به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 19 , از مجموع 19
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 اردیبهشت 94 [ 11:38]
    تاریخ عضویت
    1393-7-25
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    506
    سطح
    10
    Points: 506, Level: 10
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط fkh4466 نمایش پست ها
    سلام عزیزم.توی ازدواج نقش خانواده ها رضایت و هم کفو بودنشون خیلی مهمه.حتی تصور خانواده ها هم نسبت به هم خیلی مهمه حتی اگه صد در صد درست نباشه خانواده یکی از طرفین در توهم باشن!!!
    .ببین من خودم سابقه ی همچین آشنایی رو داشتم.یادم نیست دقیقا کی بود.یادمه همین دو سه سال پیش بود.همون موقع که سریال زمانه رو پخش میکرد و خیلی چیزامو توی اون فیلم میدیدم.
    پسری رو میخواستم که جونش برای من در میرفت و به قصد ازدواج اومد سراغم.خواستیم کمی اشنا بشیم و اماده بشیم و غیره.انقدی زود به هم دل دادیم که حرفی نموند و یه مدت تایم رفت واسه امادگیهای خودمون.مثلا اون خونه بخره تا پدر من مخالفت نکنه و غیره.
    بالاخره روز خواستگاری فرا رسید....اومدن خونمون.از یک منطقه معمولی شهر بودن که البته الان اسم در کرده اما خب من و خودشون میدونستیم چند سال پیش از طریق یه تعاونی اونجا رو خریده بودن!
    با یک پراید و تحصیلات پسر که از من کمتر بود.خونه ما هم معمولی و یک خانواده معمولی.ادعایی ندارم اما حداقل در سطح اونا بودیم.بابای من خیلی باهوش و اما خاکیه.خیلی با مرامه واسه غریبه ها البته!!!وقتی پاشونو از در گذاشته بودن بیرون مادرا و خواهر و زنداداش پسره شروع کردن که واااای بابای دختره چه حرفی داره با بابای با کلاس ما بزنه یا واااای چرا برادر دختره زیاد حرف نزد چرا خود دختره کم پذیرایی کرد چرا بابای دختره کتشو در اورده بود و در سطح ما نبودن و به قول تو حرفهای نا درست و بعضا مسخره.تا جایی که ظرف چند ماه پسری که به من میگفت تو شکل دختر شایسته های خارجی هستی و فقط قدت کوتاه تره! حالا بهم میگفت چرا به من تلقین کرده بودی که خیلی خوشگلی؟؟؟!!!مامانمینا میگن تو زشتی!!!
    کاری به عدم وجود مهارت زندگی توی اینجور پسرها ندارم اما میخوام بگم یه پسر منفعل خیلی خطرناکه و دیر یا زود خودشو زندگیشو با حرف مامانشو خواهرشو غیره میچرخونه.
    تو شاید سنت کم باشه و یکمی احساساتی.بزار بگم منم از فردای خواستگاریم همین حال تو رو داشتم و فکر میکردم دیگه نمیشه بدون اون پسر زندگی گرد!!!حتی یه دفتر بدون تاریخ داشتم که حال و هوای اون روزامو توش مینوشتم.چون مامانم در جریان علاقه من بود و اگر باهاش دردو دل میکردم که اون پسر و خانوادش چه قدر تحقیرم کردن پا به پای من میخواست دلش بشکنه یا اشک بریزه.یا نفرینشون میکرد...حتی فردای خواستگاری خانواده پسر و حتی خود شخص مادرش به من و مامانم زنگ زدن که دست از سر پسر ما بردارین!!!
    یعنی با یکبار مقاومت پسرشون داشتن کار رو به ابرو ریزی میرسوندن!خلاصه بگم دور این رابطه رو خط بکش.بزار همیشه شوهرت با خانوادش دنبال تو بیفتن نه تو دنبال اونا.الان که ازدواج کردم حال و هوای اون روزا که توی دفترم دیدم خیلیییییی واسم عجیبه!!!اصلا یادم نیست حتی به اون پسر علاقه ای داشتم!البته این دفترو چند روز پیش اتفاقی لای کتابام پیدا کردم و خوندم از سر کنجکاوی و حالا هم انقد برام بی تفاوته که شده چرک نویسم!!!یعنی حتی دور ننداختمش!!!
    خلاصه میخوام بگم شاید من چند سال بعد تو باشم.این رو بدون که خانواده ها نقششون خیلی مهمه.نزار برادرت رو خرد کنند.قبل از اینکه این کارو بکنند عطاشونو به لقاشون ببخش.نزار بیان رو در رو تو و خانوادتو خرد و تحقیر کنن.به مادرت و پدرت و برادرت فکر کن که ارزو دارن دختر نازشونو با سلام و صلوات و منت و ناز بیان ببرن نه با دعوا و فحش و دلخوری.بزار اگه طالبن اونا بیان جلو.من بهت قوووول میدم شاید دو سال دیگه به حرفهای الانت بخندی.

    سلام دوست عزیزم ...
    خیلی خیلی ممنونم از حرفای خوبتون ...
    حق کاملا با شماست ...
    من دیگه به اون شخص به هیچ وجه اجازه نخواهم داد که خانواده مو یا برادرم رو زیر سوال ببره ، چون با این شخصیت خودشون تنها کسی که باید زیر سوال بره خودشونن ...
    توی این مدت زیاد فکر کردم ..
    من کسی نیستم که بتونم با این رفتار های زننده ی کسی کنار بیام ، واقعا به یک مرد نیاز دارم واسه ی آینده ام که هیچ شکی به نا توانیش در آینده نداشته باشم ... هرچی علاقه بوده تموم شده ...
    واسم سخت بود و هست چون دختری هستم که اگه احساساتم رو به کسی ببخشم تا ابد به او وفادار می مونم و تغییر احساساتم بسیار واسم سخته ...
    ولی احساسات داشتن به همچین شخصی خیلی اشتباه هست ... وقتی ایشون ارزشی واسه شخصیت و خواست های خودشون قائل نیستن چه طور میتونن برای من در آینده ارزش قائل باشن ... میخواستم از شخصیت پر نقصشون توی این مدت کاملا آگاه بشم که شدم ...
    دیگه هم نه خودمو نه آینده ام رو علاف همچین فردی نمی کنم ...
    منم اتفاقا از این دو سال دفترچه خاطراتی دارم که دلم نمیخواد نابودش کنم فعلا ...
    توی اون دفتر پر از اشکه ... چون توی این دو سال هم کم منو آزار ندادن ...
    واسشون آرزوی خوشبختی میکنم و به خدا واگذارشون میکنم ...

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط فدایی یار نمایش پست ها
    سلام خانم محترم...گفتنی ها رو دوستان گفتند... امیدوارم با این اقا رابطه ی خارج از عرفی نداشته باشید که اگه بخواید با فرد دیگه ای ازدواج کنید فردا براتون دردسر ساز بشه...

    فردی که این قدر دهن بین باشه به درد زندگی مشترک نمی خوره حس کردم شاید ایشون یک پسر 19 ساله بودند...از یک پسر 24 ساله بعیده... می دونید از همه بد تر چیه

    یک خانم میخواد به مردش تکیه گاهش باشه وقتی بهش یا علی گفت دیگه تا اخرش باهاش بیاد....

    از همه بدتر باز اومدند سریع یک شبه تصمیمشون رو عوض کردند تحت تاثیر صحبت های خانواده و سریع به شما گفتند بدون هیچ فکر و مشورت دیگه با فرد دیگه ای....

    اگه باهاشون رابطه ی خارج از عرفی نداشتید همه چی رو تموم شده ببنید... این طوری شاید یک درصد هم که اون اقا پشیمون بشند شده یک روز یا یک سال بعد..اون وقت بهشون بگید ایشون هنوز زمان سن ازدواجش نرسیده و با چیزی که شما تصور داشتید فرق دارند... و بگید اگه قرار باشه چنین اخلاق هایی داشته باشند نه تنها با شما بلکه بهتره با هیچ دختری فعلا اشتباه نکنند...

    شما دیگه سن احساساتی بودن بیش تر رو دارید ازش رد میشید و اخراش هستید ...پس لطفا عاقلانه تصمیم بگیرید...


    شما اگه قرار باشه با این شرایط به ایشون رو بدید فک می کنه واقعا خبریه و حرف پدر و مادرش نکنه درسته و... و بیش تر دچار تردید میشه...ولی اگه محکم روی حرفتون بایستید و بگید همه چی رو تموم شده می بینید خیلی براتون بهتر و حرمتتون حفظ میشه.. البته من نمیگم این رفتار رو انجام بدید که اون اقا پشیمون شه و برگرده(هر چند با این رفتار وقتی ایشون یک دفعه ببینه شما هم خیلی راحت وانمود می کنید و همه چی رو تموم شده می بینید و شما رو یکدفعه از دست رفته ببینه یکدفعه ممکنه به خودش بیاد... )..این طوری دیگه شما بیش تر ناراحات نمیشید و احترامتون هم حفظ شده...چه طرف پشیمون بشه چه نه...


    در نهایت یک پیشنهاد دارم ... بعد این رفتار اگه ایشون پشیمون شدند واقعا و... توی همین تاپیک ادامه بدید و بگید..بعدش شاید بشه با پرسیدن سوالایی متوجه شد ایشون واقعا میشه بهش تکیه کرد یا نه...که اگه میشد بازم شما هیچ رابه ای حتی در حد پیام هم باهاشون برقرار نمی کنید و میگید فقط خواستگاری رسمی جلوی خانواده ها و هیچ حرف مشترکی نداریم.


    شما از اولش اشتباه کردید با ایشون توی اون سن بدون اطلاع خانواده ها رابطه برقرار کردید...اشتباه بزگرتر این هستش که هنوز به اون رویا ها و انتظارات زیبا که هر کسی میتونه داشته باشه فکر کنید... همه چی رو تموم شده ببنید... روی حسن های خودتون کار کنید مطمئنا خواستگار های خوبی که قدر دان حسن های شما باشند و از ابتدا درست باهاشونرابطه برقرا کنید تا شان شما حفظ بشه و خیلی بیش تر خوشبخت پیدا بشید به امید خدا خواهد اومد. یادتون باشه تمام این حس های خوبی که توی ذهن شما نقش بسته صرفا چون شخص مقابلتون اون اقا هست نیست... بلکه هر کسی توی این سن یک تصوراتی داره که تا از یکی خوشش بیاد یک سری خاطرات شیرین براش تداعی میشه و....
    پس نگران نباشید.


    با ارزوی موفقیت.
    .
    .
    .
    ضمنا توضیحات دوست مجترم fkh4466 بسیار واقعا درست بود... منم توی یک دفتری که دارم روزایی که خیلی احساساتی میشم رو نوشتم... از چند سال پیش و... کسایی که یک روز فکر می کردم بهشون ازدواج کنم و تا میدیدمشون فکر می کردم دیگه اون نیمه ی من هستش و... الان که مثل ایشون خاطرات قدییم رو میخونم میگم واقعا یادش بخیر چی حس هایی داشتم...همه اینا تموم میشه...و سن خاص خودشو داره...

    الان اون اقا هم پشیمون بشه میدونید شان شما اومده پایین دیگه میگن دختره از اول با پسرمون رو داده..حالا هم که پسر ما هست دچار تردید شده این دختره هنوز میخواد و....

    با قول دوستمون باید خواستگار طوری باشه که خواهان شما باشند و خود و خانوادش ارزوی وصال با شما رو داشته باشند تا ارزش شما بالا باشه.
    سلام ..
    خیر من هیچ رابطه خارج از عرفی با ایشون نداشتم ...
    صحبت های شما صحیحه ...
    توی این مدت من زیاد سعی داشتم خودم رو گول بزنم ... بگم چرا باید همه چیز اینجوری تموم بشه ...
    ولی دیگه به خودم اومدم ... تازه فهمیدم همه چیز به نفع من تموم شده ...
    خوشبختی که ممکن بود در آینده نصیبم بشه بهم برگردونده شده .. موندن به پای کسی که همه ی وجودش رو حرفای پدر و مادرش احاطه کردن دیوانگی محضه ...
    هرگز این خوشبختی که دوباره بهم برگردونده شده رو با چیزی عوض نمیکنم ............
    هرگز ...
    ایشون هم برن بشینن هرچی پدر و مادر میگن رو تمام و کمال انجام بدن ...
    وابستگی اینجوری به پدر و مادر جز دردسر چیزی واسه ی دختر به همراه نداره ...
    شخصی که به خاطر به کرسی نشوندن حرفای خودش حاضره همه چی بگه و همه چیزو تغییر بده به درد زندگی مشترک نمیخوره :)
    دقیقااا .....
    خیلی ممنونم واسه ی حرفاتون
    ویرایش توسط M A H S H A D : شنبه 29 فروردین 94 در ساعت 14:03

  2. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 فروردین 95 [ 04:00]
    تاریخ عضویت
    1393-10-20
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    1,869
    سطح
    25
    Points: 1,869, Level: 25
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 63 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم.خیلی خوشحالم از تصمیمی که گرفتی.
    نحوه حرف زدن و حتی گزینش کلماتت نشون میده که پخته تر از سنت هستی و بسیار فهمیده
    البته اینم بگم که تا چند ماه ممکنه درگیر احساسات متناقض بشی.اما باید بدونی که این نیز بگذرد.
    باور کن حتما خیری بوده که توی این مرحله تموم شده و تکلیف خودتو دونستی.ممکنه بعدا انقدر مردی که وارد زندگیت میشه خوب و قاطع و همه چیز تمام باشه که اون موقع ناخوداگاه پیش خودت یه کوچولو مقایسه هم بکنی و خندت بگیره.فقط بهت بگم ممکنه احساسات متناقض تنفر و عشق و شکست و غیره سراغت بیاد.اما اینا همش چند ماهه.انشالله که جدیتر دنبال درس و کار های خودت باشی این احساسات متناقض هم زودتر فراموشت میشه.این شخص یا هر خواستگار دیگه ای، باید بدونی که اونها باید خواهان تو باشن و با هر شرایطی که هستی ،مشتاق رسیدن به تو باشن.من مطمینم سهم تو از خوشبختی بیشتر از ازدواج با این آقا بوده.اینو شاید خودتم بعدا متوجه بشی.موفق باشی همیشه

  3. کاربر روبرو از پست مفید fkh4466 تشکرکرده است .

    M A H S H A D (دوشنبه 31 فروردین 94)

  4. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 خرداد 94 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1394-1-25
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    511
    سطح
    10
    Points: 511, Level: 10
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 42 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    محشاد فقط یه چیزی بهت بگم اونم این که این آخره همه چیز نیست! حالا حالا ها تو فراز و نشیب زندگی میوفتی و کلی تجربه کسب میکنی
    من خودم تازه از بحران عاطفی دارم میام بیرون , وقتی تو بهران بودم فک میکردم دیگه هیچ دختری مثل اون نمیشه هیچ وقت دیگه عاشق نمیشم دنیام تموم شده همه چیز دیگه مثل قبل نمیشه , ولی الان که کم کم دارم به خودم میام میبینم این عشق فقط یه تجربه بود برام و اینطوری نیست که زندگیم مابود شه یا کلا افسرده شم و... فقط یه تجربه بود با همه خوبی ها و بدی هاش
    تو هم سعی کن اولا اروم باشی دوما حتما توصیه میکنم با یه مشاور حتما مشورت کنی و ببینی که حرفای یک مشاور چقدر حالتو خوب میکنه و سوما یه کتاب هست به اسم "شکست در عشق" یه جلد بنفش رنگ داره اونم بخر بخون کمک زیادی میکنه که حس ناراحتیت بره
    اینو بدون که تو تا ابد قرار نیست تو این حس ناراحتی بمونی و این حسا بالاخره یه جا تموم میشن و وقتی تموم شدن میتونی واقعیتو ببینی , ببینی که این رابطه واقعا اونطور مهم هم نبود و ارزش چندانی نداشت چون اگه میخواستت حتما میومد دنبالت , ادما عوض میشن خود تو هم بری دانشگاه کلی عوض میشی حالا نمیگم طرفت عوض شده ولی سعی کن بیخیالش باشی
    من خودم تا دو ماه پیش این سوالارو میکردم:
    مگه ممکنه بتونم باز عاشق بشم؟! جواب بله الان میبینم که میتونم
    مگه ممکنه مثل اونو پیدا کنم اون فرشته بود!! جواب بله الان میبینم که واقعا کسانی هستن که از اون حتی یه کمم بهترن!!
    مگه ممکنه رابطه بعدیم اون جذابیت و شیرینی این رابطه رو داشته باشه؟! جواب بله دقیقا خواهد داشت شاید بهترم باشه!
    مگه میشه حالم بهتر شه؟! جواب بله! حتی با صحبت با یه مشاور روند بهبودم خیلی سریعتر شد
    و...
    اینا چیزایی بود که من شدیدا نهی میکردم و تو این باور بودم که هیچ وقت دیگه عاشق نمیشه هیچ کس مثل اون نمیشه دیگه این لذت تموم شد و هیچ وقت دیگه تجربه نمیکنمش این رابطه خیلی ارزشمند بود و... و این فکرا عذابم میدادن!الان که یه کم حسم کمتر شده میتونم به رابطهم به صورت واقعی نگاه کنم و میبینم که همه نگرانیام بیخود بود
    حتما اون کتابی که گفتمو بخون تاثیرش فوقولادست و حتما حتما با یه مشاور حرف بزن و ببین حالت از این رو به اون رو میشه
    این راه پرپیچ و خمیه که هر شخص باید ازش عبور کنه میدونم که تو هم ازش عبور میکنی شاید یه کم سخت ولی بالاخره تو هم از این حال در میای

  5. کاربر روبرو از پست مفید hvldk تشکرکرده است .

    بارن (یکشنبه 30 فروردین 94)

  6. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 اردیبهشت 94 [ 11:38]
    تاریخ عضویت
    1393-7-25
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    506
    سطح
    10
    Points: 506, Level: 10
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط hvldk نمایش پست ها
    محشاد فقط یه چیزی بهت بگم اونم این که این آخره همه چیز نیست! حالا حالا ها تو فراز و نشیب زندگی میوفتی و کلی تجربه کسب میکنی
    من خودم تازه از بحران عاطفی دارم میام بیرون , وقتی تو بهران بودم فک میکردم دیگه هیچ دختری مثل اون نمیشه هیچ وقت دیگه عاشق نمیشم دنیام تموم شده همه چیز دیگه مثل قبل نمیشه , ولی الان که کم کم دارم به خودم میام میبینم این عشق فقط یه تجربه بود برام و اینطوری نیست که زندگیم مابود شه یا کلا افسرده شم و... فقط یه تجربه بود با همه خوبی ها و بدی هاش
    تو هم سعی کن اولا اروم باشی دوما حتما توصیه میکنم با یه مشاور حتما مشورت کنی و ببینی که حرفای یک مشاور چقدر حالتو خوب میکنه و سوما یه کتاب هست به اسم "شکست در عشق" یه جلد بنفش رنگ داره اونم بخر بخون کمک زیادی میکنه که حس ناراحتیت بره
    اینو بدون که تو تا ابد قرار نیست تو این حس ناراحتی بمونی و این حسا بالاخره یه جا تموم میشن و وقتی تموم شدن میتونی واقعیتو ببینی , ببینی که این رابطه واقعا اونطور مهم هم نبود و ارزش چندانی نداشت چون اگه میخواستت حتما میومد دنبالت , ادما عوض میشن خود تو هم بری دانشگاه کلی عوض میشی حالا نمیگم طرفت عوض شده ولی سعی کن بیخیالش باشی
    من خودم تا دو ماه پیش این سوالارو میکردم:
    مگه ممکنه بتونم باز عاشق بشم؟! جواب بله الان میبینم که میتونم
    مگه ممکنه مثل اونو پیدا کنم اون فرشته بود!! جواب بله الان میبینم که واقعا کسانی هستن که از اون حتی یه کمم بهترن!!
    مگه ممکنه رابطه بعدیم اون جذابیت و شیرینی این رابطه رو داشته باشه؟! جواب بله دقیقا خواهد داشت شاید بهترم باشه!
    مگه میشه حالم بهتر شه؟! جواب بله! حتی با صحبت با یه مشاور روند بهبودم خیلی سریعتر شد
    و...
    اینا چیزایی بود که من شدیدا نهی میکردم و تو این باور بودم که هیچ وقت دیگه عاشق نمیشه هیچ کس مثل اون نمیشه دیگه این لذت تموم شد و هیچ وقت دیگه تجربه نمیکنمش این رابطه خیلی ارزشمند بود و... و این فکرا عذابم میدادن!الان که یه کم حسم کمتر شده میتونم به رابطهم به صورت واقعی نگاه کنم و میبینم که همه نگرانیام بیخود بود
    حتما اون کتابی که گفتمو بخون تاثیرش فوقولادست و حتما حتما با یه مشاور حرف بزن و ببین حالت از این رو به اون رو میشه
    این راه پرپیچ و خمیه که هر شخص باید ازش عبور کنه میدونم که تو هم ازش عبور میکنی شاید یه کم سخت ولی بالاخره تو هم از این حال در میای
    سلام ...
    چقدر لحن حرف زدن شما شبیه یکی از آشناهای منه ...
    یاد اون افتادم یه لحظه ...
    بله ... یه راهه سخته که آدم باید ازش عبور کنه ... سعی میکنم اگه رفتم کتاب فروشی جایی بگردم دنبال این کتابی که گفتید .... ممنونم ...
    به نظر خودم تنها راهی که باعث جدایی کاملم از این مسئله میشه وارد شدن به یه رابطه ی عاطفیه دیگه اس که از همه لحاظ بدی های رابطه ی قبلیم رو به یادم نیاره ...
    برخورد با فردی که تنها منو بخواد و به منو احساساتم توجه کامل داشته باشه ... فردی که تکلیفش با زندگیش مشخص باشه و بدونه از زندگیش چی میخواد تا من این بار واقعا احساسات خالصم رو به پای اون فرد بریزم ........... فردی که به هیچ وجه هیچ چیز از منو زیر سوال نبره و هرگز پشیمونم نکنه ...
    تازگیا هروقت فال حافظ هم میگیرم همین میاد توی فالم ، غصه ی گذشته رو نخور و ازش بگذر و اینکه به زودی فردی وارد زندگیت میشه که بهت میفهمونه عشق واقعی یعنی چی و همیشه خدا رو شاکر باش ...
    همیشه آدم باید خدا رو شاکر باشه ...
    البته انکار نمیکنم که قلبم بدجور زخمی شده و هنوزم که هنوزه این دردو هر روز احساس میکنم اما ...
    خدا رو شکر

  7. کاربر روبرو از پست مفید M A H S H A D تشکرکرده است .

    فدایی یار (دوشنبه 31 فروردین 94)

  8. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 خرداد 94 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1394-1-25
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    511
    سطح
    10
    Points: 511, Level: 10
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 42 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط m a h s h a d نمایش پست ها
    سلام...
    چقدر لحن حرف زدن شما شبیه یکی از آشناهای منه...
    یاد اون افتادم یه لحظه...
    بله ... یه راهه سخته که آدم باید ازش عبور کنه ... سعی میکنم اگه رفتم کتاب فروشی جایی بگردم دنبال این کتابی که گفتید .... ممنونم...
    به نظر خودم تنها راهی که باعث جدایی کاملم از این مسئله میشه وارد شدن به یه رابطه ی عاطفیه دیگه اس که از همه لحاظ بدی های رابطه ی قبلیم رو به یادم نیاره...
    برخورد با فردی که تنها منو بخواد و به منو احساساتم توجه کامل داشته باشه ... فردی که تکلیفش با زندگیش مشخص باشه و بدونه از زندگیش چی میخواد تا من این بار واقعا احساسات خالصم رو به پای اون فرد بریزم ........... فردی که به هیچ وجه هیچ چیز از منو زیر سوال نبره و هرگز پشیمونم نکنه...
    تازگیا هروقت فال حافظ هم میگیرم همین میاد توی فالم ، غصه ی گذشته رو نخور و ازش بگذر و اینکه به زودی فردی وارد زندگیت میشه که بهت میفهمونه عشق واقعی یعنی چی و همیشه خدا رو شاکر باش...
    همیشه آدم باید خدا رو شاکر باشه...
    البته انکار نمیکنم که قلبم بدجور زخمی شده و هنوزم که هنوزه این دردو هر روز احساس میکنم اما...
    خدا رو شکر


    شاید اشنا هستیم خبر نداریم:d
    عضرخواهی میکنم بابت دیر جواب دادن چون در روز فقط 3 تا پست میتونم بدم! (محدودیت های این فروم! )
    اره یه راهه سخته که ادم باید ازش عبور کنه و علارقم سختی هاش کلی برا ادم منفعت داره مثل یه داروی خیلی تلخ! ولی برا همه لازمه که این تجربه رو داشته باشن و خوب خوبیش اینه که ادم میدونه بالاخره یه جایی این حس تموم میشه و دیگه اثری از ناراحتی نمیمونه
    خوب وارد شدن تو یه رابطه جدید هم یه راهشه من خودمم وقتی طرف ولم کرد کلا این راهو میشناختم ولی مشاور بهم گفت بهتره این کارو نکنی, گفت بزا اول ناراحتیت کامل بره خودتو پیدا کنی بیای به خودت بعد برو دنبال یکی دیگه بگرد, میگفت الان تو این حال ادم قدرت تصمیم گیری نداره و از رو احساس و فرار از حس تنهایی یکیو انتخاب میکنه که قطعا باز آخرش جدایی هست
    منم پیشنهاد میکنم یه کم صبر کن بزا خودتو جمع و جور کنی و به خودت بیای بعد برو سراغ کس دیگه لاقل تا زمانی که حس ناراحتیت به یک دوم اوایل جدایی برسه صبر کن

    مهشاد در باره انتظاراتی که از رابطه داری میخوام یه چیزیو بهت بگم اونم اینه که من فکر میکنم همچین رابطه ای شاید خیلی خوب باشه ولی فک میکنم اگه همچین رابطه ای داشته باشی تو طرفو ول میکنی! یعنی تو همینچین روابطی دختر همیشه پسرو ول میکنه دلیلشو نمیدونم ولی تجربه هام اینو میگن , پس دنبال رابطه ی ایده الت نباش دنبال رابطه ای باش که همیشه برات جذاب باشه!
    ویرایش توسط hvldk : سه شنبه 01 اردیبهشت 94 در ساعت 20:11

  9. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 اردیبهشت 94 [ 11:38]
    تاریخ عضویت
    1393-7-25
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    506
    سطح
    10
    Points: 506, Level: 10
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط hvldk نمایش پست ها


    شاید اشنا هستیم خبر نداریم:d
    عضرخواهی میکنم بابت دیر جواب دادن چون در روز فقط 3 تا پست میتونم بدم! (محدودیت های این فروم! )
    اره یه راهه سخته که ادم باید ازش عبور کنه و علارقم سختی هاش کلی برا ادم منفعت داره مثل یه داروی خیلی تلخ! ولی برا همه لازمه که این تجربه رو داشته باشن و خوب خوبیش اینه که ادم میدونه بالاخره یه جایی این حس تموم میشه و دیگه اثری از ناراحتی نمیمونه
    خوب وارد شدن تو یه رابطه جدید هم یه راهشه من خودمم وقتی طرف ولم کرد کلا این راهو میشناختم ولی مشاور بهم گفت بهتره این کارو نکنی, گفت بزا اول ناراحتیت کامل بره خودتو پیدا کنی بیای به خودت بعد برو دنبال یکی دیگه بگرد, میگفت الان تو این حال ادم قدرت تصمیم گیری نداره و از رو احساس و فرار از حس تنهایی یکیو انتخاب میکنه که قطعا باز آخرش جدایی هست
    منم پیشنهاد میکنم یه کم صبر کن بزا خودتو جمع و جور کنی و به خودت بیای بعد برو سراغ کس دیگه لاقل تا زمانی که حس ناراحتیت به یک دوم اوایل جدایی برسه صبر کن

    مهشاد در باره انتظاراتی که از رابطه داری میخوام یه چیزیو بهت بگم اونم اینه که من فکر میکنم همچین رابطه ای شاید خیلی خوب باشه ولی فک میکنم اگه همچین رابطه ای داشته باشی تو طرفو ول میکنی! یعنی تو همینچین روابطی دختر همیشه پسرو ول میکنه دلیلشو نمیدونم ولی تجربه هام اینو میگن , پس دنبال رابطه ی ایده الت نباش دنبال رابطه ای باش که همیشه برات جذاب باشه!
    ولی من علاقه ای به آشنا بودن با شما ندارم ...
    یه چیزی بپرسم ...
    شما مطمئنی خودت اون دختر رو ول نکردی ...؟
    خیلی با اعتماد به نفس حرف میزنید ...
    هیچ نیازی نیست که یک انسان توی زندگیش همچین تجربه ی تلخی رو داشته باشه ...
    مگر اینکه بازیچه ی دست یک آدم سُست عنصر بشه .... و این تجربه ی تلخی هست که واسه ی من پیش اومده ...
    مشاور ؟ یا دوستاتون ...!!
    متاسفانه اگه شناختی روی اون دختر داشتید میدونستید که خیلی بیشتر از این حرفا تیز هست ...
    به زندگی خودتون مشغول باشید و هر روز ذهنتون رو با این فکرا پُر و پُر تر کنید ...

  10. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 خرداد 94 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1394-1-25
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    511
    سطح
    10
    Points: 511, Level: 10
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 42 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط M A H S H A D نمایش پست ها
    ولی من علاقه ای به آشنا بودن با شما ندارم ...
    یه چیزی بپرسم ...
    شما مطمئنی خودت اون دختر رو ول نکردی ...؟
    خیلی با اعتماد به نفس حرف میزنید ...
    هیچ نیازی نیست که یک انسان توی زندگیش همچین تجربه ی تلخی رو داشته باشه ...
    مگر اینکه بازیچه ی دست یک آدم سُست عنصر بشه .... و این تجربه ی تلخی هست که واسه ی من پیش اومده ...
    مشاور ؟ یا دوستاتون ...!!
    متاسفانه اگه شناختی روی اون دختر داشتید میدونستید که خیلی بیشتر از این حرفا تیز هست ...
    به زندگی خودتون مشغول باشید و هر روز ذهنتون رو با این فکرا پُر و پُر تر کنید ...
    "ولی من علاقه ای به آشنا بودن با شما ندارم ..." متوجه این جملهتون نشدم مگه من گفتم اشنا بشیم؟!
    خوب معلومه من ولش نکردم چرا این سوالو میپرسید؟
    با اعتماد به نفس حرف زدن من چه اشکالی داره؟!
    درسته هیچ نیازی نیست ادم این تجربه هارو داشته باشه ولی خوب میبنی که بخوای نخوای این تجربه هارو ادم کسب میکنه
    نه دوست نه من به مشاور روانشناس مراجعه کردم
    محشاد کلا منظورتو از حرفات نفهمیدم...

  11. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 اردیبهشت 94 [ 11:38]
    تاریخ عضویت
    1393-7-25
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    506
    سطح
    10
    Points: 506, Level: 10
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    فراموش کنید دوستم ...
    یکم عصبی ام این روزا ...
    معذرت میخوام ..
    دق دلیام از اون فرد رو دارم سره شما خالی میکنم !!
    شب آرزو هاست .........
    واسه خوب شدن منم دعا کنید لطفا ...
    ویرایش توسط M A H S H A D : پنجشنبه 03 اردیبهشت 94 در ساعت 23:07

  12. کاربر روبرو از پست مفید M A H S H A D تشکرکرده است .

    hvldk (جمعه 04 اردیبهشت 94)

  13. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 خرداد 94 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1394-1-25
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    511
    سطح
    10
    Points: 511, Level: 10
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 42 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط M A H S H A D نمایش پست ها
    فراموش کنید دوستم ...
    یکم عصبی ام این روزا ...
    معذرت میخوام ..
    دق دلیام از اون فرد رو دارم سره شما خالی میکنم !!
    شب آرزو هاست .........
    واسه خوب شدن منم دعا کنید لطفا ...
    خواهش میکنم
    همه وقتی رابطه ای تموم میشه عصبی میشن من خودمم زیاد عصبی ام
    واسه خوب شدن شما و خودم و همه کسایی که این نارحتی رو دارن دعا میکنم شما هم دعا کنید
    خدا هیچ کسو به این درد مبتلا نکنه!

  14. کاربر روبرو از پست مفید hvldk تشکرکرده است .

    M A H S H A D (سه شنبه 08 اردیبهشت 94)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آیا راه درس جدایی است؟
    توسط mordad در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: سه شنبه 07 بهمن 93, 13:45
  2. قوانین جزایی تا چه حد منصفانه است؟
    توسط idenay در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: جمعه 03 بهمن 93, 22:53
  3. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: یکشنبه 25 خرداد 93, 15:14
  4. میخام به جدایی فکر کنم ایا راهی هست؟
    توسط fakhteh1365 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 22 تیر 92, 11:36
  5. آیا روش جلو رفتنم برای آشنایی صحیح است؟
    توسط h-m69 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: جمعه 26 خرداد 91, 00:40

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:24 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.