به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 69
  1. #31
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 23 خرداد 94 [ 21:39]
    تاریخ عضویت
    1394-2-30
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    249
    سطح
    4
    Points: 249, Level: 4
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 24 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    هرجور تونستید به پزشک تنها صحبت کنید وبگید که حالت ثابتی نداره. و ازشون بخواهید که اگه صلاح میدونن دارو تجویز کنن تا یکم آروم شه. خیلی جالبه، قبل از اینکه من برم با مشاورمون حرف بزنم خانمم چند جلسه ای رفته بود وقتی مشاورمون منو دید به خانمم گفته بود جوری شما تعریف کردی من فکر میکردم همسرتون ادم عصبی و دیوونه ای هست. الان مادرخانمم که مخالف جدا شدن هست و میگه به هیچ وجه نمیزارم جدا شین، خانمم با مادرش بدشده و یسری حرفای بی ربط میزنه. شاید برای خیلی از خانمهایی که این پست رامیخونن تعجب برانگیز باشه که دختری پشت سر مادرش بد بگه. همه فهمیدن که مشکلش واقعا مسئله روحی هست. منم کاملا درک میکنم که شما دوس ندارید ازشون جدا شین چون درکل ازش راضی هستین ولی باید یه راهی برای متقاعد کردنش برای رفتن به مشاوره و روانکاوی پیدا کنید. مطمئنا بعد این مدت همسرتونو میشناسید و میدونید نقطه ضعفش چیه. درمورد سیگار کشیدن هم فکر میکنید بعدا مشکل ساز میشه باهاش برخورد کنید ازش بپرسین چرا میکشی و باکی میری، به هرحال شما یکم قاطعانه تر برخورد کنید ازتون بیشتر حساب میبره. نگاه به جیغ و دادش نکنید یه مرد تو هر موقعیتی از زنش قاطغیت ببینه، حساب میبره. این دوران، دوران خیلی سختیه و خسته کننده، شما سعی کنید قویتر باشید. شخصیت متزلزلشو تحمل کنید. بنظر من اگه از کسی حساب میبره پا اون نفر رو هم بکشید وسط، کسی که موافق نظرات شما باشه و کمکتون کنه. بنظر من و با توجه به تجربه من استفاده از داروها ضد افسردگی میتونه کمک بزرگی برای بهبود شرایط همسرتون باشه. موردی دیدین بگین شاید بشه کمکی کرد.

  2. #32
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مهر 98 [ 00:14]
    تاریخ عضویت
    1394-2-26
    نوشته ها
    78
    امتیاز
    4,249
    سطح
    41
    Points: 4,249, Level: 41
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 101
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteranOverdrive
    تشکرها
    0

    تشکرشده 35 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آبی آسمان عزیزم واقعا ازت ممنونم که با این شرایط روحی من حداقل شما و آقای آرش کمانگیر پیگیر پست من هستین. من همچنان به طور غیر مستقیم محبت میکنم ولی اون بیشتر از من فاصله میگیره یک ماه و نیم شده که ما برگشتیم خونه ولی باهم حرف نمیزنیم من واقعا دیگه خسته شدم نمیدونم اون چرا خسته نمیشه حتی روانپزشک هم گفت تا هفته بعد که میاین پیشم آتش بس اعلام کنید ولی اون همه حرفای روانپزشک رو تو همون مطب گذاشت و از دیروز رفتاراش بدتر شده من واقعا نمیدونم اخه به چه جرمی اون داره با من اینکارا رو میکنه. واسم خیلی سخته که بخرم بپزم بیارم اون بخوره بعد حتی نگام هم نکنه اگه چشمش به چشمم بیفته چنان با تنفر نگام میکنه که از زندگیم سیر میشم. آقای ارش کمانگیر من ازشما هم ممنونم من هفته بعد حتی اگه همسرم هم نیاد خودم میرم پیش روانپزشک . میدونم اون تصمیمشو گرفته چهار ماه شده یعنی بعد از چهار ماه یکم نباید کوتاه میومد هنوز حرفش جداییه. من تو طول زندگی بهش گیر نمیدادم هیچوقت بهش نمیگفتم کجایی با کی میری دیروز به دکتر میگه سارینا همش چکم میکنه . بعد به دکتر گفت هرجا برم هر کجا باشم با هرکسی حتی جنس مخالفم باشم به سارینا ربطی نداره. بهش گفتم خیلی بی وجدانیه که برای رسیدن به هدفت دروغ هم میگی الان با این وضعیت من چه طور بهش بگم سیکار نکش یا قاطعانه بر خورد کنم اون الان نسبت به من حساسه و تنفر داره با اینکار من بدتر هم میشه. تروخدا برام دعا کنید زودتر هر اتفاقی قراره بیفته دیگه بیفته. من واقعا دارم کم میارم من هیچوقت زن بدی براش نبودم اینو همه بهش میگن ولی اون دیگه هیچی رو نمیینه.

  3. کاربر روبرو از پست مفید sarina_1362 تشکرکرده است .

    ali.amamverdi (پنجشنبه 07 خرداد 94)

  4. #33
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 23 خرداد 94 [ 21:39]
    تاریخ عضویت
    1394-2-30
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    249
    سطح
    4
    Points: 249, Level: 4
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 24 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    میتونم درک کنم که شما برای همسرتون چیزی کم نزاشتید ولی متاسفانه روزگار اینجوریه که خیلی ها اصرار بر ایجاد آرامش از سمت یکی از زوجین را دلیل بر گناهکاری اون میدونن. منم مثل شما کلی سعی کردم و میکنم که همسرمو برگردونم به زندگی، یعنی همش من برای آرامش زندگیم پاپیش میزاشتم ولی متاسفانه خانم بنده این حس بهشون دس داده که من مقصربودم، والان خیلی راحت تمام تقصیرهارو میندازه گردن من.احتمالا هم همسرشما چنین حالتی داشتن. به هرحال تاجایی که میتونید طبق برنامه به روانپزشک بهمراه همسرتون مراجعه کنید. ایشون الان نیاز دارن. ولی اگه بازم خواست اذیت کنه شما خواهرمن به هرحال یه انسانید. حق زندگی دارید. شما هم میتوانید از روش خودشون استفاده کنید. یعنی دستتون بازه که اذیتش کنید ولی میدونم دلتون نمیاد این کارو بکنید. همونجوری که دل مردهایی مثل منم نمیاد. باتوجه به شباهت بین دوتا موضوع من بازم برداشتم اینه که همسرتون بدنبال پر کردن خلا موجود بوسیله موسیقی هستن. همانطوری که خانم بنده این خلا را با داستان نویسی و بحث درمورد داستان میخوان پر کنند. من به پست هاتون سر میزنم ولی تواین شرایط بهترین کارهمونیه که گفتم مراجعه به پزشک. نیومد و خواست اذیت کنه لااقل شما هم تظاهر به اذیت کردن کنید. برین خونه پدرتون تا حقو حقوقتونو نداد برنگردین. البته میدونم که بحث آبرو برای آدمهایی مثل شما خیلی مهمه ولی یکم باید حساب کار دستشون بیاد که انصافو نزارن کنار. براتون بمانند دیگر دوستان دعا میکنم لطفا شما و بقیه دوستان هم سرنماز منو از یاد نبرن. شرایط من مثل شماست ولی جای مرد و زن عوض شده. بازم مشکلی بود بگید تواین شرایط چندتا فکر خیلی بهتر از یک فکره.
    ویرایش توسط آرش کمانگیر : جمعه 01 خرداد 94 در ساعت 23:08

  5. کاربر روبرو از پست مفید آرش کمانگیر تشکرکرده است .

    ali.amamverdi (پنجشنبه 07 خرداد 94)

  6. #34
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 23 خرداد 94 [ 21:39]
    تاریخ عضویت
    1394-2-30
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    249
    سطح
    4
    Points: 249, Level: 4
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 24 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چندتا نکته دیگه یادم اومد خدمتتون عرض کنم اینه که: بعد از دفاعتون حتما برین یه کلاس ورزشی ثبت نام کنید تا روحیتون عوض شه واقعا تاثیر مثبتی داره باعث میشه که شما هم خدایی نکرده افسرده نشین. چون رفتار همسرتون روی شما هم تاثیر میزاره. با توجه به شناختی که از همسرتون دارید فکرمیکنید علاوه بر سیگار دنبال دیگر چیزا هم بره؟ چند درصد؟ اگه زیاد احتمالشو نمیدین و میدونین که پسر عاقلی هست پس زیاد درگیر این موضوع نشین. جدی باشید لطفا و خواهشن التماسشو نکنین، مودبانه برخورد کنید ولی خودتونو ضعیف نشون ندین که اون تو دلش فکر کنه که شما کم آوردین. با دوستان یا اشنایانی که خیرشما رو میخوان مشورت کنین تا استرستون کم شه. فکر اینکه همسرتون با یه خانم دیگه درتماس هست آزارتون میده و شما رو عصبی میکنه پس بیخیال این موضوع شید تا بتونین رو بقیه کاراتون تمرکز کنید. دیدید خیلی اذیت میکنه بگین یمدت میریم روانپزشک و مشاوره اگه جواب نگرفتیم توافقی جدا میشیم، اگه گفت نه من نمیام بگین پس مهریه و نفقه منو کامل بده تا جدا شیم. همین میتونه تلنگر بزرگی براش باشه که بهتون زور نگه. وقتی اسم مهریه بیاد وسط دست و پا هر مردی میلرزه. شما هم هی نرین خرید نکنین. چیزی نبود تو خونه بهشون بگین برن بخرن، از جیغ و دادش نترسین. حق دست بلند کردن هم ندارن. کوچکترین حرکتی انجام بدن فردا براشون دردسر میشه. پس یکم قویتر باشین. انشالا که همه چی خیلی زود درست میشه. خودتونو نبازید و خستگی بخودتون راه ندید. ورزش فراموش نشه (شنا و یوگا میتونه گزینه ها خیلی خوبی برای بالا بردن تمرکز و آرامشتون باشه)
    ویرایش توسط آرش کمانگیر : شنبه 02 خرداد 94 در ساعت 03:47

  7. #35
    Banned
    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 10:41]
    تاریخ عضویت
    1393-10-23
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    5,315
    سطح
    46
    Points: 5,315, Level: 46
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 247 در 126 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نمیدونم چرا اینجا انقد بی در و پیکره.
    من واسه این خانوم 40 خط تایپ کردم و سعی کردم کمکش کنم. امروز اومدم دیدم مدیریت زده کامنت منو دیلیت کرده.
    حداقل واسه تایپ اون کامنت(من باب مثال) 10 دقیقه زمان گذاشتم.
    اما شما با این کار کثیفتون درواقع حق الناس کردید و 10 دقیقه از زندگی و انرژی منو سوخت کردید. در حالی که من نه توهینی کردم و نه حرف نامربوطی زدم.
    ...........

    بگذریم
    خواهرم در کامنت قبلی که براتون گذاشتم و مدیر دیکتاتور اینجا حذفش کردم, توصیه کردم شان و منزلت خودتو پایین نیاری و از این آدم جدا بشی.
    مهریتم تا آخرش بگیر و اصلا کوتاه نیا.
    این آدم با شما مثل یه موجود بی ارزش داره برخورد میکنه بعد تو هنوز دوسش داری?
    دختر خوب اول خودتو بآید دوست داشته باشی.
    اون آدم به شعور و شخصیت تو داره توهین میکنه.
    یعنی که چی این رفتاراش? باهاش مثل خودش رفتار کن. مهریه بزار اجرا و تا قرون اخرشو ازش بگیر . مبادا بزاری مفت بره سهم تورو خرج یکی دیگه کنه.

    من پسرم اما اگه دختر بودم و همچین رفتارایی از شوهرم میدیدم ثانیه ای برای جدایی درنگ نمیکردم.
    این آدم داره به جایگاه انسانی تو توهین میکنه.

  8. #36
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مهر 98 [ 00:14]
    تاریخ عضویت
    1394-2-26
    نوشته ها
    78
    امتیاز
    4,249
    سطح
    41
    Points: 4,249, Level: 41
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 101
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteranOverdrive
    تشکرها
    0

    تشکرشده 35 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از شما آقای آرش کمانگیر. من خودم قصد دارم بعد از دفاعم حتما کلاس ورزش برم چون چهار ماه من فقط عذاب کشیدم فکر کنم من هم افسرده شدم . من همیشه بهش میگم من مهریمو نفقه همه چیزو شرعی قانونی باید بدی میگه باشه مهریه حق توست ومن ماهی یکبار دوماه یکبار یه ربع سکه بهت میدم .بهش گفتم حتی سالی یک سکه هم بدی برام مهم نیست فقط اینکه تو تا چندسال درگیری اون برام مهمه. اخه سر مسایل بیخود والکی داره زندگیشو به باد میده ماشین به اسم منه. خونه سه دونگش به اسم منه. پدرش بهش گفت تو خونه رو از دست میدی ماشینو از دست میدی تازه باید مهریه رو هم بدی گفت مهم نیست من حتی اگه زندانم بره مهم نیست مهم اینه که از این زندگی راحت میشم. کاربرمحترم سوشیانت واقعا ازتون ممنونم که وقت گذاشتین به پست من سر زدین..من منتظرم تا دفاعم تموم شه .اگر قبول نکرد مشاوره و روانپزشک و ادامه بدیم من میرم مهریمو میزارم اجرا.دیگه هر کاری از دستم برمیومد انجام دادم دیگه توکل میکنم به خدا

  9. #37
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 خرداد 94 [ 15:56]
    تاریخ عضویت
    1393-12-18
    نوشته ها
    110
    امتیاز
    1,952
    سطح
    26
    Points: 1,952, Level: 26
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 43.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second Class3 months registered
    تشکرها
    235

    تشکرشده 155 در 73 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام عزیز م
    آخه دختر خوب مگه تو خونه خودت نیستی دیگه چرا مهریه تو بزاری اجرا این کارا بیشتر شما راازهمدورميکنه تووظایف خودتو انجام بده و اگه قرارواسه جدایی اقدامی بشه بزار شوهرت شروع کننده باشه
    تو به هیچ وجه کاری درجهت جدایی و طلاق انجام نده بعدازاون مهلتیم که بهت داده اگه باز دوباره درموردجدايي حرف زد و گفت وقتشه و باید بريم جدا شیم توهم بگو که اگه میخوای جدا شیم خودت برو اقدام کن من هیچ اقدامی واسه جدایی نمیکنم اگه خدایی نکرده این کارو کرد بعدش شمام برو دنبال کارای قانونی واجراگذاشتن مهریه ياهرکار دیگه
    پس به هیچ وجه شماشروع کننده کارای طلاق نباش
    به نظر من دخترخوب شوهرت فقط ازدستت ناراحته اینجوری داره تو رو عذاب میده منم یه مدت که باشوهرم مشکل داشتم دقیقا این حرفها رو بهم میزد و همین کارايی که شوهرتون میکنه اونم انجام ميداد حتی میگفت میدونم تو مشکلی نداری و مشکل ازمنه میدونم منم که دیونه شدم ولی دست خودم نیست باتوبودن برام هیچ معنی نداره وقتی هم بهت فکرميکنم حالم بد میشه و...........ولی بعد از یه مدت که از اون قضیه گذشت(پنج شش ماه)میگفت خواستم بترسونمت و تنبیه ات کنم اينارو میگم که استرس به خودت راه ندی وباآرامش واسه خودت تصمیم بگیری هیچ وقت عجله نکن

    وظایف خودتو انجام بده همونايي که تو پست قبلی گذاشتم حتما انجامشون بده خیلی تاثیر داره
    عزیزم چه اشکالی داره توغذابپزی خوب بنده خدا مگه نميادخونه غذاشو میخوره خوب معلومه که باتنفرنگات میکنه چون الان باهم مشکل دارین پس میخوای تعریف وتمجیدت کنه من وقتی باشوهرم مشکل داشتم میرفت خونه باباش غذا میخورد و منم که غذا براش میبردم ازش نميخورد بماند که چقدر اذیت میشدم پس تو وظایف خود تو به بهترین صورت انجام بده حداقلش اینه که اگه جداشدين بعدازاون حسرت نميخوردي که چرا کوتاهی کردم(که من مطمئنم به جدایی نميرسين)خوشبین باش وبه خودت برس وتا اونجایی که میتونی محبت و احترام فراموشت نشه
    در پناه حق ،موفق باشی

  10. 2 کاربر از پست مفید آبی آسمان تشکرکرده اند .

    ali.amamverdi (پنجشنبه 07 خرداد 94), رنگین (شنبه 02 خرداد 94)

  11. #38
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مهر 98 [ 00:14]
    تاریخ عضویت
    1394-2-26
    نوشته ها
    78
    امتیاز
    4,249
    سطح
    41
    Points: 4,249, Level: 41
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 101
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteranOverdrive
    تشکرها
    0

    تشکرشده 35 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آبی آسمان عزیزم واقعا ممنونم واقعا حرفات بهم ارامش میده. میشه بهم بگی خودت زمانی که با شوهرت مشکل داشتی دقیقا چه رفتاری میکردی ؟والان شوهرت رفتارت باهات چه طوره؟اخه شو هرم چهار ماهه این طوری رفتار میکنه .اصلا کوتاه نمیاد . واقعا خیلی برام سخته که با تنفر نگام میکنه چون هیچوقت تو طول این هفت سال باهام اینجوری رفتار نکرد من واقعا نمیدونم چش شده . بعضی وقتا باخودم میگم حتما اون هفت سال هم ابراز علاقش همه دزوغ بوده که یه شبه کاملا عوض شده. آبی آسمان عزیز من واقعا دوسش دارم نمیخوام ازش جداشم میخوام برش گردونم به زندگی ولی اون خیلی ادم سختیه. واقعا خوشحالم ازاینکه مشکل شما حل شده باز هم ازت میخوام برام بگی چی کار کردی که همسرت برگشت به زندگی . امیدوارم شوهر من هم سرش به سنگ بخوره دیگه حرف جدایی رو نزنه.

  12. کاربر روبرو از پست مفید sarina_1362 تشکرکرده است .

    ali.amamverdi (پنجشنبه 07 خرداد 94)

  13. #39
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 خرداد 94 [ 15:56]
    تاریخ عضویت
    1393-12-18
    نوشته ها
    110
    امتیاز
    1,952
    سطح
    26
    Points: 1,952, Level: 26
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 43.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second Class3 months registered
    تشکرها
    235

    تشکرشده 155 در 73 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام خواهر گلم
    منم تاچهارسال اول زندگيمون هیچ رفتاربدي ازشوهرم ندیدم هرکاری که فکرشو بکنی واسم انجام میداد جوری که بعضی وقتا خودم تعجب میکردم چرااينجوری باهام رفتار میکنه واينقدرهوامو داره ،خب منم البته به جز محبت واحترام هیچ رفتاربدي باهاش نداشتم فقط یه عیب بزررگ داشتم و الانم دارم ولی باتغييرخودم تونستم تاحدی کنترلش کنم اونم دوست داشتن بیش ازحد و وابستگی به شوهرم بود دوست داشتم ازسرکارکه میاد تو خونه باشه اونم فقط به دلیل محبتی بود که بهش داشتمو و دارم خلاصه بعدازچهارسال شوهرم کاملا تغییر کردوازاين روبه اون رو شد تاجایی که بعضی وقتا اصلن خونه نميومد خونه خواهرش که نزدیک محل کارش بود ميرفتوغداشو میخورد و بعضی وقتا همونجا یا خونه پدر شوهرم می خوابید کم کم ازهم فاصله گرفتیم هرچی ازش ميپرسيدم چرا اينکارارو میکنی میگفت من اصلن دوست ندارم وروزي که عقد کردیم پشیمون شدم ولی دیگه مجبور بودم ادامه بدم تاالانم تحمل کردم ولی بیشتر ازاین نميتونم با دروغ زندگی کنم و هیچ حسی بهت ندارم و و............خیلی حرفای دیگه بعدازاون کم کم همه ی خانواده ها مون فهمیدن و ادامه داشت تاتقريبا یه سال بعدش یه چیز دیگه اینم بهم میگفت که اگه میخوای باهات زندگی کنم باید هیچ کاری بهم نداشته باشی هیچی ازم نپرسي زندگيتوبکن و کاری به کارمن نداشته باش حق نداری کنترلم کنی و چیزی ازم بپرسی خلاصه نزدیک دوسه سال زندگیم عین جهنم بود همیشه دعوا همیشه قهر و آشتی جوری که خانواده‌ها ميفهميدنو همیشه هم منو سرزنش میکردن الان که یاد اون روزا ميوفتم حالم بد میشه جوری که همیشه شوهرم دنبال بهانه ميگشت که بامن دعوا کنه وازخونه بزنه بیرون یادمه یه بارخيلي از دستش ناراحت شدم و رفتم خونه بابام وچهل روز اونجا بودم و هیچ ارتباطی باهاش نداشتم بعدازچهل روز خودش زنگ زد و اومد دنبالم ولی اختلافامون ادامه داشت تا اینکه من تصمیم گرفتم خودمو عوض کنم گفتم یه مدت خودمو عوض کنم ببینم چی میشه بعد از اون همون کارایی رو که بهت گفتم همه رو انجام میدادم یه روز یادمه بیخودی بامن قهربود و باهام حرف نمی زد تعطیلات عید بود منم اومدم یه روز همه ی خانوادشو دعوت کردم که نهار بیان خونمون آخه خونمون طبقه بالای خونه ی پدرشوهرمه منم غذاها رو آماده کردم و وقت نهار بود زنگ زدم گفتم چرا نمياين گفتن شوهرت نميزاره بیایم گفته حق ندارین برين ازاون غذاها بخورين.منم گفتم غذاها زیاده خراب میشه نیاین بالا خودم ميارمشون پایین غذاها رو بردم پایین بعدش دیدم شوهرم به خواهرش گفت که واسش تخم مرغ درست کنه و شروع کرد تخم مرغها رو خورد منم اومدم بالاوغذامو تنها خوردمو هزار کار دیگه که الان یادم ميوفته خیلی حالم بد میشه

    اینا رو میگم که زیاد خودتو ناراحت نکنی مردا همین جورين وقتی لج کنن هرکاری بگی ازشون برمياد واسه اینکه حرف خودشونو ثابت کنن ولی بعدازاينکه خودمو تغییر دادم و دیگه پیگیر شوهرم نبودم بعد از یه مدت رفتاراش بهتر شد و الانم تقریبا یه ساله خداروشکر زندگیم خیلی آروم تر شده حالا کارایی که تو دوست عزیزم باید انجام بدی راستی قبل از هرچیزی رابطه ج.ن.س.ی درچه حده اصلن باهم رابطه دارین?
    اول کاری که میکنی دورکعت نماز حاجت میخونی وازته دلت از خدا میخوای کمکت کنه و اگه بتونی نماز استغاثه به حضرت زهرا رو بخونی خیلی کمکت میکنه من که زیاد ميخوندمش.
    قیافه اخمو و افسرده به خودت نمیگیری و تحت هر شرایطی لبخند همراه باآرامش داشته باش
    خودت تميزومرتب جوری که انگار همیشه آماده ی بیرون رفتنی
    عطروادکلن لباسهایی که شوهرت دوست داره فراموش نشه

    خونه مرتب وتميزوخوشبو باتغییردکوراسیونی که تو چشم باشه
    غذاهای متنوع و خوشمزه و آماده خوردن قبل از ورود همسرحتی اگه نصفه شب باشه...
    به محض ورود همسر به خونه استقبال گرم وعاشقانه ووقت بيرون رفتن بدرقه و خداحافظی
    ازهر راهی که میتونی تأثیر پذيريش بيشترباشوهرت حرف بزن وتوحرفات گریه اصلن وجود نداشته باشه
    تحت هیچ شرایطی طلاقو قبول نمیکنی حاضر به بحث کردن در موردش نیستی
    ومحبت واحترام تحت هرشرايطی
    یادآوری روزاي خوبی که باهم داشتین همراه با تعریف و بزرگ نشون دادن شوهرت وخیلی چیزای دیگه که قبلا هم بهت گفتم و تشکر ازشوهرت وتحسينش به خاطر کارایی که برات کرده

    دعا و کمک خواستن از خدا هم تحت هیچ شرایطی فراموش نشه من پیگیر مشکلت هستم به امید خبراي خوب

  14. کاربر روبرو از پست مفید آبی آسمان تشکرکرده است .

    رنگین (شنبه 02 خرداد 94)

  15. #40
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مهر 98 [ 00:14]
    تاریخ عضویت
    1394-2-26
    نوشته ها
    78
    امتیاز
    4,249
    سطح
    41
    Points: 4,249, Level: 41
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 101
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteranOverdrive
    تشکرها
    0

    تشکرشده 35 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آبی آسمان عزیزم خواهر گلم خیلی خوشحالم که دوست خوبی مثل شما پیدا کردم و حرفات واقعا بهم ارامش میده و من سعی میکنم همه رو انجام بدم. منم به شوهرم خیلی وابسته هستم و اینکه از رابطمون پرسیدی ما از قبل هم رابطه خوبی نداشتیم این چهار ماه هم که اصلا. من الان درگیر درس خوندن هستم هفته بعد باید از پایان نامم دفاع کنم . برام دعا کن که اونو به خوبی تمومش کنم . من واقعا خودمو سپردم دست خدا و ازش میخوام که کمکم کنه چون واقعا این رفتارا حق من نبود.
    باز هم ازت بخاطر همه راهنماییات ممنون دوستم.


 
صفحه 4 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: یکشنبه 12 اردیبهشت 95, 09:19
  2. هنوز دوسش دارم نمیتونم فراموشش کنم
    توسط saram در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 18 شهریور 93, 09:57
  3. پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: شنبه 27 مهر 92, 14:24
  4. *يافتن وسایل ضد بارداري در وسايل شخصي اش(کاندوم؛مساله این است!)
    توسط sepideh در انجمن سوء ظن، تجسس و خیانت همسر
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: دوشنبه 12 اسفند 87, 15:09
  5. پاسخ ها: 537
    آخرين نوشته: چهارشنبه 23 بهمن 87, 10:58

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.