به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 10 از 12 نخستنخست 123456789101112 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 91 تا 100 , از مجموع 118
  1. #91
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 24 تیر 95 [ 11:22]
    تاریخ عضویت
    1393-1-24
    نوشته ها
    157
    امتیاز
    3,642
    سطح
    37
    Points: 3,642, Level: 37
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    24

    تشکرشده 58 در 38 پست

    Rep Power
    27
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط atosa نمایش پست ها
    با سلام به شما دوست عزيز
    من هم سر همين لجبازى ها جدا شدم
    يعنى اول ٢هفته منتظر نامزدم نشستم كه بياد و معذرت خواهى كنه كرد اما به روش هاى مختلف بعد حلقه رو پس دادم و در اخر جدايي

    با اين رفتارها اخر قصه شما جدايي اگه واقعاً ميخواى جداشى كه به كارات ادامه بده اگه نه دوستش دارى
    زنگ بزن قرار بزار شرايط خودت و بگو اگه قبول كرد ادامه بده اگه نه بگو پس منم موافق جدايى هستم
    اين نظر من البته از ديد كسى كه همچين چيزيو تجربه كرده

    حالا مشكل زيبايى
    من هم سر همين موضوع دعوا بالا ميگرفت همه از من تعريف ميكردند ميگفتن سرى هر جا ميرفتيم حتى دوستاش با متلك ميگفتن چه جورى راضيش كردى عجب شانسى دارى(همين مسئله حساسيت اونو نسبت به من و كارام بيشتر ميكرد و دعوا بالا ميگرفت)
    خانوادها چه بخواى چه نخواى طرف فرزندسونو ميگيرن بس از خانواده خرده نگير(پدر و مادرن نميخوان شخصيت دخترشونو جلو تازه داماد كوچيك كنن نميگن ماستم ترشه كه)
    ولى اگه نامزدم خودش ميگفت بيا باهم ست كنيم و لباسى رو كه دوست داشت ميگفت تنم كنم يا تو مهمونها سعى ميكرد منو واسه خودش نگه داره اين دعواها پيش نميومد(بگو بيا لباسامونو باهم ست كونيم بيا تو لباس منو انتخاب كنم من مال تورو،تو جمع دستش و بگير بگو اينجورى قشنگ تر همه عشق منو تو رو درك ميكنن،)
    پساگه شما دوستش دارى و ميخوايش تلاش كن نه با دعوا بلكه با فكر(چون ابى كه ريخته شه ديگه جمع كردنش بيفايدست)
    حرمتها شكسته بشه ديگه زندگى معنا زندگى نميده
    اميدوارم بهترين تصميم رو بگيرى
    موفق باشيد
    سلام خانوم اتوسا
    شما میتونید به من کمک کنید .اگه مقدور باشه یکم توضیح بدین.شما عقد کرده بودین رسمی. (عقد داییمی )یا همینجوری جهت اشنای حرف میزدین.
    من الان تو این 15 روز ک صحبت نمیکنیم باهم .میبینم منم تقصیراتی داشتم.ب هر حال میگم دختره دیگه ضریف ه.اگه میشه شما از تجربیاتتون بگین .ازتون ممنونم واقعا دستتون درد نکنه

  2. #92
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 24 مهر 94 [ 11:35]
    تاریخ عضویت
    1393-2-30
    نوشته ها
    44
    امتیاز
    1,396
    سطح
    20
    Points: 1,396, Level: 20
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 29 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    حتماً اكه بتون كمكتون كنه
    من و نامزدم چند سال باهم دوست بوديم و ٢سال و نيم نامزد و با نزديك ١سال با هم زندگى ميكرديم(١سال جدا شدم)
    خيلى ناراحت بودم از جداييم اما الان واقعاً خوشحالم چون تا جدا نميشدم نميتونستم خودمو عوض كنم و الان واقعاً خوشحال ترم
    دعوا ها بر سر همين مسائل بود
    خيلى همه ،همه جا از من تعريف ميكردن و وقتى همسرمو ميدين يا بهش متلك ميگفتن يا ميگفتن خوب زندگيتو بچسب و اين هم منو سر خورده كرده بود كه چه اشتباهى كردم و
    همين مسئله باعث ايجاد حساسيت زياد توش شده بود كه بعد از هر مهمونى يا بيرون رفتنى ما دعوا داشتيم سر لباس من،رفتار من ،حرف من واقعاً ناراحت ميشدم و حس بدى بهم دست ميداد فكر ميكردم تا اخر عمر من مثل يه برده ميمونم كه حتى ازادى تو لباس و حرفام ندارم ومنم چون سنم كم بود وابسته به مامان و خواهرم بودم ميرفتم ميگفتم و اونهام خوب پشت منو ميگرفتن(مثلاً من با پسر خاله هام مثل خواهر و برادريم و از بچگى باهم بوديم ولى اون اين مسئله رو درك نميكرد) خوب هر خانواده اى يه جوره
    يا
    يه بار نامزد سابقم رفت و با بابام صحبت كه كمك كنين ما اين مشكلات و داريم بابام هم گفته بود دختر من با اين آزادى بزرگ شده من بهش اعتماد دارم توام كه دخترمو انتخاب كردى با همين تيپ و قيافه ديدى پس الكى شكايت نكن نميتونى جدا شو
    من هم تو سنى بودم كه واقعاً نميفهميدم نبايد لجبازى كرد و خودشيفته و فكر ميكردم مشكل از اون نه من
    و در اخر سر يه بحث كوچيك شد يه دعوا بزرگ كه باز به خاطر لجبازى من و كوتاه نيومدنم جدا شدم
    ن خودم يه نمونه از نامزدتونم
    خودشيفته شدم از بس همه جا ازم تعريف كردن
    با اينجمله بزرگ شدم كه اگ مردى بهت گفت نپوش اينو ،نكن اينكارو بد دل (هنوز هم درست نشدم)
    هر روز اراده ميكنم همه چيو به مامان وخواهرم نگم باز ميگم
    لوس و دل نازك و لجباز اينا خصلته عوض نيشه
    حالا شما ميخواى اگه زندگيت درست شه و دوستش دارى
    زنگ بزن و برو حرفاتو باهاش بزن ولى با انعطاف
    لباس و ميتونى بگى بيا باهم ست بريم تو مهمونى دستشو بگير بگو اينجورى خوشحال ترم با سياست ميشه همچى و درست كرد اما اگه دوستش دارى وميدومى دوست داره
    چون مشكلى كه باعث ميشد من خودمو تغيير ندم عدم علاقم بهش بود و عشق زورى اون
    اول از علاقه مطمئن شو بعد برو جلو
    با اميد بهبود رابطتون

    - - - Updated - - -

    بخشيد اينو يادم رفت بگم
    هر كسي تو بجيه خانواده اى بزرگ شده منم نميفهمم لباسم الان ناجوره يا نيست به نظر خودم خوب ميپوشم اما شايد به نظر كس ديگه كوتاه يا تنگ بياد
    منم تو مغزم نميره كه مثلاً فلانى ميتونه به من نظر بد داشته باشه مثلاً من پسر خاله هامو مثل برادرم ميدونم باورم نميشه ميتونن نسبت به من نظر بد داشته باشن يا...و اگه كسى بگه فكر ميكنم مشكل از اونه نه اونا
    چون برادر نداشتم و پدرم مذهبى نبودن گير دادن نميفهمم غيرتى شدن زياد و درك نميكنم
    اينا واسم تعريف نشدست وقتى واسه من هست واسه خانوادهام هست پس از نامزدتون خرده نگيرين اونم مثل من اين مسائل واسش نرمال نيست و حس ميكنه مشكل از بد دلى شماست نه اون
    شما اگه كمى صبر كنين كمكم واسش توضيح بدين يا لباس پوشيدنشو يه جور ديگه كنترل كنين همه چى حل ميشه
    اگه زياد ارايش ميكنه شايد حس ميكنه اونجورى زيبا تر و بيشتر ميتونه به چشمتون بياد باهاش برين رژ لب بخرين اون رنگى كه دوت دارين رفتين بيرون بگين اونى كه من خريدمو بزن خيلى دوست دارم
    با بحث قهر دعوا هيچى حل نميشه
    از خانواده اش توقع نداشته باشين بگن اره اشكال از دختر ماست چون بالاخره مادر پدرن
    اگه از كسى مشورت ميگيره مطمئنن فكر ميكنه اونا واردترن و ميتونن كمكش كنن كه كارى كنه شما حساسيتتون كم شه
    پس اگه شما يكم با سياست رفتار كنين همهچى درس ميشه

    ببخشيد طولانى شد

  3. #93
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 24 تیر 95 [ 11:22]
    تاریخ عضویت
    1393-1-24
    نوشته ها
    157
    امتیاز
    3,642
    سطح
    37
    Points: 3,642, Level: 37
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    24

    تشکرشده 58 در 38 پست

    Rep Power
    27
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط atosa نمایش پست ها
    حتماً اكه بتون كمكتون كنه
    من و نامزدم چند سال باهم دوست بوديم و ٢سال و نيم نامزد و با نزديك ١سال با هم زندگى ميكرديم(١سال جدا شدم)
    خيلى ناراحت بودم از جداييم اما الان واقعاً خوشحالم چون تا جدا نميشدم نميتونستم خودمو عوض كنم و الان واقعاً خوشحال ترم
    دعوا ها بر سر همين مسائل بود
    خيلى همه ،همه جا از من تعريف ميكردن و وقتى همسرمو ميدين يا بهش متلك ميگفتن يا ميگفتن خوب زندگيتو بچسب و اين هم منو سر خورده كرده بود كه چه اشتباهى كردم و
    همين مسئله باعث ايجاد حساسيت زياد توش شده بود كه بعد از هر مهمونى يا بيرون رفتنى ما دعوا داشتيم سر لباس من،رفتار من ،حرف من واقعاً ناراحت ميشدم و حس بدى بهم دست ميداد فكر ميكردم تا اخر عمر من مثل يه برده ميمونم كه حتى ازادى تو لباس و حرفام ندارم ومنم چون سنم كم بود وابسته به مامان و خواهرم بودم ميرفتم ميگفتم و اونهام خوب پشت منو ميگرفتن(مثلاً من با پسر خاله هام مثل خواهر و برادريم و از بچگى باهم بوديم ولى اون اين مسئله رو درك نميكرد) خوب هر خانواده اى يه جوره
    يا
    يه بار نامزد سابقم رفت و با بابام صحبت كه كمك كنين ما اين مشكلات و داريم بابام هم گفته بود دختر من با اين آزادى بزرگ شده من بهش اعتماد دارم توام كه دخترمو انتخاب كردى با همين تيپ و قيافه ديدى پس الكى شكايت نكن نميتونى جدا شو
    من هم تو سنى بودم كه واقعاً نميفهميدم نبايد لجبازى كرد و خودشيفته و فكر ميكردم مشكل از اون نه من
    و در اخر سر يه بحث كوچيك شد يه دعوا بزرگ كه باز به خاطر لجبازى من و كوتاه نيومدنم جدا شدم
    ن خودم يه نمونه از نامزدتونم
    خودشيفته شدم از بس همه جا ازم تعريف كردن
    با اينجمله بزرگ شدم كه اگ مردى بهت گفت نپوش اينو ،نكن اينكارو بد دل (هنوز هم درست نشدم)
    هر روز اراده ميكنم همه چيو به مامان وخواهرم نگم باز ميگم
    لوس و دل نازك و لجباز اينا خصلته عوض نيشه
    حالا شما ميخواى اگه زندگيت درست شه و دوستش دارى
    زنگ بزن و برو حرفاتو باهاش بزن ولى با انعطاف
    لباس و ميتونى بگى بيا باهم ست بريم تو مهمونى دستشو بگير بگو اينجورى خوشحال ترم با سياست ميشه همچى و درست كرد اما اگه دوستش دارى وميدومى دوست داره
    چون مشكلى كه باعث ميشد من خودمو تغيير ندم عدم علاقم بهش بود و عشق زورى اون
    اول از علاقه مطمئن شو بعد برو جلو
    با اميد بهبود رابطتون

    - - - Updated - - -

    بخشيد اينو يادم رفت بگم
    هر كسي تو بجيه خانواده اى بزرگ شده منم نميفهمم لباسم الان ناجوره يا نيست به نظر خودم خوب ميپوشم اما شايد به نظر كس ديگه كوتاه يا تنگ بياد
    منم تو مغزم نميره كه مثلاً فلانى ميتونه به من نظر بد داشته باشه مثلاً من پسر خاله هامو مثل برادرم ميدونم باورم نميشه ميتونن نسبت به من نظر بد داشته باشن يا...و اگه كسى بگه فكر ميكنم مشكل از اونه نه اونا
    چون برادر نداشتم و پدرم مذهبى نبودن گير دادن نميفهمم غيرتى شدن زياد و درك نميكنم
    اينا واسم تعريف نشدست وقتى واسه من هست واسه خانوادهام هست پس از نامزدتون خرده نگيرين اونم مثل من اين مسائل واسش نرمال نيست و حس ميكنه مشكل از بد دلى شماست نه اون
    شما اگه كمى صبر كنين كمكم واسش توضيح بدين يا لباس پوشيدنشو يه جور ديگه كنترل كنين همه چى حل ميشه
    اگه زياد ارايش ميكنه شايد حس ميكنه اونجورى زيبا تر و بيشتر ميتونه به چشمتون بياد باهاش برين رژ لب بخرين اون رنگى كه دوت دارين رفتين بيرون بگين اونى كه من خريدمو بزن خيلى دوست دارم
    با بحث قهر دعوا هيچى حل نميشه
    از خانواده اش توقع نداشته باشين بگن اره اشكال از دختر ماست چون بالاخره مادر پدرن
    اگه از كسى مشورت ميگيره مطمئنن فكر ميكنه اونا واردترن و ميتونن كمكش كنن كه كارى كنه شما حساسيتتون كم شه
    پس اگه شما يكم با سياست رفتار كنين همهچى درس ميشه

    ببخشيد طولانى شد

    خیلی ممنونم ازتون اتوسا خانوم واقعا دستتون درد نکنه
    اول اینکه من از کجا بدونم که بهم علاقه داره یا نه!!!!!!!!!!!!
    به خودش چندین بار گفتم ک اگه منو نمیخوای بگو بدونم.گفته میخوام.واقعا اگه بدونم منو نمیخواد حتی ته دلش یه ذره منو نخواد .من نمیمونم اون زندگی.خودمم اصلا دوست ندارم با یک زندگی کنم ک زورش بیاد.
    من اونجا حرصم میگیره ک همیشه میره جلو اینه وا میسه ارایشه غلیظ میکنه .میگم اگه بخاطر منه ازم میپرسه ک چطوره خوبه زیاد نیست .یه بار بهش گفتم چرانظر منو نمیپرسی.روز بعدش باباش گفته بود ک من میگم از من بپرس چه رنگی بزن.
    من تو ا ین 5 ماه اونطور ک باید روز خوبیرو باهاش ندا.شتم.فقط با اداا هاش اعصابم بازی میکنه.
    ببخشید نامزد پدر و مادرش میره مهمونی خونه تنهاست.نمیگه بیا خونمون.یه ضرب المثل است ک میگه عروسی ندیدم از سوراخشم نگا نکردیم .نامزدی ندیدیم .شنیدیم ک چه جوریه .یه رفتارهای میکنه پیش بابا مامانش ک انگار من فقط میخوام اونو.
    شما هم سنو سال هستین با نامزدم.من چطوری میتونم ذهنشو بخونم .لطف میکنین ک پاسخ میدین. مرسی
    ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    ویرایش توسط reza-m : جمعه 01 خرداد 94 در ساعت 15:20

  4. #94
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط atosa نمایش پست ها
    من و نامزدم چند سال باهم دوست بوديم و ٢سال و نيم نامزد و با نزديك ١سال با هم زندگى ميكرديم(١سال جدا شدم)
    ببخشید من یه سوال برام پیش اومده
    شما دو سال و نیم نامزد (عقد؟) بودین
    یکسال هم زندگی کردین

    چرا می گین نامزدم؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  5. #95
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 مرداد 94 [ 18:19]
    تاریخ عضویت
    1394-3-01
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    200
    سطح
    3
    Points: 200, Level: 3
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام آتوسا،
    خیلی‌ وقت ازت خبری نبود. راستی‌ با اون آقا که گفت بودی ادامه دادی؟

  6. #96
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط pantea90 نمایش پست ها
    سلام آتوسا،
    خیلی‌ وقت ازت خبری نبود. راستی‌ با اون آقا که گفت بودی ادامه دادی؟
    چه جالب!

    ممنون پانته آ
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  7. #97
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 24 مهر 94 [ 11:35]
    تاریخ عضویت
    1393-2-30
    نوشته ها
    44
    امتیاز
    1,396
    سطح
    20
    Points: 1,396, Level: 20
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 29 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خواهش ميكنم
    راستش اين رفتاراش مثلاً ميخواد گربه دمه حجله كشتن و ميخواد قبل عروسى شما اونى بشين كه اون ميخواد مثل خوده من
    اما كمى با سياست رفتار كردن همه چى و درست ميكنه و شايد كمى مثل خودش هم رفتار كنين اگاه بشه

    بله ميگم نامزدم چون من ايران زندگى نميكنم و اينجا تا قبل از گرفتن عروسى همو نامزد ميدونن نه زن و شوهر بله ١سال باهم زندگى كرديم و قبل از اينكه بيام ايران عروسى بگيريم جدا شدم
    مرسى ،نه من هر شب برسم سر ميزنم اما نظر نميدم چون محيط طورى كه فشار عصبى زياد رو اكثر افراد و اينجا با كوچكترين نظر مخالف خودشون رفتار هاى درستى نمكنن
    اينم اگه نظر دادم ديدم شبيه اتفاق خودمه گفتم شايد بشه كمك كرد و جلو يه جدايي رو گرفت
    نه با اون اقا هم ديگه بيرون نرفتم چون با معيارهاى من خيلى متفاوت بود

  8. #98
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 24 تیر 95 [ 11:22]
    تاریخ عضویت
    1393-1-24
    نوشته ها
    157
    امتیاز
    3,642
    سطح
    37
    Points: 3,642, Level: 37
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    24

    تشکرشده 58 در 38 پست

    Rep Power
    27
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    ببخشید من یه سوال برام پیش اومدهشما دو سال و نیم نامزد (عقد؟) بودینیکسال هم زندگی کردینچرا می گین نامزدم؟
    سلام خانوم شیدا
    من 6 ماهه نامزدم
    .تاپیک قبلی مال اتوسا خانوم بود.
    ببخشید دیر جواب دادم اینترنت مشکل داشت.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط atosa نمایش پست ها
    خواهش ميكنم
    راستش اين رفتاراش مثلاً ميخواد گربه دمه حجله كشتن و ميخواد قبل عروسى شما اونى بشين كه اون ميخواد مثل خوده من
    اما كمى با سياست رفتار كردن همه چى و درست ميكنه و شايد كمى مثل خودش هم رفتار كنين اگاه بشه

    بله ميگم نامزدم چون من ايران زندگى نميكنم و اينجا تا قبل از گرفتن عروسى همو نامزد ميدونن نه زن و شوهر بله ١سال باهم زندگى كرديم و قبل از اينكه بيام ايران عروسى بگيريم جدا شدم
    مرسى ،نه من هر شب برسم سر ميزنم اما نظر نميدم چون محيط طورى كه فشار عصبى زياد رو اكثر افراد و اينجا با كوچكترين نظر مخالف خودشون رفتار هاى درستى نمكنن
    اينم اگه نظر دادم ديدم شبيه اتفاق خودمه گفتم شايد بشه كمك كرد و جلو يه جدايي رو گرفت
    نه با اون اقا هم ديگه بيرون نرفتم چون با معيارهاى من خيلى متفاوت بود


    من ک حدود 17 روزه بهش زنگی نزدم .از وقتی ک مامانش اونجوری باهام حرف زد.
    گفته بود مامانش بزار داییش بیاد انگار شما باهم جور نمیاین من طلاقشو بگیرم.الان از اون روز 17 روز میگذره هنوز خبری نیست.
    میدونم اگه من زنگ بزنم بهش بگم ک تصمیمتونو گرفتین .بر میگرده میگه با مامانم حرف بزن.منم بگم ملاک واسه من توی .نه مامانت. میمونه حرف نمیزنه.
    مگه میشه فقط من بهش محبت کنم.بقول دوستان اونم فقط رستوران خریدو اتلیه لباسو اپولاسیونو ارایشگاه و ....بره کیف کنه اما من یه بار حق ندارم بهش بگم این کار اشتباهه
    نامزد من فقط میخواد خودش هر جوری دوست داره بکنه .منم چیزی بهش نگم.
    ایا اینکار ایشون درست بود؟
    ایشالا شمام خوشبخت بشین
    ویرایش توسط reza-m : شنبه 02 خرداد 94 در ساعت 14:05

  9. #99
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 تیر 96 [ 08:10]
    تاریخ عضویت
    1393-6-06
    نوشته ها
    199
    امتیاز
    5,221
    سطح
    46
    Points: 5,221, Level: 46
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    149

    تشکرشده 449 در 170 پست

    Rep Power
    49
    Array
    17 روزه که از هم خبر ندارید؟بعد مشکلی نداری؟مطمینید همدیگرو دوست دارید؟

  10. #100
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 مرداد 94 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1394-2-18
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    859
    سطح
    15
    Points: 859, Level: 15
    Level completed: 59%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    4

    تشکرشده 77 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    برادر خوبم شما باید اون خانومو همونطور که دیده و پسندیده اید قبول و به تعهدتون پایبند باشید. اگر شما با پوشش یا هر اخلاق اون دختر مشکل داشتید باید بعد از خواستگاری و نهایتا یک دو جلسه کنار می کشیدید و دختری مطابق با معیارهاتون انتخاب می کردید. چقدر باید بزرگان و روانشناسان بگند که قبل از ازدواج شماتون رو باز کنید و بعد از ازدواج چشماتون رو بسته. چرا ما همیشه برعکس عمل می کنیم و به فکر تبعات تصمیم اشتباه و رفتار بچگانمون نیستیم.


 
صفحه 10 از 12 نخستنخست 123456789101112 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. عمو پورنگ وحشتناک !!!!
    توسط بابا. در انجمن طــــرح مشکلات کودکان: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: شنبه 18 دی 95, 15:08
  2. گرایش همسرم به پورنوگرافی
    توسط میم.الف در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 02 تیر 93, 00:40
  3. من از ایده آل هایم چشم پوشیدم
    توسط mansor در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 20
    آخرين نوشته: چهارشنبه 07 اسفند 92, 23:36
  4. مادرم برادرمو هنگام تماشای فیلم پورنو دیده.
    توسط رایحه عشق در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: شنبه 18 شهریور 91, 12:41
  5. علاقه به پوشک (عشق دوران کودکی)
    توسط sasan در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 26 خرداد 87, 13:03

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.