به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 32
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 اردیبهشت 95 [ 08:22]
    تاریخ عضویت
    1393-12-14
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    1,117
    سطح
    18
    Points: 1,117, Level: 18
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Kimia7 نمایش پست ها
    ايا شما تو اين چهارسال اقدام جدي براي حل مشكلتون كرديد؟ همسرتون چه ويژگي هاي مثبتي ( خصوصا در برخورد با شما ) دارن؟ ايا كوچكترين علاقه اي نسبت به شما در همسرتون وجود داره؟ يا حداقل قبلا وجود داشته؟
    من تمام تلاشمو کردم اصلا شوهر من حتی حرف هم دیگه باهام نمیزنه ای خداااا میگه من از تو خوشگلترم مردم تف تو قیافم نمیندازن تو رو گرفتم چه اقدام جدی ای می تونم کنم چون اون اصلا کاری نمی کنه نه واقعا علاقه ای نیست فقط بعضی وقتا که خیلی دقم میده و من 2 ساعت گریه می کنم میاد میگه بسه دیگه عزیزم همین از قبل هم به نظر من نبوده آخ به خدا نمیدون چکار کنم

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط به دنبال خوشبختی نمایش پست ها
    همه دوستان نظر دادن و تقریباً همه گفتن که ما نمی گیم جدا شو اما جدا شو،
    از قدیم گفتن سواره از حال پیاده خبر نداره، اینکه خیلی راحت حرف از جدایی زده میشه دقیقاً معنی و مفهوم این ضرب المثل رو می رسونه من هم مثل بقیه میگم که نمی گم جدا شو اما این زندگی نیست، یادمه قبل از این که عینکی بشم فکر می کردم همه همین طوری میبینن و یه روز که به صورت اتفاقی عینک دوستمو توی کتابخونه زدم متوجه شدم خیلی وقته که لذت خوب دیدن رو نمی چشیدم. شاید شما هم خیلی وقت باشه لذت زندگی کردن رو نچشیدید.
    نظر من اینه که حرف دوستان که میگن خیلی عذاب کشیدی و همین الان باید بزنی بیرون از این زندگی و ... رو بی خیال شو و جو حرفا شما رو نگیره و باید بدونید که شما هدفتون رسیدن به زندگی خوبه نه خروج از این به اصطلاح زندگی، پس اول بشینید با خودتون 2*2 بکنید و ببینید کجایه راه هستید؟، اگه این زندگی که دارید عذابه، دوست دارید چی جوری باشه؟، آیا با شناختی که دارید آیا امکان تبدیل شرایط کنونی به زندگی لذت بخش شدنی هست یا نه؟ اگه هست برای تبدیل شدنش چی نیازه؟ و برید دنبال اونا . اگه نه که ببینید از زندگی چی می خواید و برای رسیدن به اون چی لازم دارید؟، ( طلاق لازمه؟ درسته ، اما نه بدون برنامه ریزی، ) نباید طلاق بگیرید و بعد تازه بیفتید دنبال چه کنم چه کنم. همه چیزش رو الان باید فکرشو بکنید،
    معمولاً افرادی که به سختی می تونن از دست قوانین دست و پا گیر با کمک وکیل و ... به طلاق برسن در حقیقت ضمن پیروزی که به ظاهر در این میدان دادگاه و دادگاه کشی به دست آوردن، در زندگیشون شکست خوردن، و نتونستن با انتخابی که کرده بودن به زندگی دست پیدا کنن پس توصیه می کنم
    همه این چیزایی که گفتم رو برای خودتون تجزیه و تحلیل کنید و بعد هر تصمیمی که گرفتید اگه ادامه همین به اصطلاح زندگی، بود، دنبال تغییراتش باشید و نه دنبال تحمل عذاب (در زندگی باید بعضی چیزا رو به خاطر عشقمون تحمل کنیم ولی نه عذاب دادن ایشون رو)، و اگر هم صرفا در طلاق زندگی شما معنی پیدا می کرد اونوقت بشینید و مقدمات این کارو فراهم کنید، یه کار برای خودتون دست و پا کنید و ضمن ایجاد استقلال مالی و ... به سمت جدایی برید. یعنی وقتی به این نتیجه رسیدید که این زندگی برای شما زندگی بشو نیست از همیون روز به فکر ساختن زندگی شخصی خود (البته قبل از جدایی) باشید طوری که با جدایی صرفاً آخرین بند عذاب رو از خودتون جدا کنیدو برید سمت زندگی کردن واقعی.
    نمی دونم سر آخر من هم همون حرف بقیه رو زدم که نمی گم جدا شو اما جدا شو یا نه؟؟!!!
    من پاسخ شما رو خوندم و فکر میکنم خیلی بتونید بهم کمک کنین چون با کاری که گفتین موافقم اما همین بینابین نگه داشتن تا زمانی که بتونم طلاق بگیرم خیلی سخته ما هر یک شب درمیون دعوا داریم او هفته ای یکبار میگه به من برو حالا شما بگو لطفا بمن من چکار کنم مثلا من اصلا نمی تونم برم تنهایی بی دلیل مثلا برای خرید بیرون باید بیرون رفتن من از خونه موضوعیت داشته باشه با هماهنگی قبلی حالا اینا مشکل من نیست مشکل من اینه من دعوایی که داشتیم و میگم شما یکم براتون واضح تر شه مثلا من تو خونه ساعت 10 شب منتظرش بودم اومد در و واکرد منو دید بهم گفت آشغالو بده بذارم دم در منم دادم اما گفت بهم بی عرضه بدون هیچ زمینه و علتی منم براش سوهان عسلی و شام خوشمزه درست کرده بودم اومد توی خونه منم بهش گفتم با اینکه باهام دعوا کرده بود گفتم بیا واست سوهان که دوست داشتی درست کردم بعد گفت اوکی باشه برو الان حالا خسته ام بعد سر شام بهم گفت سوهان آماده هست درست نکن با اینکه خیلی خوشمزه شده بود اما….فردا شبش هم اومد خونه باهام الکی واقعا بی هیچ زمینه ای دعوا کرد واقعا به همفکری احتیاج دارم البته این یک نمونه بود ما هر روزمون اینه

  2. کاربر روبرو از پست مفید goodluck تشکرکرده است .

    اقای نجار (جمعه 07 فروردین 94)

  3. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 اردیبهشت 95 [ 08:22]
    تاریخ عضویت
    1393-12-14
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    1,117
    سطح
    18
    Points: 1,117, Level: 18
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من چطور به جدایی فکر نکنم وقتی هر روز دارم دعوا و درگیری و تحمل میکنم اول پیش خودم میگم اوکی باهم حرف نمیزنیم خوب دعوا هم نمیشه بعد می بینم میاد سروقتم میگه چیه ارث ننه باباتو طلب کاری منم میگم ول کن حرف نزنیم بهتره اونم شروع میکنه به همه اجداد من فحش میده ایشون تو اجتماع وجهه خوبی داره اما تاحالا بیش از 10 بار ازش کتک خوردم درباره استقلال مالی باید همونطر که گفتم من خرج خودم رو از پس اندازم میدادم که برای زندگی تنها الان کافی نیست حالا میخوام برم دوبارهرسر کار اما تا چند ما نمی تونم حالا تا کارامو درست کنم به نظر شما چطور کاری کنم که حداقل زندگی بهم اینجوری نگذره که هر روز دعوا کنه باهام. شوهرم منو محدود نکرده اما اگه بیاد خونه و من بدون اطلاعش جایی رفته باشم دعوا درست میکنه اگرم قبل رفتنم بگم میخوام برم فلان جا میگه نمیخواد تو 90% مواقع از یک طرف هم من ترجیحم این بود که طلاق نگیرم اما حالا میبینم واقعا نمیشه اما طلاق رو نمیخوام همینجوری برم وسط ماجرا یا با دعوا باشه حوصله این کارا رو ندارم میخوام با موقعیت منطقی و توافقی باشه. اون میگه بریم طلاق بگیریم اما من مطمئنم اولین کاری که میکنه زنگ میزنه به مادرم حرفهای زشت میزنه چون قبلا وقتی دعوامون شده این کار رو کرده و همین باعث شد که با مادرم قطع رابطه کنه منم جلوی اون به مادرم زنگ نمیزنم. مشکل من یکی دوتا نیست

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    اولین تاپیکی بود که دیدم مریم 123 نوشته چی را می خوای حفظ کنی؟

    کاش پدرها و مهم تر از اون مادرهامون، به دخترهاشون اعتماد به نفس، عزت نفس و جرات بدن.

    چقدر یک خانواده می تونند در تربیت دخترشون غقلت کرده باشند که تا این حد فشار را تحمل کنه و کاری نکنه.

    نادیا جان،
    ایشون دنیای بعد از طلاق را تجربه کرده و امروز این فشارها را تحمل میکنه اما حاضر نیست به اون زمان برگرده.
    بین موندن پیش خانواده و خواهش از خواستگار که با من ازدواج کن، دومی را انتخاب کرده.

    نمی گم اون مرد مقصر نیست
    ولی واقعا زندگی با زنی که خودش را هیچ حساب نمی کنه و التماس می کنه با من ازدواج کن
    و خانواده مطمئن و گرمی نداره و ... مرد را (و هر آدمی را) دلزده می کنه.

    دوست عزیز،

    به نظر من فعلا به جدایی فکر نکن.
    یه کم بیشتر از شرایطت اینجا بنویس، شاید بشه راهی پیدا کرد.
    همسرت از نظر مالی تامینت می کنه؟ کار می کنی؟ استقلال اقتصادی داری؟
    وضعیت ظاهریت به نظر خودت چطور هست؟ چاقی یا لاغری بیش از حد و زننده داری؟ شلخته ای؟ معمولی ای؟

    به نظرم بهتره شروع کنی روی خودت کار کردن.
    بدون توجه به همسرت و حرفهاش.
    اگر یه کم آزادی داشته باشی و همسرت زیاد محدودت نکرده باشه، خیلی کارها می تونی بکنی.
    من چطور به جدایی فکر نکنم وقتی هر روز دارم دعوا و درگیری و تحمل میکنم اول پیش خودم میگم اوکی باهم حرف نمیزنیم خوب دعوا هم نمیشه بعد می بینم میاد سروقتم میگه چیه ارث ننه باباتو طلب کاری منم میگم ول کن حرف نزنیم بهتره اونم شروع میکنه به همه اجداد من فحش میده ایشون تو اجتماع وجهه خوبی داره اما تاحالا بیش از 10 بار ازش کتک خوردم درباره استقلال مالی باید همونطر که گفتم من خرج خودم رو از پس اندازم میدادم که برای زندگی تنها الان کافی نیست حالا میخوام برم دوبارهرسر کار اما تا چند ما نمی تونم حالا تا کارامو درست کنم به نظر شما چطور کاری کنم که حداقل زندگی بهم اینجوری نگذره که هر روز دعوا کنه باهام. شوهرم منو محدود نکرده اما اگه بیاد خونه و من بدون اطلاعش جایی رفته باشم دعوا درست میکنه اگرم قبل رفتنم بگم میخوام برم فلان جا میگه نمیخواد تو 90% مواقع از یک طرف هم من ترجیحم این بود که طلاق نگیرم اما حالا میبینم واقعا نمیشه اما طلاق رو نمیخوام همینجوری برم وسط ماجرا یا با دعوا باشه حوصله این کارا رو ندارم میخوام با موقعیت منطقی و توافقی باشه. اون میگه بریم طلاق بگیریم اما من مطمئنم اولین کاری که میکنه زنگ میزنه به مادرم حرفهای زشت میزنه چون قبلا وقتی دعوامون شده این کار رو کرده و همین باعث شد که با مادرم قطع رابطه کنه منم جلوی اون به مادرم زنگ نمیزنم. مشکل من یکی دوتا نیست

  4. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 04 مرداد 94 [ 22:07]
    تاریخ عضویت
    1393-12-15
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    383
    سطح
    7
    Points: 383, Level: 7
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 27 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بسیار متأثر شدم و متأسفم...
    برخی از تاپیک‌ها رو که می‌خونم باورم نمیشه!
    ببخشین اما با توجه به اطلاعاتی که شما نوشتین مجبورم یه کمی در مورد شما و همسرتون قضاوت کنم تا شاید کمکی کرده باشم.
    ظاهراً شما:
    از اعتماد به نفس بسیار پایین رنج می‌برید.
    دچار یه گیجی و عدم تصمیم گیری شدی.
    عوارض رابطه باعث شده تا توجه مورد نیاز رو به زندگی و خانه نداشته باشی.
    پذیرای دریافت هرگونه انتقادی هستی چه درست و چه غلط.
    فرار رو ترجیح میدی چون احساس می‌کنی توان ایستادگی نداری.
    سعی کنین هر کدم رو که حس می‌کنین درست هست رو با تمرکز و دقت بیشتری بهش بپردازین تا توی این زمینه بهتر بشین.
    همسرتون:
    وارد یه رابطه ناخواسته شده.(که به نظرم اون با خواست خودش با شما ازدواج کرده حتی اگر شما از ایشون خواهش هم کرده باشین اون حق انتخاب داشته می‌تونسته انتخاب نکنه (توی رو در بایستی مونده!))
    عدم تمایل به این ازدواج باعث شده دچار منفی بافی باشه و روز به روز علاقه‌اش به شما کمتر و کمتر شده شایدم تبدیل به نفرت.
    ظاهراً از روز اول خواستار جدایی بوده و الان هم داره براش تلاش می‌کنه(چون به نظر خودش سعادت رو توی جدایی می‌بینه).

    ---------------------------------------------------------------------
    راستش وقتی داشتم این خصوصیات رو می‌نوشتم به خودم می‌گفتم داری چی‌کار میکنی؟ تو نه روان شناسی نه اطلاعات آکادمیکی در این زمینه داری فقط تنها چیزی که باعث شد ادامه بدم اینه که شاید کمکی بشه، انشالله.
    ---------------------------------------------------------------------
    به نظرم (که احتمال درستی اون نامشخصه) ایشون می‌خواد از این رابطه بدون هیچ ضرری خارج بشه یعنی کلافه کردن شما و طلاق توافقی بدون پرداخت مهریه یا هر چیز دیگه‌ای، این‌طور که به نظر میرسه فکر کنم شما مهریه رو هم زمان عقد در نظر نگرفتین

    چیزی که مهمه اینه که شما با هم توانایی داشتن یک زندگی خوب رو دارین(واقعاً مشخص نیست توی ذهن همسر شما چی می‌گذره و چقدر این ذهنیت درسته اما د رانسان بودنش شکی نیست)
    فقط مشکل تا زمانی که شما همین‌طور سست و ضعیف هستین ادامه خواهد داشت
    تصور کنین شما درون چرخ و فلکی هستین که در حال چرخیدنه ما از بیرون به شما راهکار می‌دیم بدون این‌که حس سرگیجگی شما رو داشته باشیم پیشنهادات ما می‌تونه خیلی درست و سازنده باشه اما شما تمرکز و انژی لازم رو برای اجرای اونها ندارین

    عذر می‌خوام ولی شاید شدت رفتار به گونه‌ای بوده باشه که شما احتیاج به درمان داشته باشین با این جِراحات نمی‌گم نمی‌شه ولی کارتون سخت خواهد بود.
    اگر از نظر هزینه دچار مضیقه هستین از مشاورین همین سایت کمک بگیرین اما بدونین تلاش بیشتری لازمه اون‌هم از سوی شما

    نمی‌دونم ولی شاید همسرو شما دچار بیماری باشه اگر تمام زندگی شما این طور که می‌گین باشه(سیاه) بدونین این تلاشتون برای رسیدن به زندگی خوب بی‌نتیجه نمی‌مونه و به قول دوستی تمام نارضایتی ما از زندگی به واسطه‌ء نادانی ماست انشالله که همسرتون هم سر عقل بیان.
    هوز هم تأکید می‌کنم اگر ایشون اونقدر که می‌گین بد باشه و شما به همین خوبی که در تاپیک نوشتین باشین تلاش شما برای رسیدن به زندگی خوب هیچوقت از یادش نمیره و زمانی که توانایی درک چنین مسأله‌ای رو پیدا کنه بسیار از رفتارش شرمگین خواهد بود.
    این فقط یه نظر شخصی هست و امیدوارم کمکی شده باشه.

  5. کاربر روبرو از پست مفید مُحَـمَّدرِضـا تشکرکرده است .

    هم آوا (شنبه 08 فروردین 94)

  6. #24
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    خواهر خوبم از خوندن مطالبی که نوشتید واقعا متاسف شدم . من نمیگم همسر شما تقصیری نداره ولی خود شما هم در ایجاد و ادامه این وضعیت دخیل بوده اید . لذا برای تغییر وضعیت سهم خودتون رو حداقل انجام بدید . رویه منفعلانه ای که شما در پیش گرفتید اصلا درست و منطقی نیست . یعنی شما اونی شدید که همسرت بهت تلقین کرده . روی عزت نفس و اعتماد به نفس خودت کار کن . روی شادی خودت کار کن . فکر کن شما فرد مجردی هستی که فقط با یک دوست هم خونه ای . شاد و مستقل و محکم باش . برای خودت برنامه ریزی کن . نمیگم به شوهرت نرس . ولی بی تفاوت و افسرده و منفعل نباش . مثلا وقتی میگه دیگه سوهان درست نکن بیرون هم میفروشند . شما بگو فکر میکردم تو دوست داری برای همین درست کردم . یا بگو من خانگیش رو دوست دارم . یا بگو خانگیش بهتر نیست ؟ در هر حال یه چیزی بگو . نظر داشته باش . یه مدتی فقط روی خودت و عزت نفست کار بکن . به همسرت بی توجه نباش ولی عزت نفست رو زیر پا نگذار .


    به اعتقاد من هر کجا ظالمی هست دلیلش اینه که مظلومی هم هست . یعنی فرد مظلوم با رفتار نادرست موجبات ظلم به خودش رو فراهم میکنه . منظورم این نیست که ظالم تقصیری نداره . ولی سکوت و پذیرش رفتار ظالمانه نشانه تائید و در نتیجه ادامه اون رفتار هست . شما از نقش مظلوم بودن بیرون بیا .
    ویرایش توسط واحد : دوشنبه 10 فروردین 94 در ساعت 11:18

  7. کاربر روبرو از پست مفید واحد تشکرکرده است .

    آنیتا123 (دوشنبه 10 فروردین 94)

  8. #25
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 19 اردیبهشت 94 [ 20:24]
    تاریخ عضویت
    1393-12-19
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    486
    سطح
    9
    Points: 486, Level: 9
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 20 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزيزم اصلا نگران نباش به نظر من تو با جدا شدن از اون چيزيو از دست نميدي
    چون واقعا چيزي وجود نداره كه نگران از دست دانش باشي
    اين وسط فقط تويي كه داري مايه ميذازي
    مردي كه از پس معاشقه با همسرش بر نياد
    نتونه هزينه هاي تو رو تامين كنه
    ادب و شعور صحبت كردن نداشته باشه حتي به درد سطل زباله هم نميخوره
    حيف اسم مرد كه رو اين ادم بذاري
    تو تازه ٢٨ سال داري
    هرچقدر كه شرايط بدي داشته باشي از نظر خانوادگي توي سختي باشي بازم لياقت خوشبخت شدن رو داري
    يك بار بيشتر به دنيا نمياي
    پس همين يكبار بايد راه خوشبختي رو پيدا كني
    حتي اگر ١٠ بار جدا بشي
    روزي كه تورو از دست بده ميفهمه چه به سرش اومده
    خدا زماني كه ايه طلاق رو نازل كرد به امثال تو داشت فكر ميكرد
    تو با زندگي با اين مرد داري گناه ميكني چون نفست رو داري ازار ميدي عزيزم
    به نظر من به هيچ وجه ترديد نكن
    طلاقت رو بگير
    به زندگي مجرديت برگرد
    تازه ٢٨ سالت هست
    تو شاغل بودي و بازم ميتوني كار كني
    اين مرد انقدر شوم بوده تو زندگيت كه زيبايي، سلامت، موقعيت اجتماعيت و كارت رو ازت گرفته
    هرچه زودتر نحسي اين مرد رو از زندگيت خارج كن
    واسه خودت زندگي كن
    حداقل واسه يه ادم نمك نشناس اشپزي نميكني
    ببخشيد كه اينو ميگم ولي حتي كارگرايي كه تو خونه مردمم كار ميكنن يه مزدي ميگيرن
    شايد مرقعيت يه زندگي جديد هم واست پيش بياد
    همون دختر شاد و بشاش شو
    تو يه اشتباه كردي قرار نيست كه تا اخرش بري هرچه زودتر برگرد به زندگي خودت
    با ارزوي بهترينها ❤❤❤

  9. 2 کاربر از پست مفید Mehrnaz.69 تشکرکرده اند .

    maryam240 (جمعه 19 تیر 94), نادیا-7777 (سه شنبه 18 فروردین 94)

  10. #26
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 اردیبهشت 95 [ 08:22]
    تاریخ عضویت
    1393-12-14
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    1,117
    سطح
    18
    Points: 1,117, Level: 18
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط واحد نمایش پست ها
    خواهر خوبم از خوندن مطالبی که نوشتید واقعا متاسف شدم . من نمیگم همسر شما تقصیری نداره ولی خود شما هم در ایجاد و ادامه این وضعیت دخیل بوده اید . لذا برای تغییر وضعیت سهم خودتون رو حداقل انجام بدید . رویه منفعلانه ای که شما در پیش گرفتید اصلا درست و منطقی نیست . یعنی شما اونی شدید که همسرت بهت تلقین کرده . روی عزت نفس و اعتماد به نفس خودت کار کن . روی شادی خودت کار کن . فکر کن شما فرد مجردی هستی که فقط با یک دوست هم خونه ای . شاد و مستقل و محکم باش . برای خودت برنامه ریزی کن . نمیگم به شوهرت نرس . ولی بی تفاوت و افسرده و منفعل نباش . مثلا وقتی میگه دیگه سوهان درست نکن بیرون هم میفروشند . شما بگو فکر میکردم تو دوست داری برای همین درست کردم . یا بگو من خانگیش رو دوست دارم . یا بگو خانگیش بهتر نیست ؟ در هر حال یه چیزی بگو . نظر داشته باش . یه مدتی فقط روی خودت و عزت نفست کار بکن . به همسرت بی توجه نباش ولی عزت نفست رو زیر پا نگذار .


    به اعتقاد من هر کجا ظالمی هست دلیلش اینه که مظلومی هم هست . یعنی فرد مظلوم با رفتار نادرست موجبات ظلم به خودش رو فراهم میکنه . منظورم این نیست که ظالم تقصیری نداره . ولی سکوت و پذیرش رفتار ظالمانه نشانه تائید و در نتیجه ادامه اون رفتار هست . شما از نقش مظلوم بودن بیرون بیا .
    لطفا راهكار بديد چون من اين بار كه بحث كرد جواب دادم نظر هم دادم صداش رو برد رو سرش گوشم و دستمو پيچوند و هرچي دلش خواست به منو خانوادم فهش و بد وبيراه داد

  11. #27
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    جمعه 03 فروردین 03 [ 04:10]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    good luck عزیز سلام

    این همه راهکار دادن دوستان...اما متاسفانه شما هنوز نتونستی نتیجه بگیری....ولی احتمالا بعد یک اسیب جسمی جدی که ببینی به خودت میای....یه سوال ازت دارم:

    چیز خاصی رو میخوای بشنوی که هنوز بعد از 26 تا پست امدی و میگویی راهکار بدین؟

    این همه برات نوشتیم دقیقا انگار این اخرین پست شما ، اولین پستته....مشکلت رو نوشتی و راهکار میخوای....شما داری راه خودتو میری...هر کاری هم که دوست داری میکنی....پس قطعا از عواقبش هم اگاهی.....

    به خودت بیا...
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  12. کاربر روبرو از پست مفید maryam123 تشکرکرده است .

    نادیا-7777 (سه شنبه 18 فروردین 94)

  13. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 اردیبهشت 95 [ 08:22]
    تاریخ عضویت
    1393-12-14
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    1,117
    سطح
    18
    Points: 1,117, Level: 18
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123 نمایش پست ها
    good luck عزیز سلام

    این همه راهکار دادن دوستان...اما متاسفانه شما هنوز نتونستی نتیجه بگیری....ولی احتمالا بعد یک اسیب جسمی جدی که ببینی به خودت میای....یه سوال ازت دارم:

    چیز خاصی رو میخوای بشنوی که هنوز بعد از 26 تا پست امدی و میگویی راهکار بدین؟

    این همه برات نوشتیم دقیقا انگار این اخرین پست شما ، اولین پستته....مشکلت رو نوشتی و راهکار میخوای....شما داری راه خودتو میری...هر کاری هم که دوست داری میکنی....پس قطعا از عواقبش هم اگاهی.....

    به خودت بیا...
    دوست عزیز من به دلایل نه احساسی بلکه کاملا منطقی نمی تونم جدا بشم اگر این کارو در حال حاضر انجام بدم با سر می رم تو چاه دلایلش هم واقعا پیچیدست و الا طلاق وجدایی رو خودم هم می دونم مشکل من با طلاق بدتر میشه البته در حال حاضر

  14. #29
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 اردیبهشت 95 [ 08:22]
    تاریخ عضویت
    1393-12-14
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    1,117
    سطح
    18
    Points: 1,117, Level: 18
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان من تصمیم به طلاق گرفتم اما نمی دونم چه کار باید بکنم چون خانوادم اون سر دنیان هیچ دوست صمیمی و خواهری ندارم خیلی افسرده ام برم پیش خانوادم؟بمونم و تنها زندگی کنم که شوهرم نمیذاره میگه باید زنگ بزنی خانوادت اونم گوشی رو میگیره فهش میده بهشون چه جوری این گار رو بکنم که اونا کمترین آسیب رو ببین آخه مادرم مریضه.
    پی نوشت: روزی نیست که گریه نکنم خیلی غصه دارم هر روز شوهرم باهام دعوا میکنه مثلا یه هو میگه بهم دروغگو میگم چرا با چه دلیلی میگه خودت میدونی بعد هم بهم میگه همش صداتو بلند میکنی در صورتی که این طور نیست سر چیزای الکی باهام دعواهای بزرگ درست میکنه بعد زنگ میزنه به خواهرش هر چی دوست داره راجع به من و خانوادم میگه .من چه کار کنم آخه.میگم حالم خوب نیست میکه انشاللله بمیری خیلی جدی

  15. #30
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 11:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-26
    نوشته ها
    183
    امتیاز
    7,915
    سطح
    59
    Points: 7,915, Level: 59
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    487

    تشکرشده 433 در 149 پست

    Rep Power
    33
    Array
    خواهر گلم .. من یه بار بهت گفتم که مواظب عزت نفست باش.
    ایشون به چه حقی این همه شمارو توهین و تحقیر میکنن؟
    من فبل نظری ندادم د مورد طلاق یا ا دامه . اما الان میگم سریعتر اقدام کن. حداقل با اقدام به طلاق بهش بفهمون که تحملش دیگه واست غیر ممکنه.
    این موجود واقعا آدمه؟انسانه؟؟
    اینطور که پیداست ایشون منتظره شما ازش عاصی بشین و خودتون برین اقدام به طلاق کنین و توافقی خلاص بشه از دستتون.با کمترین هزینه مالی.
    من زیاد در مورد قوانین و دادگاه و اینا نمیدونم. فقط در بهترین حالت تمام حق و حقوقتون رو میگیرین و بدترین حالت هم باز برای شما بهترین حالته چون از شر چنین موجود بی شخصیت راحت میشین. ببخشید واقعا ناراحتم از توصیفاتی که کر ین ازش. ادم تا اخر عمرش مجرد باشه میلیو ن ها بار می ارزه به این زندگی کردن.
    بسته دیگه تحمل کردن
    بسته تحقیر شدن
    خدایی واسه چی منتظری؟ بسته دیگه


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چطور به همسرم عاشقانه نه بگویم؟ (درخواست همسرم برای معاشقه تلفنی)
    توسط مامان آزاده در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 11 آذر 91, 15:50
  2. نمی تونم به درخواست دیگران نه بگویم ...
    توسط rahham در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 18 تیر 91, 11:42
  3. بـعد از شـکست بلنـد شویم.
    توسط baran.68 در انجمن موفقیت و شادی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 23 آبان 88, 21:15
  4. آنچه از عالم بالاست من آن می گویم
    توسط 108 در انجمن آرامش
    پاسخ ها: 28
    آخرين نوشته: دوشنبه 27 اسفند 86, 09:23

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.