به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 42
  1. #21
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 16:27]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,565
    امتیاز
    44,711
    سطح
    100
    Points: 44,711, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,972

    تشکرشده 6,443 در 1,460 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    سلام الهام جان
    به نظر من اصلا حساسیت نشون نده که فقط بدترش میکنی
    فقط میندازیش روی دنده لج!!
    بزارهمونجادوش بگیره...خب کارش اونجاست خونه باباش اینا هم هست پس بزارراحت باشه

    ببین دوست عزیز توی این مپرد فقط باید صبور باشی میفهمی صبووووووور!!!؟
    تووظیفه خودتو انجام بده...توی خونه بهت گفتم چطور باش
    توباید تلاشت روفقط براری روی این قضیه که علاقه مندش کنی به خونه مستقل...باکارهات باحرفهات...
    باور کن کم کم درست میشه
    اما اگه بخوای باهاش مدام بحث کنی هیچوقت این قضیه تموم نمیشه...جوری رفتارکن که اصلا انگاراین چیزهارونمیبینی...میدونی چی میگم؟؟
    اینهایی که بهت میگم تجربه کردم...اوایلشه...کم کم درست میشه اگه سعی نکنی خرابترش کنی
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  2. کاربر روبرو از پست مفید paiize تشکرکرده است .

    Somebody20 (شنبه 02 خرداد 94)

  3. #22
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    مرسى پاييزه.
    اره خودمم ميترسم زياد راجع بهش حرف بزنم حساس شه بدتر.

    كارايى كه گفتى رو دارم ميكنم راستش،فقط خيلى استرس دارم.همبن كه ميترسم اين چيزا عادتش بشه و تا اخر نفهمه كه خونه اى داره كه بايد وسايلش و اسايشش اونجا باشه ،همين.

    اگه نه حواسم به خودم هست،به خونه هست،به همه چى... اونم يكم خوش اخلاق تر شده تو برخوردش.شايدم اشتباه ميكنم و همون برخورده قبلشه.من كه همه ش ميگم و ميخندم...

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت
    ویرایش توسط Somebody20 : شنبه 02 خرداد 94 در ساعت 15:51

  4. #23
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Somebody20 نمایش پست ها

    كارايى كه گفتى رو دارم ميكنم راستش،فقط خيلى استرس دارم.همبن كه ميترسم اين چيزا عادتش بشه و تا اخر نفهمه كه خونه اى داره كه بايد وسايلش و اسايشش اونجا باشه ،همين.
    جوابت توی همین جمله ی خودته.

    همسرت توی خونه و با شما آرامش نداره. اونجا راحت تره ...

    شما سر همه چیز با هم بحث دارید. فقط دوش گرفتن ایشون نیست.
    مهمونی، مسافرت، استراحت ... همه چیز را ترجیح می ده با خانواده اش باشه
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  5. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    ali.amamverdi (سه شنبه 05 خرداد 94), Somebody20 (جمعه 15 خرداد 94), شاپرک 114 (دوشنبه 04 خرداد 94)

  6. #24
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    شيدا جون تو از خونه اونا چه خبر دارى،بد اخلاق تر از مامانش من كه نديدم از نزديك...

    ديشب بلاخره بحثمون شد،
    هرشب به زور ميخواد منو خونه مامانم نگه داره كه به كارش برسه.
    ديشب گفتم من خونه م توام بيا بعد باشگات خونه كه ديرت نشه.
    گف باشه.
    متم حوله اماده كردم،قهوه درس كردم،
    اومد گفتم تا دوش بگيرى قهوه بريزم.گف درش گرفتم.
    منم ناراحت شدم،گف اين بچه بازيا چيه ،اون شب نازتو كشيدم خوشت اومده؟! واسه تو چه فرقى داره كجا دوش ميگيرم،اينم ديگه حسودى داره. تو ميخواى ازين به بعد جواب سلام پدر و مادرمم ندم.
    منم گفتم تو هنوزم خونه ت معلوم نيس كجاس،و ... خلاصه اخرشم گف من با تو حرف نميزنم ديگه راجع ب اين قضيه.
    بعدشم باهم قهر كرديم.

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  7. #25
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Somebody20 نمایش پست ها
    شيدا جون تو از خونه اونا چه خبر دارى،بد اخلاق تر از مامانش من كه نديدم از نزديك...
    من که از خونه مادرش خبر ندارم،
    ولی رفتار همسرت نشون می ده که اونجا راحت تره.

    به نظر شما مادرش خیلی بداخلاقه، اما به نظر همسرت اینطور نیست
    یا حداقل شما از مادرش بدترید که بین بد و بدتر، ترجیح می ده با بد زندگی کنه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  8. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    Somebody20 (چهارشنبه 06 خرداد 94)

  9. #26
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 04 مهر 95 [ 15:31]
    تاریخ عضویت
    1393-7-30
    نوشته ها
    216
    امتیاز
    8,230
    سطح
    61
    Points: 8,230, Level: 61
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 220
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    826

    تشکرشده 744 در 192 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    66
    Array
    Somebody20 من مطمئنم که شما در حد توان تلاشتون رو برای بهبودی زندگیتون دارید انجام میدید
    معمولا خانواده ها فرزندشون رو طی زمان شناختند و به نیازهای عاطفیش پاسخ دادند
    بعد از ازدواج و جدا شدن از خانواده ، همون نیاز ها هست و یه قسمتش رو همسر پر کنه و یه قسمتی که مخصوص پدر و مادر هست ، پدر و مادر پر میکنه

    وقتی از هردو طرف خلاء های عاطفی پر بشه ، مرد با روحیه شاداب و سرشار از آرامش به زندگیش ادامه میده
    از گفته ی شما من احساس میکنم اون قسمتی که باید توسط شما پر بشه ، داره چاله چوله هایی درش ایجاد میشه ، به اصطلاح به طور کامل پر نمیشه
    و همسر شما با گذروندنه بیشتره اوقاتش در منزل مادرشون میخوان اون قسمتی که سهمه شماست رو هم پر کنند
    حالا قشنگ دقت کنید ببینید اون کدوم قسمته که نمیتونید پرش کنید

    میتونه شامل آرامش باشه
    استراحت کافی باشه
    دلخوشی
    درک شدن توسط طرف مقابل
    احساس مفید بودن
    احساس مرد بودن و اقتدار داشتن

    شما هم از همون دریچه که پدر مادرش وارد میشن باید وارد بشید
    منتها روش متفاوته( نقش مادری با نقش همسری) ولی خروجی یکسانه
    خوشبختی عطری است

    که وقتی آن را بر دیگران می پاشی ،

    چند قطره از آن بر تو نیز خواهد پاشید ...

  10. 2 کاربر از پست مفید (آسمانی آبی) تشکرکرده اند .

    Somebody20 (چهارشنبه 06 خرداد 94), شیدا. (سه شنبه 05 خرداد 94)

  11. #27
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    اره يه چيزى كه من دقت كردم و فك ميكردم اين بود كه خونوادش دارن حس خوب بودن رو بهش القا ميكنن،ولى من برعكس سعى دارم بهش بفهمونم كه تو بدى.
    اما ديشب ديدم مادرشوهرمم داشت ازش گلايه ميكرد،با اون همه خوبى كه شوهرم در حقشون ميكنه باز داشت ميگف اين با همه خوبه فقط با من كه مادرشم بده!!!

    نميدونم،
    الان باز قهريم.
    ديروز ناهار خونه مامانم دعوت بوديم سر سفره گفت من ميرم خونه مامانم دوش بگيرم و يه چرت بزنم بعد ميام.
    منم ناراحت شدم،گفتم هرجا هستيم چرتتم همونجا بزن.دعوامون شد تو ماشين و گفت تو عروس سبكى هستى كه مياى خونه مادر من ميخوابى.اين پنبه رو در بيار كه بيام خونه شما بخوابم بعد از ناهار،خونه مادرم واحتم همونجام ميخوابم توام خونه مامانت باش.
    گفتم پس ميريم خونه خودمون واسه خواب،گف برا نيم ساعت خواب پاشم بيام خونه كه چى؟!
    خلاصه نتيجه ش اين شد.نميدونم چيكار كنم.تقريبا هيچى حاليش نيس از زندگى مشترك

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  12. #28
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    الهام جان،

    یکی از دلایلش می تونه این باشه که زمان آشنایی و نامزدی و عقد شما خیلی طولانی بوده (فکر می کنم از اولش اگه حساب کنی حدود 5-6 سال؟). تو این مدت هم شما رابطه تون زیاد بود. همیشه می رفتی پیش همسرت و مسافرت و مهمونی و ...

    چیز زیادی با عروسی شما براش تغییر نکرده. خیلی ذوق و هیجان عروسی را نداشت.
    عروسی کنم با الهام می ریم سفر یا (ببخشید) رابطه جنسی کامل و بهتری خواهیم داشت یا .... هیچی براش تازگی نداشت.

    به هر حال این که گذشته. اما الان هم سعی کن یه جوری براش چیزایی که تازگی و جذابیت داره پیدا کنی و توی خونه خودتون بهش اونا رو بدی تا توی ذهنش خونه و اون هیجان پیوند بخوره و جذبش کنه. اینو دیگه خودت باید پیدا کنی. بشین بخون و بگرد و فکر کن، ببین چه چیزی می تونه برای همسرت جالب باشه. مثلا اگه همسرت خیلی با دوستاش راحته و رابطه اش خوبه (تاپیکهای قبلیت از این شاکی بودی) می تونی دوستای متاهلش را برای شام دعوت کنی خونه تون. می تونی توی اتاق خوابت تغییراتی ایجاد کنی که براش جذاب باشه (ترجیحا جای دیگه ای با همسرت رابطه نداشته باش و بذار لذت این رابطه توی ذهنش با خونه خودتون پیوند بخوره)

    می دونی چیه؟
    به نظرم شوهرت یه کم شیطون و برون گرا و خوش گذرونه. ولی پسر سالم و خوبیه. حتی این موردی که اشاره کردی گفته من خونه مادرت نمی خوابم، برام جالب بود که اینقدر فهمیده و مودبه. اما شما دائم داری ازش گله می کنی.
    یه چارچوبهایی توی ذهنت داری که به زور شوهرت را می خوای ببری توی اون قفس. من که تاپیکهات را دنبال می کنم خسته شدم از این چارچوب و فشار. همسرت که جای خود داره. به زور می گی باید شبیه من رفتار کنی. یه کم رهاش کن و بذار خودش باشه.

    یه مدت به همسرت کاری نداشته باش. هر مشکلی که باهاش داری یا هر جا ناراحت شدی بنویس. بهش فکر کن. بعد توی نت و این ور اونور بگرد دنبال جوابش. چطوری کاری کنی که این اتفاق دیگه نیفته. چطور بدون درخواست مستقیم و با سیاست اون چیزی را که می خوای به دست بیاری.

    چند ماهی این روش را دنبال کن.
    الان چند ساله که داری به شوهرت می گی و تغییر چندانی حاصل نشده. این دفعه دقیق بنویسش و بهش فکر کن. ببین راه دیگه ای هم داره؟ اصلا چقدر حق با شماست؟

    لینکهایی که تو سایت معرفی می شه می خونی؟
    کار جدی ای روی رفتارهای خودت کردی یا فقط اینجا غر می زنی و می ری؟

    لینک پیسنهادی مدیران همدردی

    پستهای مدیر را توی این تاپیک بخون وابستگی همسرم به خانواده اش

    این پست
    را بخون

    سخنرانیهای معرفی شده توی تالار را گوش کن. گوش کن و بهشون فکر کن. نکته برداری کن. مشابهتهاش به مشکلات و رفتارها و ریزه کاریهای زندگی خودت و همسرت را پیدا کن.


    تا حالا چه کتابی در مورد مشکلاتت خوندی؟
    چه سخنرانیهایی گوش کردی؟
    چیکار کردی؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : چهارشنبه 06 خرداد 94 در ساعت 12:00

  13. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    nazi1371 (سه شنبه 02 تیر 94), paiize (چهارشنبه 06 خرداد 94), Somebody20 (جمعه 15 خرداد 94)

  14. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 خرداد 94 [ 15:44]
    تاریخ عضویت
    1389-10-26
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    3,332
    سطح
    35
    Points: 3,332, Level: 35
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خانمی....
    ببین یه راست میرم سره اصل مطلب. در ضمن دارم از تجربه خودم در اختیارت میزارم که نگی نکشدین تا بفهمین.
    مرد جماعت..... نه تنها از خودزنی..... لباس پاره کردن.... التماس با گریه.... خلاصه همه این کارایه عجیب غریبی ( به نظر اونا عجیب غریب) که بعضی از ما خانومها برای بروز دادن شدت ناراحتیمون انجام میدیم... نه تنها بی زارن.... بلکه بلمعناه حاااااالشون به هم میخوره..... چون اکثرا نمیدونن تو این شرایط باید چه کار بکنن..... واسشون این کارا مبهمه! اگه این دفعه اومد جلویه خودکشیتو بگیره مطمئن باش دفعه دوم و سووم خستش میکنی و تا اقدامت برای خودکشی جدیتر نشه نمیاد جلوتو بگیره.... به یک دلیل... زده میشه!
    عزیزم تو این شرایطی که همسرت داره تو باید بشی سنگ صبورش..... اینو اویزیه گوشت کن! باید بشی منبع اراااامشش! پریشون نباش پریشونش هم نکن..... سعی کن همیشه اروم باشی..... طوری که این ارامش رو به اون هم منتقل کنی.... درکش کن....
    در ضمن اصلا توقع نداشته باش واسه اینکه به پدرت توهین کردی مثلا بیاد سرت دادو بی داد کنه که چرا توهین میکنی.... عزیزم وقتی خودت برای پدرت پیش همسرت احترام قائل نیستی چرا توقع داری اون که شاید فقط 10 % عشق تو نسبت به پدرت رو داره بشه کاسه داغتر از اش؟ فکر نمیکنی اینجای کار یکم میلنگه؟؟
    ببین این ما خانومها هستیم (البته نه هممون) که تا میبینیم طرفمون به خاطر کارهای ما افتاده به اذیت کردن خودش دست و پاهامون رو گم میکنیم و به التماس میوفتیم که نه تورو خدا غلط کردم نکن این کارو به خودت.... چوم عواطفمون فوران میکنه..... عاطفی هستیم...... مردا فیزیولوجیشون کلااااا با ما فرق میکنه عزیزم ....
    ویرایش توسط assal_1369 : چهارشنبه 06 خرداد 94 در ساعت 15:43

  15. کاربر روبرو از پست مفید assal_1369 تشکرکرده است .

    Somebody20 (جمعه 15 خرداد 94)

  16. #30
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    سلام به همگى...
    شيدا جون مثلا اومدم هيجان بيارم تو خونمون.دوتا از دوستاى متاهل شوهرم ز زدن ما تو شمال ويلا داريم تعطيلات بياين بريم اونجا.
    شوهرم دوست نداشت،ولى با شوخى و خنده راضيش كردم.گفتم تجربه لرق العاده اى ميشه و اينطورى از وابستگيش به خونوادشم كم ميشه و ميفهمه كه جور ديگه هم ميشه خوش بود.
    خلاصه رىزى صدبار ما خانوما ز ميزديم و برنامه ريزى ميكرديم،منم دور شوهرم ميچرخيدم .شب اخر ساك و وسايلمون اماده،منتظر بوديم اونا بيان كه صب حركت كنيم.شب اومد زد زير گريه كه نميشه نريم؟ ميگم خب چى شده؟ ميگه نميخوام خوشحاليتو خراب كنم،ولى من نميتونم برم سفر مگه اينكه با خونوادم و دور و وريام باشه.من مريضم،خودمم ميدونم...
    گفتم تا كى بايد با خونواده تو بريم سفر؟! گف اصن با خونوادمم نميريم،تنها ميبرمت هرجا بگى،ولى با اينا نميام.هززززار تا دليل اورد،كه همشم الكى بود،و من فك ميكنم تنها دليلش همينه كه فقط ميخواد با خونوادش باشه.
    خلاصه اينام اومدن رسيدن،هرچقد منت كشيدن گف نميام.اونام گفتم پس مام نميريم.شبم نرفتن دوباره اومدن خونه ما،گفتن ز بزن شوهرت بياد باهاش حرف بزنيم برا بار اخر.اونم گوشيش خاموش كرد و گفت تا اينا نرن نميام خونه.
    اونام ناراحت شدن و با فهر رفتن.
    حالا اومده شب،ميگه جبران ميكنم امروزو ،ميبرمت هرجا بگى،دو تايى باهم خوش ميگذرونيم...
    صب ز زده بريم تهران؟ گفتم نه من ديگه جايى نميام(اين بار ششم بود كه ساك ميبستمو منو نميبرد،همه مسخرم ميكردن).گف بيا بريم.اصراااار ميكرد،منم خواستم بپيچونم گفتم تا شب خبر ميدم،يهو گف اگه بشه كه خوبه،مامان بابامم ميان با يه ماشين ميريم.
    تا اينو گف منم داغ كردم گفتم من هيييييچ جا باهات نميام.
    اونم هصبانى شد گف تا الان كه ميخواستى فك كنى،الان هيچ جا نمياى تا اسم پدر و مادرم اومد؟
    گفتم نه نميام،
    گفت منم ديگه پامو نميذارم خونه پدر و مادرت.




    منم برعكس هميشه نه گريه كردم نه التماس كه چرا نمياى خونه ما.ازون روزم باهم قهريم،
    تعطيلاتم هرروز صب ميره خونه مامانش ناهار مياد ميخوره،باز عصر باهم ميريم هركى ميره خونه مامانش ،شب ميايم ميخوابيم،


    موندم چيكار كنم.
    با قهر چيزى درس نميشه،دوتامونم سرد ميشيم فقط.
    از به طرف ميترسم اشتى كنم و باز حق بده با خودش بگه كه تقصير اين بوده حتما.نميدونم چجورى بفهمونم بهش ازين وابستگياشو وضعيت خسته شدم.


    همه تفريح ما شده اينكه ،منى كه تا خالا پام به روستا باز نشده بود برم روستاى اينا بخوابيم.فقطم فاميلاى خودشو دوس داره و با اونا خوشه به فول خودش


    مگرانم،واقعا يه مشكلى داره،من از اولم ابنجا گفتم ولى همه گفتم درس ميشه.خودشم مبدونه كه طبيعى نيست.
    مشاورم نمياد،نميخواد عوض شه

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  17. 2 کاربر از پست مفید Somebody20 تشکرکرده اند .

    paiize (شنبه 16 خرداد 94), شیدا. (جمعه 15 خرداد 94)


 
صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصمیم به طلاق گرفتم درسته تصمیمم؟
    توسط amir59 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 مهر 95, 22:38
  2. تصمیمم نهایی من ... 6 سال تا تصمیم گرفتن طول کشید
    توسط she در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 مرداد 95, 18:31
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 شهریور 93, 18:36
  4. موندم چه تصمیمی بگیرم؟ کمک کنید...............
    توسط yase sefid در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 شهریور 92, 10:55
  5. چه تصمیمی بگیرم؟
    توسط arah در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 08 تیر 92, 17:52

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:57 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.