به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 28 , از مجموع 28
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 اسفند 94 [ 17:17]
    تاریخ عضویت
    1393-10-14
    نوشته ها
    109
    امتیاز
    2,348
    سطح
    29
    Points: 2,348, Level: 29
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 102
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    67

    تشکرشده 156 در 69 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام آقا مهرااد عزیز، مرسی از راهنماییتون ، ولی صحبتای شما خیلی گیجم کرده که چی کار کنم ، از نظر خودم تنها مشکل من برای ازدواج اینه که شرایط کارم stable نیست ، اونم درست میکنم ، من در خودم میبینم اینو که همه چیو درست کنم حتی اگه کارمو از دست بدم ، ولی خب همینی که شما میگی اینکه از نظر روحی من اصلا آرامش ندارم ، روحیم اومده پایین و میتونم بگم که اصلا آدم شادی نیستم دیگه و سطح خفیفی هم از افسردگی تو خودم میبینم که با ورزش کردن برطرفش میکنم ، ولی باتمام این اوصاف من از مسیر زندگیم و مسیر رشدم منحرف نشدم ، دارم کارمو میکنم درسمو میخونم زندگیمو میکنم ولی خب واقعا آدم نیاز به یه همدم داره ، نمیشه که ، به خدا این پایه ای ترین حقوق یه انسانه که با جنس مخالف خودش ارتباط داشته باشه ، این کاملا طبیعیه که من بخوام مستقل باشم این حق منه که بخوام زندگی خودمو داشته باشم ، حالا واقعا گیجم ، اینکه ازدواج راه حل هیچ مشکلی نیست میدونم ولی خب یه انگیزست یه شوق برای من ، منی که سرمایه عاطفیمو این همه سال حفظ کردم حالا میتونم یه رابطه سالم درست کنم ، نمیدونم ولی اگه به من نه بگن با توجه به این شرایطی که دارم خیلی سخت میشه برام ، ولی باید دلشو داشت ، نمیشه که از ترس مشکلات دست رو دست گذاشت و افسرده شد
    به خدا این دل من پر از غمه تموم دنیا برام جهنمه
    هر چه گویم من از این سوز دلم
    به خدا بازم کمه بازم کمه
    چه کنم با کی بگم عقده دل رو پیش کی خالی کنم
    دردمو با چه زبون به اینو اون حالی کنم
    ویرایش توسط stu : پنجشنبه 13 فروردین 94 در ساعت 15:46

  2. کاربر روبرو از پست مفید stu تشکرکرده است .

    parinazbanoo (جمعه 04 اردیبهشت 94)

  3. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 اسفند 94 [ 17:17]
    تاریخ عضویت
    1393-10-14
    نوشته ها
    109
    امتیاز
    2,348
    سطح
    29
    Points: 2,348, Level: 29
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 102
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    67

    تشکرشده 156 در 69 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام به همه دوستان
    بازم حالم خوب نیست گفتم بیام اینجا درد دل کنم، با خانواده صحبت کردم برای اینکه خب حالا که شرایط ازدواج نیستش اوکی ولی حداقل بهم کمک کنن تا برم خونه خودم تا تنها زندگی کنم ولی بازم قبول نکردن میگن خانواده مثل زنجیر میمونه نمیشه که یکی بخواد خودشو جدا کنه .ولی برای من خیلی سخته دلم میخواد مستقل زندگی کنم ، برای ازدواج که هیچ کاری نکردن برام حداقل برم برای خودم یه جای مستقل و تنها زندگی کنم . نمیدونم از یه طرف نمیخوام خانوادمو آزار بدم ولی از یه طرف دیگه حتی از خودمم خسته شدم . مغزم انگار میخواد بپاشه از هم ، نمیدونم شاید افسردگی داره غلبه میکنه به من یا شایدم شخصیتم خیلی ضعیفه ، ولی فکر میکنم که این حق منه که بخوام تو ۲۸ سالگی زندگی خودمو داشته باشم. کسی اینجا کمکی نداره برای من ، مرسی
    به خدا این دل من پر از غمه تموم دنیا برام جهنمه
    هر چه گویم من از این سوز دلم
    به خدا بازم کمه بازم کمه
    چه کنم با کی بگم عقده دل رو پیش کی خالی کنم
    دردمو با چه زبون به اینو اون حالی کنم

  4. کاربر روبرو از پست مفید stu تشکرکرده است .

    parinazbanoo (جمعه 04 اردیبهشت 94)

  5. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 16 مرداد 94 [ 15:06]
    تاریخ عضویت
    1393-9-21
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,538
    سطح
    22
    Points: 1,538, Level: 22
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    222

    تشکرشده 86 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز این حق طبیعی و مسلم شماست که ازدواج کنید ، تا حدودی هم شرایط مناسبی دارید مخارج ازدواج ( در حد مراسسم نامزدی رو برای خانواده تون یه سر جمع بزنید و منطقی قانعشون کنید که اون قدر رو پول دارید ، دوم از ضررهای ازدواج دیر هنگام براشون بگید واینکه چه قدر ازدواج میتونه به تمرکز فکری شما و حتی پس انداز کردن برای اینده کمک کنه .
    خیلی از آقایون فکر می کنن ازدواج یعنی فقط پول خرج کردن در صورتی که من بسیار مواردی رو دیدم که تا وقتی مجرد هستن پولاشون رو حیف ومیل میکنن یا واسه خواهر برادر ومامان و باباشون خرج میکنن ( که البته بقیه فیض می برن! ) این میشه که اصلا پس انداز ندارن - اما همون آدم اگر اازدواج کنه واسه ذره ذره درآمدش برنامه بادی داشته باشه ومعمولا خانومش نمیزاره واسه دیگرانی الکی پول خرج کنه واین میشه که میتونه بهتر پس انداز کنه و زندگیشو جمع وجور کنه !
    فققط مطمئن باشید طرف مقابلتون واقعا آدم همراه وهمدلی هست وآدم دلسوزی هست- دختر پر توقع و پر افاده نباشه که حسابی بهت فشار میاد و از کرده خودت پشیمون میشی!
    نظر من اینه که همسر خوب اینه که توروزای سختی ونداری هم همراه آدم باشه، نه اینکه فقط دنبال لقمه آماده باشه !
    در ثانی زندگی که آدم با یک نفر ذره ذره خودش بسازه خیلی ارزشش بیشتره تا تنهایی...
    ( یه سوال بزرگ تو ذهنمه چرا خانواده پسر ها اغلب سد راه ازدواج پسر هاشون هستن مخصوصا وقتی یکم موقعیت پسر مناسب هست ! ؟چرا؟!

  6. 3 کاربر از پست مفید parinazbanoo تشکرکرده اند .

    stu (شنبه 05 اردیبهشت 94), نادیا-7777 (شنبه 05 اردیبهشت 94), اقای نجار (جمعه 04 اردیبهشت 94)

  7. #24
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 تیر 00 [ 21:34]
    تاریخ عضویت
    1393-8-30
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    10,896
    سطح
    69
    Points: 10,896, Level: 69
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 354
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,179

    تشکرشده 383 در 100 پست

    Rep Power
    42
    Array
    سلام دوست عزیز منم مثل شما 28 سالمه ومجردم، ولی من تجربه زندگی تنهایی رو دارم و الان یکسالی میشه که جدا از خانواده ام. به عنوان یه دوست بهت میگم که جدا شدن از خونه راه نجاتت نیست. ادمی که مجردی اذیتش میکنه حتما دربرابر تنهایی هم خسته میشه. من همیشه فکر میکردم از تنهایی لذت میبرم و تو خونه هم خیلی مشکلات داشتم اما الان فکر میکنم خانواده هر چی که نداشت باعث میشد تنها نباشم. مطمئن باش دوست و رفیق هم این تنهایی رو پر نمیکنه.
    برای ازدواج هم که نظر همه رو خوندی و خودت میدونی که باید صبر کنی تا پیداش کنی ، تا اون موقع هم باید روی خودت و رفتارهات کار کنی. به نظرم زیاد سخت نگیر و فکرتو به چیزای دیگه مشغول کن تا کمتر اذیت شی.
    به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل ------که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

  8. 2 کاربر از پست مفید اقای نجار تشکرکرده اند .

    stu (شنبه 05 اردیبهشت 94), نادیا-7777 (شنبه 05 اردیبهشت 94)

  9. #25
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 فروردین 97 [ 15:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-17
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    8,056
    سطح
    60
    Points: 8,056, Level: 60
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 832 در 244 پست

    Rep Power
    72
    Array
    سلام

    به نظر من کلید مشکلتون دست خودتونه..خب مادرتون به حرف شما گوش نمیده..توی فامیل یک بزرگتر ندارین که مادرتون روی حرفاش حساب باز کنن؟

    شما خودت که نتونستی از صحبت به خانوادت نتیجه بگیری یک واسطه مطمئن پیدا کن و حرفای دلتو باهاش در میون بگذار و ازش بخواه با مادرت صحبت کنه

    حتی مثلا می تونی به یک مشاوره رجوع کنی و همه این حرفایی که اینجا نوشتی رو باهاش در میون بزاری و بعد به مادرت میگی مشاوره گفته دفعه بعد خانوادتم بیان(لازم نیست

    جزئیات و از زبون شما بفهمن فقط در حدی بگو که حال روحیم خراب بوده به مشاوره رجوع کردم)باید توپ و توی زمین روانشناس بندازی بعد اونا کارشونو بلدن و می دونن چه جوری راضیشون کنن

    در مورد خونه مجردی خب خانوادت حق دارن تازه جدا از اون شما باید به فکر حل مسئله باشی نه پاک کردن صورت مسئله.

    تازه با این کار اون حس تنهایییت خیلی بیشتر شعله ورتر میشه..

  10. کاربر روبرو از پست مفید SOGAND. تشکرکرده است .

    stu (شنبه 05 اردیبهشت 94)

  11. #26
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 اسفند 94 [ 17:17]
    تاریخ عضویت
    1393-10-14
    نوشته ها
    109
    امتیاز
    2,348
    سطح
    29
    Points: 2,348, Level: 29
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 102
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    67

    تشکرشده 156 در 69 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام ، مرسی از همتون
    -
    دوست عزیز این حق طبیعی و مسلم شماست که ازدواج کنید ، تا حدودی هم شرایط مناسبی دارید مخارج ازدواج ( در حد مراسسم نامزدی رو برای خانواده تون یه سر جمع بزنید و منطقی قانعشون کنید که اون قدر رو پول دارید ، دوم از ضررهای ازدواج دیر هنگام براشون بگید واینکه چه قدر ازدواج میتونه به تمرکز فکری شما و حتی پس انداز کردن برای اینده کمک کنه .
    خیلی از آقایون فکر می کنن ازدواج یعنی فقط پول خرج کردن در صورتی که من بسیار مواردی رو دیدم که تا وقتی مجرد هستن پولاشون رو حیف ومیل میکنن یا واسه خواهر برادر ومامان و باباشون خرج میکنن ( که البته بقیه فیض می برن! ) این میشه که اصلا پس انداز ندارن - اما همون آدم اگر اازدواج کنه واسه ذره ذره درآمدش برنامه بادی داشته باشه ومعمولا خانومش نمیزاره واسه دیگرانی الکی پول خرج کنه واین میشه که میتونه بهتر پس انداز کنه و زندگیشو جمع وجور کنه !
    فققط مطمئن باشید طرف مقابلتون واقعا آدم همراه وهمدلی هست وآدم دلسوزی هست- دختر پر توقع و پر افاده نباشه که حسابی بهت فشار میاد و از کرده خودت پشیمون میشی!
    نظر من اینه که همسر خوب اینه که توروزای سختی ونداری هم همراه آدم باشه، نه اینکه فقط دنبال لقمه آماده باشه !
    در ثانی زندگی که آدم با یک نفر ذره ذره خودش بسازه خیلی ارزشش بیشتره تا تنهایی...
    ( یه سوال بزرگ تو ذهنمه چرا خانواده پسر ها اغلب سد راه ازدواج پسر هاشون هستن مخصوصا وقتی یکم موقعیت پسر مناسب هست ! ؟چرا؟!

    ---

    حرفای شما کاملا درسته ، ولی در عمل تنهایی کاری بر نمیاد ، خانواده حمایت نکنن نمیشه ، من تنها مشکلم عدم امنیت شغلیه همین ولی خانواده به جای کمک فقط منو از ازدواج میترسونن . من نه از خرجش میترسم نه از مسئولیتش ولی به من میگن زوده صبر کن

    ---
    سلام دوست عزیز منم مثل شما 28 سالمه ومجردم، ولی من تجربه زندگی تنهایی رو دارم و الان یکسالی میشه که جدا از خانواده ام. به عنوان یه دوست بهت میگم که جدا شدن از خونه راه نجاتت نیست. ادمی که مجردی اذیتش میکنه حتما دربرابر تنهایی هم خسته میشه. من همیشه فکر میکردم از تنهایی لذت میبرم و تو خونه هم خیلی مشکلات داشتم اما الان فکر میکنم خانواده هر چی که نداشت باعث میشد تنها نباشم. مطمئن باش دوست و رفیق هم این تنهایی رو پر نمیکنه.
    برای ازدواج هم که نظر همه رو خوندی و خودت میدونی که باید صبرکنی تا پیداش کنی ، تا اون موقع هم باید روی خودت و رفتارهات کار کنی. به نظرم زیاد سخت نگیر و فکرتو به چیزای دیگه مشغول کن تا کمتر اذیت شی.
    ---


    دوست عزیز ، تنهایی من عاطفی هستش ، حتی 20 نفرم که پیش آدم باشن وقتی احساستو نمیتونی با هیچکدومشون درمیون بزاری با هیچکدوم احساس مشترک نداشته باشی چه فرقی میکنه حداقل اگه تو خونه خودم تنها زندگی کنم دیگه کسی نیست هی دقه دقه به من کاری داشته باشه که چرا ناراحتی چرا بغ کردی ، تو خونه همش پدر و مادرم بهم کار دارن که چرا ناراحتی ، اینجوری که من ازشون دور باشم بهتره هم اونا راحت ترن هم من .


    --
    سلام

    به نظر من کلید مشکلتون دست خودتونه..خب مادرتون به حرف شما گوش نمیده..توی فامیل یک بزرگتر ندارین که مادرتون روی حرفاش حساب باز کنن؟

    شما خودت که نتونستی از صحبت به خانوادت نتیجه بگیری یک واسطه مطمئن پیدا کن و حرفای دلتو باهاش در میون بگذار و ازش بخواه با مادرت صحبت کنه

    حتی مثلا می تونی به یک مشاورهرجوع کنی و همه این حرفایی که اینجا نوشتی رو باهاش در میون بزاری و بعد به مادرت میگی مشاوره گفته دفعه بعد خانوادتم بیان(لازم نیست جزئیات و از زبون شما بفهمن فقط در حدی بگو که حال روحیم خراب بوده به مشاورهرجوع کردم)باید توپ و توی زمین روانشناس بندازی بعد اونا کارشونو بلدن و می دونن چه جوری راضیشون کنن در مورد خونه مجردی خب خانوادت حق دارن تازه جدا از اون شما باید به فکر حل مسئلهباشی نه پاک کردن صورت مسئله.

    تازه با این کار اون حس تنهایییت خیلی بیشتر شعله ورتر میشه..

    ---


    سلام ، مرسی از کمکتون ، دیگه نمیتونم حوصلشو ندارم سر و کله بزنم ، مادرم به من میگه که وقتش نیست بعد هم میگه که من نمیتونم کسیو برای تو پیدا کنم ، خودت باید بپسندی ،خودم که میپسندم مثلا اون همکلاسیمم که گفتم بهش میگه که من هیچ کاری نمیتونم بکنم خودت میدونیو بابات .
    به زور نمیشه مطالبه کرد ، خود خانواده باید درک کنه و نیاز جوونشو بفهمه ، مشکل من 30 میلیون پول پیش مستاجرمه که ندارم الان ، اونو جور کنم میرم دیگه هم کاری به کسی ندارم . شاید تو تنهایی خودم بمیرم راحت شم

    به خدا این دل من پر از غمه تموم دنیا برام جهنمه
    هر چه گویم من از این سوز دلم
    به خدا بازم کمه بازم کمه
    چه کنم با کی بگم عقده دل رو پیش کی خالی کنم
    دردمو با چه زبون به اینو اون حالی کنم
    ویرایش توسط stu : شنبه 05 اردیبهشت 94 در ساعت 10:09

  12. #27
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 تیر 94 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-9-22
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    1,387
    سطح
    20
    Points: 1,387, Level: 20
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 116 در 43 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز‌.من نمیدونم چرا بعضی از پدر و مادرا اینقدر برای بچه ها سخت میگیرن.شما الان ۲۸ سالته سنت هم مناسبه برای ازدواج.تا حدودی شرایط ازدواج هم داری.خیلیا بودن که همه چی اول ازدواج داشتن ولی موفق نبودن و خیلی ها هم از صفر شروع کردن و بعدش با کمک همسرشون همه چی بدست اوردن.به نظر من ادم وقتی ازدواج میکنه انگیزش خیلی زیاد میشه .شوهر منم وقتی اومد خواستگاری حتی شغل هم نداشت.فقط سربازی رفته بود ۲۳ سالش بود خودم و خانوادم با توجه به شناختی که از ایشو ن خانوادش داشتیم قبول کردیم.منم الان که ۷ ساله از ازدواجم میگذره هنوز تو نصفه خونه ی پدر شوهرم هستیم که اونم شوهرم هزینه کرد و درست کرد.فردای روز عروسیمون هیچ پولی نداشتیم ولی الان خدداروشکر با وجود یه بچه به اندازه ی خودمون درامد داریم و قراره خونه هم بخریم.منظورم از گفتن این حرفا این بود که از ازدواج نترسید فقط باید کیس مناسب و پیدا کنید .انشالله مادرتون هم وقتی ببینه شما برای ازدواج مصمم هستین راضی بشه.

  13. 2 کاربر از پست مفید anyy تشکرکرده اند .

    parinazbanoo (پنجشنبه 10 اردیبهشت 94), نادیا-7777 (شنبه 05 اردیبهشت 94)

  14. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 اسفند 94 [ 17:17]
    تاریخ عضویت
    1393-10-14
    نوشته ها
    109
    امتیاز
    2,348
    سطح
    29
    Points: 2,348, Level: 29
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 102
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    67

    تشکرشده 156 در 69 پست

    Rep Power
    27
    Array
    تراژدی این نیست که تنها باشی ، بلکه این است که نتوانی تنها باشی
    به خدا این دل من پر از غمه تموم دنیا برام جهنمه
    هر چه گویم من از این سوز دلم
    به خدا بازم کمه بازم کمه
    چه کنم با کی بگم عقده دل رو پیش کی خالی کنم
    دردمو با چه زبون به اینو اون حالی کنم


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خیلی خسته ام توروخدا راهکار بهم بگید
    توسط abs در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 31 مرداد 96, 03:34
  2. تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
    توسط peyman00 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 55
    آخرين نوشته: سه شنبه 21 آذر 91, 14:47
  3. جدایی یا صبر و ادامه دادن (خواستن همیشه توانستن نیست)
    توسط sonic.quak در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: پنجشنبه 25 خرداد 91, 01:50
  4. خواستن توانستن است؟
    توسط abolfazl.a در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: سه شنبه 10 فروردین 89, 11:24

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.