فکر کنم تا چند وقت دیگه از من هم یه رقاص بسازه
پیشنهاد نامه خوبه. قبلا اینکارو کردم ولی اون جواب نامه رو نمیده. من دوست دارم حرفای اون رو هم بشنوم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)