به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 35
  1. #11
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    شما پست های دیگران را می خونید؟
    همسرتون شما رو دوست داره متاسفانه به خاطر عدم مهارتهای ارتباطی و دید اشتباهتون به زندگی مشترک هر دوزندگی رو به این مرحلهرسوندید.
    بلند بشید دست از اشتباه کردن مدام بردارید.

    شما فقط به ندای دلتان گوش می دهید.

    خودتون رو جمع و جور کنید .به هر دوتون فرصت بدید.

    نمونه هایی بدتر از زندگی شما بوده که با درایت ،صبر و مدیریت خانم تونسته زندگیش را نجات بده و همسرش را همراه خودش کنه.
    دست از عکس العمل های هیجانی و احساسی بردارید.

    هر دوی شما آسیب دیده اید اما همدیگر را دوست دارید و این امتیاز بزرگیه ..
    تاپیک خانم سوده ۸۲ نمونه ای است که چقدر برای ساختن دوباره زندگیش تلاش کرد و جنگید و یا خانم رها ۶۸ که در حال خودسازی هستند فارغ از همه مشکلاتش.

    حتما تاپیک هاشون رو بخون چون با گوشی هستم گذاشتن لینک برام سخته..با یه سرچ می تونی پیدا کنی.
    اگه تصمیم به تغییر وسازندگی گرفتی بهمون خبر بده.منتظریم.

    اینجا دوستان خوبی داره که همه بی چشمداشت کمکت می کنند.

  2. 7 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    mohi (سه شنبه 19 اسفند 93), هم آوا (سه شنبه 19 اسفند 93), مهرااد (پنجشنبه 21 اسفند 93), اقای نجار (سه شنبه 19 اسفند 93), بارن (سه شنبه 19 اسفند 93), سوده 82 (یکشنبه 16 فروردین 94), شیدا. (چهارشنبه 20 اسفند 93)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 اردیبهشت 96 [ 12:40]
    تاریخ عضویت
    1393-11-18
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    2,800
    سطح
    32
    Points: 2,800, Level: 32
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 52 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از یک طرف میگم جدا بشم شاید موقعیت بهتری برام پیدا بشه آخه خدایی هم من چیزی کم ندارم و از همسرم خیلی سر ترم.میگم شاید یه آدم بهتر پیدا کردم و دوباره ازدواج کردم خوشبخت شدم البته پدر و مادرم شدیدا مصر هستن من جدا بشم از یک طرفم همسرمو دوست دارم و گاهی دلم براش خیلی تنگ میشه و میترسم اگه دوبار بهش برگردم رفتارشو تکرار کنه و 2 سال دیگه با بچه برگردم خونه پدرم و بخوام طلاق بگیرم .خیلی سر در گم هستم نمی دونم چیکارکنم؟

  4. کاربر روبرو از پست مفید مینا 66 تشکرکرده است .

    mohi (چهارشنبه 20 اسفند 93)

  5. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 21 فروردین 94 [ 23:40]
    تاریخ عضویت
    1393-6-24
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    1,323
    سطح
    20
    Points: 1,323, Level: 20
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    54

    تشکرشده 190 در 56 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزيزم اميدوارم از من دلخور نشي
    اما شايد لازم باشه در مورد احساست به همسرت تجديد نظر كني
    شما مطمئني به ايشون علاقه داري؟
    دوستش داري ولي به فكر موقعيت هاي بهتر هستي؟ شما هنوز حتي از ايشون جدا نشديد ايشون هنوز شرعا و قانونا همسر شما هستن و اين يعني تعهد
    شايد بهتر باشه فعلا به موقعيت هاي ديگه فكر نكنيد
    راستش به نظر من رفتار شما نادرست بوده درسته ايشون نبايد دست روي شما بلند مي كرده اما شما هم اشتباه كم نداشتي
    پولي كه خودت داوطلبانه و براي كمك بهش در اختيار همسرت گذاشتي با كلي اجبار و ابروريزي ازش پس گرفتي؟ كشونديش به دادگاه
    راستش دو تا غريبه هم وقتي به مشكل مالي برمي خورن اولش سعي مي كنن مشكلو با صحبت رفع كنن حالا شما كه زن و شوهرين ديگه بماند
    از يه طرف مي گي پشيموني و همسرتو دوست داري اما از طرفي وقتي همسرت ميگه نمي خواد ازت جدا بشه تو شك مي كني كه شايد اگر جدا بشم اينده بهتري داشته باشم
    عزيزم شما اول بايد ببيني چي مي خواي مشخصه هنوز تصميم نگرفتي
    نميشه بر اساس اين توضيحات مختصر از بخش كوچيكي از زندگيتون قضاوت كرد كه تصميم درست چيه
    اما معمولا توي دعواهاي زن و شوهري هر دو طرف مقصرن
    ترسي كه شما از بازگشت به همسرت داري به خاطر اينه كه مبادا همسرت رفتار هاي گذشتشو تكرار كنه اما شايد نياز باشه كمي هم از اين بترسي كه مبادا اگر برگردي خودت اشتباهاتتو تكرار كني
    سهم خودت رو از اشتباهات بپذير تا بتوني راحتتر با اشتباهات همسرت كنار بياي
    اگر هنوز به نظرت راه بازگشت هست سعي كن زندگيتو حفظ كني
    ویرایش توسط Kimia7 : سه شنبه 19 اسفند 93 در ساعت 21:57

  6. 5 کاربر از پست مفید Kimia7 تشکرکرده اند .

    meysamm (چهارشنبه 20 اسفند 93), mohi (چهارشنبه 20 اسفند 93), مهرااد (پنجشنبه 21 اسفند 93), سوده 82 (یکشنبه 16 فروردین 94), شیدا. (چهارشنبه 20 اسفند 93)

  7. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 تیر 94 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-9-22
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    1,387
    سطح
    20
    Points: 1,387, Level: 20
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 116 در 43 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.منم با حرفای خانوم شیدا موافقم.شما غرور شوهرتو له کردی.اخه چرا هی غر میزدی وقتی هم خودت هم همسرت سر کار میرفتین خب همه که از اولش پولدار نیستن اکثر ادما زندگیشونو میسازن که اتفاقا این جوری لذتش بیشتره و علاقتون به هم بیشتر میشه چون هر دوتون میدونید با سختی این زندگی رو ساختین.بیخودی زندگی رو به کام خودت و شوهرت تلخ کردی.من ۲۴ سالمه ۶ ساله ازدواج کردم و یه دختر دارم شوهر من اول ازدواجمون حتی یه کار هم نداشت الان هم تو نصف خونه ی مادر شوهرم که ۴۵ متره زندگی میکنم ولی حتی یه بارم غر نزدم که چرا خانوادت کمک نمیکنن چون توقعی از کسی ندارم همین که شوهرم سالمه و خودش کار میکنه و پول در میاره برام کافیه.بخدا همین چیزای کوچیک عقده میشه.اینم بدون که هیچوقت ازدواج دوم مثل اولی نخواهد بود.پس تا جایی که ممکنه سعی کن که برگردی به زندگیت.

  8. 3 کاربر از پست مفید anyy تشکرکرده اند .

    mohi (چهارشنبه 20 اسفند 93), مهرااد (پنجشنبه 21 اسفند 93), شیدا. (چهارشنبه 20 اسفند 93)

  9. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 اردیبهشت 96 [ 12:40]
    تاریخ عضویت
    1393-11-18
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    2,800
    سطح
    32
    Points: 2,800, Level: 32
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 52 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام .ممنون از دوستای خوبم که نظر دادین.من 9 میلیونی که به شوهرم دادم از ته قلب و با رضایت کامل این کارو کردم در واقع با جون و دل بهش پول دادم ولی اون اصلا به چشمش نمی یومد.تازه بعد از گرفتن پول رفتارش بدتر شده بود وقتی دنبال خونه میگشتیم ما تقریبا وسط شهر دنبال خونه بودیم من بهش یکبار گفتم عزیزم خوب شد من سرکار میرم پولامو جمع کردم خونه خیلی گرونه اگه پول نداشتیم میخواستیم چیکار کنیم ؟ اونم با یه حالت بدی بهم گفت خوب میبردمت ورامین حتی از من تشکرم نکرد یا اینکه من دوست داشتم نزدیک خونه پدر م اینا خونه بگیریم که به محل کار منم نزدیکه و خودش اینو میدونست حداقل توقع داشتم حالا که دارم کمکش میکنم اونم به خواسته من اهمیت بده ولی اون به روی خودش نمی اورد و تازه میرفت یجایی دنبال خونه که به خونه پدر و مادرم خیلی دور بود اینا واقعا عذابم میداد یا موقع جمع کردن اسباب اثاثیه مادرم یه روز جمعه ناهار پخت خودش صبح اومدن خونه ما کمک کنن وسایلارو جمع کنیم بعد از این که رفتنشون کلی باهام دعوا کرد که تو کار کردن بلد نیستی و فکر کردی مادرت بیاد اینجا وسایلارو جمع کنه من خوشحال میشم تو زنی تو باید همه این کارارو بکنی و کلی از این حرفا که من خیلی آدم بی عرضه ای هستم وقتی مادرم زنگ میزد میگفت مثلا مینا موقع اسباب کشی خونتون بهم ریخته است همه وسایلرو جمع کردین بیایید اینجا من آشم درست کردم آخه من آش خیلی دوست دارم با من دعوا میکرد و نمی رفت میگفت من میخوام تو خونه ام باشم یا میگفت پدر و مادرت تو زندگی ما دخالت میکنن. واقعا برام سخت بود تحمل این کاراش و حرفاش با این که من بی منت کمکش کرده بودم همیشه با اینکه سرکار میرفتم از سرکار با عجله میرفتم خرید میکردم میومد خونه غذاشو آماده میکردم لباساشو میشستم و خونه رو جمع و جور میکردم تا اون بیاد کلی بهش میرسیدم ولی وقتی دعوامون میشد اونم اصلا تحمل قهر منو نداشت وقتی کتکم میزد میرفتم تو اتاق بخوابم تنهایی میومد دنبالم و قتی گریه میکردم تحمل نداشت گریه ام و ببینه و اعصابش خورد میشد هر روز صبحم وقتی میخواست بره سرکار من خواب بودم حتما باید منو میبوسید و ازم خداحافظی میکرد بعد میرفت ولی خوب وقتی عصبانی میشد بدجور قاطی میکرد و همیشه هم باخانوادم لج میکرد. من کلا خیلی آدم احساساتی هستم الانم خیلی دلم براش تنگ شده دوست دارم باهاش زندگی کنم ولی میترسم دوباره از این کاراش و رفتارش که دوباره نتونم تحمل کنم رفتارشو روز از نو روزی ازنو.میخوام برگردم ولی میخوام همه چیز درست بشه و بعدشم میخوام اون بیاد سراغ من اصلا نمی خوام خودم برم سراغش.با این که طلاقم نمیده حتی اگه بمیره هم راضی نیست ازم جدا بشه حتی اگه تموم حقو حقوقمم ببخشم طلاقمو نمیده ولی سراغمم نمیاد میخوام خودش بیاد و ازم بخواد همه چیزو از نو شروع کنیم.

  10. کاربر روبرو از پست مفید مینا 66 تشکرکرده است .

    mohi (چهارشنبه 20 اسفند 93)

  11. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 مهر 96 [ 14:20]
    تاریخ عضویت
    1393-11-14
    نوشته ها
    113
    امتیاز
    6,278
    سطح
    51
    Points: 6,278, Level: 51
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    1,296

    تشکرشده 173 در 70 پست

    Rep Power
    29
    Array
    عزيزم اگه منتظري اون برگرده كاملاً خواسته ي انجام نسدني داري تو غرورش و له كردي همين كه بهش پول دادي و بعد باز به روش آوردي يعني له كردن غرورش ببين اوايل يكم سخته كه قبول كني كه حق واقعاً يه جاهاي با همسرته و اشتباه از تو بوده پيشنهاد ميكنم صحبتهاي دكتر حبسي و كليد مرد و حتماً گوش بدي خيلي بهت كمك ميكنه...در ضمن با خودت روراست باش...

  12. 2 کاربر از پست مفید mohi تشکرکرده اند .

    مهرااد (پنجشنبه 21 اسفند 93), شیدا. (چهارشنبه 20 اسفند 93)

  13. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 فروردین 94 [ 22:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-07
    نوشته ها
    97
    امتیاز
    1,792
    سطح
    24
    Points: 1,792, Level: 24
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    203

    تشکرشده 153 در 66 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بنظر من همسرتون خیلی دوستتون داشتن.

    اینکه کسی شمارو بیشتر از خودش دوست داشته باشه حسادت میکرده واز طرفی چون از طرف خانواده خودش مخبت انچانی ندید.
    منت های شما اونو بیشتر حساس کرده رو همه کمکهای خودتون و خانوادتون.
    بنظر من شما بیشترین اشتباه را داشتی وقتی.که همسرت تنها تیگاه زندگیش شما بودی ولی شما یه جور با منت محبت میکردی بهش.

    خود بنده. یه حسی مشابه حس همسر شمارو دارم.

    خانواده همسرم در قبال هر کمکی که کردن هیچوقت بی منت نبوده واین باعث حساسیت من نصبت به خانواده شوهرم شده وقتی زنگ هم بزنن بیاین فلان غذارو دوس دارین گذاشتیم ازشون متنفر میشم
    چون حس میکنم بعدش میخوان منت بذارن سرم یا بگن ما خیلی خوبیم

    با اینکه خانواد خودم بیشتر از خانواده همسرم بهمون کمک مالی میکنن
    ولی بازم رو کاراشون حساسم.

    عزیزم سعی کنین یه فرصت به خودت وهمسرتون بدین. واگه کمکی ازجانب خودتون به همسرتون میکنین باعشق واز دل انجام بدین نه منت یا نیش وکنایه.
    فکر نکنین بعد طلاق حتما یه موقعیت بهتر براتون پیش میاد این احتمالش 30به 70

    امیدوارم قدم اشتباهی در پیش نگیرین

  14. 2 کاربر از پست مفید pbsm تشکرکرده اند .

    mohi (چهارشنبه 20 اسفند 93), شیدا. (چهارشنبه 20 اسفند 93)

  15. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 اردیبهشت 96 [ 12:40]
    تاریخ عضویت
    1393-11-18
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    2,800
    سطح
    32
    Points: 2,800, Level: 32
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 52 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از نظراتتون-دوستان حالا من باید چیکار کنم؟ پدر و مادر و خواهر و برادرم بشدت ازش متنفرن حتی حاضر نیستن اسمشو به زبون بیارن اگه حرفشو بزنم که میخوام زندگی کنم تیکه تیکه ام میکنن مامانم که مطمینا سکته میکنه اینو مطمینم .خونوادم اصلا راضی نمیشن فقط میگن طلاق . من نمیتونم هیچ کاری بکنم برای همین منتظرم اون یه کاری بکنه. اگه بخوام با شوهرم حرف بزنم باید کلا قید خانوادمو بزنم .بخدا خیلی درمونده ام.چیکار کنم بعضی وقتا فکر میکنم برم برای پدر ومادرم دعا بگیرم خیلی داغونم نمیدونم چیکارکنم گیر کرئم این وسط..........

  16. 2 کاربر از پست مفید مینا 66 تشکرکرده اند .

    mohi (چهارشنبه 20 اسفند 93), pbsm (چهارشنبه 20 اسفند 93)

  17. #19
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مینا 66 نمایش پست ها
    سلام .ممنون از دوستای خوبم که نظر دادین.من 9 میلیونی که به شوهرم دادم از ته قلب و با رضایت کامل این کارو کردم در واقع با جون و دل بهش پول دادم ولی اون اصلا به چشمش نمی یومد.تازه بعد از گرفتن پول رفتارش بدتر شده بود وقتی دنبال خونه میگشتیم ما تقریبا وسط شهر دنبال خونه بودیم من بهش یکبار گفتم عزیزم خوب شد من سرکار میرم پولامو جمع کردم خونه خیلی گرونه اگه پول نداشتیم میخواستیم چیکار کنیم ؟ اونم با یه حالت بدی بهم گفت خوب میبردمت ورامین حتی از من تشکرم نکرد یا اینکه من دوست داشتم نزدیک خونه پدر م اینا خونه بگیریم که به محل کار منم نزدیکه و خودش اینو میدونست حداقل توقع داشتم حالا که دارم کمکش میکنم اونم به خواسته من اهمیت بده ولی اون به روی خودش نمی اورد و تازه میرفت یجایی دنبال خونه که به خونه پدر و مادرم خیلی دور بود اینا واقعا عذابم میداد یا موقع جمع کردن اسباب اثاثیه مادرم یه روز جمعه ناهار پخت خودش صبح اومدن خونه ما کمک کنن وسایلارو جمع کنیم بعد از این که رفتنشون کلی باهام دعوا کرد که تو کار کردن بلد نیستی و فکر کردی مادرت بیاد اینجا وسایلارو جمع کنه من خوشحال میشم تو زنی تو باید همه این کارارو بکنی و کلی از این حرفا که من خیلی آدم بی عرضه ای هستم وقتی مادرم زنگ میزد میگفت مثلا مینا موقع اسباب کشی خونتون بهم ریخته است همه وسایلرو جمع کردین بیایید اینجا من آشم درست کردم آخه من آش خیلی دوست دارم با من دعوا میکرد و نمی رفت میگفت من میخوام تو خونه ام باشم یا میگفت پدر و مادرت تو زندگی ما دخالت میکنن. واقعا برام سخت بود تحمل این کاراش و حرفاش با این که من بی منت کمکش کرده بودم همیشه با اینکه سرکار میرفتم از سرکار با عجله میرفتم خرید میکردم میومد خونه غذاشو آماده میکردم لباساشو میشستم و خونه رو جمع و جور میکردم تا اون بیاد کلی بهش میرسیدم ولی وقتی دعوامون میشد اونم اصلا تحمل قهر منو نداشت وقتی کتکم میزد میرفتم تو اتاق بخوابم تنهایی میومد دنبالم و قتی گریه میکردم تحمل نداشت گریه ام و ببینه و اعصابش خورد میشد هر روز صبحم وقتی میخواست بره سرکار من خواب بودم حتما باید منو میبوسید و ازم خداحافظی میکرد بعد میرفت ولی خوب وقتی عصبانی میشد بدجور قاطی میکرد و همیشه هم باخانوادم لج میکرد. من کلا خیلی آدم احساساتی هستم الانم خیلی دلم براش تنگ شده دوست دارم باهاش زندگی کنم ولی میترسم دوباره از این کاراش و رفتارش که دوباره نتونم تحمل کنم رفتارشو روز از نو روزی ازنو.میخوام برگردم ولی میخوام همه چیز درست بشه و بعدشم میخوام اون بیاد سراغ من اصلا نمی خوام خودم برم سراغش.با این که طلاقم نمیده حتی اگه بمیره هم راضی نیست ازم جدا بشه حتی اگه تموم حقو حقوقمم ببخشم طلاقمو نمیده ولی سراغمم نمیاد میخوام خودش بیاد و ازم بخواد همه چیزو از نو شروع کنیم.
    سخنرانی کلید مرد را سرچ کن گوش بده.

    خط به خط این پستی که نوشتی منت بود و له کردن همسرت
    و تلاش اون برای حفظ غرورش.

    عزیز من
    اون از شما پول نمی خواد که پول می دی می گی چرا تشکر نمی کنه.
    وقتی می گی اگه من نبودم الان خونه گیرمون نمی اومد داری لهش می کنی با کلماتت.
    داری می گی تو هیچی!
    تو ناتوانی!

    اونم برای این که غرورش را حفظ کنه، می گه می رفتیم ورامین.

    شوهرت احترام و اعتبار می خواد.
    حیف زندگیتون هست که خرابش کنی. بیشتر فکر کن.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  18. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    (آسمانی آبی) (چهارشنبه 20 اسفند 93), anisa (چهارشنبه 20 اسفند 93), mohi (چهارشنبه 20 اسفند 93), سوده 82 (یکشنبه 16 فروردین 94)

  19. #20
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    85
    Array
    حق با شیداست ...
    منت از حرفات میباره ...
    بعد اینکه وقتی بهش اس دادی گفت من حاضرم 50 سال برم زندان اما طلاقت ندم !!!! دیگه چجوری بگه که اونم میخواد زندگی کنه باهات
    مردا خیلی مغرورن ...
    تازه مگه پدر و مادرت میخوان زندگی کنن اگه طلاق بگیری اونا هستن که تا ابد کنارتن ؟ یا تویی که باید با زندگیت کنار بیای .
    خودت تو جملاتت گفتی که من ازش خیلی سرترم ممکنه یکی بهتر هم سراغم بیاد ... کافیه همینو تو رفتارت نشون داده باشی که مطمئنا دادی
    این چه جور دوست داشتنیه
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..


  20. 4 کاربر از پست مفید anisa تشکرکرده اند .

    بی نهایت (چهارشنبه 20 اسفند 93), بارن (چهارشنبه 20 اسفند 93), سوده 82 (یکشنبه 16 فروردین 94), شیدا. (چهارشنبه 20 اسفند 93)


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: چهارشنبه 08 اردیبهشت 95, 17:36
  2. خانمم هنوز خواستگاری قبلیشو دوست داره و میخوام ازش جدا بشم
    توسط mohammad2012 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 102
    آخرين نوشته: سه شنبه 22 مرداد 92, 02:39
  3. برادرم هنوز زنش رو طلاق نداده دوست دختر پیدا کرده
    توسط saraamini در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: چهارشنبه 25 اردیبهشت 92, 01:10
  4. خانمم یک روز میگه بیا طلاقم بده یک روز میگه دوست دارم (شاخ در آوردم)
    توسط نیست در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 32
    آخرين نوشته: شنبه 21 اردیبهشت 92, 11:56
  5. چرا نمي توانم احساسم را بروز بدهم؟(دوست داشتن)
    توسط لاريسا در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 20 خرداد 91, 09:40

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:12 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.