به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 51
  1. #21
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    سحر جان باید بتونی اینو درک کنی تا نتونی خودت رو جای اونها بگذاری نمیتونی شرایط رو درک کنی . شما از رفتار زشت اونها ناراحت میشی چون فکر میکنی رفتارشون به خاطر شماست در صورتی که برادرشون با هر کس دیگری هم ازدواج میکرد رفتار اونها همین بود . اونها با شما مشکل ندارند بلکه با طرز فکر خودشون مشکل دارند . زمانی که یکی از اعضای خانواده از لحاظ تحصیلی یا اقتصادی فرد موفقی از اب در میاد توقع دیگر اعضای خانواده بالا میره و فکر میکنند چون داره باید به ما هم بده . درسته که خانواده در موفقیت و پیشرفت فرد موثرند و سهم دارند ولی این دلیل نمیشه که کل زندگیش رو وقف اونها بکنه و به خودش اصلا فکر نکنه . ولی این دیدگاه غلط در خانواده باعث میشه که اونها بیشتر از حد معمول خودشون رو صاحب حق بدونند تا اونجا که ممکنه حق ازدواج کردن هم به ایشون ندهند . حرفی که خواهر شوهرتون زده بود رو در نظر بگیرید . این از خباثت ایشون نیست این فقط از طرز فکر غلط ایشونه که فکر میکنه چون برادرش درامد خوبی داره باید ایشون رو هم از این درامد بهره مند میکرد . و فکر میکنه اگر ایشون ازدواج نمیکرد حتما این اتفاق می افتاد . وقتی پسر خانواده ازدواج کرد زندگی خودش هم هزینه هایی داره که براش در اولویت اوله . قبول این شرایط در مراحل اولیه براشون سخته و عروس رو مسبب این کار میدونند . و نمیتونند درک کنند که چیزی که ازارشون میده طرز فکر غلطشونه نه عروس . این عروس هم نمیشد یه عروس دیگه . تا ابد قرار نبود پسرشون دستگاه خودپردازشون باشه .
    شما نمیتونید این طرز فکر رو از ذهن اونها خارج کنید ولی میتونید با درک اونها ذهنتون رو از درگیری خارج کنید . در این بین همسر شما تقصیری نداره . قبول کنید که اون بیشتر از شما رنج میکشه . اگر خودتون رو جای ایشون بگذارید متوجه میشید که وقتی فرد از خانواده ای که انتظار محبت داره به جای محبت بی محبتی ببینه چقدر زجر میکشه . حتی از اینکه دیگه نمیتونه احتیاجات خانواده اش رو تامین کنه ممکنه عذاب وجدان داشته باشه . اگر بی محبتی شما هم به اون اضافه بشه دیگه این بنده خدا چکار کنه ؟

  2. 3 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    sahar67 (سه شنبه 28 بهمن 93), salehe92 (پنجشنبه 30 بهمن 93), نیکا 55 (پنجشنبه 30 بهمن 93)

  3. #22
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    سلام پریا جان از راهنماییهات ممنونم

    باور کن منم تمام اعضای خونوادم تحصیلکرده هستن پدر مادرم معلم بازنشسته وخواهر برادرامم مهندس هستن از بهترین دانشگاههای ایران وتاپترین رشته


    از لحاظ ظاهر هم خوبم تازه 12سال هم با پسرشون اختلاف سنی دارم خونواده ای دارم که تو تمام شهر به محترمی زبانزد هستن بخدا وقتی خونواده ی همسرم واسه تحقیق اومده

    بودن از همسایه ها سوال پرسیده بودن بلکه یکی بیاد بد مارو بگه بهشون گفته بودن هرکس لیاقت دامادیه فلانیو نداره حتی یکی بهشون گفته بود خوشا به سعادت اون پسری که داماد این خونواده میشه که مادرشوهرم این حرفارو بعدا به همسرم گفته بود با همه ی اینها بازم نمیتونستن دل خودشونو راضی کنن


    با همه ی این ویژگی های مثبتی که دارم یه بار نشده برم اونجا کلاس بذارم واسشون خداروشاهد میگیرم که حرفام عین واقعیته


    حتی من میرم اونجا چه از لحاظ پوشش چه رفتار خودمو خیلی بهشون نزدیک میکنم که حس نکنن من خودمو میگیرم

    اما متاسفانه اونا همچنان همون مدل سه سال پیش هستن
    ازتمام توصیه هات ممنونم وبکار میگیرم


    واحد عزیز از شمام ممنونم که بازم اومدی بهم سر زدی

    همیشه با حرفات خیلی ارومم میکنی احساس میکنم خیلی منطقی هستی ودرکت,k از مسائل بالاست

    حرفای جالبی زدی چندبار متنتو خوندم خیلی برام جالب بود


    راستشو بخوای با اینکه میدونستم من هیچ گناهی ندارم ومیدونستم که اوناکلا نمیخواستن همسرم ازدواج کنه ومشکلشون فقط من


    نیستم اما همیشه حس بدی به خودم داشتم و مدام میگفتم مگه من چی کم دارم که اونا با من این برخوردو میکنن اعتماد به نفسم پایین اومده بود وهمیشه اینویادم میرفت که اونا کلا مشکل داشتن با ازدواج همسرم


    حرفای شما منو یاد یه حرف همسرم اوایل ازدواجمون انداخت که به من گفت اونا با تو مشکلی ندارن با هرکسی با ویژگیهای تو مشکل دارن که وقتی ازش توضیح خواستم همسرم گفت

    خونواده ی من دلشون میخواست من یا ازدواج نکنم یا با کسی ازدواج کنم که بودو نبودش فرقی نمیکرد وهر انچه برای تو امتیاز به حساب میاد از نظر اونهامشکله مثل تحصیلاتت

    مثل خونوادت مثل قیافت حتی سنت همسرم گفت همیشه پدرم میخواست من یه دختر خیلی ساده از یه خونواده ی خیلی ساده وزیر دیپلم میگرفتم که به قول خودش هیچ ادعایی نداشته باشه


    اما من هیچوقت این حرفو جدی نگرفتم ومیگفتم کدوم خونواده ای بدش میادپسرش یه ادم درست حسابی از یه خونواده ی خوب گیرش بیاد همیشه فکرمیکردم همسرم واسه دلخوشیه من این حرفارو زد اما حرفای شماخیلی واسم جالب بود


    باعث شد احساس گناه و تقصیر کمتری داشته باشم وسعی میکنم ازین به بعدبیشتر درکشون کنم

    منو از راهنماییهاتون محروم نکنید حرفاتون بهم ارامش داد ممنونم ازتون
    ویرایش توسط sahar67 : سه شنبه 28 بهمن 93 در ساعت 16:08

  4. #23
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    بچسب به زندگیت . همسرت رو دوست داشته باش و براش کم نذار. همسرت تو رو خیلی دوست داره.
    به خانواده ها هم تا می تونید احترام بذارید.

    توی لایه های درونی کمی خود برتر بینی وجود داره .

    می دونم رو آور نکردی اما هر کسی هر جور که هست قابل احترام وداری فضایل هست که شاید ما فاقد اون باشیم.
    تجربه به من اثبات کرده اگر قلبا بتونی خانواده همسرت را بپذیری اونها هم تو رو خواهند پذیرفت

  5. 5 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 29 بهمن 93), sahar67 (چهارشنبه 29 بهمن 93), salehe92 (پنجشنبه 30 بهمن 93), واحد (پنجشنبه 30 بهمن 93), آویژه (چهارشنبه 29 بهمن 93)

  6. #24
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    سلام بی نهایت عزیزممنون از وقتی که گذاشتی

    درسته من هیچوقت اونارو نپذیرفتم از اولم قرار نبود بپذیرمشون من همه چیو از اول به همسرم گفتم وگفتم که با اختلافات فاحشی که وجود داره سخت میتونم کنار بیام اما سعی خودمو کردم

    اونموقع برنامه ما یه چیزدیگه بود اما متاسفانه نشد

    اما هیچوقت احساسمو بهشون نشون ندادم هیچوقت با رفتارم اینو نشون ندادم


    شاید بگید که چون این احساس وجود داره پس حتما ناخوداگاه نشونشم دادی اما واقعا اینطوری نبوده و من همیشه مواظب رفتارم بودم اینو حداقل مطمئنم


    راستش خود برتر بینی معنای منفی داره احساس میکنم راجع به کسی بکارمیره که خودشو از عالم بالاتر میبینه در حالیکه تفاوت زیادی با بقیه نداره


    من خودمو بالاتر نمیبینم اما ویژگی های مثبتمو میبینم واسه خودم احترام قائلم واسه زندگیم تلاش کردمو افتخار میکنم که از لحظات زندگیم نسبتا خوب استفاده کردمو میکنم
    خوشحالم که زندگیم برام ارزش داره خوشحالم که ازون ادمایی نیستم که بگم هرچه پیش اید خوش اید بیخیال بشینم


    اینکه من همیشه دنبال پیشرفت و به دست اوردن چیزای خوب بودم بلندپرواز بودم
    ودر اخر اینکه وقتی اونارومیبینم که هیچ فکری واسه زندگیشون ندارن واسه خودم خوشحال میشم

    که پراز انرژی وبرنامه واسه ایندم هستم خداروشکر میکنم که مثل اونا بی تفاوت نیستم اما به اون شکلی که شما گفتید خودمو بالاتر ندیدم نمیدونم شایدم شما راست میگید


    شاید این احساسها هم خودبرتر بینی باشه خوشحال میشم اگه فکر میکنیدواقعا این ویژگی رو دارم بهم بگید چطوری از بینش ببرم چون خودم حس میکنم واقع بینم نه خودبرتر بین


    این تفاوتها از هر لحاظ وجود داره منم بگم نیست وجود داره اما هیچوقت بیانش نکردم تو رفتارم نشونش ندادم
    اینومطمئنم

    خوشحال میشم اگه احساس میکنید مشکلی در من وجود داره بیانش کنید و کمکم کنید انسان بهتری باشم
    از شمام ممنونم بی نهایت عزیز
    ویرایش توسط sahar67 : چهارشنبه 29 بهمن 93 در ساعت 08:24

  7. #25
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    نمیدونم اینکه میگد بپذیرمشون دقیقا منظورتون چیه؟

    خب من برخلاف میلم تقریبا اینکارو کردم وباهاشون کنار اومدم وقتی بااونها هستم تفاوتی باهاشون ندارم چه ظاهری و چه تقریبا رفتاری


    اینکه فرمودید هرکس هرجورکه باشه قابل احترامه برخلاف رفتاری که من تاحالا انجام دادم نیست من به اون جنبه از زندگیشون که شخصیه کار ندارم اما یه سری چیزاهست که شخصی نیست مثل نحوه رفتارشون با من یا روابط اجتماعیشون


    اما اینکه قلبا دوسشون داشته باشم یا قلبا در نظرم محترم باشن انکارنمیکنم که نیستن من ازشون فراریم ودوسشون ندارم واصلا تودلم براشون احترامی قائل نیستم


    فکر نمیکنم کسی پیدا بشه تو این دنیا که بتونه به همه عالم قلبااحترام بذاره با وجود همه ی بی احترامی ها وتحقیرهایی که ممکنه مکررا دیده باشه اگرچه ظاهرا اینکار وبکنه


    منم ظاهرا احترامشونونگه میدارم اما ازشون بدم میاد وفکر نمیکنم دلیلش خود برتربینی من باشه دلیلش رفتارهای دور از انسانیت خودشونه


    توضیح هایی هم که راجع به خودمو خونوادم دادم بخاطر این نبود که بگم اوه ه ه من چیم یا کیم!!!!! فقط واسه این بود که بدونید من مشکل خاصی ندارم که اونا به اون خاطر بامن مشکل داشته باشن


    مگر مادرشوهرم عضوهمون خونواده نیست مگر اونم همون شرایطو نداره چرا نسبت به اون اینقدر احساسات منفی ندارم؟


    چرا بارها شده توقلبم حس کنم مادرشوهرمو دوس دارمو همیشم سعی کردم قلبا بهش احترام بذارم؟


    احساس میکنم درست قضاوت نکردید شایدم من اشتباه میکنم


    بازم منتظر راهنمایی شما دوستان هستم راستش به همسرم گفتم که تو یه سایتی واسه حل این مشکل دارم راهنمایی میگیرم خیلی خوشحال شد و ازم خواست ایشونم در جریان بذارم ممنون میشم بازم کمکم کنید
    ویرایش توسط sahar67 : چهارشنبه 29 بهمن 93 در ساعت 16:05

  8. #26
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    هر آنچه از دل براید بر دل نشیند.

    سحر خانم شما تا زمانیکه تو ذهنتون از اونها خوشتون نمی یاد و احساس بدی دارید نسبت به اونها رفتارتون هر چقد هم خوب تصنعی به نظر می یاد واونها هم اینو متوجه شدن.

    کسی تفاوت ها را انکار نمی کنه وحتی کاستی هاشون رو اما با توجه به پست هاتون ذهنتون دائما درگیر ببخشید البته ،فخر فروشی و مقایسه شرایط خودتون با اونها هستید.

    بله همه آدم ها قابل احترامن حتی اونی که مجرمه و درون زندانه چرا که معلوم نیست اون مجرم نادم و پشیمون بشه به گونه ای که درصدد جبران بر بیاد .

    یا با آنها رفت و آمد نداشته باش در غیر این صورت اونها را همین گونه که هستند بپذیر و رفتارهاشون و روش زندگیشون رو جزئ از شخصیت و فرهنگشون بدان ،بدون اینکه دست به مقایسه بزنی.

    یک مثال می زنم برات خانواده همسر من خیلی راحت با صدای بلند با هم حرف می زنند و گاهی حتی حالت مشاجره دارد در صورتیکه درخانه ما چنین حالتی بی احترامی حساب می شه اوایل من خیلی ناراحت می شدم با اینکه با من باصدای بلند صحبت نمی کردند.

    الان پذیرفتم که این جزع خصوصیات رفتاری اونهاست گرچه در خانه ما پسندیده نیست فقط تمام تلاشم بر این است که فرزندانم تربیت صحیح را داشته باشند واثر پذیری نداشته باشند. و می تونم بگم خانواده همسرم را حتی دوست هم دارم و دلتنگ آنها هم می شوم.

    سحر خانم اول از همه دلت رو دریایی کن و جا برای همه توش باز کن.

    - - - Updated - - -

    هر آنچه از دل براید بر دل نشیند.

    سحر خانم شما تا زمانیکه تو ذهنتون از اونها خوشتون نمی یاد و احساس بدی دارید نسبت به اونها رفتارتون هر چقد هم خوب تصنعی به نظر می یاد واونها هم اینو متوجه شدن.

    کسی تفاوت ها را انکار نمی کنه وحتی کاستی هاشون رو اما با توجه به پست هاتون ذهنتون دائما درگیر ببخشید البته ،فخر فروشی و مقایسه شرایط خودتون با اونها هستید.

    بله همه آدم ها قابل احترامن حتی اونی که مجرمه و درون زندانه چرا که معلوم نیست اون مجرم نادم و پشیمون بشه به گونه ای که درصدد جبران بر بیاد .

    یا با آنها رفت و آمد نداشته باش در غیر این صورت اونها را همین گونه که هستند بپذیر و رفتارهاشون و روش زندگیشون رو جزئ از شخصیت و فرهنگشون بدان ،بدون اینکه دست به مقایسه بزنی.

    یک مثال می زنم برات خانواده همسر من خیلی راحت با صدای بلند با هم حرف می زنند و گاهی حتی حالت مشاجره دارد در صورتیکه درخانه ما چنین حالتی بی احترامی حساب می شه اوایل من خیلی ناراحت می شدم با اینکه با من باصدای بلند صحبت نمی کردند.

    الان پذیرفتم که این جزع خصوصیات رفتاری اونهاست گرچه در خانه ما پسندیده نیست فقط تمام تلاشم بر این است که فرزندانم تربیت صحیح را داشته باشند واثر پذیری نداشته باشند. و می تونم بگم خانواده همسرم را حتی دوست هم دارم و دلتنگ آنها هم می شوم.

    سحر خانم اول از همه دلت رو دریایی کن و جا برای همه توش باز کن.

  9. 2 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    sahar67 (چهارشنبه 29 بهمن 93), salehe92 (پنجشنبه 30 بهمن 93)

  10. #27
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    بی نهایت عزیز دلیل تنفر من ازونها مسائل فرهنگی و تفاوتها شون نیست اگه فقط اون بود میذاشتمشون رو سرم مشکلم رفتارشون با منه

    ازشون بدم نمیاد چون فرهنگشون متفاوته ازشون بدم میاد چون مستقیم بهم توهینو بی احترامی میکنن چون تو روی خودم نفرینم میکنن


    قبل ازینکه منو ببینن هم از منم بدشون میومد ودلیل رفتاراهای زشتشون این نیست که من از ته دلم اونارو دوس ندارمو اونام اینو متوجه شدن


    بازم میگم دلیل این مقایسه ها این نیست که به خودم مینازم در عجبم که من چه مشکلی داشتم که مستحق این رفتار هستم که واحد عزیز تاحد زیادی جواب سوالموداد


    اگر پدرشوهرتون تو روی شما بگه زنی که مهریه بخواد عذرمیخوام زن سالمی نیست


    اگر توروی خودتون بگه خدا حق مارو ازت میگیره


    روزی صدبار به بهانه های مختلف به همسرتون بگه زن دیگه بگیر


    اگه بگه شماهیچوقت سروسامان نمیگیرید


    اگه وقتی میرید خونشون شما میرید جلو با احترام بهش سلام میدید اون خودشو به نشنیدن بزنه وجوابتونو نده بازم دوسش دارید؟

    براش میتونید احترام قائل شید؟

    پدرشوهرم وقتی فهمید همسرم منو انتخاب کرده برای ازدواج میدونید اولین دلیل مخالفتشون چی بوده؟ تازه اونموقع هنوز منو ندیده بود فقط شرایط خودمو خونوادمو کلی فهمیده بود


    به همسرم گفته بود این دختر میاد از علم تو استفاده میکنه تخصص میگیره بعدشم مهریشو ازت میگیره میره با یکی دیگه ازدواج میکنه یعنی فکر کنید همون اول تاکجا رفته

    حالا این طرز فکرو من ایجاد کردم؟

    یا به همسرم گفته بود تو هرکیو بگیری باید خواهر کوچیکتو ببری پیش خودت مواظب زنت باشه!!!!


    یا تو روی خودم ببخشید اما فش های رکیک میده میگه زنی که مهریه داشته باشه اونجوریه


    در برابر همه ی اینها سکوت کردم اما ازشون متنفر شدم اونقدر که دیدنشون با عذاب
    جهنم برام یکیه


    شاید شما یا کسایی باشن که دلشون اینقدر بزرگ باشه که این چیزا باعث نشه که از کسی نفرت داشته باشن اما من
    نمیتونم

    باهمه ی حس های منفی که بهشون داشتم دلم میخواست رابطمو باهاشون تغییربدم واصلاح کنم واقعا هم تلاش کردم اما به یه نتیجه رسیدم اونم اینه که هرچیزی میتونه تغییر کنه تو این دنیا به جز تفکر غلط این قوم

    اینقدر ازشون ازار دیدم که مدام تو خودم دارم میگردم که ای خدا مگه من چه مشکلی دارم که اینا راجع به من اینطوری فکر میکنن


    برخلاف اونچیزی که شما فکر میکنید من احساس میکنم دلیل اینهمه مقایسه تو ذهنم اینه که با کاراشون اعتماد به نفسمو گرفتن


    ومن مدام دارم با یاداوری اینها به خودم کمک میکنم که بیشتر ازین دچاراسیب نشم


    اگه بهشون فخر میفروختم نمیرفتم خونشون ظرف بشورم به مادرش کمک کنم ازمهمونهاشون پذیرایی کنم میگفتم من اینکارهارو بکنم؟! در حالی که من هربار رفتم اونجا همیشه مثل مادر خودم بامادرش رفتار کردم


    اما با این چیزایی که ازشون گفتم نمیتونم واسشون احترام قائل باشم چون به قول شما حتی مثل اون مجرم زندانیم نیستن که از کاراشون پشیمون شن


    حالا اصلا من به کنار شما همسر منو نمیشناسید به جرات میتونم بگم یکی از شریفترین انسانهایی هست که تو زندگیم دیدم


    این خونواده حتی به پسر خودشون رحم نکردن دوسال تمام همسرم از دیدنشون محروم بود


    برادرشون 7ماه تو بستر بیماری بودن به همسرم نگفتن که بره ببینتش

    شما اسم اینارو چی میذارید؟

    بخدا توزندگیم هیچ پسری ندیدم که اینقدر خودشو وقف خونوادش کرده باشه

    اونا واسه پسر خودشونم همینن

    بی نهایت عزیز مشکل من با این قوم فقط یکی دوتا رفتار غلطشون نیست


    یا این نیست که خودمو ازشون بالاتر میبینم


    با انسانیتشون مشکل دارم با دوروییشون مشکل دارن


    همه نمازو روزه میگیرن از خدا چیزای خوب میخوان


    پدرشوهرم یه ساله روزست
    نابودی زندگی پسرشو میخواد اینهارو کجای دلم بذارم؟ اونا لایق دوس داشته شدن نیستن


    وای نمیدونید وقتی اینجا حرف میزنم چقدر اروم میشم اخه من پیش هیچ کس این حرفارو نمیزنم
    حتی خونواده ی خودم

    همیشه مثل دیوونه ها وقتی تنهام میشینم با خودم حرف میزنمو گریه میکنم از وقتی میام اینجا انگار یه دوست رازدار مهربون پیدا کردم به نظراتتون وابسته شدم روزی صدبار میام سایتو چک میکنم
    از وقتی ازدواج کردم خیلی تنها شدم اینجا خیلی ارومم میکنه
    از همتون بازم ممنون مخصوصا شما بی نهایت عزیز
    ویرایش توسط sahar67 : چهارشنبه 29 بهمن 93 در ساعت 19:26

  11. #28
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 95 [ 16:17]
    تاریخ عضویت
    1393-8-19
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    2,108
    سطح
    27
    Points: 2,108, Level: 27
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    11

    تشکرشده 75 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سحر انقدر خودتو نباز. البته بهت حق میدم رفتاراشون خیلی بده ولی تو آروم باش. واسه چی فکر میکنی تنهایی تو شوهر به اون خوبی داری.
    به نظر من تو 2تا کار میتونی بکنی یکی اینکه تا میتونی کم بری خونشون. وقتی میرید شهر اونا فقط واسه یک وعده برید خونشون بقیشو برید خونه خودتون. عیب نداره بذار مردم پشت سرتون حرف بزنن بهتر از اینه که اونجا داغون شی.
    دوم اینکه از درون خودتو آروم کنی. به خودت بفهون که اونا اصلا در سطح تو نیستن. اینجوری آروم تر میشی.
    اینا کاراییه که من میکنم. من الان حدود 7-8 ماهه نرفتم خونشون البته قهر نیستیما فاصله خونمون هم نیم ساعته. خیلی از این بابت ناراحتم اما وقتی میبینم بابا اصلا دوست ندارن منو ببینن وقتی اونجا ام 1کلمه باهام حرف نمیزنن. دختراش میرن تو اتاق درو میبندن. وقتی میخواهیم پاشیم بیایم یک کلمه نمیگن "بودید حالا". خوب اذیت میشم نمیرم . فقط مناسبتا میرم 1 ساعت میشینم.
    بعدشم دارم رو خودم کار میکنم. تو کار و درس کلی دارم خودمو پیشرفت میدم. آزمون ارشد دادم. ترفیع کاری گرفتم. می خوام برم کلاس آشپزی حرفه ای. واسه عید کلی برنامه دارم. خریییییییییییییید....
    سعی هم میکنم بهشون فکر نکنم چون وقتی فکر میکنم واقعا عصبی و پرخاشگر میشم. بعدشم میری خونشون لازم نکرده مثل خودشون لباس بپوشی. خودت باش. خوش تیپ . زیبا. خانم دکتر. با شوهرت لباسای ست بپوش. اما رفتارت بد نشه ها. کمک مامانش بکن اما اونجا نشی کوزت!!! جلوشون خم و راست شی.
    فهمیدی؟؟؟؟؟

  12. کاربر روبرو از پست مفید nodelit تشکرکرده است .

    sahar67 (شنبه 02 اسفند 93)

  13. #29
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    سحر جان البته با تمام وجود درک میکنم که تحمل اینجور رفتارها واقعا سخت و طاقت فرساست . و از عهده هر کسی بر نمیاد . ولی از شما دختر تحصیلکرده و اگاه انتظار خیلی بیشتری هست . شاید اگر همسرت هم مثل اونها بود یا شما اونقدر بهش علاقه نداشتی نمیتونستی تحمل کنی . ولی با عذاب دادن به خودت هیچ نتیجه مثبتی عایدت نمیشه . نه تنها اعصابت خورد میشه و از تحصیل و پیشرفت باز میمونی بلکه در رابطه بین شما و همسرت هم تاثیر گذار میشه . و خدای نکرده همسرت هم ممکنه احساس پشیمانی یا سر خوردگی بکنه . پس واقعا لازمه و ضروریه که تکانی به خودت بدی و اوضاع رو به دست بگیری و مدیریت کنی . اگه لازمه به یک مشاور حضوری هم مراجعه کن . دلیل رفتارهای پدر شوهرت و بقیه برات واضحه پس دیگه دلیلی نداره که خودت رو ناراحت کنی یا به خودت بگیری . میدونی چرا رفتار مادر شوهرت با اونها فرق داره . چون مادر شوهرت پسرش رو دوست داره و خوشبختی اون براش مهمه برای همین تو رو هم دوست داره . ولی در مورد بقیه اینطور نیست خود خواهی به اونها اجازه نمیده بتونند منافع همسرت رو هم در نظر بگیرند . حتی من فکر میکنم بقیه اعضای خانواده هم اونقدر ها که نشون میدند بد نیستند فقط دچار کمی خودخواهی شدند . میدونی من فکر میکنم اگر شما هم مثل اونها رفتار کنی معنیش اینه که شما هم دچار خودخواهی شدی . در صورتیکه شما همسرت رو دوست داری و ناراحتی اون برات مهمه . پس به هیچ عنوان سعی نکن ازشون فاصله بگیری . حتی اگر همسرت هم به خاطر خودش ازشون فاصله بگیره اونها از چشم شما میبینند . پس نگذار این اتفاق بیافته . مثلا اون دوسالی که خونه شون نرفتی خیلی به رابطه شما ضربه زده و ذهنیت بدی ایجاد کرده نباید بگذاری این اتفاق بیافته . سعی نکن مثل اونها بشی نه . خودت باش ولی با محبت و گرم کنارشون باش . میتونی بعضی از بی تفاوتی یا کم احترامی هاشون رو با صمیمیت یا با شوخی یا با هر ترفند دیگه ای که به نظرت میرسه خنثی کنی . خودت رو بالاتر نگیر ولی نشون بده که یک خانم تحصیلکرده و با کمالات هستی نه با غرور بلکه با تواضع . برای اینکار اول لازمه ذهنیتت رو عوض کنی . اگر افکارت در موردشون منفی باشه رفتارهاشون به نظرت خیلی منفی تر میاد . اونها در هر حال خانواده همسر عزیز شما هستند . بدون اونها همسر ت نمیتونه زندگی شادی داشته باشه . تنها همین مهمه . به خاطر اینکه رفتارشون تا حالا با شما بد بوده ذهنیت منفی نسبت بهشون پیدا کردی . سعی کن عوضش کنی . اون مرد بد اخلاق که حتی جواب سلامت رو هم نمیده برای همسرت عزیزه . پدرشه . نمیشه بی خیالش بشه . پس تو مجبوری اگه همسرت رو دوست داری به راهش بیاری و مطمئنم میتونی . محبت حتی سنگ ترین ادمها رو هم ذوب میکنه . سعی کن به خواهر شوهرهات نزدیکتر بشی اونها به خاطر فاصله ای که از لحاظ تحصیلی با شما دارند از شما فاصله میگیرند .به این خاطر نیست که شما رو دوست ندارند . شاید خودشون رو هم سطح شما نمیبینند . این نباید موجب غرور در شما بشه . بلکه باید سعی کنی نشون بدی که شما هم دیگه جزئی از خونواده ای و بالاتر نیستی . اگر اونها خانواده خوبی نبودند پسر خوبی هم تربیت نمیکردند که لایق دوست داشتن شما باشه . پس سعی کن این فاصله رو از بین ببری . میتونی باهاشون صمیمی بشی . اونها فکر میکنند اگر شما یه دختر تحصیل نکرده بودی بهتر و راحت تر باهاش صمیمی میشدند . شما عکس اینو ثابت کن . تحصیلات و خانواده خوب نه تنها نباید مانع نزدیکی بشه . بلکه موجب کمالات بیشتر هم میشه . اینو ثابت کن . اگر زن داداش ادم که خانم دکتر هم هست بیاد به ادم محبت کنه و تحویلش بگیره و تشویقش کنه و خلاصه باهاش صمیمی بشه مگه میشه دوستش نداشت .

  14. 3 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    sahar67 (شنبه 02 اسفند 93), salehe92 (پنجشنبه 30 بهمن 93), بی نهایت (پنجشنبه 30 بهمن 93)

  15. #30
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 11:03]
    تاریخ عضویت
    1390-5-13
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    6,210
    سطح
    51
    Points: 6,210, Level: 51
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 70 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سحر جان خدارو شکر کن خانواده همسرت همینقدر میفهمیده اند که باید عروسی هم طراز خودشون بگیرن. روزنه ی امیدی برای بهبود روابط هست. چون دقیقا اونها میخواسته اند عروسی هم کفو خودشون بگیرن. چیزی که همه جا بهش تاکید شده.
    من چه دلی دارم که عروس خانواده ای هستم که عروسهاشونو میرن دست چین میکنند از بهترین خانواده ها و مو قعیتها ،طوری که تفاوت عروسها با خانواده شوهر تو شهر گوش به گوش میشه. ولی آخرش خیلی جالبه که میگن این عروس در شان ما نبوده. اگه شما ببینی این خانواده و عروسهاشونو قطعا از خنده روده بر میشی از این حرفشون. تفاوتها آسمون تا زمین هست. خیلی فاحش . خرج پسراشونو عروس میده. آخرش مادرشوهر میگه این عروس پسرمو آب کرده.
    من که قطع رابطه کردم . خیلی از این بابت راحتم. ولی همیشه جای خالی خواهر شوهر ،جاری و مادرشوهر قابل رفت و آمد تو زندگیم خالیه.
    به نظر من در دیدارهات با اونها سطحی باش. به عمق مسائل فکر نکن. اینجوری راحت تری. گفتگوهات درباره مسائل روزمره باشه. شما خودت روند این بازدیدهارو مدیریت کن.

  16. کاربر روبرو از پست مفید فردیس تشکرکرده است .

    sahar67 (شنبه 02 اسفند 93)


 
صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ببینید شکست عشقی با من چه کرد .... شما حواستون باشه
    توسط برنده 1988 در انجمن ارتباط دختر و پسر(عشق)
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 اسفند 93, 00:18
  2. ازدواج با یک فرد کلستومی
    توسط alirezaalireza در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 20 خرداد 93, 00:36
  3. یه کاری کردم کارستون
    توسط هاله نو در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 06 آذر 90, 22:57
  4. به ستوه امدم!
    توسط النا61 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: سه شنبه 08 اردیبهشت 88, 23:31

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:53 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.