نوشته اصلی توسط
شیدا.
الهام حان
تو دختر لوس و ناز مامان بابا نیستی که یه عروسک به اسم شوهر برات خریدن و حالا هم مامان بابا باید لوست کنن و هم عروسکه باید به ساز تو برقصه.
بچگی تمام شد.
الهام الان یه خانم متاهله. باید زندگیت را مدیریت کنی. رابطه ات با مامان بابا و همسرت را مدیریت کنی
تو این وسط هستی. واسطه و رابط این ارتباطی.
اگر تو نباشی، مامان بابای تو و همسرت چه ارتباطی با هم دارند؟ کارشون با هم چیه؟
تویی که این دو گروه را به هم ربط می دی و وصل می کنی.
تو باید این رابطه را مدیریت کنی.
نه بشینی اون وسط گریه کنی موهاتو بکنی که مامان این عروسکه که برام خریدین دستش کنده شد.
مثال مهمونی
مامان بابای شما کار زشتی کردن که مهمون دعوت کردن و وقتی مهمونها تو راه هستند، تصمیمشون عوض می شه و پا می شن می رن مهمونی!!
مخصوصا این که در جریان بودن شما بخاطر دعوت اونا یه دعوت دیگه را رد کردید.
خب
مامان بابات احتمالا یا احترام و اعتبار خاصی برای دعوتشون و دامادشون قایل نیستن
یا شاید اخلاقشون کلا اینطوریه. بی خیالن و مهمون دعوت می کنن بعدش خودشون می رن بیرون.
هر کدوم که باشه مهم نیست
مهم اینه که تو باید این موضوع را مدیریت کنی
اگر می دونی اخلاق مامان بابات کلا اینطوریه، قبل از این که راه بیفتی باید بهشون می گفتی که ما داریم می آییم
و مهمونیمون را به خاطر شما کنسل کردیم. راه بیفتیم؟
وقتی وسط راه به شما زنگ زدند گفتند ما داریم می ریم خونه مامان بزرگ
همون جا پشت تلفن می گفتی که ما بخاطر شما داریم می آییم و درست نیست که این کار راکردید.
پس ما برمی گردیم روستا و می ریم پیش خانواده همسرم. شب هم متاسفانه نمی تونیم بیاییم.
همین کافی بود که اونا متوجه اشتباهشون بشن
شما هم نشون داده باشی که نمی ذاری دیگران به خودت و همسرت توهین کنند.
خب انقدرام كه ميگين داغون نيستم،من همه اينكارارو كردم،ولى اون ول كن نبود.
وقتى رسيديم گفتم من ناهار نميرم ميمونم هرچى ميگى درس كنم باهم بخوريم: بعد در جوابش گف برو بيرون از ماشين قيافه تو نبينم(اخه اين برخور بود؟ حالا ديگه مگه چى شده بود؟؟؟!)
باز گفتم حالا شام و ناهار نياد ،حتما يه زنگ ميزنه تبريك ميگه روز پدر،ولى نگفت،
با خودم گفتم حالا روز مرده،با اينكه رفتارش زياد از حد بود گل گرفتم رفتم(كادو داده بودم قبلا).
حالا ميگم خب بيا توام بريم اونجا يه سر،گف نميام(نه اينكه امشب نياد،كلا ميخواست نياد و روز پدرو تبريك نگه)
همه دوستان گفتم خب حساسى،حالا ميموند چن شب ديگه ميومد؛
اما مشكل من اين بود كه كلا به خاطر يه ناهار كه همه جوره تلافيش كرديم كلا ميخواست روز پدر نياد.
منم هرجور گذاشتم كنار هم اينارو ديدم داره يه جنگ جزيد درس ميشه،اعصابم حورد شد،
حالا جالبه كه تا بهش نگفتم به بابام توهين كردم ،الان خوشحالى؟!
يهو مهربون شد بيا اينجا،بيا پيشم باهم صحبت ميكنيم...!!!
در ضمن اون ازاولم يه جورايى ميخواست بپيچونه روز پدرو چون باباش نبود امسال و سفر بود.به زور بردمش كادو گرفتيم ٢روز قبلش.ميگف بيخيال.نميخواد.
اصن اخلاقش همينه،
يا روز ١٣ بدر چون مامان باباش نبودن ميگف نميخواد بريم امسال جايى.
به زور بردمش بيرون.ساعت ٢ رفتيم پيش خونوادم،سفره وسط پهن،هنوز داشتيم ظرف ميشتيم لج كرد كه بايد برگرديم...
اخه اينم تقصير من بود؟! تو جمع چيكار ميكردم؟
من منظورم اينه جريانو به اين سادگى نبينيد،اونو به اين خوبى نبينيد كه به اين راحتى مشاوره ميدين.
من عيبهاى خودمو ميدونم:
صبور نيستم،ميخوام همه چى همونجا تو يه لحظه درس شه.بى سياست،از راحتترين راه.
خب خيلى جاها عقلم جواب نميده.
- - - Updated - - -
يه مشكلى كه دارم و ميخواستم قبلش تاپيك بزنم:
همه جا رسمه شاباش مال عروسه.
شوهرم گير داده نه من بهت نميدم پولارو،اگه فاميل ما بفهمن پولا به تو ميرسه يه هزارى بهت نميدن.
در صورتيكه مال خواهر خودشو به شوهرش نشونم ندادن.
ديدم يه هفته س سرش بحث ميكنيم،گفتم باشه مال هردو مونه،ميبريم ميديم رهن خونه،ايشالا يه روز خونه خريديم پول رو ور ميداريم ميزنيم به يه زخمى.گف باشه.
حالا باز رفته رهن خونه رو داده،ميگه بايد با اين پول شاباش ،بريم خرج تالار و عروسي رو بديم؟!
منم چن بار با زبون خوش گفتم،اينجورى كه بده انگار واسه خودمون خودمون عروسى گرفتيم،تو در نظر بگير پول رهن پول عروسيمونه.جوابمو نميده اصصصلا.
باز ميره و دو روز بعد مياد حرف خودشو ميزنه.
من چيكار كنم به نظرتون؟! نميخوام دعوا شه سرش،گفتم ميدم الانم ميدم پولارو،اما من اگه گفتم رهن چون مثه پس انداز بود،پس انداز مشتركى كه به وقتش باز به پولت ميرسى،نه اينجورى؟!
احساس ميكنم داره سواستفاده ميكنه،اخه وضع ماليشون خيلى خيلى خوبه و نيازى به اين پول ندارن واسه عروسى.
تازه اينم بگم كه قدر نميدونه،يه لار سر همين بحثا گفتم يه ماشين بخريم اگه راس ميگى با اين پول بزن به اسم من.گف نه امروز نه هيچ روزى چيزى به اسمت نميزنم،اين پولم حق تو نيست،هركى شاباشا و كادوهاى فاميل خودشو برداره.
- - - Updated - - -
در ضمن از همگى ممنونم،پاييزه جون من هرروز ميام سر ميزنم چن بار و ميخونم نظراتونو،ولى چون با گوشيم وارد شدن با نام كاربرى سخته برام.
اقاى خاله قزى چون همه بهم ميگن حرف گوش نميدى حرفاى اين تاپيكو چن بار خوندم و مدام دارم بهش فك ميكنم،تصميم گرفتم ديگه با مادرم و هيچكس ديگه اى از مشكلاتم حرف نزنم،اخه هركس يه چيزى ميگه.
تاپيكهايى كه شما معرفى كردين رو هم روزى يكيشو ميخوام بخونم و نت بردارى كنم.
گل گاوزبون گرفتم و روزى چن بار ميخورم كه ديگه عصبى نشم به اون شدت،چون واقها ميترسم كارى دست خودم بدم.
يا راهي خواهم يافت
يا راهي خواهم ساخت
علاقه مندی ها (Bookmarks)