سلام خواهرم فقط به امید دیدن یه خبر خوب از تو اومدم اینجا از ته دلم واست بهترینارو میخوام میدونم که همسرت با کلی اتفاق خوب برمیگرده...سال تو با امید و شادی شروع کن عزیزم...سالی پر از شادی و خوشی کنار همسرت واست آرزو دارم....
تشکرشده 173 در 70 پست
سلام خواهرم فقط به امید دیدن یه خبر خوب از تو اومدم اینجا از ته دلم واست بهترینارو میخوام میدونم که همسرت با کلی اتفاق خوب برمیگرده...سال تو با امید و شادی شروع کن عزیزم...سالی پر از شادی و خوشی کنار همسرت واست آرزو دارم....
بارن (شنبه 01 فروردین 94)
تشکرشده 10,022 در 2,339 پست
سحر جان سلام
ما هم برات دعا میکنیم و امیدواریم انچه که برایت خیر و صلاحه پیش بیاد....
دادگاه یه قبحی داره.اگر این قبح ریخته بشه دیگه هرگز درست شدنی نیست که نیست که نیست.همیشه دادگاه باید اخرین راهکار باشه..و اگر یه زمانی این موضوع عادی بشه و زن و شوهر بعد از هر دعوا برن دادگاه و طلاق و مهریه و .....باید فاتحه این زندگی رو خوند.
کسی که میره دادگاه یعنی دیگه نمیخواد زندگی کنه...دادگاه رفتن حرمت زندگی رو میشکنه...
هیچ مرد و زنی رو نمیشه از ترس مهریه و طلاق و نفقه و ...به زندگی برگردوند.تا کسی دلش با زندگی نباشه حتی اگر مهریه زنش 10000000000 سکه هم باشه زندگی نمیکنه.
ضمن اینکه حتی اگر این کار صوری هم باشه اعتماد همسرش شکسته میشه و پیش همه هم محکوم میشه.
پیشاپیش سال نو مبارک
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
ویرایش توسط مسافر زمان : یکشنبه 02 فروردین 94 در ساعت 00:58
تشکرشده 547 در 219 پست
از همه ي شما دوستان مهربون و عزيزم ممنونم
اولين حس خوبم تو سال ٩٤ همدردي و كمك شما دوستان گلم بود
اخه من هنوز نميدونم گناهم چيه بخدا ما باهم مشكلي نداشتيم من هيچوقت بهش بي احترامي نكردم يا لجبازي يا اصلاً مشكل اساسي
كه بخام به دادگاهو اين قضايا فكر كنم
بهش گفتم ميخام بدونم علتشو فقط گفت خيلي پررويي
نميدونم نادانسته چه كار بدي انجام دادم
بعضي وقتا دلم بحال همسرم ميسوزه
يك انسان سرشار از عقده و تنفر از خانوادش سرشار از كمبودها و محبت نديدنا تحقيرها و توهينا و ترس ها
انگار همه ي اون كمبودا رو داره سر من خالي ميكنه مني كه توي خانوادم جز محبت شادي مهربوني كمك همدردي و عشق چيزي نديدم
شايد من خيلي كم تحملم شايد خدا ميخاد يكم از سختي هاي اونو منم بچشم
نميتونستم دركش كنم ولي بعد از رفتاراش باهام تحقير توهين تهديد ترس و... درك كردم يه مقدار دوران بچگيو رشدشو
نميخام منفعل باشم ولي ازينكه يك اقدام سريع انجام بدم ميترسم سخنراني هاي دكتر حبشي يادم مياد و از خيلي كارام منصرف ميشم
فقط خدارو شكر ميكنم
و ازينكه دوستاي خوبي مث شما دارم ب خودم ميبالم
ارزوي خوشبختي براي همه ي اعضا تو سال جديد
تشکرشده 155 در 73 پست
سلام خانومي امیدوارم که حالت بهتر باشه
اگه میخوای باهمسرت زندگی کنی مجبوری صبر کنی وبه همسرت فرصت بدی بدون هیچ پیگیری که خدایی نکرده بينتونم مشکلی پیش نیاد که بعدا به خاطرش خودتو سرزنش کنی بهترین کاری که میتونی انجام بدی صبروتوکله
یه چیز دیگه سحر جان عزیزم اگه آدم معتقدی هستی باتوجه به اینکه ایام فاطمیه س بهت توصیه می کنم که نماز استغاثه به حضرت زهرا رو بخون نه یه بار بلکه چند روز پشت سر هم این نماز و بخون من مطمئنم خیلی زودنتيجه می گیری منم واست دعا میکنم عزیزم
تشکرشده 105 در 37 پست
سحر جان سال نو همسرت اومد؟ ما رو در جریان بذار
انشاالله که سال خوبی برات باشه
mohi (سه شنبه 04 فروردین 94), دختر بیخیال (دوشنبه 03 فروردین 94)
تشکرشده 90 در 21 پست
خانم سحر سلام
بنده برخلاف نظر جناب دكتر حبشى كه تقصيرهارو گردن شما انداخته، برخلاف نظر دوستان كه شما رو به صبر دعوت كردند، عقيده داره دوران عقد براى شناخت هست و با مردى كه شما توصيف كرديد تحمل يك عمر زندگى مشترك طاقت فرسا و حماقت محضه، سه ماه دورى و جدايى، زنگ نزدن، بى خبر گذاشتن و حرف درست و منطقى نزدن فقط تحمل يك رابطه فرسايشى و اشتباهه، اين دوران متاسفانه عمر با بركت شما هست كه به سختى و ناراحتى داره طى ميشه و درست نيست براى كسى كه در پى تغيير نيست هدر بره، اگر همسر شما اهل گفتگو بود ميتونستين اين رابطه را درست كنيد اما ايشان تحمل حتى يك تماس تلفنى از طرف شما هم نداره! از طرفى شما عقد هستين و هنوز زير يك سقف نرفتين. از دور به رابطه خودتون نگاه كنيد و فكر كنيد مثلا خواهرتون در چنين شرايطى هست، آيا باز هم به صبر دعوت مى كرديد يا اقدام قانونى؟
تشکرشده 547 در 219 پست
نه همسرم نيومد و من تنهام و هزاران سوال اطرافيان و فاميل و رو دارم جواب ميدم
نميدونم چكار بكنم اخه اون ادم بدي نبود شايد داره لج ميكنه و بقول خودش ميخاد منو ادم بكنه كلافه ام
خانوادش يك كلمه ازينكه پسرشون نيومده نميگن حتي يك كلمه خيلي عادي انگار هيچ اتفاقي نيوفتاده خاهراش خيلي عادي برخورد ميكنن مثل قبل بامن
واقعاً علتشو نميفهمم انقد كه قرص ارام بخش خوردم معتاد شدم نميتونم درس بخونم و اينم باعث عذاب وجدانم شده بعد تعطيلات يه امتحان سرنوشت ساز دارم
خسته ام خسته
mohi (سه شنبه 04 فروردین 94)
تشکرشده 5,213 در 1,375 پست
سلام
سال نو مبارک
بنظر من صبر کردن خوبه اما شرایطی داره ، باید دید در پایان چه نصیبت میشه و چی بدست میاری!
اینکه بشینی تو خونه غصه بخوری ، قرص آرام بخش بخوری! خودخوری کنی! گریه کنی ! خودتو و خونوادت و عذاب بدی !
روحیه اتو داغون کنی !
به جسمت آسیب بزنی!
موفقیت ها و موقعیت های مهم زندگیتو از دست بدی !
در ازای چی؟ چه چیز قراره بدست بیارید؟
من تو زندگیم وقتی میخوام صبر کنم ، اول از همه به این فکر میکنم که ببینم این صبر کردن قراره چه نفعی به من برسونه! آیا الان وقت صبر کردنه یا اقدام و انجام اعمال دیگری جز صبر کردن!
اینها همه سوالاتیست که هیچکس جز خود شما نمیتونه بهشون جواب بده، من اینجا نمیخوام بگم صبر کردن شما به این شیوه خوبه یا بد! من فقط میخوام بگم خودتون فکر کنید ببینید آیا این صبر کردن خوبه ؟ به نفعتونه؟
در خوشبینانه ترین حالت ، نامزدتون پشیمون میشند و بسمتتون میان! شما هم با روی باز قبول میکنید ؟ صد درصد درسته ؟ نه؟
خب اینو همینطور که من میدونم بقیه کاربران میدونند ، نامزدتون هم میدونند!
خب با این دانسته ایشون اصلا چرا باید برای چیزی که راحت میتونند با یک اشاره با یک کلمه ساده ، بدست بیارند ، تلاش کنند؟ چرا باید خودشون و به آب و آتیش بزنند!
فقط کافیه اراده کنند ، شما تمام و کمال با تمام کمالاتتون در اختیارشون هستید! تازه با این همه خیانتی که در حقتون کردند ،نیازی به تلاش ندارند! مگه نه؟
این رفتار نامزد شما منو یاد داستان تفاوت عشق و ازدواج میندازه :
یک روز پدر بزرگم برام یه کتاب دست نویس آورد، کتابی که بسیار گرون قیمت بود، و با ارزش، وقتی به من داد، تاکید کرد که این کتاب مال توئه مال خود خودته و من از تعجب شاخ در آورده بودم که چرا باید چنین هدیه با ارزشی رو بی هیچ مناسبتی به من بده.
من اون کتاب رو گرفتم و یه جایی پنهونش کردم، چند روز بعدش به من گفت کتابت رو خوندی؟ گفتم نه، وقتی ازم پرسید چرا گفتم گذاشتم سر فرصت بخونمش، لبخندی زد و رفت، همون روز عصر با یک کپی از روزنامه همون زمان که تنها نشریه بود برگشت اومد خونه ما و روزنامه رو گذاشت روی میز، من داشتم نگاهی بهش مینداختم که گفت این مال من نیست امانته باید ببرمش، به محض گفتن این حرف شروع کردم با اشتیاق تمام صفحه هاش رو ورق زدن وسعی میکردم از هر صفحه ای حداقل یک مطلب رو بخونم.
در آخرین لحظه که پدر بزرگ میخواست از خونه بره بیرون تقریبا به زور اون روزنامه رو کشید از دستم بیرون و رفت. فقط چند روز طول کشید که اومد پیشم و گفت ازدواج مثل اون کتاب و روزنامه میمونه، یک اطمینان برات درست میکنه که این زن یا مرد مال تو هستش مال خود خودت، اون موقع هست که فکر میکنی همیشه وقت دارم بهش محبت کنم، همیشه وقت هست که دلش رو به دست بیارم، همیشه میتونم شام دعوتش کنم اگر الان یادم رفت یک شاخه گل به عنوان هدیه بهش بدم، حتما در فرصت بعدی اینکارو میکنم حتی اگر هرچقدراون آدم با ارزش باشه مثل اون کتاب نفیس و قیمتی، اما وقتی که این باور در تو نیست که این آدم مال منه، و هر لحظه فکرمیکنی که خوب اینکه تعهدی نداره میتونه به راحتی دل بکنه و بره مثل یه شیء با ارزش ازش نگهداری میکنی و همیشه ولع داری که تا جاییکه ممکنه ازش لذت ببری شاید فردا دیگه مال من نباشه، درست مثل اون روزنامه حتی اگر هم هیچ ارزش قیمتی نداشته باشه! این تفاوت عشق و ازدواجه!
امروز همسر شما هم همینطوره ، کتاب نفیس و قیمتی و کنار خودش داره ، هروقت اراده کنه ،میتونه بره سمتش ! هروقت اراده کنه میتونه براش وقت بذاره ، و از اطلاعاتش در زندگیش استفاده کنه، کتاب ماله خودشه ، تو خونه خودشه ! جاش هم معلومه و مشخص ، اما روزنامه ها نه ! روزنامه ها ، این کاغذهای باطله که شاید اطلاعات صدتاشون به اندازه ی یک صفحه اون کتاب هم براش تو زندگیش ارزشمند نباشه، ماله خودش نیستن، صاحبشون کس دیگریست هرلحظه ممکنه ازش بگیرنشون برای همین سعی میکنه نهایت وقتشو برای این روزنامه ها بذاره تا کتاب نفیس و باارزشی که هر زمان اراده کنه در اختیارش هست.
غافل از اینکه ، این روزنامه های متنوع و رنگارنگ تا آخر عمرشون هست هیچوقت تموم نمیشند ، اما عمرشون بالاخره یروز تموم میشه و ممکنه دیگه وقت نکنن به اون کتاب نفیس هم برسند. کتابی که یک عمری داشتنش اما قدرشو ندونستن و هیچوقت هم از اطلاعاتش استفاده نکردند.
خانم سحر ، شما هم بهتر ببینید صبر بهتره یا اقدامات جدی دیگر!(تاکید میکنم من نمیدونم کدومش در حال حاضر برای شما بهتره، خودتون میتونید پاسخ این سوال وبدید.)
ببینید در صورت انتظار کشیدن و تحمل چه چیزی بدست می آورید ؟ چه چیز هایی و از دست میدهید.
درصورت اقدامات جدی تر چطور؟
تا اینجای کار که من متوجه شدم شما زیادی جدی صحبت نمیکنید چون میترسید!
میترسید که مبادا تو فامیل انگشت نما بشید احتمالا سر طلاق قبلیتون خیلی اذیت شدید.
ولی در حال حاضر من از پستتهاتون اینطور میتوجه شدم که الانم همچین همه چی خوب پیش نمیره، بااینکه خودتون و دارید روز بروز داغون تر میکنید ولی مجبورید همش به فامیل هم جواب پس بدید! پس همین الانم شاید بظاهر هیچی نگند ولی حتما فامیلتون فهمیدند! مثله خانوادتون که فکر میکردید نمیدونند ولی بعد فهمیدید که میدونستن!
یک موردی هم که من از همسرتون فهمیدم مثیکه همه چیز و ایشون با پول میبینند، شما اعتراض به بی توجهی میکنید ایشون به شما پول میدند! یا میگند اگه چیزی نیاز داری بگو برات تهییه کنم!
شما از این شهر این همه راه میرید شهر ایشون ، ایشون با اینکه نسبت بهتون بی توجه هستند اما کلی براتون خرج میکنند!
شما وقتی میخواید از رفتار خوب گذشته ایشون بگید همش میگید هدیه فلان چیز و خرید و چقدر برام خرج میکرد و....
وقتی از دوست دختراشون حرف میزنید میگید گوشی آیفون یا .... براشون خریده و...
جالبه ایشون کلا انگار دختر ها و اینطور میبینند که فقط با پول میشه دلشون و بدست آورد ، انگار توجه و محبت به خانم ها مساویس با خرج کردن براشون!
یا بلد نیستند با یک خانم چطور باید رفتار کنند.
یا حس تامین کنندگیشون نسبت به خانم ها خیلی بالاست و اینطوری قصد ارضا این حس و دارند.
یا دارند بدین وسیله از خانم ها سواستفاده میکنند. مثلا برای شما خرج میکنند که شما رو ساکت نگه دارند. برای اونها خرج میکنند که یمدت ازشون لذت ببرند! بعدشم باز یکی دیگه.
درضمن ایشون با یک نفر نیستند که بگیم عاشق شدند، ایشون همزمان چندین دوست دختر دارند، اینطور که من از این سایت فهمیدم ، اینجور مردها عادت دارند به اینجور رفتارها ، و سخت تغییر میکنند، حتی جالبه یجا خوندم ، که مردی پشیمون بوده خانمش هم نفهمیده هنوز خود آقا پشیمونه و دوست نداره اینطور باشه ، اما نمیتونسته این عادت زشت و کنار بذاره!
یعنی کسانی که دیگه پشیمون هم هستن این عادت و نمیتونند کنار بذارند چه برسه به همسر شما که قبح این قضایا دیگه ریخته شده! ابراز پشیمانی هم نمیکنند!
شما اگه هم بخواین با ایشون زندگی کنید باید خودتون و کامل آماده کنید که این رفتارها و تا آخر زندگیتون باید تحمل کنید یعنی نمیتونید زیادم امید داشته باشید که ایشون خیلی تغییر محسوسی خواهند کرد! خوبه که تغییر کنند ، این عالیه ، ولی در حال حاضر نباید به امید تغییر ازدواج کنید باید ایشون و درحال حاضر همینی که هست بپذیرید با همین رفتار ، البته اگه اینراه و بهترین راه میدونید،
تازه ایشون قصد ازدواج هم ندارند گویا خیلی هم دوران نامزدیتون طولانی شده!ولی اقدامی نه از طرف خانواده ها نه ایشون صورت نگرفته!
بنظر من اگه نگران حرف فامیل هستید که بدونید چه ازدواج کنید چه نکنید بالاخره این رفتار شما و از پا در خواهد آورد و اگه همسرتون به همین شیوه بخواهند ادامه بدهند بالاخره دیر یا زود کل فامیلتون میفهمند و از چیزی که میترسید اتفاق خواهد افتاد!
بنظر من در آینده چه ازدواج کنید چه نکنید ، میتونید با انتخاب شیوه زندگیتون جلوی حرف های فامیل و بگیرید ، شما اگه خوب و سالم زندگی کنید حال چه متاهل چه مجرد ، فامیل هرجا هم باشند ازتون تعریف خواهند کرد هیچوقت در این شکست زندگی شمارو مقصر نخواهند دونست. چون نوع زندگی های انتخابی شما دونفر خودش حاکی از همه چیز خواهد بود.
اتفاقا همین دیشب خاله هام و مامانم از دختر عمه بزرگشون صحبت میکردند، ایشون بخاطر یسری مسایل نتونستن ازدواج کنند، مامانم و دو خاله ها م اینقدر از این خانم تعریف میکردند ، کلی هم تازه افسوسشون و میخوردند که حیف ایشون ، با هرکس ازدواج میکرد اون مرد خوشبخت میکرد و.... !
مامانم میگفتن اینقدر خانم بودن که من بخانومیه ایشون تو عمرم ندیده بودم !خیلی ازشون تعریف میکردند! ولی ازدواج هم نکرده بودن!
خب این از رفتار و منش و زندگی سالمی بوده که دختر عمه اشون انتخاب کرده بوده که از کوچیک و بزرگ ازشون تعریف میکردند. مشکلی هم نداشتن ، کلی هم خواستگار خوب داشتن اما متاسفانه بخاطر یسری اتفاق ها که دست خودشون هم نبوده نتونستن ازدواج کنند.
اینو میگم که فکر نکنید ازدواج نکردن یا ازدواج کردند اینقدر مهمه که خودتون بخواین تا این حد عذاب روحی و جسمی بدید.
ما ازدواج میکنیم که به آرامش برسیم نه آرامش و ازخودمون با دست خودمون سلب کنیم.
امیدوارم راهی و انتخاب کنید که تو زندگیتون آرامش داشته باشید.
من هنوز بعد نمازم ، دعای تاپیک "چهل شب دعای " خانم زندگی موفق و میخونم، بیشتر برای خانم هایی چون شما خانم زندگی موفق ، آقای پارسا، خانم عاشق خانواده، خانم شمیم الزهرا وخانم یامین و..... میخونم تا ان شالله مشکلاتتون حل بشه ، آنچه که به صلاحتون هست پیش آید و خوشبخت بشید!
ان شالله یروزی هم همسرانتون قدر شماها بدونند ، بفهمند چه فرشته هایی و دارند اذیت میکردند:(
**برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
یاد نمیگرفتم .....! **
ویرایش توسط دختر بیخیال : دوشنبه 03 فروردین 94 در ساعت 19:55
تشکرشده 547 در 219 پست
سلام به دوستاي عزيزم و دختر بيخيال مهربونم
همسرم اومده ساري ولي هيچ خبري نه از خودش هست نه خانوادش
من فقط دنبال ارامشم نميخام بحث و جدل پيش بياد ديگه توانشو ندارم
بهش فقط تبريك عيدو گفتم همين اونم جواب نداد
اخه من چكارش كردم چرا تاوان كار نكردمو بايد پس بدم
داره بي عدالتي ميشه من خيلي صبور بودمو هستم تو اين سه سال خيلي تلاش كردم كه زندگيم جمعو جور بشه
منكه گناهي نكردم
خيلي داغونم ٤ روز از سال جديدم گذشت تمام اميدم به عيد بود
بنظر شما پدرم بايد باهاشون تماس بگيرن
- - - Updated - - -
نماز استغاثه رو خوندم برا همه دعا كردم خيلي ارومتر شدم
ترخدا هر كي ابن پستو ميخونه اين نمازو حتماً بخونه امروز وفات حضرت زهراست بخودش متوسل شين يك ربع بيشتر وقت نميگيره و خيلي راحته
خيلي اميدوارم برام دعا كنيد تنها چيزي كه اين روزا دارم اميده
خدايا شكرت
تشکرشده 173 در 70 پست
سلام سحرجونم عزیزم به نظر من صبر دیگه بسته خیلی جدی و محترمانه از پدرتون بخواه که تکلیفتون و مشخص کنه دختر خوب چقدر میخوای عذاب بدی خودتو بخد من توو شرایط تو بودم دوهفته شوهرم من و تنها گذاشت اما بالاخره یه روز تکلیفم و روشن کردم چون هر اتفاقی بهتر از بلاتکلیفی هستش شجاع باش به خدا توکل کن خودش کنارت هست و کمکت میکنه..ما رو بی خبر نظر
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)