دوستان ممنون از نظراتی که می دین. بهم دلگرمی می دین. دست همتون درد نکنه. فقط کمک کنید نظرات رو جمع بندی کنم. خیلی متفاوت شده نظرات.
به چند دلیل نمی تونم رضایت به جدایی بدم:
1-اینکه چه طور باید با خودم کنار بیام که بدون دلیل قانع کننده و محکمی زندگیمون از بین بره. من مطمئن هستم بعدا نمی تونم با این قضیه کنار بیام و دیوونه می شم.
2-مشاورمون که چند وقته هم با من مشاوره داشته و هم خانومم، می گه فعلا صبر کن، حرمت خودت رو حفظ کن و بهش با احترام محبت کن. می گه فعلا وقتش نیست کوتاه بیای.
3-من نمی خوام به خانومم باج بدم. اون خودش طلاق می خواد، خودشم بره واسه طلاق درخواست بده. من باید هم به حرفش گوش کنم و طلاقش بدم و هم مهریه بدم؟ این انصافه؟
4-هنوز ته دلم می گه شاید این یک آزمایش باشه. ته دلم راضی به جدایی نمی شه. قبول کنید سخته. من بهش گفتم ثابت می کنم دوستش دارم.
5-حالا فرض کنید مهریه رو هم قسط بندی کنند و بگیره. بعدش چه کار می خواد بکنه؟ منتظرم تا ببینم اگه دستش به اون پول نرسه، چه واکنشی داره؟ من دارم کنترل شده عمل می کنم تا دلیلی برای جدایی نداشته باشه. حتی با وجود عدم تمکین، بهش پول خرجی هم به عنوان نفقه دادم تا بهونه ای واسه شکایت دستش ندم.
.................................................
من مطمئنم اگه به طلاق راضی بشم، اوضاع از اینی که هست بدتر می شه. خانومم الان می دونه که دوستش دارم ولی اون موقع فکر می کنه اصلا همه حرفام الکی بوده و دارم از مهریه و ... فرار می کنم. من می خوام بهش ثابت کنم دوستش دارم. شاید هنوز ته دلش یه ذره تردید داشته باشه. البته اگر اسم طلاق توافقی رو بیارم، اون موقع باید با خانوادش هم بجنگم. اونا گفتن صبر کن ما پشتت هستیم. من امیدوارم به کمک خانوادش. مخصوصا پدر و مادرش. الان خانوادش حداقل مخالف رفتار دخترشون هستند و با من به گرمی برخورد می کنند به جز برادرخانومم که اون اتفاق افتاد. البته در ظاهر این طوره و نمی دونم در باطن چی می گذره.
از طرفی این مشکلی که ما داریم، قبلا تو خانوادش بوده و حتی یکی از خواهرخانومام هم تا یک سال با شوهرش قهر بود و دعوای اساسی داشتن بدتر از ما، حتی مهریش رو هم اجرا گذاشت و بخشی رو گرفت ولی بعد از چندوقت آشتی کردن و الان یه بچه دوساله هم دارن. من هم امیدوارم با گذشت زمان این موضوع حل بشه.
.................................................. .
الان چند روزه باهاش سر و سنگینم. ولی اون هنوز برام غذا درست می کنه. بعضی وقت ها باهم تلویزیون نگاه می کنیم. نظرتون چیه یه چندوقتی یک طرفه بهش محبت کنم. ولی به خدا خیلی سخته. کم محلم می کنه. باهام پرخاش می کنه. ولی می خوام کمکم کنید یه مدت صبر کنم تا آخرین تلاش هام رو ببینه. نظرتون چیه؟
هرچی می گذره بیشتر می فهمم عاشقش هستم. اصلا رفتارای بدش به چشمم نمی یاد. شاید درکش براتون سخت باشه و خنده دار ولی دله دیگه چه کارش کنم.. من قبل از ازدواج با هیچ خانومی ارتباط دوستی و ... نداشتم. عاشق نشده بودم. الانم اصلا اهل عاشق شدن و کارای دیگه نیستم. قبول کنید اگه زندگیم از دست بره شاید دیگه نتونم عاشق بشم. شاید دیگه نتونم زندگی جدیدی تشکیل بدم.
.................................................. .....
کمک کنید گزینه های مختلف رو با هم بررسی کنید و من بتونم جمع بندی کنم. الان نظرات خیلی پراکنده است. واقعا نمی دونم چی درسته و چی غلط. اگه کسی به مدیریت سایت دسترستی داره خواهش می کنم خبر بدن بیان تایپیک من رو ببینم. بالاخره الان باید چه کار کنم؟
*تا آخرین قطره بجنگم؟ محبت کنم؟ اصلا فکر کنم خانومم باهام قهره و خونه باباش هست. دیگه راه دیگه ای مونده که نرفته باشم؟
*یا هم طلاق بدم و هم مهریه و هم ...
*یا بی اعتنا باشم و صبر کنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)