به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 26
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 اردیبهشت 94 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1394-2-28
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    46
    سطح
    1
    Points: 46, Level: 1
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 14.0%
    تشکرها
    12

    تشکرشده 5 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همگی دوستان
    من همون آقایی هستم که این خانم به خاطر ارتباطشون با من این تاپیک رو راه اندازی کردن .

    واقعیتش نمیدونم از کجا شروع کنم . من وقتی خودم این نوشته هارو خوندم تعجب کردم . دقیقا به شما هم حق میدم که درباره من اینجوری قضاوت کنید اما نمیدونم چرا ایشون واقعیت رو نگفتن . مگه غیر از اینه که این انجمن ها باید کمک کنه که انسان تصمیم درست بگیره ؟؟ خب تصمیم درست نیاز به اطلاعات درست داره . بماند ...

    من بعضی از حرف های ایشون رو قبول دارم . مثلا جایی که میگن من حرف بد بهشون زدم . ولی باور کنید حرف بد منظور خدایی نکرده فحش و این چیزا نیست . شما خودتون رو بزارید جای من . یه نفر یکسال به شما حرفای عاشقانه بزنه و همه جوره به عنوان همسر آینده روتون حساب کنه ( حداقل با حرفاش) بعد یهو بزنه زیره همه چی. چه احساسی بهتون دست میده ؟؟
    ایشون سر هر موضوعی رابطه رو بهم میزدن . سر کوچکترین مشکل حرف از جدا شدن میزدن . خب من عاشق ایشون بودم همه مسائلی که میگفت رو برطرف میکردم که باز برگرده پیشم .
    هر کاری واسش کردم . خیلی اتفاقا افتاد که از حوصله خارجه

    خلاصه به خاطر یه سری اطلاعات اشتباه وقتی خانواده ما رفتن جلو ایشون هیچ حمایتی از من نکرد ( من حمایتی نمیخواستم ولی حداقل بی تفاوتی هم نمیخواستم) خانواده ایشون جواب رد دادن .

    بعد از یک ماه غم و غصه خوردن شب عید بهم پیغام داد گفت من یه سری نگرانی ها دارم بریم پیش مشاور اگه تایید کرد من با ایمان قلبی حمایتت میکنم . من خیلی خوشحال شدم . کسی که همیشه توو این یکسال به رابطمون بی تفاوت بود اینسری خودش داره اقدام میکنه . شب و روز خدارو شکر میکردم . لینک این تاپیک هم داده بود که من بیام اون نگرانی هاشو بخونم . ( همونایی که اون بالا نوشتن ... غرایز مردانه و خسیس بودن ) . خلاصه من خودم همرو براشون توضیح دادم که به خدا سو تفاهمه ولی بازم بریم بریم پیش مشاور که خیال جفتمون راحت شه . بعد از دو جلسه و تست دادن مشاور گفت من جای شما بودم این رابطرو میبردم توو خانواده ها . خود ایشون گفت دو هفته دیگه واسه خواستگاری قرار میزاریم . مشاور مارو تایید کرد و گفت جلسه بعدی قبل از خواستگاری اما بعد از یکی دو روز ایشون زد زیر همه چی دوباره . گفتم دیگه مشکل چیه ؟؟ خیلی رک بهم گفت من و تو به درد هم نمیخوریم ... خداییش شما جای من بودین چه حسی میشدین ؟؟ هر بهونه ای بود من رفعش کردم حالا هم که تایید کردن باز ...

    منم گفتم عزیزم یه سال و خورده ای من به شما گفتم تورو خدا اگه منو نمیخوای بهم بگوو اما تو منو کشوندی دنبال خودت حالا میگی منو نمیخوای ؟؟ پس این وسط من چی میشم ؟ انگار نه انگار منم یه طرف این رابطم . خداییش توو این رابطه خیلی خورد شدم اما گفتم عیب نداره واسه عشقمه . اما واقعا این دفعه هیچی ازم نموند .

    بازم بهم زد . توو هر سری بهم زدن ایشون من زندگیم جهنم بود به معنای واقعی . بعد دو سه روز که منو همه جا بلاک کرده بود و من داشتم دق میکردم بهم پیغام داد که من یه مشکلی دارم نمیتونم باهات ازدواج کنم . خلاصه ساعت 3 شب بهم گفت . گفت من hiv دارم . من از این حرف ناراحت شدم ولی واقعا تصمیمم رو واسه ازدواج با ایشون گرفته بودم .

    گفتم عیب نداره من همه جوره پات هستم . فقط خدای من شاهده از نماز صبح تا ساعت 8 توو اینترنت داشتم سرچ میکردم که کجا بریم مشاوره ، چیکار کنم خانوادم نفهمن که یه وقت مانع ازدواجمون نشن و زندگی باید چه چیزایی رعایت بشه و .... ( بازم لطفا خودتون رو بزارید جای کسی که عاشقین و طرف بهتون این حرفو زده ) به خدا انقدر داشتم غصه میخوردم و فکر و خیال میکردم که گفتم الان سکته میکنم

    ساعت 8 خوابیدم تا 10 . بیدار که شدم سمت چپ بدنم کلا بی حس شده بود . قلبم درد میکرد . انقدر که استرس بهم وارد شده بود . بعد به ایشون پیغام دادم که خب چجوری اینجوری شد و ... داشت یه چیزایی میگفت که یهو گفت من دروغ گفتم بهت . گفتم من تا صبح داشتم سکته میکردم . گفت واسه این گفتم که شاید از سرت بیوفتم . به خدا الان دارم مینویسم اشک همه صورتمو گرفته . من واسه ایشون هیچ ارزشی نداشتم . بعنی اگر من اون شب میمردم هم واسش مهم نبود . امروز هم جواب mri و اکو قلبم رو بردم به دکتر نشون دادم گفت معلوم نیست با خودت چیکار کردی

    از اون روز هم دیگه بهم پیغام نداد و منم این سری بهشون گفتم که تو از اون اول اینو میخواستی که توو زندگیت نباشم ولی نگفتی . باشه عیب نداره منم میرم از زندگیت ...

    ولی دوستان عزیز
    خودتون هم میدونید که این رسمش نیست بریم توو زندگی یه نفر همه چیشو ازش بگیریم و بعد ولش کنیم
    ایشون بهم گفت من هیچ وقت ازدواج نمیکنم ولی حالا میگه خواستگار دارم :(

    بله منم اشتباهاتی داشتم ولی باور کنید اینجوری نبود . خب من رابطه اول بوده و فقط با دل اومدم جلو .

    با اینکه هزار بار با رفتارش از اون اول میخواست نشون بده که ما نمیتونیم ازدواج کنیم

    - - - Updated - - -

    با اینکه هزار بار با رفتارش از اون اول میخواست نشون بده که ما نمیتونیم ازدواج کنیم و این آخرین حرکتش هم کامل کرد همشو باز من میخوامش ...

    دلم شکسته
    خودم خورد شدم از بس اومد و رفت
    گفت بریم پیش مشاور اگه اوکی داد من همه جوره هستم اما بعدش ...

    شما همتون میدونید که این قول و قرار ها برای کسی که روی حرف بقیه حساب میکنه یعنی چی . من با هر حرف ایشون آینده و زندگیم رو ساختم. اما حالا ایشون کجاست و من کجا ؟

    ایشون تو فکر عوض کردن خط و شروع زندگی جدید اما من ....

    واقعا من از حرفای هیچکدوم از شما ناراحت نشدم و نیستم .. آقای امیر تنها از شما هم ناراحت نیستم چون بهتون حق میدم که با اطلاعاتی که ایشون دادن درباره من این نظرات رو بدین .
    خداییش منم بودم همینارو میگفتم .

    شاید نفرین کرده باشم که واقعا هم کردم ولی یه خدایی هست و همه چیو میبینه . اون به حرف ما کاری نداره که بیایم بگیم تو خووب کاری کردی اون بد کاری . یا بیایم تایید کنیم یا تکذیب .

    بازم از همتون ممنونم ولی برادرانه و عاجزانه ازتون خواهش میکنم تا جایی که راه داره افراد رو به مشاوره حضوری راهنمایی کنین چون بعضی ها واسه اینکه خودشون رو گول بزنن میان یه چیزی میگن و شما هم با اطلاعات اشتباهی که در اختیارتون قرار گرفته خدایی نکرده راهنمایی نادرستی میکنین که شاید زندگی افراد دستخوش تغییرات اساسی بشه .

    ایشون حرف مشاور حضوری رو رد کرد و بسنده کرد به حرفایی که شماها زدید که اونم بهتون حق میدم ...

    زندگی منو خیلی راحت از بین برد ... این از وضعیت روحیم و اونم جسمیم که بهتون گفتم .

    خیلی دلم میخواست یکی بود که درد و دل میکردم باهاش تا شاید منم بتونم مثل این خانوم راحت و بدون هیچ عذاب وجدانی زندگی میکردم .


    ببخشید سرتون رو درد آوردم ...

    یا حق
    ویرایش توسط Hamed_SN : دوشنبه 28 اردیبهشت 94 در ساعت 14:25

  2. 2 کاربر از پست مفید Hamed_SN تشکرکرده اند .

    morteza2487 (جمعه 01 خرداد 94), rrr189 (سه شنبه 29 اردیبهشت 94)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 تیر 01 [ 15:14]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    118
    امتیاز
    8,291
    سطح
    61
    Points: 8,291, Level: 61
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    150

    تشکرشده 170 در 75 پست

    Rep Power
    30
    Array
    الان مشکلتون چیه؟
    هر دو خب همو میخاید؟
    مشکلاتیم که دارید قدم به قدم با کمک هم حل کنید
    تو این تاپیک ادم حس میکنه داره با دوتا جوون خام 18-19ساله حرف میزنه
    یکی هی قهر میکنه به دروغ میگه بیماری دارم!!!
    اونیکیم تا چیزی میشه هرچی از دهنش درمیاد میگه و از لجش میاد با خانمای همکار گرم میگیره!!!!!!!!
    شماها واقعا فکر نمیکنید یه مقدار برای ازدواجتون زوده؟

  4. 3 کاربر از پست مفید cheshmakk تشکرکرده اند .

    Hamed_SN (دوشنبه 28 اردیبهشت 94), morteza2487 (جمعه 01 خرداد 94), rrr189 (سه شنبه 29 اردیبهشت 94)

  5. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 اردیبهشت 94 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1394-2-28
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    46
    سطح
    1
    Points: 46, Level: 1
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 14.0%
    تشکرها
    12

    تشکرشده 5 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط cheshmakk نمایش پست ها
    الان مشکلتون چیه؟
    هر دو خب همو میخاید؟
    مشکلاتیم که دارید قدم به قدم با کمک هم حل کنید
    تو این تاپیک ادم حس میکنه داره با دوتا جوون خام 18-19ساله حرف میزنه
    یکی هی قهر میکنه به دروغ میگه بیماری دارم!!!
    اونیکیم تا چیزی میشه هرچی از دهنش درمیاد میگه و از لجش میاد با خانمای همکار گرم میگیره!!!!!!!!
    شماها واقعا فکر نمیکنید یه مقدار برای ازدواجتون زوده؟

    واقعیتش من دیر فهمیدم که ایشون منو نمیخواد ، خیلی دیر
    ما اصلا مشکلی نداریم . هرچی بود و نبود توسط مشاور حل شد رفت
    بعد من اصلا لج نکردم . محیط کار من 100 خانم هست که من اصلا نمیرم سمتشون . خود ایشون هم میدونه همه اینارو بهونه کردن فقط .

    من اگر اومدم اینجا نوشتم فقط واسه دل خودم بود . چون واقعا کسی رو ندارم که درد و دل کنم . انقدر هم ریختم توو خودم که دارم دییوونه میشم .
    و گرنه تصمیم ایشون از اون اول گرفته شده بود ... من هر کاری کردم بمونه نشد که نشد .

    الانم مستاصل شدم و واقعا نمیدونم باید چیکار کنم و چجوری زندگیم رو ادامه بدم ...

  6. 2 کاربر از پست مفید Hamed_SN تشکرکرده اند .

    morteza2487 (جمعه 01 خرداد 94), rrr189 (سه شنبه 29 اردیبهشت 94)

  7. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 تیر 01 [ 15:14]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    118
    امتیاز
    8,291
    سطح
    61
    Points: 8,291, Level: 61
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    150

    تشکرشده 170 در 75 پست

    Rep Power
    30
    Array
    شما جمله های خانم همکارتونو کامل خوندید؟
    من چندتاشو براتون مینویسم تا بدونید واقعا ایشونم بهتون علاقه دارند ولی دچار یه نوع شک و دو دلی شدن یکیش بخاطر رفتارا و حرفای بد شماست و دیگری هم بخاطر خونوادشون که مخالفن

    بنظر من شما از ایشون یه مدت فرصت بخاید تا هم یسری اصلاحات رو خودتون انجام بدید و روی خشمتون کنترل داشته باشید .هم اینکه بتونید خونوادشونو راضی کنید

    برای راضی کردن خانواده هم اصلا توقع نداشته باشید اون دختر ازتون حمایت کنه...اتفاقا باید قدر دختریو که به خاطر یه ادم جدید تو روی خونوادش وای نمیسه دونست...

    بنظر من اون خانم از این میترسه که نکنه به قول معروف از اینجا رونده از اونجا مونده بشه...چون بخاطر رفتار متناقض و بدبخلاقیای شما نمیتونه صد در صد به شما اطمینان کنه.

    جمله های خانم همکارتون:

    ایشون به من کلی حرفای بد زد که حلالم نمیکنه و خیلی ادم بدی هستمو از این چیزا. منم چون خیلی دوستش دارم هیچی جز دوستت دارم بهش نگفتم.

    ..اما من خودم چند ماه بعد بهش پیام دادم.توی اون چند ماه هم خیییلی سخت بود برام. وقتی میدیدمش دلم میلرزید.اخه من بهش واقعا علاقه دارم. خیلی زیاد...

    من اونو دوست دارم. دلم واقعا براش تنگ شده.هنوز تو محل کار ندیدمش.اگه ببینمش مطمينم حالم بدتر میشه

    من خودم دلم خیلی براش تنگ شده . دارم دیوونه میشم . میترسم پیامک بزنه باز دلم بلرزه و جواب بدم .

  8. 2 کاربر از پست مفید cheshmakk تشکرکرده اند .

    Hamed_SN (دوشنبه 28 اردیبهشت 94), rrr189 (سه شنبه 29 اردیبهشت 94)

  9. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 اردیبهشت 94 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1394-2-28
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    46
    سطح
    1
    Points: 46, Level: 1
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 14.0%
    تشکرها
    12

    تشکرشده 5 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط cheshmakk نمایش پست ها
    شما جمله های خانم همکارتونو کامل خوندید؟
    من چندتاشو براتون مینویسم تا بدونید واقعا ایشونم بهتون علاقه دارند ولی دچار یه نوع شک و دو دلی شدن یکیش بخاطر رفتارا و حرفای بد شماست و دیگری هم بخاطر خونوادشون که مخالفن

    بنظر من شما از ایشون یه مدت فرصت بخاید تا هم یسری اصلاحات رو خودتون انجام بدید و روی خشمتون کنترل داشته باشید .هم اینکه بتونید خونوادشونو راضی کنید

    برای راضی کردن خانواده هم اصلا توقع نداشته باشید اون دختر ازتون حمایت کنه...اتفاقا باید قدر دختریو که به خاطر یه ادم جدید تو روی خونوادش وای نمیسه دونست...

    بنظر من اون خانم از این میترسه که نکنه به قول معروف از اینجا رونده از اونجا مونده بشه...چون بخاطر رفتار متناقض و بدبخلاقیای شما نمیتونه صد در صد به شما اطمینان کنه.

    جمله های خانم همکارتون:

    ایشون به من کلی حرفای بد زد که حلالم نمیکنه و خیلی ادم بدی هستمو از این چیزا. منم چون خیلی دوستش دارم هیچی جز دوستت دارم بهش نگفتم.

    ..اما من خودم چند ماه بعد بهش پیام دادم.توی اون چند ماه هم خیییلی سخت بود برام. وقتی میدیدمش دلم میلرزید.اخه من بهش واقعا علاقه دارم. خیلی زیاد...

    من اونو دوست دارم. دلم واقعا براش تنگ شده.هنوز تو محل کار ندیدمش.اگه ببینمش مطمينم حالم بدتر میشه

    من خودم دلم خیلی براش تنگ شده . دارم دیوونه میشم . میترسم پیامک بزنه باز دلم بلرزه و جواب بدم .
    من خودم چند بار بهشون گفتم نباید به خاطر من یا هر کسی دیگه توو روی خانواده وایساد اصلا هم اینو نمیخوام ولی در این حد بی تفاوتی هم نه ..
    خانواده من رفتن جلو ایشون یه سری اطلاعات کاملا اشتباه به خانوادشون دادن و اونام طبیعتا منو رد کردن بعدشم که دلیلشو خواستم گفت خانوادم صلاح من رو بهتر میدونن . من گفتم شما فقط به خانواده بگوو این آقا اصرار داره که یه بار هم خودش بیاد جلو .. این خواسته زیادی بود از کسی که به قول شما من رو دوست داره؟؟

    هر رفتار بدی از سمت من سر زده که خودم هم قبول دارم دلیلش دقیقا بی تفاوتی بیش از حد ایشون به من و رابطمون بوده .

    شاید باورتون نشه ولی دقیقا هم داشتم خودم رو اصلاح میکردم . گفتم هر مشکلی هست من رفع میکنم . مشکل ایشون این بود که من سر این مسائل ناراحت میشم گفتم باشه خودمو کنترل میکنم تو فقط حرف جدایی نزن . خب وقتی واقعا دلیلی واسه جدایی نیست و ایشون من رو دوست داره و میدونه که منم دوسش دارم و واقعا همه کار تووو این رابطه واسش انجام دادم چرا میخواد جدا شیم؟؟

    چرا داره میزنه زیر قول و قراری که با من گذاشته؟؟
    به خدا رفتارای من متناقض نیست
    من همیشه دوسش داشتمو پای رابطم موندم حتی همین الان بعد از اون اتفاقی که اون شب افتاد .

    شما میگین دوستت داره اما دوست داشتن رو نباید ثابت کرد ؟؟ فقط باید گفت؟؟
    بهشون گفتم خواهش میکنم نرو بزار من بیام جلو قول بهت میدم متوجه میشی که همه این فکرایی که دربارم کردی اشتباهه . چون خودم میدونم آدم عصبانی و این چیزا نیستم . ولی به خدا دست خودم نیست تو اوجه رابطه بدون دلیل یه دفعه ترک بشی خب ناراحت میشی .

    :(

  10. کاربر روبرو از پست مفید Hamed_SN تشکرکرده است .

    rrr189 (سه شنبه 29 اردیبهشت 94)

  11. #16
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 28 مرداد 94 [ 19:46]
    تاریخ عضویت
    1394-1-30
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    357
    سطح
    7
    Points: 357, Level: 7
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 10 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام . آقای همکار (آقای رهام )

    شما آخرین پیامی که به من دادین چی بود ؟ لطفا معنی حرف بد رو خودتون اینجا بنویسید .
    این جمله رو هزار بار شما تکرار کردین :
    الهی خدا آرامش زندگیتو ازت بگیره چون آرامش زندگیمو گرفتی . یا با من ازدواج میکنی یا خودم توی همین دنیا تلافی میکنم سرت . و... نفرین هایی که میفرمودین .
    خوب حالا میخوام دوستان بیان راهنمایی کنن منو . فقط این جمله ها نبوده . چیز های دیگه هم بوده که میدونم گفتنش دردی رو دوا نمیکنه و درست نیست اینجا این حرفا زده بشه .

  12. #17
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 08 تیر 94 [ 19:38]
    تاریخ عضویت
    1394-1-10
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    757
    سطح
    14
    Points: 757, Level: 14
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 71 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دیگه هرچی بوده تموم شده رفته چیزی که زیاده دختر و پسر تمومش کنین

  13. 4 کاربر از پست مفید دوچمدان_سیزده_کیلویی تشکرکرده اند .

    amir_tanha (سه شنبه 29 اردیبهشت 94), morteza2487 (جمعه 01 خرداد 94), rrr189 (سه شنبه 29 اردیبهشت 94), اعجاز عشق (سه شنبه 29 اردیبهشت 94)

  14. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 اسفند 95 [ 03:59]
    تاریخ عضویت
    1394-1-03
    نوشته ها
    300
    امتیاز
    10,581
    سطح
    68
    Points: 10,581, Level: 68
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 269
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First Class1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    1,164

    تشکرشده 917 در 282 پست

    Rep Power
    85
    Array
    سلام بابت شرايط پيش آمده خيلي متاسفم ............ اما شما خودتان اين وضعيت را به وجود ‏آورديد .

    ‏سهم هر دوي شما در اين رابطه ي اشتباه به يك اندازه است.

    هر دو شما نمي دانستيد از اين رابطه چه مي خواهيد...... ظاهرا بنا را بر اين گذاشتيد كه به ‏قصد شناخت براي ازدواج در ارتباط باشيد ......... اما مسير ديگري در پيش گرفتيد و به بيراهه رفتيد.

    ‏احساساتتان را نتوانستيد مهار كنيد و سر از يك رابطه ي شديدا احساسي وعاشقانه در آورديد.

    دختر خانم حرفهاي عاشقانه و احساسي مي زدند از شخص مقابل هم همين انتظار را داشتند كه ‏با كادو يا رفتارعواطفشان را بروز دهند.

    ‏اقاي خواستگار شديدا احساسي شده ........... به قول خودشان با دلشان جلو آمده بودند ....... ‏احساسات صرف كردند براي رابطه اي كه اخر و نهايتش هنوز معلوم نبوده است.

    دختر خانم عليرغم ترديد و دو دلي كه كاملا در نوشته هايشان هم مشهود است تحت تاثير احساسات يا پافشاري آقاي خواستگار ‏‏ قول و قرار هايي با ايشان مي گذارند..

    آقاي خواستگار هم منتظر بودند تا دختر خانم هر ايرادي ‏گرفتند اصلاح كنند و تحت هر شرايطي حتي با نفرين و تهديد هم كه شده خود و دختر خانم را بر ‏سر سفره ي عقد بنشانند .

    خودتان قضاوت كنيد ....... كجاي اين رابطه ي شما در راستاي دستيابي به آشنايي به قصد ازدواج است؟

    از ابتدا بايد هر دو مي دانستيد در رابطه اي كه براي شناخت باشد هر لحظه هر يك از طرفين «وقتي شخص مقابل را متناسب با شرايط خود ندانست» مي تواند جواب منفي بدهد و رابطه را قطع نمايد.

    شما انتظاراتتان از يكديگر كاملا مشابه كساني است كه انگار با هم پيماني بسته اند و چنان از هم ‏رنجيده ايد كه انگار شخص مقابل به اين پيمان و تعهد پشت پا زده است.

    از همه مهم تر فارغ از اين احساسات بينديشيد كه واقعا تا چه اندازه معيارهايتان را در طرف مقابل مشاهده كرديد ؟ عقلانيت در اين رابطه جايگاهي دارد يا يك كشش صرفا احساسي است؟

    ‏نقش مهم خانواده ها را هم كه كلا ناديده گرفتيد .... آنها را در جريان قرار داديد اما خيلي دير ‏‏.....

    ‏نقشي كه در اين رابطه براي خانواده ها متصور شديد گويي تنها اين بوده كه بي چون و چرا دست شما را در دست يكديگر بگذارند و تا رسيدن به منزل مشترك شما را همراهي كنند.

    احساس ناراحتي هم كه الان داريد تبعات توجه نكردن به بايدها و نبايدهاي يك رابطه آشنايي ‏صحيح و قابل اطمينان است ........‏

    لطفا دست از سرزنش يكديگر برداريد و هر يك سهمتان در اين رابطه ي اشتباه را ‏بپذيريد...........

    فعلا براي ازدواج دست نگهداريد........... تا جايي كه ممكن است از هم فاصله بگيريد...... احساساتتان به يكديگر را كنترل كنيد ........ كاملا بدون قول و قرار و توقع خاصي از هم براي ازدواج با يكديگر در آينده............به صورت جداگانه به مشاوره ‏حضوري برويد .


    ‏صرفنظر از موضوع ازدواج مدتي تحت نظر مشاور ايرادهاي رفتاري و احساسات هيجاني ‏را در خود شناسايي و اصلاح نماييد............ هم در حق خودتان و هم براي شريك زندگي آينده اتان ‏اين لطف را كرده و زمان بگذاريد.........


    اگر بعد از خودشناسي و دستيابي به مهارت كنترل احساسات وهيجانات قادر بوديد خيلي منطقي معيارهايي مهمتر از احساسات عاشقانه را در طرف مقابل جستجو كنيد.........آنوقت آقا حامد مي توانند براي خواستگاري مجددا اقدام كنند و تازه در صورت جلب رضايت خانواده ها مراحل شناخت را از ابتدا و براساس معيارهاي مشخص طي كنيد.

  15. 3 کاربر از پست مفید اعجاز عشق تشکرکرده اند .

    amir_tanha (سه شنبه 29 اردیبهشت 94), morteza2487 (جمعه 01 خرداد 94), rrr189 (سه شنبه 29 اردیبهشت 94)

  16. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 02 خرداد 94 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1394-2-23
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    145
    سطح
    2
    Points: 145, Level: 2
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 14 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از صحبت های خانم و آقا کاملا مشخصه که دچار رابطه ی فوق احساسی بودین و خانم پس از شناخت تصمیم به جدایی داشته چون آقا عصبانیه ، تهدید و نفرین میکنه و خانم ازش میترسه .
    در عوض آقا قبول نداره که عصبیه و میخواد به زور و تهدید ازدواج کنه .
    این رابطه اصلا عاقلانه نیست . ازدواج هم همینطور . آقاجان رابطه هایی که با خواست شدید دو طرف شروع شده ببینین چجوری بعد از چند سال زندگی ممکنه خراب شه . حالا شما که از اولش اینجوری مشکل دارین چرا میخواین به زور وارد زندگی هم بشین ؟
    به قول دو چمدان سیزده کیلویی ، این همه دختر و پسر ...
    زندگی کودکستان نیست . رابطه رو سریعا کات کنین . شماره های همدیگه رو از گوشیاتون پاک کنین و هیچ گونه رابطه ای با هم نداشته باشین .


    خانم میگه تهدید و نفرین داشتین .اگه غلطه که هیچ اگه درسته میگم کارتون شرم آمیزه .
    رابطه ی شما رابطه ی شناخت بوده . این خانم هر زمانی که شناخت پیدا کرده گفته جدا شین .
    حالا این دیونه بازیا چیه برادر من ؟
    من خودم خواهر دارم . اگه یکی با خواهر من اینکارارو میکرد خودم میدونستم چیکار کنم .
    به ایشون هم اکیدا توصیه میکنم مخصوصا پدر و اگه برادر دارن حتما برادرشون رو در جریان بذارن و پیامک های تهدید شما رو نشونشون بدن .
    این خانم میتونه ازتون شکایت کنه .

    با خانم هم هستم ، این بچه بازی هارو کنار بذاره و دیگه سمت شما نیاد . یعنی چی دلم تنگ میشه و خودش پیام میده . با این کارهایی که هردوتون انجام دادین و هردوتون به یک اندازه مقصرین ، نباید دیگه سمت همدیگه برین . فراموش کنین همو
    تموم شد رفت
    ویرایش توسط amir_tanha : سه شنبه 29 اردیبهشت 94 در ساعت 05:29

  17. 4 کاربر از پست مفید amir_tanha تشکرکرده اند .

    morteza2487 (جمعه 01 خرداد 94), rrr189 (سه شنبه 29 اردیبهشت 94), اعجاز عشق (سه شنبه 29 اردیبهشت 94), شیدا. (سه شنبه 29 اردیبهشت 94)

  18. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 اردیبهشت 95 [ 00:04]
    تاریخ عضویت
    1394-2-01
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    2,990
    سطح
    33
    Points: 2,990, Level: 33
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    308

    تشکرشده 219 در 87 پست

    Rep Power
    33
    Array
    خانم شما خودت حات خوبه ؟این کارایی که انجام میدی اصلا عادی نیستبرا ازدواج نمی خواهیش - خانوادت باهاش مخالفند - مشاور تاییدش نکرده - خودت به این حس و نتیجه رسیدی که به درد هم نمی خورید حالا باز وقتی جدا میشید بشین گریه کن - بعد چند روز بهش اس بده و دوباره روابط را دور از چشم خانوادت شروع کن و بعد دوباره به نتایج بالا میرسی وباره بعد دوباره بهش بگو به درد هم نمی خورید و باز دوباره بهت حرف بد بزنه ودوباره این سیکل تکرار شود مثل یه خانم نجیب وبا شخصیت رفتار کن مگه بچه ای رفتارات مثل یه دختر بچه خیلی احساساتی 13-12 ساله هست
    ویرایش توسط کمال : سه شنبه 29 اردیبهشت 94 در ساعت 16:17

  19. 3 کاربر از پست مفید کمال تشکرکرده اند .

    morteza2487 (جمعه 01 خرداد 94), rrr189 (سه شنبه 29 اردیبهشت 94), اعجاز عشق (سه شنبه 29 اردیبهشت 94)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.