به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 99
  1. #21
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 بهمن 00 [ 00:33]
    تاریخ عضویت
    1394-1-19
    نوشته ها
    235
    امتیاز
    14,247
    سطح
    77
    Points: 14,247, Level: 77
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 203
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,750

    تشکرشده 764 در 211 پست

    Rep Power
    71
    Array
    سلام دوست عزیز.متاسفانه همسر شما خیلی وقت است تصمیم خودش را گرفته است و به این نتیجه رسیده است که طلاق بهترین راه حل برای ادامه زندگی است.به نظر من بهترین راه حل این است که شما او را نسبت به یک زندگی آسوده و راحت پس از طلاق نا امید کنید.به طور مثال شما میتوانید با پدر و مادر ایشان صحبت کنید واز آن ها بخواهید که حتی اگر شده به صورت سوری دختر خود را طرد کنند و او را نسبت به این موضوع که از تکیه گاه محکمی چون پدر و مادر برخوردار است نا امید سازند.در این صورت فرصت برای شما فراهم میشود.هر جور که می توانید باید او را نسبت به ادامه زندگی با خودتان امیدوار کنید یک اتفاق تازه و خوشایند.همسر شما سن کمی دارد ولی انگار روی خودش خیلی حساب باز کرده است.شما باید به وسیله عاملی غیر از خودتان این اعتماد به نفس کاذب را از بین ببرید و به او ثابت کنید که شما تنها کسی هستید که می تواند به او تکیه کند.البته من نمی دانم در ذهن همسر جنابعالی چه چیز هایی میگذرد باید با دلیل و مثال به او اثبات کنید که آینده بهتری انتظارش را نخواهد کشید.

  2. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آذر 01 [ 11:57]
    تاریخ عضویت
    1393-11-19
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    9,758
    سطح
    66
    Points: 9,758, Level: 66
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    20

    تشکرشده 104 در 58 پست

    Rep Power
    31
    Array
    خانواده خانم من به هیچ عنوان راضی به طلاق دخترشون نیستند و فکر نمی کنم این دفعه خانومم بخواد قهر کنه بره اونجا. مشاور هم چند جلسه با مادرخانمم صحبت کرده و گفته که مشکلشون حل شدنیه.
    خانوم من می گه با طلاق می خواد به آرامش برسه. منم گفتم زود تصمیم نگیر، بزار منم به این نتیجه برسم که نمی تونیم این زندگی رو بسازیم. بهش گفتم مشکلات ما اونقدر نیست که بخواهیم خرابش کنیم و من اقدامی برای طلاق نمی کنم ولی اگه هر تصمیمی داری بهش احترام می زارم.
    بهش گفتم نگران رابطه جن سی نباش. ما هر دومون اشتباهاتی داشتیم و درک نکردیم همدیگر رو و الان به اشتبهاتمون پی بردیم. فکر می کنم یکی از نگرانیاش همین باشه که نگرانی منم هست ولی مشکل خاصی نداریم فقط نتونستیم خوب همدیگر رو درک کنیم و به همین دلیل هر دو رضایت نداشتیم ولی الان به نظر من خانومم فکر می کنه شرایط عوض نمی شه ولی من گفتم این دفعه به حرفای من کاری نداشته باش به رفتارهام نگاه کن و با قبل مقایسه کن. ولی فایده نداره. همش حرف خودش رو می زنه.

    به نظر شما الان که می رم خونه چه رفتاری باهاش داشته باشم؟ غذا درست نکرده بود من درست کنم؟ اگه خونه نبود و بعد از من اومد خونه، بهش چیزی بگم یا نه؟ دعواش کنم یا نه؟ خیلی باهاش حرف زدم ولی حرف خودش رو می زنه. به نظر شما چه چیز جدیدی می تونم بگم که روش تاثیر بزاره؟

    رابطه جن سی هم چندماهه نداریم و الان اصلا باهام حرف نمی زنه و نمی زاره بهش دست بزنم. به خدا کلافه ام. من زنم و زندگیمو دوست دارم ولی سر تفکرات بچه گانه و اینکه فکر می کنه بعد از طلاق آینده خوبی در انتظارشه، داره تیشه به ریشه زندگیمون می زنه.

    همه می گن مشکل شما جدی نیست و مشاور هم می گه حیفه خراب بشه ولی دیگه حاظر نیست حتی مشاوره بیاد. من هر جور فکر می کنم نمی تونم واسه طلاق اقدام کنم چون می دونم بعدا هر دومون پشیمون می شیم ولی خانومم عاقلانه و منطقی فکر نمی کنه.

    از مدیریت سایت هم توقع داشتم برای یک بار هم که شده راهنمایی کنند ولی افسوس. دیگه نمی دونم چه رفتاری درسته و چه رفتاری غلطه.
    نمی دونم شب برم خونه باید چی بگم؟ چه رفتاری بکنم. لطفا هر کی می تونه نظر بده تا آروم بشم.

  3. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 اردیبهشت 94 [ 16:29]
    تاریخ عضویت
    1393-11-13
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    567
    سطح
    11
    Points: 567, Level: 11
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 7 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به نظر من صبر کنید و فعلا کاری به کاراش نداشته باشید. بزار آزاد باشه و تصمیم بگیره. البته حرمت خودتون رو هم حفظ کنید.

  4. #24
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    من برخلاف شما و دوستانی که گفتن نظر ایشون واسه طلاق قطعیه نمیدونم چرا اصلا این حسو ندارم

    حرفا و رفتارهای خانومت خیلی برام اشناست و برخلاف همه ی این چیزهایی که میگه من احساس میکنم شمارو دوست داره و میدونه که شمام دوسش دارید این فقط حس منه به

    عنوان یه زن شایدم اشتباه کنم اما ایشون با این کارا داره از شما توجه مداوم وعلاقه دریافت میکنه و این براش لذت بخشه از طرفی هم به شما بی اعتماد و مقداری دلسرد واسه اینه

    نمیتونه ازون لاک خودش در بیادو دوباره اعتماد کنه من نمیدونم چی باعث این دلسردی و بی اعتمادی شده ولی احتمالا خانومتون خیلی روحش ازار دیده والان پر از احساس های

    متضاده ته قلبش دوستون داره اما دلخوره احساس میکنه شمااونقدری که باید دوسش نداشتید بهش توجه نداشتید درکش نکردید یه جورایی میخوادحالتو بگیره که به خودش بگه خوبش کردم حق همه بی توجهی هاشو ازش گرفتم بذار بفهمه


    و وقتی با این کارا خواهش و محبت شمارو میبینه بیشتر خوشش میاد راستشوبخوای منم یه ذره شبیه خانومتونم اما همسر من خیلی خیلی زرنگه همیشه حد استانه رومیدونه و نمیذاره به استانه برسه


    به نظر من شما همچنان به محبت کردن هاتون ادامه بدید اما هدفمند طوری نباشه ببخشید اینو میگم خودتونو خوار کنید بهش محبت کنید مثل یه مرد باهاش رفتار کنیدخواهش تمنا

    نکنید منطقی باهاش حرف بزنید وقتی میگه تصمیمم واسه طلاق قطعیه بگو من واسه نظرت احترام قائلم تو اگه منو نمیخوای من به زور که نمیتونم نگهت دارم زندگی که با عشق

    نباشه واسه منم بی ارزشه اما من تو و زندگیمو دوس دارم و تا زمانی که بتونم تلاش خودمو میکنم چون من متوجه اشتباهات خودم شدم میدونم که توهم اشتباهاتی داشتی اما همه ی

    دنیا واسه حل مشکلاتشون اول حرف میزنن منم فکر میکنم که منو تو هزار راه نرفته داریم وراه اخرمون طلاقه و هنوز به اخرنرسیدم ولی اگه زمانی منم به این نتیجه برسم که ادامه

    ی زندگی بی فایده است باشه منم طلاق و میپذیرم وقتیم اسم طلاق میاره خیلی متزلزل نشو نشون نده که خیلی ناراحت میشی بنده ی خدا من برا همسرم میمیرم اگر روزی نبینمش

    نفسم بند میاد حالا بماند که از همسرمم دلخوری هایی هم دارم! ولی یه بار دعوامون شد تو دعوا بهش گفتم من از تو به این دلایل خیلی دلخورم وخسته شدم از بس قول الکی دادیو

    ازین حرفا بعد بهش گفتم اصلا من یه مدته دارم به جدایی فکر میکنم بخدا الکیم گفتم من بدون همسرم نابودم فقط میخواستم بیاد بگه وای نه این چه حرفیه من عاشقتم من فلان من

    بهمان من بخاطر تو ال میکنم بل میکنم اونوقت یه چند لحظه سکوت کردو خیلی ریلکس گفت من الانم میگم من حرفاتو قبول دارم اشتباهاتی داشتم و متوجه اشتباهم هستم اما من

    نمیخوام تو بزور با من بمونی اگه تو فکر میکنی اینطوری بهتره میل خودته تو هر تصمیمی بگیری من باهات مخالفت نمیکنم یعنی منو میگی همچین ادب شدم با اون حرفش که دیگه

    از ذهنمم طلاق خطور نکرده درسته که من اون حرفوزدم که از همسرم توجه بگیرم تو اون لحظه که دچار خلا احساسی بودم دلم میخواست بیادکلی قربون صدقم بره بگه من بی تو

    میمیرم هیچوقت دیگه این حرفو نزن واینکارو نکرد بدتر حالموگرفت اما یاد گرفتم که بچه نباشم یاد گرفتم که بعدا تا مشکلی پیش اومددوباره نگم اقا من به طلاق فکر میکنم


    به هیچ وجه خواهش تمنا نکن التماس نکن تحریکتون کرد دعوا نکنید مگرنمیگید متوجه اشتباهتون شدید خب اثباتش کنید


    به هیچ وجه الان زمان خوبی واسه دعوا نیست یه ذره سعه ی صدر داشته باشید اما میگم ابهت مردانتونو خراب نکنید که فردا روز که اشتی کردید ببخشید امابه هیچی حسابت نکنه


    غذا درست نکرد دعوا نکنید خودتون یه نیمرویی یه کنسروی چیزی اماده کنید نمیخواد بشینی قورمه سبزی درست کنی که ایشون حس کنه منم نباشم اون اصلا براش مهم نیست بعد

    خودتونو لوس کنید بگید دلم واسه دستپختت تنگ شده غذایی که همیشه واستون درست میکردو شمام دوس داشتیدو بگید و بگید هیچکس نمیتونه اونو مثل تو درست کنه برام


    انتظار نداشته باش فرداش برات درست کنه شما با این حرفا داری میگی اقامن باتو خاطرات خوبی دارم کسی نمیتونه جای تورو برام بگیره


    یه پیشنهادیم دارم نمیدونم درست باشه یا غلط اما همسرم همیشه با اینکار دل منو نرم میکنه و به عبارتی گوشامو......


    وقتایی که ازش دلخورم و خیلی ناراحتم ازش مثلا وقتایی که بحثمون میشه اون که میاد پیشم من بهش محل نمیذارم همسرم هی میاد بوسم کنه نمیذارم مثلا میخوام بگم خیلی دلخورم ازت بعد همسرم هی شوخی میکنه که بذارم اخرسرم
    به زور سرمو نگه میداره بوسم میکنه و فرار
    میگه مگه دست خودته نذاری من بوست کنم من عاشقتمو بوستم میکنم بعدشم فرار میکنه من عاشق اینکارشم میدونید چرا ؟


    چون این حسو بهم میده که خیلی عاشقمه و نمیتونه بی محلی منو تحمل کنه


    واسه این میگم خانومت کاراش خیلی شبیهه منه که نذاشته باهاش رابطه داشته باشی بعد گفته چرا اون مدت با من رابطه نداشتی؟


    خب این یعنی خودشم دوس داره یخش اب شه فقط دلش میخواد یه جوری باشه که حس کنه شما هنوز خیلی عاشقشید و شما اینکارو بکنید
    اونم اولش یه ذره محکم برخورد میکنه اما بعدش مطمئن باش یخش وا میشه اما وقتی شما ریلکس برخورد میکنی اونم به خودش میگه ببین این الکی میگه دوسم داره بعد بدتر لج میکنه البته باید بدونی کی اینکارو میکنی و تاچقدر پیش بری که بدتر دعواتون نشه


    منم نمیذاشتم همسرم بوسم کنه ولی وقتی اشتی میکردیم میگفتم چرا اونموقع بوسم نکردی از دلم در بیاری؟


    واسه همین میگم مردونه رفتار کنید توی بحث و دعوا باج ندید همه چیزو الکی و واسه خوشایند خانومت به گردن نگیر فقط چیزایی که میدونی مقصری رو قبول کن و منطقی باشید نه اینکه تندی کنید

    اما یه مدت بعدش که یه ذره حالش بهتر شد سعی کنید مثل یه بچه پررو شوخ عاشق باشید


    نمیدونم من که خودم با این کارا خیلی زود یخم باز میشه امیدوارم به شمام کمک کنه

    امیدوارم حدسم راجع به خانومتون درست باشه
    ویرایش توسط sahar67 : دوشنبه 24 فروردین 94 در ساعت 10:14

  5. 4 کاربر از پست مفید sahar67 تشکرکرده اند .

    rozaneh (دوشنبه 24 فروردین 94), واحد (سه شنبه 25 فروردین 94), نادیا-7777 (دوشنبه 24 فروردین 94), بارن (دوشنبه 24 فروردین 94)

  6. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آذر 01 [ 11:57]
    تاریخ عضویت
    1393-11-19
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    9,758
    سطح
    66
    Points: 9,758, Level: 66
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    20

    تشکرشده 104 در 58 پست

    Rep Power
    31
    Array
    کاربر محترم sahar67 و همه دوستانی که راهنماییم می کنید. من دلم به راهنمایی شما خوشه تا خدایی نکرده اشتباهی مرتکب نشم که اوضاع بدتر بشه.

    ممنون از راهنمایتون. تو این مدت از هر دری که بگید وارد شدم. ولی فایده نداره. همش حرف خودش رو می زنه. چند بار تو خواب خواستم بهش نزدیک بشم که خودش رو کنار کشید و یک بار هم می خاستم بوسش کنم از اتاق رفت بیرون. بار دوم هم در رو روی من قفل کرد. منم برای اینکه حرمت ها حفظ بشه چند روزیه سمتش نمی رم. الانم توی اتاق دیگه می خوابه و منم می رم تو اتاق همیشگی.

    مشاور هم گفت به زور بهش نزدیک شو و بغلش کن. چند بار این کار رو کردم ولی نتیجه نگرفتم. حالا نمی دونم چه کار کنم. اگه بغل کنم پرخاش می کنه و در رو قفل می کنه. اگر هم نزدیکش نشم بعدا می گه تو حسی نداری و متهم می کنه چرا از فرصت استفاده نکردی. به خدا کلافه ام چه رفتاری باهاش داشته باشم.
    من بهش می گم تکلیف من رو مشخص کن چه رفتاری باهات داشته باشم. من واقعا موندم باهات چه رفتاری کنم. می گه قبلا من می خواستم زندگیمون رو تو نمی خواستی. الان من نمی خوام تو می خوای. میگه فقط طلاق می خوام منم گفتم من اقدامی واسه طلاق نمی کنم و اگه می خوای اذیتم کنی و مهریه بگیری و طلاق، باید خودت اقدام کنی من چیزی رو شروع نمی کنم. گفتم اگه با زندانی کردن من و گرفتن کار و اموالم خوشحال می شی، این کار رو بکن تا من از خوشحالی تو خوشحال بشم. دیگه چیزی نگفت. گفت خودت این طوری می خوای من که می گم توافقی جدا شیم. منم گفتم طلاق توافقی باید با توافق دو طرف باشه نه اینکه بهم زورکی تحمیل کنی. من الان نمی تونم به جدایی فکر کنم ولی هر تصمیمی بگیری بهش احترام می زارم.
    1- الان بعضی موقع ها که شام درست نمی کنه من درست می کنم و میاد می خوره. وقتی هم شام درست می کنه، بهم با احترام نمی گه بیا سر سفره و و می گه "اگه شام می خوری بیا". به نظرتون تو این مواقع چه کار کنم؟
    2-دیروز عصرکار بودم و شیفت عصرم بود تو شرکت. از سر کار رفتم خونه دیدم نیست. بعد از 2 ساعت اومد خونه و گفتم حداقل بگو داری می ری بیرون. گفت به خودم ربط داره. منم سر به سرش نذاشتم و بعدش گفتم حداقل احترام ها رو حفظ کن. گفتم من که هرجا خواستی بری نگفتم نرو ولی در شخصیت تو نیست این کا رو بکنی. گفته رفتم دنبال کارای مهریه و طلاق. منم گفتم کار یندارم کجا بودی و هر تصمیمی بگیری بهش احترام می زارم فقط حرمت ها رو حفظ کن. به نظرتون خوب جواب دادم یا اشتبها کردم؟
    3-من سعی می کنم اوضاع را آروم کنم ولی اون همش موج منفی ایجاد می کنه. وقتی می رسم خونه همش با تلفن با خانوادش صحبت می کنه. به نظرتون تو این جور مواقع چه کار کنم؟
    4-الان دو روزیه که زیاد باهاش حرف نمی زنم. فقط سلام می دم. چند کلمه باهاش حرف می زنم و اگه بگه بیا شام بخور منم می رم می خورم. خونه رو هم مرتب نمی کنه و ظرفا رو نمی شوره ، من این کارها رو انجام میدم . به نظرتون بازم انجام بدم؟ می خوام بدونه که وابستش نیستم. بهش گفتم من وابستت نیستم ولی دل بستتم.
    5-به نظرتون خودم رو بهش وابسته نشون بدم یا نه. می ترسم خودم رو وابسته نشون بدم، نتونه بهم اعتماد کنه و از طرفی وابسته نشون ندم، می گه به من نیازی نداره و خودش کاراشو انجام می ده.

    6-من فکر می کنم یکی از اشتباهاتم این بوده که تو این چند سال خیلی منطقی با مسائل برخورد کردم و اون خیالش از رفتارهای من راحته که اشتباه نمی کنم. اون می دونه من اهل فکر کردن و مشورت و منطق هستم و شاید به خودش اجازه می ده هر کاری بکنه و پرخاش کنه و خیالش هم راحته که من کار غلطی نمی کنم. به نظرتون الان برای اینکه خیالش راحت نباشه از تصمیمات من، چه کار کنم؟ می خوام یه شوک بهش وارد کنم؟

    از دوستان می خوام نظر بدن. واقعا تو شرایط سختی قرار دارم که نمی دونم چی درسته و چی غلط. همه مشکلات رو هم توضیح دادم و چیز دیگه ای هم نیست. مشاور هم می گه مشکلات شما جدی نیست چند جلسه با خانومم صحبت کرده و همه مشکلات همین چیزایی بود که بهتون گفتم.
    ویرایش توسط tanhaye93 : دوشنبه 24 فروردین 94 در ساعت 12:08

  7. #26
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 08 تیر 94 [ 19:38]
    تاریخ عضویت
    1394-1-10
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    757
    سطح
    14
    Points: 757, Level: 14
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 71 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array
    داداش شما میگی که مشکلات قابل حل شدن هست خب فرض کنید این مسائل براساس حال و روز روحی همسرتون ایجاد شده باشه و به نحوی بتونید در اصطلاح از خر شیطون پایین بیاریدش... چه تضمینی هست 10 سال دیگه که بچه دار شدین این مساله باز تکرار نشده باشه؟
    صادقانه بگم بنده دو حس دارم یکی اینکه خیلی شما مقصر هستید و اینجا ننوشتید چه اشتباهاتی رو مرتکب شدید یا اینکه همسرتون باکسی ارتبا داره یا بیماری خاصی گریبانگیرش شده باشه...
    شما بیاید از دید همسرتون واضح بنویسید که چیکارا کردید کار رسیده اینجا بعد دنبال راه حل باشید از دیگران

  8. کاربر روبرو از پست مفید دوچمدان_سیزده_کیلویی تشکرکرده است .

    واحد (سه شنبه 25 فروردین 94)

  9. #27
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    من بازم نظرم همونه که گفتم مگه بهتون نگفته من قبلا زندگیمونومیخواستم تو نمیخواستی حالا تو میخوای من نمیخوام این یعنی تلافی دیگه

    به خیال خودش داره حق همه ی اون بی توجهی هارو از شما میگیره پس مطمئن باشید که قصدش جدایی نیست


    من نمیدونم قبل این اتفاقات رابطتون چطور بوده؟


    اما احساس میکنم یه جوری رفتار میکنید انگار خیلی هم به خانومتون علاقه نداری فقط از طلاق میترسی نمیگم اینطوری هستی میگم اینطوری رفتار میکنید


    شما مگه نمیگی دوسش دارید خب دوری رو تحمل نکنید اگه یه بار شمارو پس زد بازم برید اگه دوبار شد بازم برو میدونم کارش اصلا درست نیست اما فعلا تو این شرایط شما باید کاری کنید که این یخ بشکنه هیچ کسم بجز شما نمیتونه کاری کنه یخ خانومت بشکنه


    چرا تو خونه شادو شنگولتر رفتار نمیکنی چرا باهاش شوخی نمیکنی چرا بهش ابراز علاقه نمیکنی چرا نمیگی بدون اون زندگی برات سخته چرا شماهم رفتی تو لاک خودت؟


    بخدا بعضی وقتها شوهر من اینقدر مسخره بازی در میاره که من تو اوج عصبانیت خندم میگیره


    احساس میکنم شما صبرت کمه یه کم بی محلی که میبینی بهت برمیخوره ومیری دنبال کار خودت

    به رفت و امدش خیلی گیر نده من که میگم اون عمدا میره بیرون دیر میادکه شما اومده باشید و ازش بپرسید کجا بوده اونم بگه دنبال مهریه؟
    ببخشید دادگاهها شبانه روزین؟

    خب اینو میگه که بگه اره دنبال طلاقم شمارو تحت تاثیر بذاره

    وقتی میگه اگه شام میخوری بیا چرا بهت برمیخوره؟

    بگو معلومه میام زن عزیزم برام شام درست کرده اخ جون بعد باخنده بروبشین یواشکی لوپشم بکش مطمئن باش یه ذره تندی میکنه و روشو میکنه اونور شایدم بگه به من دست نزن اما تو دلش قند اب میشه بخدا بخدا من خودم صدبار اینایی که میگموتجربه کردم


    والا من بخوام از یکی جداشم اینطوری رفتار نمیکنم این رفتارهای خانومت فقط و فقط بخاطر اینه به شما بفهمونه منم میتونم مثل تو بی تفاوت باشم


    مطمئنم قبلا خانومت خیلی با شما عاشقانه رفتار کرده و شما با بی تفاوتی رفتار کردی که اونم داره اینکارا رو میکنه


    از اینکه خیلی بهت محل نمیذاره ناراحت نشو زنته همسرته نزدیکترین کسه بهت


    صبرداشته باش به این فکر کن هربار که به خانومت نزدیک میشی یه ذره یخش وا میشه زمان میبره کلا یخش اب شه


    بزور بغلش کن هرچقدرم تقلا کرد جوابشو نده ماشالله شما مردا که اینقدرزورتون زیاده من هروقت همسرم بزور بغلم میکنه هرچقدر تقلا میکنم نمیتونم خودمونجات بدم بعضی وقتها گازش میگیرم ولم کنه اما نمیکنه میگه عمرا ولت کنم مگه دست خودته بخدا خیلی وقتا با همین کار کلی باهم بازی کردیمو یادمون رفته اصلا باهم قهربودیم واسه همینه قهرهای ما هیچ وقت به یه روز نرسیده


    بخدا شما اگه بخواید میتونید دل همسرتونو به دست بیارید
    یه چندبار که اینکارو بکنید اگر نشد یه فکر دیگه میکنیم ولی با حالت التماس و خواهشو اینا نباشه اول خودتو لوس کن بگو

    دلم تنگه بعد یه چندتا شوخی باهاش کن حتی اگه رفت بیرون برو دنبالش با شوخی و مسخره بازی بعد محکم بغلش کن یه چند دقیقه ولش نکن بخدا همون چند دقیقه کار خودشو میکنه

    شما زیادی بعضی جاها مرد بازی در میاری احساس میکنم سعی نمیکنی با زنت رفیق باشی فکر کردی من شوهرم برام چکار میکنه که اینقدر عاشقشم؟

    بخدا در طول روز کلا 3 یا 4ساعت میبینمش که همیشم خستس تو زندگیشم یه تخم مرغ درست نکرده یا خیلی کم تو کار خونه کمکم کرده اما با این کارا منو دیوونه خودش کرده با زبونش با مهربونی کلامی با چند شاخه گلی که واسم میخره


    همیشه بهش میگم اگه همه ی مردا یکصدم تو سیاست داشتن دنیا یه جور دیگه پیش میرفت بخدا کلی بی توجهی میکنه همین که میبینه من دیگه قاط زدم با زبونش ارومم میکنه


    شماهم یه ذره زبون بریز براش گل بخر بخدا من شده شوهرم واسم گل خریده اصلا نگاشم نکردم ولی دل تو دلم نبوده بپرم .....


    شما مردا همه ی مشکلتون اینه زبون زنهارو نمیدونید


    بابا خیلی از حرفهای ما افعال معکوس بید وقتی میگیم برو حوصلتو ندارم یعنی بزور بیا پیشم من از هروقتی بیشتر بهت نیاز دارم


    وقتی میگیم اصلا نمیخوام ببینمت یعنی دلم داره در میاد واست


    وقتی میگیم حوصلتو ندارم یعنی بیا سرحالم کن


    وقتی میگیم دیگه دوست ندارم یعنی تو بیا بگو من عاشقتم


    نه اینکه اخماتون بره توهم برید یه گوشه بشینید مثل بابابزرگها نگامون کنید

    شما میگید متوجه اشتباهتون شدید و میخواید رفعش کنید ولی هنوزم نمیدونید خانومتون از چی اینقدر دلش گرفته و چرا داره اینکارا رو میکنه
    راستی چرا از مدیر راهنمایی نمیخواید؟
    ویرایش توسط sahar67 : دوشنبه 24 فروردین 94 در ساعت 13:34

  10. کاربر روبرو از پست مفید sahar67 تشکرکرده است .

    واحد (سه شنبه 25 فروردین 94)

  11. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آذر 01 [ 11:57]
    تاریخ عضویت
    1393-11-19
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    9,758
    سطح
    66
    Points: 9,758, Level: 66
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    20

    تشکرشده 104 در 58 پست

    Rep Power
    31
    Array
    خدمت کاربر محترم sahar67
    خیلی از مواردی که شما اشاره کردید درست هستن. خانومم می گه چند سال من زجر کشیدم و الان باید تو زجر بکشی و زجر تو هم طلاقه.
    وقتی باهاش حرف می زنم و دلبری می کنم، اولش بی اعتنایی می کنه و بعد توهین و فحش و می گه گم شو و خفه شو و ..... منم دلغک بازی در میارم اونم چند ثانیه می خنده و می گه خدا شفات بده. بعد کم محلی می کنه. ولی بعضی اوقات واقعا بهم بر می خوره و برای اینکه حرمت ها حفظ بشه رهاش می کنم تا اوضاع بدتر نشه.
    می گم من از تو بیشتر نیاز به رابطه جن سی دارم ولی قبول دارم هر دومون نتونسیتم خوب همدیگر رو درک کنیم و من بیشتر مقصر بودم. چند بار رفتم بغلش کنم و اون در اتاق رو قفل کرد. به نظر شما دیگه چه کار می تونم بکنم. می گه اعصابمو بیشتر از این خرد نکن. و وقتی دست می زنم بهش تا چند ساعت حالش به هم می ریزیه و بعد از چند ساعت در اتاق رو باز می کنه.

    البته واقعا نمی دونه داره چه کار می کنه چون یک بار گفتم تو نمی زاری من آرموت کنم و درکت کنم و چرا در اتاق رو روم قفل کردی، گفت من این کار رو نکردم کی گفته و منکر شد. یعنی نمی دونست کار درستی کرده یا نه و شایدم پشیمون بود. ولی چند روز بعد هم این کار رو کرد و چند روز قبل هم از رختخواب بلند شد و رفت توی اتاق دیگه خوابید.

    واقعا تو این چند هفته همه کاری کردم و فکر می کنم یه کم به حال خودش رها کنم بهتره.
    اون روز حالش گرفته بود و من آهنگ شاد گذاشتم تا روحیش عوض بشه. بعد اومده می گه چرا آهنگ شاد گذاشتی؟ گفتم برای این گذاشتم که روحیت عوض بشه. باور کنید من هر کاری کنم مقصرم. اگه شاد باشم مقصرم. اگه غمگین باشم مقصرم.
    خانومم خودشم نمی دونه چی می خواد. فقط می گه می خوام جدا شم تا به آرامش برسم. منم گفت مگه تو آرامش نمی خوای؟ من قول می دم با هم به آرامش برسیم و یه کم صبر کن، اگه نشد هر چی تو گفتی. می گه جلوی اشتباه رو هر وقت بگیری فایده است.

    البته تمام امیدواری من اینه که حق طلاق با منه ولی من نمی خوام از قدرت و زور استفاده کنم و بهش بگم هر کاری دلت می خواد بکن ولی من طلاق نمی دم. می خوام با آرامش حل بشه. نمی خوام فکر کنه گیر افتاده و راه دیگه نداره. بهش گفتم هر تصمیمی بگیری احترام می زارم ولی من قدمی برای از بین بردن این زندگی انجام نمی دم. نمی دونم حرف درستی زدم؟

    همش می گه از تو متنفرم. آخرش مرگه دیگه. اگه نتونستم طلاق بگیرم خودم رو می کشم. یه بار می گه می زارم می رم یه جای نامعلوم. منم به حرفاش اعتنایی نکردم و دیگه چیزی نگفت. البته خانوادتنن مغرور هستند و این حالت در خواهر و برادراش هم هست. خواهرشم یک بار تا آستانه طلاق پیش رفته ولی مشکلشون در نهایت حل شده.

    من واسه روز زن براش گل خریدم و لباسی که دوست داشت رو که قیمتش هم بالا بود ولی اصلا توجهی نکرد و حتی به اونا چند روزه دست هم نزده. ولی من گل رو آب دادم و دوباره گذاشتم جلوی چشمش و اصلا به روش نیاوردم که چرا نگاشم نکردی.
    من دارم یاد می گیرم که به عنوان یک مهمان باهاش برخورد کنم چون می دونم به زودی می زاره می ره. هر کاری می کنم بدون انتظار است و حتی چایی هم جلوش می زارم نمی خوره ولی چیزی نمی گم ولی دوباره وقتی می خوام چایی بخورم دوباره براش می ریزم. اصلا دلم نمی یاد بهش تعارف نکنم و تنهایی بخورم. ولی اون خیلی راحت تنهایی چایی می خوره و ....

    خانومم می گه از زندگی خسته شده. می گه جوونیم رفت. از عدم درک من تو رابطه جن سی گلایه داره. منم بهش گفتم هر دومون اشتباهاتی داشتیم و خدا رو شکر الان فهمیدیم، اجازه بده آخرین فرصت رو به زندگیمون بدیم. بهش گفتم من تو و زندگیمون رو دوست دارم واصلا نمی تونم به جدایی فکر کنم ولی قبول نمی کنه. می گه بله تو که سختی نکشیدی من سختی کشیدم و باید دوست نداشته باشی جدا شی.
    هر موقع می خوام باهاش حرف بزنم یا پس می زنه یا همش می گه بیا با هم توافق کنیم تا آبرویزی نشه. منم گفتم وقتی قرار باشه تو رو از دست بدم، دیگه هیچ چیزی برام مهم نیست و چیزی برای از دست دادن ندارم. به نظر شما اشتباه نکردم این حرف رو بهش زدم؟

    قبلا وقتی سر کار بودم چه روز و چه در شیفت شب، بهش زنگ می زدم حداقل یک بار. ولی چند بار تو این چند روز زنگ زدم بهش واقعا توهین کرد و گفت به تو ربطی نداره من کجام. کارای من به خودم مربوط می شه. حتی جواب سلام رو هم نداد. منم برای اینکه بیشتر حرمت ها از بین نره چند روزیه بهش زنگ نمی زنم. به نظرتون کار درستیه؟

    من شاید از طلاق یه کم بترسم ولی واقعا زنمو دوست دارم و می دونم اگه شرایط عوض بشه، باز همومن خانوم مهربونی می شه که سراغ دارم. ویژگی های مثبت زیاد داره ولی منفی هم داره ولی من مثبت ها رو می بینم و اون منفی ها رو می بینه.

    ولی واقعا دیگه دارم خسته می شم. الان چندماهه که یک طرفه دارم محبت می کنم و توهین ها و تحقیرهاشو تحمل می کنم. ولی نمی خوام کم بیارم. نمی تونم تصور کنم که از هم جدا بشیم. من خیلی دوستش دارم. متاسفانه خیلی حرفای زشتی بهم زده ولی من چیزی نگفتم و فقط سکوت کردم. بهش گفتم هر چه قدر هم که بدی کنی و پرخاش کنی، من اون خانوم خوبی که همه چیزش خوب بود رو می بینم و بدی هات اصلا به چشمم نمی یاد. به نظرتون حرف درستی زدم؟
    لطفا به مدیریت سایت هم بگید یه نگاهی به پست من داشته باشند. من که هر چی نوشتم خبری نشد.
    ویرایش توسط tanhaye93 : دوشنبه 24 فروردین 94 در ساعت 15:20

  12. #29
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    دلخوری عمیق خانومتون دلیلش فقط بی توجهی های ساده تو زندگی روزمره نیست شما مدام میگید خانومتون از روابط خصوصیتون همیشه گله داره واین سرسختی به نظر میرسه از یه

    مشکل عمیق ناشی میشه که نمیشه زیاد بازش کرد ک واسه خانومتون همراه با حس سرخوردگی بوده رفتارهای معمول الانتون خوبه به همین رویه ادامه بدین صبر داشته باشید و مسائل

    دیگتونو پیش یه مشاور خیلی خوب حل کنید در هر صورت باخودتون روراست باشید ببینید چقدر مقصر بودید واینو یادتون باشه همیشه اینطوری نیست که ما هرزمانی اشتباهمونو

    پذیرفتیم طرف مقابلمونم همه چی رو به راحتی فراموش کنه واگراینکارو نکرد دیگه خودمونو بی تقصیر بدونیم و اگرم میدونی واقعا خیلی مقصر نیستیواتفاق خیلی بدی به وسیله شما

    برای ایشون رقم نخورده و به عبارتی کاراشونو بچه بازی و لجبازی میدونید به نظرم بهتره این بازی دیگه تموم شه یه مدت صبر کنید اگر تمایلی به ادامه ی زندگی در ایشون ایجاد

    نشد شماهم واقعا خواستشونو بپذیریداگرچه من فکر میکنم باید حرفهای خانومتون هم شنیده بشه و احساس میکنم ایشون حرفهای زیادی واسه زدن دارن و این سرسختی از یه زن

    نمیتونه دلیلش فقط یه لجبازی باشه مخصوصا شما بارهاگفتید خانومتون خیلی مهربون بودن

    فکر میکنم اگه اشتراک ازاد بگیری میتونید با مدیر ارتباط داشته باشی

    قطعا ایشون بهتر راهنماییتون میکنن

    - - - Updated - - -

    راستی دقت کردید کلا زندگیتون شبیه اقای مجید_مجید هست !!!!!!!
    واسه ایشون نظراتی گذاشتید که خودتون اجراش نمیکنید ایشونم همین طور

    جالبه لحن صحبت کردنتونم خیلی شبیه
    از راهنمایی هایی که به ایشون میشه یا شده میتونید استفاده کنید
    ویرایش توسط sahar67 : سه شنبه 25 فروردین 94 در ساعت 10:05

  13. کاربر روبرو از پست مفید sahar67 تشکرکرده است .

    واحد (سه شنبه 25 فروردین 94)

  14. #30
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 آبان 94 [ 20:31]
    تاریخ عضویت
    1394-1-03
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,035
    سطح
    17
    Points: 1,035, Level: 17
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    44

    تشکرشده 20 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.یه مدت خونه رو ترک کنید. این نظر منه شایدم اشتباهه . ولی باید بهش شوک وارد کنید.


 
صفحه 3 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تو ارتباط با دخترها تو اجتماع مشکلی ندارم، اما وقتی دختری رو دوست دارم برعکسه
    توسط amir800 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 05 آبان 95, 22:01
  2. من خیلی نقص دارم هم تو رفتارم هم تو ظاهرم نمیتونم خودمو دوست داشته باشم
    توسط پونیو در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 43
    آخرين نوشته: پنجشنبه 30 مرداد 93, 00:20
  3. پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 خرداد 91, 22:27

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:59 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.