سلام ، مرسی از همتون
-دوست عزیز این حق طبیعی و مسلم شماست که ازدواج کنید ، تا حدودی هم شرایط مناسبی دارید مخارج ازدواج ( در حد مراسسم نامزدی رو برای خانواده تون یه سر جمع بزنید و منطقی قانعشون کنید که اون قدر رو پول دارید ، دوم از ضررهای ازدواج دیر هنگام براشون بگید واینکه چه قدر ازدواج میتونه به تمرکز فکری شما و حتی پس انداز کردن برای اینده کمک کنه .
خیلی از آقایون فکر می کنن ازدواج یعنی فقط پول خرج کردن در صورتی که من بسیار مواردی رو دیدم که تا وقتی مجرد هستن پولاشون رو حیف ومیل میکنن یا واسه خواهر برادر ومامان و باباشون خرج میکنن ( که البته بقیه فیض می برن! ) این میشه که اصلا پس انداز ندارن - اما همون آدم اگر اازدواج کنه واسه ذره ذره درآمدش برنامه بادی داشته باشه ومعمولا خانومش نمیزاره واسه دیگرانی الکی پول خرج کنه واین میشه که میتونه بهتر پس انداز کنه و زندگیشو جمع وجور کنه !
فققط مطمئن باشید طرف مقابلتون واقعا آدم همراه وهمدلی هست وآدم دلسوزی هست- دختر پر توقع و پر افاده نباشه که حسابی بهت فشار میاد و از کرده خودت پشیمون میشی!
نظر من اینه که همسر خوب اینه که توروزای سختی ونداری هم همراه آدم باشه، نه اینکه فقط دنبال لقمه آماده باشه !
در ثانی زندگی که آدم با یک نفر ذره ذره خودش بسازه خیلی ارزشش بیشتره تا تنهایی...
( یه سوال بزرگ تو ذهنمه چرا خانواده پسر ها اغلب سد راه ازدواج پسر هاشون هستن مخصوصا وقتی یکم موقعیت پسر مناسب هست ! ؟چرا؟!
---
حرفای شما کاملا درسته ، ولی در عمل تنهایی کاری بر نمیاد ، خانواده حمایت نکنن نمیشه ، من تنها مشکلم عدم امنیت شغلیه همین ولی خانواده به جای کمک فقط منو از ازدواج میترسونن . من نه از خرجش میترسم نه از مسئولیتش ولی به من میگن زوده صبر کن
---
سلام دوست عزیز منم مثل شما 28 سالمه ومجردم، ولی من تجربه زندگی تنهایی رو دارم و الان یکسالی میشه که جدا از خانواده ام. به عنوان یه دوست بهت میگم که جدا شدن از خونه راه نجاتت نیست. ادمی که مجردی اذیتش میکنه حتما دربرابر تنهایی هم خسته میشه. من همیشه فکر میکردم از تنهایی لذت میبرم و تو خونه هم خیلی مشکلات داشتم اما الان فکر میکنم خانواده هر چی که نداشت باعث میشد تنها نباشم. مطمئن باش دوست و رفیق هم این تنهایی رو پر نمیکنه.
برای ازدواج هم که نظر همه رو خوندی و خودت میدونی که باید صبرکنی تا پیداش کنی ، تا اون موقع هم باید روی خودت و رفتارهات کار کنی. به نظرم زیاد سخت نگیر و فکرتو به چیزای دیگه مشغول کن تا کمتر اذیت شی.
---
دوست عزیز ، تنهایی من عاطفی هستش ، حتی 20 نفرم که پیش آدم باشن وقتی احساستو نمیتونی با هیچکدومشون درمیون بزاری با هیچکدوم احساس مشترک نداشته باشی چه فرقی میکنه حداقل اگه تو خونه خودم تنها زندگی کنم دیگه کسی نیست هی دقه دقه به من کاری داشته باشه که چرا ناراحتی چرا بغ کردی ، تو خونه همش پدر و مادرم بهم کار دارن که چرا ناراحتی ، اینجوری که من ازشون دور باشم بهتره هم اونا راحت ترن هم من .
--
سلام
به نظر من کلید مشکلتون دست خودتونه..خب مادرتون به حرف شما گوش نمیده..توی فامیل یک بزرگتر ندارین که مادرتون روی حرفاش حساب باز کنن؟
شما خودت که نتونستی از صحبت به خانوادت نتیجه بگیری یک واسطه مطمئن پیدا کن و حرفای دلتو باهاش در میون بگذار و ازش بخواه با مادرت صحبت کنه
حتی مثلا می تونی به یک مشاورهرجوع کنی و همه این حرفایی که اینجا نوشتی رو باهاش در میون بزاری و بعد به مادرت میگی مشاوره گفته دفعه بعد خانوادتم بیان(لازم نیست جزئیات و از زبون شما بفهمن فقط در حدی بگو که حال روحیم خراب بوده به مشاورهرجوع کردم)باید توپ و توی زمین روانشناس بندازی بعد اونا کارشونو بلدن و می دونن چه جوری راضیشون کنن در مورد خونه مجردی خب خانوادت حق دارن تازه جدا از اون شما باید به فکر حل مسئلهباشی نه پاک کردن صورت مسئله.
تازه با این کار اون حس تنهایییت خیلی بیشتر شعله ورتر میشه..
---
سلام ، مرسی از کمکتون ، دیگه نمیتونم حوصلشو ندارم سر و کله بزنم ، مادرم به من میگه که وقتش نیست بعد هم میگه که من نمیتونم کسیو برای تو پیدا کنم ، خودت باید بپسندی ،خودم که میپسندم مثلا اون همکلاسیمم که گفتم بهش میگه که من هیچ کاری نمیتونم بکنم خودت میدونیو بابات .
به زور نمیشه مطالبه کرد ، خود خانواده باید درک کنه و نیاز جوونشو بفهمه ، مشکل من 30 میلیون پول پیش مستاجرمه که ندارم الان ، اونو جور کنم میرم دیگه هم کاری به کسی ندارم . شاید تو تنهایی خودم بمیرم راحت شم
علاقه مندی ها (Bookmarks)