به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 38 , از مجموع 38
  1. #31
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط asaln531 نمایش پست ها
    من نمیخوام که به پدر و یا دامادمون و یا حتی خواهرم بگم که کمتر بیاد خونمون

    وقتی مشکلت را نگی، از کجا بدونن که ناراحتی؟

    در حالت کلی پدر و مادر باید حریم و حدود خانواده را مشخص کنند. وظیفه دارند فضای خونه را محیط امن و آرومی برای همه اعضای خانواده بکنند.
    اما گاهی متوجه نیستند.
    از جمله این که خانواده تون متوجه این موضوع نیستند که همسر خواهرت، فرد بسیار نزدیکی به خواهر شماست، اما نسبت اونقدر نزدیک با شما نداره که بتونی هر روز و هر شب در کنارش راحت زندگی کنی. حضور دائمش توی خونه آرامشتون را به هم می زنه، هر چند برای بقیه خوشایند یا بی تفاوت باشه.

    به هر حال اونها متوجه نیستند یا به دلایلی براشون مهم نیست. اما تا مشکلت را نگی که بقیه کاری نمی کنند.
    این همه حرص می خوری و توی خودت می ریزی، یه روز صبرت تمام می شه و کاری را می کنی که شایسته نیست. بهتره زودتر حرفت را بزنی.

    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

    برداشت من از صحبتهای شما اینه که به رابطه خواهرت و همسرش حس حسادت داری. از ازدواج خواهرت ناراحتی. از اولین پستها یا حتی تاپیک قبلیت این حس توی نوشته هات هست. تا این که این اواخر اشاره کردی که حتی از این که نگاه فروشنده ( توی یه فروشگاهی) به طرف خواهرت برگشته و توجهش را از شما برداشته ناراحت شدی. الان هم بیشتر از اون که حضور یک غریبه تو خونه ناراحتت کنه یا مشکل حجاب و ... داشته باشی، به نظرم مشکل حسادت به این رابطه را داری.

    به خانواده ات بگو که حضور اون آقا آرامش شما را به هم می زنه. اما در کنارش روی مساله حسادت خودت هم کار کن.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : دوشنبه 04 خرداد 94 در ساعت 16:22

  2. #32
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 19 مهر 98 [ 21:23]
    تاریخ عضویت
    1392-4-12
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    6,968
    سطح
    55
    Points: 6,968, Level: 55
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 182
    Overall activity: 39.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    700

    تشکرشده 145 در 78 پست

    Rep Power
    27
    Array
    عسل جان فکر نمیکنم تو بتونی جلوی اومدن دامادتون رو به خونتون بگیری فرداهم که ازدواج کردند مطمئن باش بازم خونه شمان یا بچه هم که بیاد بخاطر کمک گرفتن از مامانت حتمن حضورشون بیشتر میشه پیشنهاد م به شما اینه که یا روی ازدواج خودت متمرکز بشو ویا خونه جدا بگیر بهرحال شما الان 33 سالت هست ودیگه خیلی نمیتونی برای خونه پدریت تصمیم گیرنده باشی.

  3. 2 کاربر از پست مفید danger تشکرکرده اند .

    آنیتا123 (سه شنبه 05 خرداد 94), شیدا. (سه شنبه 05 خرداد 94)

  4. #33
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 خرداد 94 [ 23:44]
    تاریخ عضویت
    1393-5-26
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    884
    سطح
    15
    Points: 884, Level: 15
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 24 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    "وقتی مشکلت را نگی، از کجا بدونن که ناراحتی؟"

    من به مامانم دوبار گفتم ولی همیشه منو مقصر میدونه و همیشه وقتی میفهمه که من ناراحتم تا چند روز با من صحبت نمیکنه و با خواهرم مهربونتر میشه .
    شیدا جان اگه من حسادت میکردم که خودم زنگ نمیزدم با پسر عموم صحبت کنم که بتونن باهم ازدواج کنن .
    "تا این که این اواخر اشاره کردی که حتی از این که نگاه فروشنده ( توی یه فروشگاهی) به طرف خواهرت برگشته و توجهش را از شما برداشته ناراحت شدی"من نگفتم ناراحت شدم و ناراحتم نشدم چون واسم مهم نبود من از کار خواهرم متعجب شدم همین .

  5. #34
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 فروردین 03 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1393-6-31
    نوشته ها
    557
    امتیاز
    19,364
    سطح
    88
    Points: 19,364, Level: 88
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 486
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    1,198

    تشکرشده 1,406 در 461 پست

    Rep Power
    133
    Array
    سلام خواهر خوبم

    عسل جون اگر نمیخوای این موضوع رو به کسی بگی، نمیشه انتظار داشته باشی بقیه فکر خوانی کنن و متوجه تمام افکار شما باشن. اونا و پسرعموتون در دنیای خودشون هستن و نمیدونن شما چی فکر میکنی. مگر اینکه خودت موضوع رو بهشون بگی.

    از نظر من اگر علت اصلی ناراحت بودنت، مقایسه ی خودت با خواهرته و با هم بودن اونا شما رو حالا به هر دلیلی ناراحت میکنه ؛ بنظر من شما داری اشتباه میکنی نه کس دیگه ایی.

    اما اگر علت اصلی راحت نبودن در خونه به خاطر حجاب و ... هست، بازم میگم شما حق داری.

    ببینید دقیقا از چی ناراحتید؟ راستش منم نمیدونم چی داره اذیتتون میکنه. ببینید اگر شما با دیدن خواهرتون و دومادتون از لحاظ عاطفی و احساسی ناراحت میشید موضوعیه که تقصیر اونا نیست . شما باید ببینی چی بیشتر داره اذیتت میکنه و اونو برطرف کنی.

    میدونم که احساس میکنی نادیده گرفته شدی اما خودت رو به جای بقیه بذار شاید مادرت فکر میکنه شما به خاطر حسادت ناراحتید که خب هر کسی هم جای ایشون باشه حق رو بهتون نمیده. باید اگر سوء برداشتی ناآگاهانه ایجاد کردید رو برطرف کنید.

    میدونم که خودتون برا ازدواج خواهرتون پیش قدم شدید و بهش کمک میکنید که زندگی بهتری داشته باشه. اما از طرفی ممکنه ناخواسته این حس رو منتقل کردید که بهش حسادت دارید. این موضوع رو بیشتر بررسی کنید.

    به نور نگاه کن ! سایه ها پشت سرت خواهند بود.

  6. کاربر روبرو از پست مفید zolal تشکرکرده است .

    شیدا. (سه شنبه 05 خرداد 94)

  7. #35
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 خرداد 94 [ 23:44]
    تاریخ عضویت
    1393-5-26
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    884
    سطح
    15
    Points: 884, Level: 15
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 24 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزانم. من دیشب خیلی به پیامهای شما فکر کردم.اگه من بهشون حسادت میکنم پس چرا اوایل ازدواجشون که دامادمون یه روز در میون میومد من اصلا اینطور نیودم یا شبایی که خواهرم به سر و وضعش نمیرسید همش بهش میگفتم خودشو خوشگل کنه حتی من بهش میگفتم که غذاهای متنوع درست کنه همیشه سعی داشتم که راهنماییش کنم . از وقتی که اومدنش زیاد شد اوایلش کمتر ناراحت میشدم ولی خب هر م.قع هم ناراحت میشدم اصلا واسشون مهم نبود یا اگه من مدت طولانی از اتاقم بیرون نمیرفتم اصلا نمیومد ببینه من چکار میکنم من احساس میکردم که دیگه اصلا به من اهمیت نمیده این رفتار در مورد مامانم هم صدق میکنه (اون موقع اگه هم روزی ناراحت میشدم اصلا نمیذاشتم کسی متوجه بشه ). اینطور رفتارها را با من داشتن تا رسیدم به امروزم .الان هم من اصلا بهشون حسادت نمیکنم فقط اونقدر ازشون ناراحتم اونقدر این یه ساله به من بیمحلی کردن که ازشون ناراحتم

    - - - Updated - - -

    مثلا اگه مهمونی میشد تا میگفتم من چی بپوشم خواهرم میگفت تو که مهم نیستی یا وقتی میدیدم مامانم واسه خواهرم میخواد لباس بخره میگفتم من چی ؟ میگفت از همونایی که داری یکیشو بپوش . اگه میرفتیم بازار مامانم همش واسه خواهرم لباس میخرید ولی انگار که من اونجا نیستم .... اینکه منو نادیده میگیرن ناراحت میشم . من انتظار داشتم وقتی 4 تا لباس واسه خواهرم میخره خب به منم بگه تو چی دوست داری تو هم یکیو واسه خودت انتخاب کن.

  8. کاربر روبرو از پست مفید asaln531 تشکرکرده است .

    شیدا. (سه شنبه 05 خرداد 94)

  9. #36
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    باید خواسته هات را مطرح کنی
    هر وقت ناراحتت می کنن همون موقع یا یک روز بعدش که کمی آروم شدی و فکر کردی می تونی در موردش صحبت کنی، بهشون بگو.
    با مادرت در مورد این که توی خرید کردن شما را ناراحت می کنه صحبت کن.
    با پدرت در این مورد صحبت کن و بگو که مبلغی را هم برای شما در نظر بگیرن.

    دلخوریهات را جمع نکن. حرف بزن.
    سعی نکن نقش دختر خوب و مطیع و سر به زیر را بازی کنی. کسی به این نقش جایزه ای نمی ده. فقط از درون داغون می شی.

    از اون طرف، انرژی و توجهی که باید بره روی پیشرفت خودت، اخلاق و رفتار و پوشش و ... برای پیدا کردن همسر مناسب، و مسائل دیگه زندگیت، صرف این می شه که غصه بخوری چرا این کار را کردن، چیکار کنم فلان کار را نکنن.

    الان شما تمام انرژی و فکرت متمرکز شده روی حضور شوهرخواهرت. هر روز هم که هست، دیگه جایی برای فکر دیگه واسه شما نذاشته.

    یا باید مشکلاتت را بگی و با کمک پدر مادرت حلشون کنی
    یا باید بتونی نادیده بگیری و توجه نکنی
    تا ذهنت آزاد بشه برای تمرکز روی زندگیت.

    به قول danger این موضوع بهتر شدنی نیست. به فکر خودت باش.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : سه شنبه 05 خرداد 94 در ساعت 19:16

  10. #37
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 فروردین 03 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1393-6-31
    نوشته ها
    557
    امتیاز
    19,364
    سطح
    88
    Points: 19,364, Level: 88
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 486
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    1,198

    تشکرشده 1,406 در 461 پست

    Rep Power
    133
    Array
    سلام عزیزم. اول بگم ببخشید که نمیتونم فاصله بین خطوط بذارم. تقریبا حدسم درست بود چون تا حدودی میشد فهمید که ظاهرا وقتی خواهرتون و دومادتون هستن کمتر مورد توجه قرار میگیرید و کلا این مدت این حرفا رو توی دلتون ریختین. از طرفی منم فکر میکنم بهتره حرف دلت رو بزنی(البته اینطور هم نباشه که مدام غر بزنید و شکایت کنید). ببین تا حدودی این توجهات مادرتون طبیعیه چون خواهرتون قراره بره و مادر میخواد بهش رسیدگی کنه. خواهرت هم بهرحال اوایل زندگی مشترکش هست و قسمت بزرگی از توجهش به شوهرش و زندگیه که قراره شروع کنه. ازش توقع نداشته باش.احتمال زیاد بره سر زندگیش،این حالتش کمتر میشه. پس صبر کن و ازش زیاد انتظار نداشته باش. عسل جان مادرت نمیدونه تو دلت چی میگذره و بهمین خاطر احتمالا فکر میکنه شما حسادت میکنی ولی باید صادقانه حرف دلت رو بهش بگی تا بدونه که شما هم حق داری. عزیزم از اینکه حرفتو بزنی ابا نکن.مادرت،مادر شما هم هست و درک میکنه،فقط باید از احساساتت بگی و اینکه اون رفتار خاص چه تأثیری روی شما داشته و در ازای اون رفتار،رفتار دیگه ای رو پیشنهاد بدید که برای هر سه ی شما مناسب باشه. دلایل مادرت رو هم گوش کن شاید بشه در مواردی بهش حق بدی.اینطور بهتر همدیگه رو درک میکنید. ایشون نمیدونه نیاز شما چیه.لازمه که اطلاع داشته باشه.

    - - - Updated - - -

    عسل جون در مورد حضور هر روزه ی دومادتون در خونتون هم،من کاملأ بهت حق میدم که بخوای حداقل چند روز در هفته راحت باشی. شما که نمیخوای نذاری بیاد خونتون.فقط میخوای به شما هم فرصت بدن،طوری که راحتی همه تأمین بشه.راستی مشخص نیست به سلامتی کی قراره برن سر زندگیشون؟

    به نور نگاه کن ! سایه ها پشت سرت خواهند بود.

  11. #38
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 خرداد 94 [ 23:44]
    تاریخ عضویت
    1393-5-26
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    884
    سطح
    15
    Points: 884, Level: 15
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 24 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شیدا جان و زلال جان ممنونم که وقت گذاشتیدومنو راهنمایی کردید . زلال عزیز شاید اخر تابستون و شاید هم اواسط پاییز عروسی بگیرن.
    چند روز بگذره بعدش با مامانم صحبت میکنم من خودم هم حدس میزنم که مامانم فکر میکنه من حسادت میکنم.

  12. کاربر روبرو از پست مفید asaln531 تشکرکرده است .

    zolal (پنجشنبه 07 خرداد 94)


 
صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.