ممنون از راهنمایی هاتون ...
دوستان اگر کسی راجب فرهنگ کردها خصوصیات اخلاقیشون ... شخصیت رفتاریشون ....آداب و رسومشون چیزی میدونه کمک کنه لطفا ممنون میشم ....
تشکرشده 103 در 45 پست
ممنون از راهنمایی هاتون ...
دوستان اگر کسی راجب فرهنگ کردها خصوصیات اخلاقیشون ... شخصیت رفتاریشون ....آداب و رسومشون چیزی میدونه کمک کنه لطفا ممنون میشم ....
تشکرشده 2,351 در 551 پست
خداروشکر مدیر همدردی نیستم! وگرنه واقعا افسردگی میگرفتم که بعد اینهمه پستی که تو اینجاست، خانم میگن حالا بیاین از فرهنگشون بگین... یعنی اوج تاثیر پذیری
ان شالله که تو زمینه حق هم اینطور محکم و استوار باشین.
من نظرم گرچه باشما خیلی فرق داره ولی میتونم بفهمم که تو ذهنت میگی بابا من اصن اعتقاد برام مهم نیست پس چرا به این آقا جواب ندم؟این اقا فقط مذهبش فرق داره که اصن برای من مهم نیست!
درحالی که اعتقاد و فرهنگ به هم پیوستس. تو زندگی جاریه. همه لحظاتتونو درگیر میکنه. میدونی تنها در چه شرایطی میتونی با همچین فردی (در حاالی که واقعا ادم درستی باشه) زندگی کنی؟ پاشین برین یه کشور دور و دیگه هم نیاین!
وگرنه تو اجتماع نمیتونی این دو خانواده متفاوتتونو هماهنگ کنی. اوایل که عاشقین تحمل میکنی و بعد بلاخره صبرت تموم میشه
مطلب دیگه اینکه مخالفت پدر ایشون با مادر شما خیلی جنسش فرق داره میدونی چرا؟ چون من خیلی زیاد دوستان سنی میشناسمو دیدم میگم.
یه سری که به اعتقادات بی تفاوتن مثه خواستگار شما. اما اونایی که تعصب دارن رو اعتقادشون (احتمالا پدر خواستگارتون) فوق العاده انعطاف ناپذیرن. حتما زیاد شنیدی که اگه کسی شیعه بشه میکشنش یا طرف فرار میکنه تا کشته نشه. اما تاحالا شنیدی شیعه ای سنی بشه بکشنش؟ نه چون جنس تعصب بین این دو مذهب متفاوته. ریشه هاش متفاوته.
برای همین یک سنی اگه متعصب باشه خیلی خیلی متفاوت از شیعه متعصبه. پدر خواستگارت اگه به دلیل مذهبت باهاتون مخالفه مطمئن باش اگه این ازدواج صورت بگیره نمیذاره آب خوش از گلوتون پایین بره . سنی متعصب ندیدی که اینطور راحت داری تصمیم میگیری.فکر میکنی مثه مامانتن اونا. ممکنه حتی شرط تغییر مذهب برات بذارن و قطع ارتباط با تمام اقوامت.
در هرحال به نظر من واجبترین کار برات مشاوره رفتنه طبق توصیه فرشته مهربون....
امیدوارم تو تصمیمت بتونی از مشورت هایی که میگیری درست استفاده کنی
تشکرشده 2,698 در 675 پست
مثل خودت یه دنده لجبازن .
حرف حرف خودشنه مثل خودت .
هنوز طرف عقد نکردن بهش وفادارن نسبت بهش غیرت دارن مثل خودت .
خوبن مثل خودت
هر چند گویا تو تصمیمتو گرفتی . وما نوش دارو بعد مرگ مائده محسوب میشیم . ولی چند نکته در ادامه یاسین خوندنها در گوش شما .
اولا برای ما یکی یکی نگو . یهو یه تاپیک بزن . و کل معیار های خودت . و شرایط و معیار های خواستگارتم برامون بگو . تا بهتر کمکت کنیم .
. تحقیق کردی . تو بازار دقیقا چیکارست ؟ دلال . مسئول فروشه . فاکتور بیاره ؟ . کارش چیه ؟ . در کل اعتبار داره .
خانوادش چطور ؟ محلشون آشناشون پرسیدی چطورین ؟
مائده تو هر قشری از اجتماع همه جور آدم وجود داره . باید تحقیق کنی . من و ما نمیتونیم تو تالار هموطنانمونو ببریم زیر سوال و یا اتهام .
من میگم یه مرد بفرست از پدر پسره تحقیق کنه و علت مخالفتشو بفهمه . حرف پسر من قبول ندارم چون اونم الان در شرایط بدتری از تو قرار داره .
مائده صادقانه به این سوالم جواب بده و از اون خواستگارتم بپرس تا کی ؟ و تا چه حدی پسر حاضر جلو خانوادش به ایسته ؟؟؟
آیا حاضر یه روز قید خانوادشو به خاطر تو بزنه ؟ اگه خدای نکرده به مشکل خوردین ؟
تو این طرف از داشتن پدر به طور دایم محروم بودی ؟ لا اقل نمیخوای یه پدر تو خانواده همسرت داشته باشی ؟
اینور کم زجر کشیدی کم تو قفسی که گفتی محرومیت و بیکسی کشیدی ؟ نمیخوای اونور در آرامش باشی ؟
مائده همسر یه شبه. یه ساله . دو ساله. سال سوم نیازت نگرشت تغییر میکنه ولی چه فایده ترسم از اینه تا اون موقع کسی برات نمونه . حتی همسرت .
حرف آخر .
مادرت و پدر خواستگارت هردو برای شما زحمت زیادی کشیدند . هر دو خوبی شما رو میخوان خوشبختی شمارو آرزو دارن . اونا بیدلیل مانع خوشبختی شما نخواهند شد . هرچند هردو امروز در جلوگیری از این ازدواج عاجزند و از بیم مسائل پنهانی تن به این خواسته ی شما خواهند داد .
کاش دلایل این دونفر باز نگری میکردی .
کاش تو این مدت که تاپیک زدی و یا قرار فکر کنی و یا مشاوره بری ارتباط در گوشیتو قطع کنی . و به صورت مسئله دقت بیشتری کنی .
کاش امروز پست فرشته مهربان یه سطرشو باز میکردی موشکافی میکردی و لااقل عقلانی قدم برمیداشتی . حتی در مسیر وصال .
تجربه تلخ پارسا 1400. حتما بخون
مائده سلام ببخش وقت خداحافظی سلام میکنم راستش پست زیبای شمیم الزهرا و نگرانیش برای تو ذهنمو برد به ناکجا .
من همسرم . لک بود . از مادر لر از پدر کرد . من از فرهنگ شرق بودم اونا از فرهنگ غرب . مادرم مخالف 100% بود پدرم همینطور . تو خانواده همسرم پدر نبود فوت کرده بود (که خدا رحتمش کنه ) کاش بود . بعد ازدواج تو دوران عقد متوجه شدم برادر خانمم راضی نیست . مادرش که متاسفانه چند سالی بود زندگی به خانمم رها کرده بود و نظری نمیداد نه به خوب نه به بد . برادر بزرگ خانمم تو مجلس خواستگاری شرکت نکرد . گفتن سر کار ولی راضی نبود و نیومد بعدا جلو خودم با خانمم دعواش شد گفت راضی نبوده . خانمم به من گفته بود ما همه راضی هستیم . دروغ گفته بود . دلیل اونا اختلاف فرهنگی بود .
خانواده من بعد سه جلسه خواستگاری رسمی قبول کردن . از بیم عقد پنهانی و.....
اما اشتباهات من کجا بود ؟ خواستم بهت خصوصی بگم اما داره دیر میشه . تو تالار بگم شاید بهتره . هرچند تو تاپیکام هست .
بزرگترین اشتباهم عدم توجه به دلایل پدر و مادرم بود . در تمام موضوعات . فرهنگی . تربیتی . اقتصادی . درشتی خانمم .و آینده نگری پدرم در موضوع بارداری همسرم . و سن و افزایش وزنی . تمامش درست دراومد .
اشتباه دومم . متاسفانه . به انحراف کشیدن رابطه آشنایمون بود. البته نه جنسی بلکه زبانی و کلامی .هر دو تا زمان عقد پاک بودیم ولی نه در کلام . همین باعث شد تا تشنگی حاصل از این امر اصرار من رو در ازدواج بیشتر کنه . جلو خانوادم بایستم . و خانمم هم دروغ بگه به من و جلو خانوادش بایسته . وابسته شدیم به هم . شبی نبود که بدون انحراف بخوابیم .
مادرم تا آخرین لحظه مقاومت کرد من حریفش نشدم . تا اینکه خانمم خودش خودسرانه اومده بود و منو از مادرم خاستگاری کرد و قول خوشبختی منو به مادرم داد . اونو به ازدواج پنهانی تحدید کرده بود . خاک.............. من
اشتباه سوم . بهت بگم باورت نمیشه . خیلی کوچیکه ولی خیلی مهمه
من چند جا چه قبل ازدواج در دوره آشنای و چه در لحظه خواستگاری سر صورت قباله و یه جا هم سر سفره عقد هنگامیکه مادرم با اشک سوزن به سفره قند میزد پشیمون شدم . ولی جرات نه گفتن نداشتم ..... حالم بد شد .......
عذر میخوام . من تو زندگی تلاش زیادی برا سازش کردم و موفق هم بودم ولی باز شکست خوردم .
مائده جرات نه گفتن داشته باش . با خودت صادق باش . کمی برا درست تصمیم گرفتن از خواستگارت فاصله بگیر . یادته بهت گفتم حس بدی دارم . فکر میکنم تو تو در سر اشتباهات من گرفتار شدی و راه برگشت نداری . از کنار این تاپیک به راحتی رد نشو .
صحبت زیاده ولی اینجا جاش نیست . این آخرین پست من برای منصرف کردن تو بود اونم در این شرایطت . باز اگه خانوادها نظر مساعد نسبی داشتند بد نبود میشد درستش کرد .
موفق باشی دلم خون ه . کاش جای تو بودم و این تاپیک من بود . از تو قفس دست مادرمو میبوسیدم .
از بقیه دوستان بابت بلندی مطلب فوق جدا عذر میخوام .
تشکرشده 103 در 45 پست
سلام به همگی و خانم شمیم الزهرا و آقای پارسا ممنونم ازتون
خواهش میکنم انقدر زود قضائت نکنید ... من به همه حرفاتون توجه کردم ... و امروز ساعت 6 وقت مشاوره گرفتم و اینحجا هم حق اشتراک مشترکین آزاد پرداخت کردم ... ایشالله که هرچی خیره پیش بیاد
شمیم جان ایشون مادرشون شیعه هستند ... از این بابت مشکلی نیست ... منظورم اینه بخوان واسه من شرط بزارن که اینطور بشه ... پدرش به من گفت شیعه و سنی واسه من فرق نداره مهم انسانیت و اینکه در کنار هم خوشبخت باشید ...
با فرهنگ که گفتی کاملا موافقم ... اما چون از فرهنگ خودمون بدم میاد کلی دارم میگماااا .... و از فامیلامون خوشم نمیاد و حس میکنم همشون فقط منتظر یه سوژه هستن ... و فقط بلدن حرف بسازن و بزنن ...
پارسا خط به خط نوشته هات واسم معناداشت تو خصوصی جوابت رو میدم ...
راستی پدر بزرگم از این قضیه خبر دار شد ... گفته من تو مراسمشون شرکت نمیکنم تلفن هم زده به دایی بزرگم که توام نرو ... منم گفتم به درک هرکی حواست بیاد هر کی نخواست نیاد فدای سرم مگه اونا واسه من چیکار کردن؟؟؟یا قراره چیکار کنن ؟؟؟
mohi (سه شنبه 26 اسفند 93), parsa1400 (سه شنبه 19 اسفند 93), آنیتا123 (سه شنبه 19 اسفند 93), شمیم الزهرا (سه شنبه 19 اسفند 93)
تشکرشده 8,207 در 1,574 پست
چرا همه زوم کردن رو تفاوت فرهنگ و مذهب و مخالفت خانواده ها؟
مائده گرامی گرچه این موارد مشکل زا هستند ولی مشکل اصلی رفتار هیجانی و احساسی شماست.
حتی اگر خانواده ها موافق هم باشند و آقا پسر شیعه هم بود و هم فرهنگ شما ، شما باز هم در زندگی مشترک به خاطر همین رفتارهای احساسی به مشکل برخواهید خورد.
کلا برای ازدواج آمادگی ندارید. کمی به خودتون فرصت بدید.در شرایط بدی قرار دارید اما صبر کنید و مشاوره تخصصصی بگیرید.
تشکرشده 539 در 149 پست
مائده عزیز سلام
دوستان همه گفتنی ها رو گفتن...و شما متاسفانه میگین زود قضاوت میکنن... عزیزم شما تو یه مدت کوتاه به چندین خواستگار جوابت مثبت بود..و همه مهربون بودن و همه پسرای خوبی بودن و شما از همه خوشتون اومده.. این اصلا اصلا نشونه خوبی نیست... دختر خوب چه اصراری داری انقدر زود تصمیم بگیری.. فکر میکنی نظرت درباره خانواده خودت منفیه تو بقیه خانواده ها نقل و نبات پخش میکنن؟ شما که نمیتونی همخون های خودتو تحمل و یا بپذیری چطور میتونی با یه خانواده دیگه بسازی؟ خیلی خوبه که میخوای بری مشاوره ولی همه این مسائلو بگو به مشاور ...
دختر خوب ازدواج خیلی خوبه ولی باید آگاهانه باشه..مدام میگی تنهایی و ...باور کن اگه خدایی نکرده اشتباه انتخاب کرده باشی تنهاتر از قبل میشی...
فرهنگ کلی متافته اما هر خانواده فرهنگ متافتی داره.. لا اقل بیشتر رفت امد کن و بعد تصمیم بگیر..
تشکرشده 935 در 291 پست
من راجع به کرد های شهر خودمون میگم که معمولا
دارای اولاد و بچه های زیادی هستن،
چند همسری یک امر کاملا طبیعی و روالی برای کردها هست.
یکی از نقشهای اصلی وپررنگ زن تکثیر نسل می باشد
موارد بالا بیشتر به علت نگرش درازمدت سیاستمداران اهل سنت در این منطقه رواچ پیدا کرده
از بابت بهداشت به نسبت جمع بی تفاوت تر هستن چون با وجود اینکه در شهر ما در اقلیت وجود دارن ولی بیشتر مراجعین بیمارستان سنی ها هستن.
معمولا سنی های روستا نشین و کشاورز آدم های کاملا مهربان وسخاوتمند و روراستی هستن ولی سنی هایی که به شهر نقل مکان کرده اند معمولا مارمولک می باشند...
خیلی کم و به ندرت پیش میاد که سنی با شیعه ازدواج کنه مگر در موارد خاصی (زن بیوه شیعی به عقد سنی در بیاد یا معمولا دختر های سنی و کرد از زیبایی خاصی برخوردارن که پسری مخشو بزنه و ازدواج کنن ... )
ازدواج دختر 18 ساله با مرد 60 ساله یک امر کاملا طبیعی در بین سنی های این منطقه هست. معمولا مرد 5 قدم جلوتر از زنهاش (2 یا 3 زن) در محافل عمومی راه میرن.
از بابت تحصیلات به نسبت متوسط جامعه پایین تر هستن ولی درسخون هاشم زیاده ... یادمه 10 سال پیش دوره کاردانی دانشگاه شهرمون 80 درصد دانشجوها سنی مذهب و معمولا از شهرهای اطراف بودن.
.
اینطور بگم که فرهنگی "کاملا متفاوت " با شیعیان دارن و زمان و انرژی زیادی لازم داره که با فرهنگشون چفت بشی.
البته کرد های شیعه هم داریم که به نسبت فرهنگشون به فرهنگ ما نزدیکتره ولی باز در دسته بندی کرد ها هستن.
تشکرشده 2,698 در 675 پست
چند جا دیدم گفتی دایی هام و یا پدر بزرگم و غیره ................. تا الان به فکر من نبودن کاری برام نکردن .
برام سوال شده باید چیکار میکردن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تا حالا چه کارت به اونا افتاده که برات کم گذاشتن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اونا الان چه وظیفه ای دارن ؟؟؟؟ اینکه به ایستن و تو چاه افتادن دخترشونو ببینن ؟ و مثل یه مهمون بیان و برن ؟؟؟؟؟
خب اگه براشون مهم نبودی که بدون شک همین کار میکردن .
چرا پدر بزرگت به نماینده خودش دای بزرگ شما تاکید کرده در مجلس شما شرکت نکنن . ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا نگران شمان ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ در این روز های حساس بین مادرت و خانوادش اختلاف و شکاف به وجود نیامده؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تو خود شخصا به دیدارشون برو و دلایل جویا شو . اونا روحیات و اخلاقیات شما و خانواده شما رو بهتر درک میکنند و مثالما بهتر راهنمایی میکنند .
شاید تونستی راضی شون کنی . مادرت به اندازه کافی تلاش کرده من خبر دارم . نوبت خودته ......... برو و با دلایلت راضی شون کن . هر چی تو دست داری که مثبت تلقی میشه و میتونه به این ازدواج بال و پر بده براشون رو کن ....
اگه واقعا انقدر بزرگ شدی که بتونی ازدواج کنی پس لا اقل دو نفر رو راضی کن .
مادرتو که نتونستی .
منتظرم پررنگ شی . یه سطل آب یخ برات حاضر کردم ..
تشکرشده 2,698 در 675 پست
عروس خانم مائده گرامی سلام .
مبارک باشه ....... معنای خوشحالیتو در تاپیک حال احوال درک کردم ....
هفته پیش گفتی این هفته بله برونمه . پس مبارکه . خوشحالم که همه تو جشنت شرکت کردند . حتی اونیکه گفتند ما نمیایم .
ببخش که نتونستیم از استرست کم کنیم وبه جاش شاید ارزنی تو دلتو هم خالی کردیم . ولی بدون برات لازم بود . که قدم هاتو محکم تر برداری و خوشحالم که سست نشدی .
بازم بهتون تبریک میگم
وچند نکته .........
تو بار شدید احساسی فعلی . تالار همدردی و نام کاربریتو برا همسرت افشا نکنی ....... اینو براخودت گفتم . تالار برای خلوتت برای بیان خوشبختی هات برای خنده ها و اشکهات شخصی نگه دار ......... و از تالار دوری نکن . در هر شرایطی اینجا مطعلق توست .
از حاشیه هاجدا دوری کن .........
چون همسرت انتخاب 100% خودت بوده هرگز همسرت پیش خالهات مادرت یا دختر خاله هات و دیگران تخریب نکن . رموز زندگیت بذار داخل زندگیت بمونه و به دیگران انتقال نده ......
خواه ناخواه اختلافاتی بوجود میاد تا سازش فرهنگی صورت بگیره و اخلاق هم دستتون بیاد در این دوران خیلی مراقب باش .
احترام پدر شوهرتو بیشتر از همه تو خانواده همسرت بگیر وبرا خودت یه حامی و یه پدر بساز .....
عروس خانم. زندگی مشترک هم دور از قفس نیست . این صداقت و اخلاق نیکو در مقابل همه که این قفس به وسعت دنیا بزرگ بزرگتر میکنه . پارسا
پیشاپیش عیدتون مبارک . تو هم حاجت روا شدی .
راستی ماه عسل . شرق میری یا غرب ؟؟؟؟؟؟؟؟ .
(آسمانی آبی) (دوشنبه 25 اسفند 93), M.S.H (دوشنبه 25 اسفند 93), mohi (سه شنبه 26 اسفند 93)
تشکرشده 103 در 45 پست
مرسی آقای پارسا ممنون ازت
من فقط فهمیدم تا زمانی که نریم خونه خودمون ....استرس شدیدی خواهم داشت و همیشه باید محتاطانه رفتار کنم ... استرس خیلی بده ...اینکه همش باید حواست به همه چیز باشه .... ولی خب ....
نه اصلا بهش حتی معرفی هم نمیکنم این تالار رو ...
به راهنمایی هاتون نیاز دارم .
خدایا شکرت ...
لطفا یه صلوات برای رسیدن به حاجتم بفرستید .
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)