به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 51
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 30 بهمن 95 [ 03:03]
    تاریخ عضویت
    1393-8-19
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    4,848
    سطح
    44
    Points: 4,848, Level: 44
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 102
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    716

    تشکرشده 189 در 74 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام سحر عزیز بعضی از رفتارای خانواده شوهرت مثپله خانواده شوهره منه درکت میکنم که چقد داری زجر میکشی با ادم بی منطق وپرو سخته بر خورد کردن به خدا توکل کن از خدا براخودم وخودت همه دوستان که مشکل مارو دارن تحمل وصبر میخوام
    نمیشه تو نری خونشون فقط شوهرت بره؟

  2. 2 کاربر از پست مفید sevil73 تشکرکرده اند .

    sahar67 (یکشنبه 26 بهمن 93), بابک 1369 (یکشنبه 26 بهمن 93)

  3. #12
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    سویل جان خونواده ی همسرم ارزوشون همینه که من نرم خونشون وهمسرم تنهابره

    بارها وبارها هم گفتن که وقتی برمیگردید زنتو ببر خونه پدرش خودتم بیا اینجا نمیخواد اونو بیاری اما مقاومت همسرم باعث شد کوتاه بیان الانم از خداشونه این تصمیمو بگیریم

    نه من نه همسرم اصلا این مدلی دوس نداریم به نظرمون این اغاز جدایی های بعدیه

    از طرفی هم الان که خودم هستم رفتارشون در حد همین متلک هاست وای بحالی که منم نباشم دیگه مطمئنم روزگارمو سیاه میکنن و میترسم دخالت هاشون بیشتربشه و روی همسرم اثر بذارن دلم نمیخواد به هدفشون برسن


    بعدشم تو خونواده ی خودمم خیلی بد میشه نمیگن چرا تنها میای اینجا؟اگه کسی بیاد خونمون و من تنها اونجا باشم چه فکری میکنن؟ فکر میکنن من با همسرم مشکل دارمو ومیشیم نقل مجلسشون


    بعدشم همسرم میگه من بدون تو اونجا نمیرم نمیخوام احساس کنه تنهاش میذارم بارها به این راه فکر کردم اما این دلایل منصرفم میکنه

    از طرفی هم واقعا مستاصل شدم از دستشون

    خواهرشوهرهام چشم ندارن منو ببینن اینی که میگم عین واقعیته هرچیم سعی میکنم از راه محبتو احترام ودوستی خجالت زدشون کنم که کاری به کارمون نداشته باشن اصلا روشون

    اثر نداره وروز به روز پر روتر میشن مخصوصا یه مدت رابطه ام بامادرشوهرم خوب شده بود اونا بدتر لجشون گرفته بود مادرشوهرمم تحریک کرده بودن اونم جرات نداشت زیاد منو تحویل بگیره
    وقتی براش کادو میبردم زود قایم میکرد یا وقتی باهام حرف میزد صداشو اروم میکرد
    ویرایش توسط sahar67 : یکشنبه 26 بهمن 93 در ساعت 19:34

  4. کاربر روبرو از پست مفید sahar67 تشکرکرده است .

    نیکا 55 (پنجشنبه 30 بهمن 93)

  5. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 دی 95 [ 09:45]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    343
    امتیاز
    5,466
    سطح
    47
    Points: 5,466, Level: 47
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 378 در 207 پست

    Rep Power
    53
    Array
    عزيزم منم اوايل مشكل تو رو داشتم خيلي غصه ميخوردم
    خيلي هم همسرمو تحريك مي كردم
    وقتي شوهرت باهات خوبه و هواتو داره ديگه غمي نداري
    بزار حرف بزنن حرف باد هواست فقط به شوهرت بفهمون كه جلو اونا هواتو خيلي داشته باشه اينطوري بشه جراتشون كم ميشه برا متلك.
    فقط و فقط به فكر زندگي خودت باش. بي اهميت باش.مثل من.
    برواونجا تو كار خونه كمكشون كن.
    بشين تلويزيون نگاه كن با شوهرت حرف بزن. حواست باشه تنها نشن. همين
    اصصصصصصصصصصصصلا هم بخاطرشو نباشوهرت دعوا نكن. خودتو مظلوم بگيري بعد يه مدت بخاطرت باهاشون دعوا هم ميكنه/
    من نتيجه گرفتما

  6. 4 کاربر از پست مفید paria_22 تشکرکرده اند .

    sahar67 (دوشنبه 27 بهمن 93), واحد (سه شنبه 28 بهمن 93), نیکا 55 (پنجشنبه 30 بهمن 93), هم آوا (دوشنبه 27 بهمن 93)

  7. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 95 [ 16:17]
    تاریخ عضویت
    1393-8-19
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    2,108
    سطح
    27
    Points: 2,108, Level: 27
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    11

    تشکرشده 75 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شاید باورتون نشه اما دقیقا همین چیزایی که میگید و منم تجربه کردم. اصلااااا به ما زنگ نمی زنن. منم که زنگ میزنم پشت تلفن انقدر سرد حرف میزنن که یه لحظه حالم از خودم بهم می خوره. حتی 1بار هم تعارف نمی کنن خونه مابیاین. 3بارم تا حالا دعوتشون کردم نیومدن.
    همسر من هیچ وقت طرف من یا اونارو نمی گیره. فقط میگه تو توجه نکن و احترام بذار. فقط یه بار که خیلی شورشو در آورده بودن گفت تو چرا نمی خوای بفهمی اونا دارن به تو حسودی میکنن چون موفقیتای تورو ندارن.
    سحر جان شما پزشکی؟
    خوب اونا شغل و تحصیلاتشون چیه؟
    از حرف خواهرشوهر توام معلومه که داره حسودی میکنه.
    چاره اش اینه که بهشون توجه نکنیم همین. اما این بی توجهی خیلیییییی سخته من که توش موندم. یعنی بی توجهیم وقتی پیششون هستم خوبه ها اما وقتی میایم خونه روانی ام. انقدر خودمو میخورم که نگو.
    یه وقتایی پیش خودم میگم شاید منم عروس بدی ام اما چیزی به ذهنم نمی رسه. فقط از خدا می خوام اگه من عروس بدی بودم و اذیتشون کردم ایشالا خدا یه عروس عین خودم بذاره جلوم که اونم منو اذیت کنه و باز از خدا میخوام خواهر شوهرام که ایشالا قراره عروس شن خوشبخت شن اما مادر شوهر و خواهرشوهر عین خودشون گیرشون بیاد و اونوقت یاد من بیفتن. نا گفته نمونه اونا فقط با من بد نیستن با 2تا جاریامم همینطورن.

  8. 2 کاربر از پست مفید nodelit تشکرکرده اند .

    sahar67 (دوشنبه 27 بهمن 93), هم آوا (دوشنبه 27 بهمن 93)

  9. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام سحرجان

    من پستهاتو خوندم.البته من هنوز وارد زندگی مشترک نشدم و خودم هنوز تو خیلی مسائل بی تجربه هستم.

    در کل به نظر من رفتارهای تو خوب بوده با خانواده همسرت.فقط راستشو بخوای دلیل اینهمه تاثیر گذاشتن رفتارهای اونها روی تو رو متوجه نمیشم.

    حالاتی که الان تو داری علائم افسردگیه.

    من درک نمیکنم که وقتی تو توی خونه خودت هستی و همسر مهربونت هم کنارته چرا باید قیافه پدر شوهرت بیاد جلوی چشمت و زجر بکشی؟؟؟؟؟

    من اصلا کاری به رفتارها و فرهنگ خانواده شوهرت ندارم.فرض کن اونها بدترین آدمهای دنیا.

    من نمیفهمم حرفهای همچین آدمهایی چرا اینهمه باید روی تو اثر بزاره؟

    برنامه روزانت چیه؟شاغلی؟
    من اگه جات بودم اونقدر وقتمو با کارهای مفید و برنامه های متنوع چه به تنهایی و چه با همسرم پر میکردم که حرفهای یه سری آدم که فرهنگ و رفتاراشون با من از زمین

    تا آسمونه نتونه تا این حد منو داغون کنه.

    من درک میکنم که اونها خانواده همسرتن.هر وقت نیاز شد برو خونشون.ولی با دید یه انجام وظیفه و همراهی با همسرت بهش نگاه کن.بالاخره تموم میشه و برمیگردی

    خونه خودت.

    در ضمن احساساتت رو هم با همسرت درمیون بزار.وقتی ازت معذرت خواهی میکنه،احساساتت رو کتمان نکن.

    بهش بگو چه قدر این رفتارها کلافت کرده و حس بدی داری(بدون توهین به خانوادش) بعد بگو ولی من میخوام روی خودم کار کنم و قوی تر بشم که تاثیرپذیریم کمتر بشه.

    و این کار رو به خاطر زندگیمون و عشق به تو میکنم.

  10. 4 کاربر از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 27 بهمن 93), sahar67 (دوشنبه 27 بهمن 93), هم آوا (دوشنبه 27 بهمن 93), بارن (دوشنبه 27 بهمن 93)

  11. #16
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    پریا جان ممنون که نظر دادی

    راستش همسر من خیلی ارومه خیلی کم پیش میاد ازم دفاع کنه البته قبول میکنه رفتار خونوادش خیلی بده اما همیشه بهم میگه چکار کنم درست نمیشن گاهی یه اخمی میکنه بهشون

    گاهیم به مادرش گله میکنه که چرا با زنم بد رفتاری میکنید در همین حداما خداروشکر ما همیشه خیلی همو تحویل میگیریم هرجاکه باشیم حتی توخونم که تنهاییم بازم همیشه

    عشقولانه باهم رفتار میکنیم یه بار جلوی پدر شوهرم همسرم گفت من بهترین زن دنیارو دارم پدرشوهرم برگشته میگه فکرمیکنی اینو گیر اوردی ازین بهتر دیگه نیست زنایی سراغ

    دارم اونا بهترینن!!!!!!!!بیچاره همسرم یه نگاه به من کرد وگفت ولش کن!!!!! ازینکه ازم تعریف کنه میمیرن


    پریا جان من خیلی کم بخاطر اونا باهمسرم دعوامیکنم اما روم خیلی اثرمیذارن چکارکنم وقتی نفرتشونو میبینم یا مثلا توروی خودم نفرینم میکنن خیلی داغون میشم نمیدونم چطور حساسیتمو از بین ببرم

    ممنون میشم بازم راهنماییم کنی

    nodelitعزیز از شمام ممنونم که بهم سر زدید

    بله من دندانپزشکم وخواهرشوهربزرگم معلم و خواهر شوهر کوچکم که همسنم هستیم دیپلم


    کوچیکه چشم نداره منو ببینه از حسادت اما بزرگه کلا بدجنسو خبیثه فقط بحث حسادت نیست کلا ادم خوبی نیست


    من تنها عروسشونم چون برادرشوهرام شغلی ندارن که بخوان ازدواج کنن


    منم همیشه میگم خداکنه یه عروس دیگه مثل خودشون گیرشون بیاد اونوقت میفهمن کی خوبه کی بده

    یکی که مثل خودشون بتونه رفتارکنه و چشمشوببنده دهنشو باز کنه اونوقت حساب میاد دستشون

    منم تا اونجام مدام به خودم میگم به حرفاشون اهمیت نده حرفاشون هیچ ارزشی نداره اما همینکه میام خونه روبه قبله میشم تا یه مدت حتی نمیتونم کارای معمولیمو انجام بدم از بس افسرده میشمو غصه میخورم


    انیتا جان ازشمام ممنونم


    راستش من تازه درسم تموم شده دلم میخواست بخونم واسه تخصص اما یه مقدار از لحاظ مالی تحت فشارو استرس بودیم یه ماه خوندم ولش کردم واسه سال بعد اخه یه مقدار وامهامون زیاده و وضعیت بازارم که همه میدونید کلا همه چی حتی مطب هام خلوت شده گفتم بذارم بریم خونه ی خودمون خیالم که راحت شد بعد بخونم کارمم هفته ای یه روز بیشتر مریض ندارم


    مشکلم همینه انیتا جان که اونا با کاراشون افسردم میکنن من این مدت همش باشگاه میرفتم اما از جمعه هر روز میگم فردا میرم بازم حوصلم نمیگیره


    حرفاشون خیلی داغونم میکنه خیلی دلم میخواست منم بیخیال بودمو اینقدراعتماد به نفسم نمیومد پایین اما جدیدا خیلی حساس شدم


    همسرم خودش میدونه که خونوادش چطورین فقط میگه بابام سنش بالاست مثل ما فکر نمیکنه من از تو توقع دارم که اهمیت ندی منم سعی میکنم خیلی بهش نگم هرچندخودشم جدیدا

    خیلی رورفتاراشون دقت میکنه ومتوجه رفتارشون هست ورفتار منم میبینه همیشه میگه کمتر زنی هست که اینقدر محترمانه تو خونواده ی شوهر رفتار کنه و همیشه میگه خودم میدونم که تو خیلی گذشت میکنی خب دیگه من چی بهش بگم؟


    اما هیچکدوم ازین ها نمیتونه منو بی تفاوت بکنه بهشون راستش زورم میگیره من با این شرایط تحصیلیو خونوادگیو ظاهری باید اینطور بین اینها گیر بیفتم دیدنشون عذابم میده دست خودم نیست همینکه قراره بریم خونشون قلبم درد میگیره ضربا نقلبم بالا میره بیحالوافسرده میشم از یه هفته قبلش کابوس میبینم حرصم میگیره وقتی میبینم بجای اینکه به پسروعروسشون افتخارکنن اینقدر اذیتمون میکنن


    جالب اینه تو مراسم ختم برادر شوهرم مادرشوهرم داشت از خونوادموتحصیلات خودمو خونوادمو پدر مادرم تعریف میکردو کلاس میومد اونوقت با خودم اینطوری رفتار میکنن

    هرکس که تجربه داره خوشحال میشم کمکم کنه بهم بگید چطوری نسبت بهشون بی تفاوت باشم چطوری حرفاشون واسم مهم نباشه پریا جان شما چطوری تونستی کاری کنی که دیگه حرفاشون ازارت نده
    ممنونم از همتون دوستای خوبم
    واحد جان بازم بهم سر بزن
    ویرایش توسط sahar67 : دوشنبه 27 بهمن 93 در ساعت 16:29

  12. کاربر روبرو از پست مفید sahar67 تشکرکرده است .

    نیکا 55 (پنجشنبه 30 بهمن 93)

  13. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 95 [ 16:17]
    تاریخ عضویت
    1393-8-19
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    2,108
    سطح
    27
    Points: 2,108, Level: 27
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    11

    تشکرشده 75 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دختر تو کمترین چیزایی که داری اینه که خانم دکتری و یه زندگیه خوب و عاشقانه داری.
    خوب همین 2تا کافیه واسه اینکه اون بنده خدا(خواهر شوهرت) بترکه!!!!!!
    خودتو بذار جای اون بهش حق بده. خودت هیچی نیستی نه تحصیلاتی نه شخصیتی نه شوهری اونوقت داداشت زن میگیره که همه چی تمومه اونوقت حق داره آدم حرص بخوره.
    من احساس میکنم وقتی ما میریم خونه اونا وقتی برمیگردیم تا چند روز زندگیه اونا هم سیاهه از حسادت.
    دختر به جای اعصاب خورد کردن پاشو یه برنامه توپ بریز واسه هیکلت, پوستت, موهات, درس و تحصیلت, کارت, کار شما که باید خوب باشه همین هفته رفتم دندون پزشکی کلی پیاده شدم( بابا یه ذره ارزون بگیرید) یه خرید کوچولو کن. یه تغییری تو قیافت بده. و ته ته ته دلت بدون هرچی با تو کردن سرشون میاد. دعا کن منم بتونم رو خودم کار کنم.
    از پریا جون هم میخوام رمز موفقیتشو بیشتر توضیح بده واسه ما.

  14. 2 کاربر از پست مفید nodelit تشکرکرده اند .

    sahar67 (دوشنبه 27 بهمن 93), هم آوا (دوشنبه 27 بهمن 93)

  15. #18
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    عزیم به نکات مثبت شوهرت فکر کن به این که هر دوتاون همدیگه رو دوست دارید این خیلی مهمه
    اینکه شوهرت دوست داره همیشه باهاش باشی و تنهاش نذاری
    نه به حرفها و رفتارهای خانواده همسرت
    من احساس کردم جایی گفتی این چند روز تعطیلی که اونجا بودیم
    یعنی شما با این وضعیت چند روز پیش اونا می مونید ؟
    خب عزیزم یه شام یا ناهار یا عصر برید و برگردید چرا چند روز می مونید ؟
    شما احترامتو بذار
    گذر زمان خیلی چیزها رو عوض می کنه
    شما با همسرت خوش باش و از بهترین سالهای زندگیتون لذت ببرید
    موفق باشی
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  16. 4 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 27 بهمن 93), sahar67 (دوشنبه 27 بهمن 93), واحد (سه شنبه 28 بهمن 93), هم آوا (دوشنبه 27 بهمن 93)

  17. #19
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    نودلیت عزیز ازلطفت ممنونم
    بخدا من خیلیم کم میگیرم اما چون تازه کارم مریض ندارم
    میدونم که بهم حسادت میکنن بخدا این دفعه پدرشوهرم میگه دخترم خیلی باهوشه با استعداده بخدا اندازه ی یه متخصص سواد وعلم داره فقط مدرک نداره در جهت اثبات حرفشم میگه

    چندروز پیش ریه ام درد میکرد دخترم گفته پدر از ریه ات نیست بخاطر ارتروز گردنته رفتم پیش متخصص ریه اونم همین حرفو زده
    ببینید دلشونو به چی خوش میکنن


    خب اگه از حسادتشون نباشه چراهمچین چیزیو میگن؟


    مثلا میخوان بگن دختر ماهم دکتر بی مدرکه اخه این حرفه انصافا؟ خنده دار نیستن؟


    راست میگی واقعا کم کم دیگه باید ازین حال بیام بیرون

    بازم ممنونم ازتون دوست خوبم

    زندگی موفق عزیز از شمام ممنونم

    اخه ما یه شهر دیگه زندگی میکنیم وقتی میریم اونجا مجبوریم که شبواونجا بمونیم البته همیشه سعی کردم دفعاتی که برمیگردیم شهرمونو کم کنم با اینکه دلم واسه خونوادمم تنگ

    میشه اما بازم همون ماهی یه بار یا دوماه یه بارم که میریم دهنمونو سرویس میکنن

    امیدوارم گذر زمان تغییرشون بده اما میدونم که محاله اگه میخواستن تغییر کنن تو این سه ساله میکردن


    شما راست میگید من باید بیشتر به نکات خوب زندگیمون فکر کنم تا بتونم اونارو از یاد ببرم حرفاتون ارومم کرد ممنونم
    ویرایش توسط sahar67 : دوشنبه 27 بهمن 93 در ساعت 17:34

  18. #20
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 دی 95 [ 09:45]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    343
    امتیاز
    5,466
    سطح
    47
    Points: 5,466, Level: 47
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 378 در 207 پست

    Rep Power
    53
    Array
    من راهي دراز تا موفقيت دارم.ممنون از شما به خاطر اين شكسته نفسي.
    من خودم كارشناسي ارشد دارم. يه شغل خوب با درامد عالي دارم .
    وضع ظاهر خودم و خونوادم خوبه پدرو مادرم تحصيل كرده ان.
    ولي با وجود اينكه خيلي سعي مي كردم متواضع باشم چون در مقابلم جبهه گرفته بودن پيش شوهرم گله مي كردن كه خودشو خيلي ميگيره در حاليكه من احترام مي گذاشتم. باور مي كني شوهرم يه بار اعتراف كرد كه مادرو خواهرم بهت و بمن حسودي مي كنن.؟ وقتي اينو گفت منم ديگه كمتر غصه خوردم و مشكلشونو فهميدم.
    اين مشكل رو دختر دايي منم داشت تازه با وضع فجيع تر.
    فقط يه كار كرد. خودشو تو دل شوهرش جا كرد جوري كه جايي برا كس ديگه نموند.
    خيلي خودشو مظلوم گرفت خيلي از حربه هاي زنانه استفاده كرد. باور ميكني مي رفت خونشون كسي باهاش حرف نميزد؟ خب شوهرش كور كه نبود همه چيزو مي ديد.
    شما هم همين كار رو بكن. فقط به فكر خودت و زندگيت باش. اونجا رفتي كاري نكن حس حسادتشون برانگيخته بشه.هرچند اونا هم حرص مي خورن شما رو مي بينن.
    پس كارايي كه انجام بايد بدي تقويت هر چه بيشتر ارتباط با شوهر_(حتي يه روزم از تقويت و خوب بودنش غافل نشو) كم كردن رابطه با خانوادش (قبلا دو ماه يه بار مي رفتي الان سه ماه يه بار برو) بهونه درس بكن-حس حسادتشونم تا مي توني تحريك نكن.
    عزيزم زندگي بكن گووووووووووووووووووووور باباشون.

  19. 2 کاربر از پست مفید paria_22 تشکرکرده اند .

    sahar67 (سه شنبه 28 بهمن 93), بابک 1369 (سه شنبه 28 بهمن 93)


 
صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ببینید شکست عشقی با من چه کرد .... شما حواستون باشه
    توسط برنده 1988 در انجمن ارتباط دختر و پسر(عشق)
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 اسفند 93, 00:18
  2. ازدواج با یک فرد کلستومی
    توسط alirezaalireza در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 20 خرداد 93, 00:36
  3. یه کاری کردم کارستون
    توسط هاله نو در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 06 آذر 90, 22:57
  4. به ستوه امدم!
    توسط النا61 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: سه شنبه 08 اردیبهشت 88, 23:31

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:17 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.