به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 26
  1. #11
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    آرامین مشکلت واضح نیست.

    اگه بخوای دوستان بیشتر کمکت کنند باید بیشتر اطلاعات بدی یا مشاوره حضوری بری.

    همسرت چند سالشه؟
    تحصیلاتش؟ کار و مشغولیت و زندگیش؟
    چطوری آشنا شدید؟
    چطور به این جا رسیدید؟

    ایشون واقعا بیکار و بی برنامه، تمام زندگیش را صرف اعتیاد و قمار می کنه؟ از اول همینطور بود؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  2. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    صبا_2009 (شنبه 09 اسفند 93)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 12 خرداد 94 [ 22:11]
    تاریخ عضویت
    1393-12-06
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    442
    سطح
    8
    Points: 442, Level: 8
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 14 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کارشناسی هست تحصیلاتش. ۳۵ سال سن داره. بیکار نیست، شاغل هست و شغل بسیار مناسبی داره و پر تلاش هست.‌اما از ۶ عصر که از کار برمیگرده، خودش رو مشغول اون داستانها میکنه. قبل از ازدواج هم همینطور بود، فقط اینکه داخل ایران نمیتونست قمار کنه اما اینجا میتونه.
    درمورد نحوه آشنایی، دورادور خانواده‌ها با هم اشنا بودن، همسرم یک بار من رو دید و همون روز خواست بیشتر اشنا بشیم و پس از دو ماه ازدواج کردیم
    ویرایش توسط Arameen : شنبه 09 اسفند 93 در ساعت 22:11

  4. #13
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام
    داستان زندگیت خیلی شبیه سروین هست!!! اصلا انگار خود سروینی
    من واسه شما هم همون پیشنهادای سروین رو دارم.
    که البته گفتین اون تاپیک ها رو خوندین.
    اگه ممکنه دقیق بگو انگیزه ات از ادامه این زندگی چیه یا چی مانع میشه نتونی به جدایی فکر کنی؟

  5. کاربر روبرو از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده است .

    شیدا. (دوشنبه 11 اسفند 93)

  6. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 12 خرداد 94 [ 22:11]
    تاریخ عضویت
    1393-12-06
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    442
    سطح
    8
    Points: 442, Level: 8
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 14 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی‌ از شما. بله تاپیک سروین رو اتفاقا خوندم شاید راهی‌ پیدا کنم.
    راستش من تمام این مدت نتونستم یک قدم کوچیک برای خودم بردارم. یعنی‌ سبک زندگی‌ همسرم طوری هست که من رو هم درگیر میکنه. الان ساعت یک ظهر شنبه هست. دیشب اول مثل یک بچه که کاردستی درست میکنه، با ابزاری که خریده بود، یک بافور درست کرد و مواد استفاده کرد باهاش، اونوقت ساعت ۷ غروب به اصرار من رو کشونده کازینو (برای قمار) و امروز صبح ساعت ۷ بر گشتیم خونه. توی سرمای -۴۰ که فکر کنین در ماشینمون از سرما یخ زده بود و باز نمی‌شد، نتیجه‌ اینکه ۲۰۰۰ دلار باخت و اومد. من هم یا باید باهاش میرفتم یا اینکه شب رو تنها خونه می‌موندم و فکرم همش پیشش میموند که تو شب تاریک و برفی تو جاده طوریش نشه.

    اما حالا اگر دست خودم بود، غروب میرفتم باشگاه. بعد درس و آخر شب یا مینشستم کتاب می‌خوندم مثل مولوی‌ یا با دوستم بودم یا میومدم همدردی.. اینهارو گفتم ببینین دنیامون چقدر متفاوته و چقدر من باید بر خلاف میلم مثل اون زندگی‌ کنم

  7. #15
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    آرامین جان چرا؟
    چرا باید با همچین آدمی زندگی کنی؟
    چه اجباری وجود داره؟

    نگران خراب شدن چهره همسرت یا خودت پیش خانوادت هستی؟

    چی مانع میشه این همه بی اخلاقی رو تحمل کنی؟

  8. 2 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    mohi (شنبه 16 اسفند 93), شیدا. (دوشنبه 11 اسفند 93)

  9. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 12 خرداد 94 [ 22:11]
    تاریخ عضویت
    1393-12-06
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    442
    سطح
    8
    Points: 442, Level: 8
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 14 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    صبا جان سالهاي اول باهاش موندم به اين دليل كه دوستش داشتم و فكر ميكردم ميتونم كمكش كنم سالم باشه و در كنار هم خوشبخت باشيم، اما الان فقط و فقط به اين دليل باهش موندم كه ميترسم تنهاش بذارم و خودش رو غرق كنه و بلايي سر خودش بياره. به هر حال فقط من رو داره.. اما خودم هم خسته شدم. حس يك زندوني رو دارم.

  10. #17
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    آرامین تو اگر قادر به نجات همسرت بودی تا الان باید این اتفاق می افتاد، اما تو قادر به نجات خودت هستی، نیستی؟
    تو در برابر خودت مسئولی،در برابر جسم خودت، روح خودت، آینده زندگیت، ادامه تحصیلت، پیشرفت شغلیت و سلامت روانی خودت.
    همسرت علاوه بر خودش شما رو هم داشته تو این مدت 8 -9 سال ازدواجتون. ولی شما فقط خودتون رو دارید.
    اگر قراره نقش فرشته نجات رو بازی کنی، فرشته نجات خودت باش که حداقل تاثیرش رو ببینی.

    - - - Updated - - -

    راستی ارامین تا حالا از مشاوره روانکاو استفاده کردی؟

    من حس میکنم برای شکنجه هایی که این مدت دیدی و فشارهایی که تحمل کردی خودت هم آسیب هایی دیدی و همین آسیب ها مانع میشه که نتونی به جدایی فکر کنی و به همسرت وابسته باشی.

    می دونم که هزینه مشاوره اونجا زیاد هست ولی فکر میکنم سنترهایی باشه که از خانواده افراد الکلی یا معتاد و ... حمایت کنه و بهت مشاوره بده. تا حالا همچین سنترهایی رو تست کردی؟

  11. 2 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    mohi (شنبه 16 اسفند 93), شیدا. (دوشنبه 11 اسفند 93)

  12. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 12 خرداد 94 [ 22:11]
    تاریخ عضویت
    1393-12-06
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    442
    سطح
    8
    Points: 442, Level: 8
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 14 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون عزيزم. مشاوره نرفتم. اما خيلي مطالعه و تحقيق كردم توي اين زمينه. نميدونم اسيب ديدم يا نه، اما واقعا وابسته نيستم. دلم نمياد توي اين وضعيت رهاش كنم، اما ميتونم بذارم و برم. شايد با تعريف هاي من فكر كنين همسرم انسان بد و عجيب و غريبي باشه، اما واقعا اينطور نيست. شايد از نزديك باهاش اشنا باشيد خيلي هم به نظرتون دوست و همراه خوبي بياد و واقعا هم همينطوره. فقط فكر ميكنم به دليل ذهن نا ارومي كه داره، براي فرار از افكارش سراغ اين قبيل مشغوليات ميره. به هر حال شايد روزي ترك كنم همسرم رو، اما الان با شرايطي كه داره فكر نكنم كه بخوام برم.

    ميدونم شايد حتي راهنمايي دادن به موردي مثل من سخت باشه، اما به عنوان اخرين راه خواستم اينجا مطرح كنم شايد فكري به ذهن كسي رسيد و تونست كمي از نظر مديريتي ايده به من بده. شايد من ذهنم بسته شده و نميتونم درست برنامه ريزي كنم. واقعا احتياج دارم كمي واسه خودم باشم و كارهايي كه دوست دارم رو انجام بدم. اما نميدونم بعد از كار كه ميام خونه، از كجا شروع كنم كه هم زياد همسرم تنها نمونه و هم مزاحمت براش نباشه.

  13. #19
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    آرمین جان،

    بهتره بری پیش مشاور. رفتار خودت هم عادی به نظر نمی رسه.

    شما خودت را اذیت کنی، رفتارهایی که به نظرت درست نیست تحمل کنی،
    از مطالعه و تفریح و کار و علایق خود بگذری و به روش دیگری تفریح و زندگی کنی ... که؟!

    حتما برو مشاوره.
    بهت کمک می کنند مشکلت را پیدا کنی.


    تصمیم ندارید بچه دار بشید؟
    برنامه تون برای زندگی چیه؟ شما هنوز خیلی جوان هستید و راه طولانی در پیش دارید.
    کار ؟ ادامه تحصیل؟
    برخورد همسرتون با برنامه های شخصی شما چطوره؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  14. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    mohi (شنبه 16 اسفند 93)

  15. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 12 خرداد 94 [ 22:11]
    تاریخ عضویت
    1393-12-06
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    442
    سطح
    8
    Points: 442, Level: 8
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 14 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون شيدا جان. مادر كه نميخوام بشم. به ادامه تحصيل و كار علاقه زيادي دارم. همسرم هم با برنامه هاي شخصي من اصلا مشكلي نداره.

    حقيقتش نميدونم كدوم قسمت رفتارم غيرعادي هست. كاملا قبول دارم كه موندن با مردي با خصوصيات همسر من اصلا و ابدا منطقي و عقلاني نيست، اما رفتار غير عاديم رو نميتونم شناسايي كنم. حدس ميزنم از اين جهت كلمه غيرعادي رو به كار ميبرين كه به نظرتون خونسرد و اروم ميرسم، يا اينكه مثل ساير دخترهايي كه شرايط مشابه من رو دارند، جيغ و داد و شكايت نميكنم. خوب مساله اين هست كه از نظر من وضعيت كاملا واضح و روشن هست. همسر من دوست داره اين مدلي باشه، من هر كاري تونستم كردم، الان هم تنها كاري كه باقي مونده اين هست كه ترك كنم ايشون رو. يعني فكر كنم يك دو دو تا ٤ تاي ساده باشه. فقط اينكه الان نميخوام برم، شايد كمي ديرتر، نميدونم كجاش غيرعادي هست واقعا...


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. مخالفت خانواده با شخصی که برای ازدواج معرفی کردم
    توسط Farhad_babr در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 14 تیر 94, 18:25
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 18 مهر 93, 22:24
  3. تردید در پذیرش شخصی بنام همسر
    توسط سرافراز در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: دوشنبه 29 مهر 92, 21:37
  4. پاسخ ها: 26
    آخرين نوشته: سه شنبه 18 مهر 91, 20:27

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:00 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.