به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 51
  1. #21
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 فروردین 96 [ 14:28]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    6,459
    سطح
    52
    Points: 6,459, Level: 52
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 79.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    305

    تشکرشده 406 در 145 پست

    Rep Power
    49
    Array
    من متوجه ام كه بعضي مثال ها رو خيلي نميشه باز كرد چون اكثرا جنبه ديني يا سياسي مي گيرن اما خب سعي مي كنم با همينا تا حدي توضيحم رو بدم.




    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها


    موضوعی رو همسرم بارها عنوان میکنه که من دقیقا تو همین موضوع واقعا مطالعه داشتم و مثه روز اشتباه بودن حرفاش برام روشنه و من بدون اغراق تو این 4سالو نیم زندگی که با همسرم داشتم ایشون نه یه کلمه کتاب خوندن نه کلاسی رفتن نه هیچ کاری. فقط از همنشینی با افرادی منفی استفاده میکنن که از اقوام و هم دوستانشون هستن.
    اين دقيقا همون چيزيه كه مي خوام بگم. افراد منفي. چيزي كه به راحتي از كنارش مي گذري. قبلا هم گفتم اينكه يه جانبه بر اساس مطالعات قبلي خودت شروع به صحبت كني باعث ميشه اين حس خشك بودنو به همسرت بدي. اينكه دقيقا سعي مي كني فقط چيزي رو كه تصور مي كني درسته بيان كني. بيا يه كاري كنيم. خودمون رو بذاريم جاي اون افراد منفي و تصور كنيم هيچي هم نمي دونيم و فقط مي خوايم حرفاي منفي بزنيم و البته حق به جانب! خب اولين اتفاقي كه ميوفته اينه كه لغت "منفي" حذف ميشه و جاشو لغت "منطق" مي گيره. حالا من با طرز فكر جديد به دنبال راه حل هاي جديد ... شما نمي توني تو يه جبهه كاملا مخالف با هسرت بايستي و بعد هم بتوني باهاش صحبت كني. معلومه كه هيچ كدوم نمي تونين با هم حرفاتون رو بزنين و فقط توپ هايي هستن كه به هم شليك مي كنين. به نظرم بهتر باشه يكم مهارت هاي انتقال عقايد و البته جذب عقايد رو تمرين كني و در موردشون مطالعاتت رو بالا ببري. حالا در مورد همين مثالي كه زدي اين رفتارو اجرا كن و توضيح بده چه جوري اينكارو ميشه انجام داد.


    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    بله خب من هیچوقت نرفتم از منبعی غیر منبعی که اصلاح شدست حرف مخالف بخونم. اونم به این خاطر که از خودم مطمئن نیستم و میترسم رو فکرم تاثیر بذاره
    من کسی نبودم که از وقتی چشم باز کردم همه چی معنوی بوده و یاد خدا جاری! و از اول سعی کنم که بندگی خدارو کنم. من هیچ بودم خدا دستمو گرفت... برای تک تک هرچی دارم زحمت کشیدم برای همین نمیتونم به این راحتی ریسک کنم. من کسی بودم که اصن بی پروا دوست داشتم گناه کنم... خب الان با تمام وجود میخوام خودمو حفظ کنم نمیتونم در معرض هر چیزی قرار بدم و خودمو دورتر ازینی که هستم کنم.
    نمیدونم تونستم منظورمو بگم؟
    بله دقيقا منظورتون رو مي فهمم و خوشحالم كه خودت به اين مسئله واقفي. با صحبت هاي قبليم پس الان مي توني درك كني كه چرا برچسب خشك مذهب مي خوري.
    مي دونم كه خيلي سخته آدم خودش خودشو بندازه تو موقعيت آزمايش ولي باور كن ديني كه از تقليد صرف ادامه پيدا كنه پيش خدا خيلي ارزش كمتري داره تا اوني كه با كلي چالش به وجود اومده. من فقط يه جمله ميگم يكم راجع بهش فكر كن. حتما شنيدي كه مي گن زماني كه امام زمان ظهور ميكنه با حرفايي كه ميزنه همه فكر مي كنن يه دين جديد آورده و حتي خيلي ها كه منتظرش بودن از مخالفاي سرسختش ميشن. يه لحظه با خودت فكر كن نكنه تو هم يكي از اونا باشي!!

    تو وقتي سراغ شناخت بدي ها نمي ري پس از كجا مي خواي بفهمي كه داري راه درستو ميري؟!
    يه مثال مي زنم. مردم شهر ايكس كه شهر محدوديه ميوه ي ايگرگ رو خوشمزه ترين ميوه روي كره زمين مي دونن! ولي آيا حرفشون درسته؟ تو باور مي كني؟ از كجا معلوم كه ميوه ديگه اي جاي ديگه دنيا خوشمزه تر نباشه؟ يا شايد هم بعد از چشيدن مزه همه ميوه ها بگي حرفشون درسته. اما حالا تصور كن اون ها روي اين ميوه تعصب خاصي دارن و تو از جاي ديگه ميوه اي رو خوردي كه به مزاجت خوش تر اومده. شايد هم اصلا فقط عقيده شخصي خودت باشه. حالا واقعا چه طوري مي خواي اينو به اونا ثابت كني؟؟
    نمي دونم متوجه مثالم شدي يا نه ولي الان همسرت در مقابل تو اين حسو داره. تو بگو بايد چيكار كنه؟



    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    ستاره خانم گفتین رفتارایی دارم که هر مردی رو فراری میده. میشه بهم بگین؟



    منظورم همين رفتاراييه كه داريم راجع بهشون صحبت مي كنيم. يكم صبور باش. كم كم بازشون مي كنيم.


    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    خیلی رنج میبرم که دوست دارم همسرم حداقل یه مدت نباشه...
    واقعا خستم دلم میخواد حداقل چند روز تنها باشم اما اصلا امکانش نیست...

    ممنونم از وقتی که برام میذارین
    انشاالله درست ميشه خانمي نگران نباش.
    خواهش مي كنم. كار خاصي نمي كنم. خودم هم از به چالش كشيدن اين قضيه دارم استفاده مي كنم!

  2. 3 کاربر از پست مفید setare_000 تشکرکرده اند .

    اثر راشومون (جمعه 22 اسفند 93), شیدا. (چهارشنبه 27 اسفند 93), شمیم الزهرا (جمعه 22 اسفند 93)

  3. #22
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط tanhaman نمایش پست ها
    دوست عزیز شما تا بحال به یک متخصص حاذق مراجعه کردیدجهت مشاوره،شما ازمون شخصیت داده اید؟شما در حد اطلاعات خودتان شخصیت خود وهمسرتون رو انالیز کردین؟بر خلاف 10-20 سال پیش الان امکانات خوبی در جامعه برا حل و به نتیجه رسیدن توی تعیین تکلیف وتصمیم به ادامه ویا عدم ادامه وجود دارد،به گفته خودتان چهارونیم سال از زندگیتون رو حروم کردین مطمءن باشید 45سال بقیه هم همین خواهد بود جز اینکه راهی صحیح وقاطع رو برگزینید،و این را بدانید که متاسفانه فرصت زندگی را فقط یک بار به ادمها داده اند،البته توی این صحبتها همسر شما هم مد نظر من میباشد.
    سلام خانمی (اگه درست فهمیده باشم) خوشحالم که با هم آشنا شدیم.

    راستش من کلا از همون نوجوونی به دلیل اینکه یکی از روانشناسای خیلی معروف از اقوام نزدیکمونن و مثل یک پدر به من محبت دارن در این حیطه هم روی خودم کار میکردم و هم اطلاعات کسب میکردم .

    اما چیزی نشنیدم درین باره که تستی باشه تا بتونه بفهمه زندگی شما مناسب ادامه هست یانه.کلا مشاوران خیلی با احتیاط پیش میرن و به جز موارد خیلی خاص پیشنهاد طلاق نمیدن.

    به دلیل اینکه همسرم از ایشون بدشون میاد من دیگه از بعد ازدواج نتونستم ازشون استفاده کنم اما باهم پیش یک نفر دیگه رفتم و 6 جلسه هم ادامه داشت اما متاسفانه همسرم خیلی زده شد.
    اون مشاور هم میگفتن که اگه زندگیتون تغییر نکنه تو چند سال دیگه میبری...

    اما من کلا ادم ترسویی تو تصمیم گیری هستم. یه مثال میزنم بیشتر با شخصیتم آشنا شین:
    من از همون کلاس اول دبیرستان متوجه بودم که چقدر در رشته های انسانی موفقترم. حتی پیش یک متخصص تست هم دادم و ایشون هم تایید میکردن. اما به خاطر ترس از اینکه من درس خون نیستمو قبول نمیشم... رفتم ریاضی!
    تمام 3سال بعدش رو من واقف بودم که به هیچ مهندسی علاقه ندارم اما میترسیدم ادامه ندم و رشته دلخواهم در انسانی رو قبول نشم!
    به همین منوال با هزار سختی برای کنکور خوندمو مهندسی قبول شدم و باز 4سال دیگه با همین حس که من اینو دوست ندارمو با روحیم سازگار نیست ادامه دادم!!!!!!!!!!
    یعنی من نزدیک 8سال میدونستم این کار اشتباهه اما میترسیدم که قدمی بردارم!

    بلاخره بعد اتمام لیسانسم اونم چون همسرم گفتن یا باید بری سر کار یا ادامه تحصیل و من چون از کارهای رشته خودم بیزار بودم ادامه تحصیلو انتخاب کردم و انگار تو فشار که قرار گرفتم و بماند با چه سختی بلاخره بعد 8 سال رشته دلخواهمو برای کنکور خوندم!!!!!!!!

    حالا همین شرایط تو زندگیم هم هست. من میدونم اگه زندگیم تغییر نکنه بلاخره یه روزی صبر دوتاییمون تموم میشه و زندگی ما به همین شکل واقعا برای مثلا 30 سال زندگی قابل تحمل نیست...

    اما همسرم معتقده که زن باید تغییر کنه و زندگی و خودشو اصلاح کنه و حاضر نیست دیگه مشاوره بیاد و من هم اینو بهانه کردم تا به همین روال ادامه بدم!

    این شد که فعلا در خدمت شمام.

    نقل قول نوشته اصلی توسط setare_000 نمایش پست ها
    اين دقيقا همون چيزيه كه مي خوام بگم. افراد منفي. چيزي كه به راحتي از كنارش مي گذري. قبلا هم گفتم اينكه يه جانبه بر اساس مطالعات قبلي خودت شروع به صحبت كني باعث ميشه اين حس خشك بودنو به همسرت بدي. اينكه دقيقا سعي مي كني فقط چيزي رو كه تصور مي كني درسته بيان كني. بيا يه كاري كنيم. خودمون رو بذاريم جاي اون افراد منفي و تصور كنيم هيچي هم نمي دونيم و فقط مي خوايم حرفاي منفي بزنيم و البته حق به جانب! خب اولين اتفاقي كه ميوفته اينه كه لغت "منفي" حذف ميشه و جاشو لغت "منطق" مي گيره. حالا من با طرز فكر جديد به دنبال راه حل هاي جديد ... شما نمي توني تو يه جبهه كاملا مخالف با هسرت بايستي و بعد هم بتوني باهاش صحبت كني. معلومه كه هيچ كدوم نمي تونين با هم حرفاتون رو بزنين و فقط توپ هايي هستن كه به هم شليك مي كنين. به نظرم بهتر باشه يكم مهارت هاي انتقال عقايد و البته جذب عقايد رو تمرين كني و در موردشون مطالعاتت رو بالا ببري. حالا در مورد همين مثالي كه زدي اين رفتارو اجرا كن و توضيح بده چه جوري اينكارو ميشه انجام داد.

    ستاره خانم کاش به جای تشکر چیز دیگه ای هم در دسرس بود تا حسمو بهتون منتقل کنم.
    البته خیلی سخته چیزی که گفتین. خب اگه من در همون موضوع بخوام با دید بی طرف و بی اطلاع از همه چی برخورد کنم:
    به همسرم میگم که چقدر حرفات جالب بود حتما اطلاعاتمو بیشتر میکنم.
    و بعدش هم بدون رفتن به منابع خودم کاملا بی طرفانه تحقیق میکنم و با کلی شوق نتیجشو به همسرم میگم (راستش خیلی سخته بتونم تا این حد بی طرف باشم)



    بله دقيقا منظورتون رو مي فهمم و خوشحالم كه خودت به اين مسئله واقفي. با صحبت هاي قبليم پس الان مي توني درك كني كه چرا برچسب خشك مذهب مي خوري.
    مي دونم كه خيلي سخته آدم خودش خودشو بندازه تو موقعيت آزمايش ولي باور كن ديني كه از تقليد صرف ادامه پيدا كنه پيش خدا خيلي ارزش كمتري داره تا اوني كه با كلي چالش به وجود اومده. من فقط يه جمله ميگم يكم راجع بهش فكر كن. حتما شنيدي كه مي گن زماني كه امام زمان ظهور ميكنه با حرفايي كه ميزنه همه فكر مي كنن يه دين جديد آورده و حتي خيلي ها كه منتظرش بودن از مخالفاي سرسختش ميشن. يه لحظه با خودت فكر كن نكنه تو هم يكي از اونا باشي!!

    همونطور که گفتم من خودم از صفر شروع کردم و تو هیچ چیز تقلید نداشتم. یه مثال میزنم دستتون بیاد : من کلا حجاب قبول نداشتم و خیلی چیزای دیگه رو اصن گناه نمیدونستم و به خاطر اجبار قانون و خانواده یه حجاب خیلی افتضاح داشتم! با اینکه تو خانواده نسبتا مذهبی بودم و تقلید کردن خیلی کار راحتی بود ولی من دلم نمیخواست راه خانوادمو برم .

    اما وقتی راهمو پیدا کردم بله تو خیلی چیزا تقلید داشتم و فکر نمیکنم اشتباه باشه چون در اصول تقلید نباید کرد نه در فروع. و چیزایی که همسرم میگه رو من مثلا 5سال پیش برام دغدغه بوده و بهش رسیدم و خیلی کار سختیه که باز از صفر شروع کنمو ذهنمو تخلیه کنم. و غیر سختیش میترسم...

    بله همینطوره که میگین که خیلی از چیزا عوض شدن و از حقیقت دور شدن.خدا عاقبتمون بخیر کنه.

    تو وقتي سراغ شناخت بدي ها نمي ري پس از كجا مي خواي بفهمي كه داري راه درستو ميري؟!
    يه مثال مي زنم. مردم شهر ايكس كه شهر محدوديه ميوه ي ايگرگ رو خوشمزه ترين ميوه روي كره زمين مي دونن! ولي آيا حرفشون درسته؟ تو باور مي كني؟ از كجا معلوم كه ميوه ديگه اي جاي ديگه دنيا خوشمزه تر نباشه؟ يا شايد هم بعد از چشيدن مزه همه ميوه ها بگي حرفشون درسته. اما حالا تصور كن اون ها روي اين ميوه تعصب خاصي دارن و تو از جاي ديگه ميوه اي رو خوردي كه به مزاجت خوش تر اومده. شايد هم اصلا فقط عقيده شخصي خودت باشه. حالا واقعا چه طوري مي خواي اينو به اونا ثابت كني؟؟
    نمي دونم متوجه مثالم شدي يا نه ولي الان همسرت در مقابل تو اين حسو داره. تو بگو بايد چيكار كنه؟

    کلیات حرفاتون رو عمیقا قبول دارم اما راستش این مثالتون رو نه. چون این مثال جایگاهشون نمیتونه هم تراز با مووضع ما باشه.
    اعتقاد یک حقیقت درست داره اما مثال شما سلیقه ای هست که با آگاهی بیشتر یتونیم تغییرش بدیم
    (منظورم این نیست من بهش رسیدم نه ، اما دوست دارم و در تلاشم اینه که در این راه باشم)


    !
    این آخرین پست امروزمه چون 3ارساال داشتم. اما

    منتظر بقیه صحبتاتون هستم
    !
    ویرایش توسط شمیم الزهرا : جمعه 22 اسفند 93 در ساعت 16:53

  4. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 فروردین 96 [ 14:28]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    6,459
    سطح
    52
    Points: 6,459, Level: 52
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 79.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    305

    تشکرشده 406 در 145 پست

    Rep Power
    49
    Array
    من نمي دونم منتظرين من بقيه حرفام رو بزنم كه چه اتفاقي بوفته؟ اينكه به من به جاي همسرتون بتونين ثابت كنين كه حق با شماست؟ مثالي كه من زدم كاملا درسته ولي اسمش روشه مثاله و قراره به زبون ساده تر بيان بشه. اما شما در مقابل هضمش مقاومت مي كني چون نمي خواي از موضع خودت پايين بياي.

    بيا اول يه چيزي رو معلوم كنيم. شما اصلا قصدت از ايجاد اين تاپيك چيه؟ اينكه فقط درد و دل كني و گله هايي كه نمي توني پيش همسرت ببري اينجا بياري؟ اينكه يه راهي واسه رسوندن آرامش به زندگيت پيدا كني؟ يا اينكه دوستان تاييد كنن به درد هم نمي خورين و طلاق؟

    خب ببين شما واقعا داري خشك برخورد مي كني و گفتم اين هر مردي رو فراري ميده. مردها ازدواج مي كنن تا بتونن با همسرشون دردودل كنن و بعد ازشون آرامش دريافت كنن. همون هنري كه واقعا تو ذات خانم هاست فقط بايد بكشيش بيرون. ازدواج نمي كنن كه همسرشون تمام حرفاي كتاب هاي ديني و اصولي كه هر روز تو جامعه بهشون يادآوري ميشه، براشون مرور كنن! مطمئن باش تمام حرفايي كه شما ميگي همسرت از حفظه. ولي وقتي مياد با شما حرف ميزنه ميخواد حرفاي نو بشنوه ميخواد آرامش جذب كنه. من اصلا منظورم اين نيست كه حتما تاييدش كني مثل همون مثالي كه از خواننده ايكس زدم. من منظورم اينه كه "درك"ش كني. و تو تا زماني كه ندوني جنس حرفاي همسرت چيه عمرا از درك خبري نيست ...

    من خيلييييي راجع به اين مسائل با مادرم صحبت كردم ولي واقعا پذيرش حرف به اين راحتيا نيست. مي دوني كجا اتفاق "تغيير" ايجاد شد؟ زماني كه كمي از محيط اطرافش رو عوض كرديم اون هم نه به زور و تحميل. اينكه خواهر كوچيكترم رو به كلاس هايي ميبره كه مادراي بچه هاي اونجا با حرفاي جديدتري آشناش مي كنن. زماني كه از محيط و حصار بسته اي كه دور خودش كشيده بود يكم خارج شد.
    اينكه همسرت مي خواد بري سر كار بزرگترين علتش اينه كه وارد جامعه بشي و با پوست و گوشتت درك كني دنيا دست كيه.
    ببين من اينو واقعا رو حساب شعور بالاي همسرت ميذارم. مي دوني اون مردهايي كه نمي خوان همسرشون وارد جامعه باشه و دوست دارن فقط سرشون تو لاك خودشون باشه، چه ويژگي مهمي دارن؟ اينا مي خوان همسرشون از چيزي سر در نياره و فقط وسيله تامين نياز جنسيشون باشه تا هركاري كه خواستن راحت انجام بدن ....
    شما با اين روندي كه براي زندگيت در پيش گرفتي يا همسرت رو اون شكلي خواهي كرد يا از دستت فرار مي كنه ...


    حالا ما به كدوم سمت با هم صحبت كنيم؟.

    - - - Updated - - -

    من نمي دونم منتظرين من بقيه حرفام رو بزنم كه چه اتفاقي بوفته؟ اينكه به من به جاي همسرتون بتونين ثابت كنين كه حق با شماست؟ مثالي كه من زدم كاملا درسته ولي اسمش روشه مثاله و قراره به زبون ساده تر بيان بشه. اما شما در مقابل هضمش مقاومت مي كني چون نمي خواي از موضع خودت پايين بياي.

    بيا اول يه چيزي رو معلوم كنيم. شما اصلا قصدت از ايجاد اين تاپيك چيه؟ اينكه فقط درد و دل كني و گله هايي كه نمي توني پيش همسرت ببري اينجا بياري؟ اينكه يه راهي واسه رسوندن آرامش به زندگيت پيدا كني؟ يا اينكه دوستان تاييد كنن به درد هم نمي خورين و طلاق؟

    خب ببين شما واقعا داري خشك برخورد مي كني و گفتم اين هر مردي رو فراري ميده. مردها ازدواج مي كنن تا بتونن با همسرشون دردودل كنن و بعد ازشون آرامش دريافت كنن. همون هنري كه واقعا تو ذات خانم هاست فقط بايد بكشيش بيرون. ازدواج نمي كنن كه همسرشون تمام حرفاي كتاب هاي ديني و اصولي كه هر روز تو جامعه بهشون يادآوري ميشه، براشون مرور كنن! مطمئن باش تمام حرفايي كه شما ميگي همسرت از حفظه. ولي وقتي مياد با شما حرف ميزنه ميخواد حرفاي نو بشنوه ميخواد آرامش جذب كنه. من اصلا منظورم اين نيست كه حتما تاييدش كني مثل همون مثالي كه از خواننده ايكس زدم. من منظورم اينه كه "درك"ش كني. و تو تا زماني كه ندوني جنس حرفاي همسرت چيه عمرا از درك خبري نيست ...

    من خيلييييي راجع به اين مسائل با مادرم صحبت كردم ولي واقعا پذيرش حرف به اين راحتيا نيست. مي دوني كجا اتفاق "تغيير" ايجاد شد؟ زماني كه كمي از محيط اطرافش رو عوض كرديم اون هم نه به زور و تحميل. اينكه خواهر كوچيكترم رو به كلاس هايي ميبره كه مادراي بچه هاي اونجا با حرفاي جديدتري آشناش مي كنن. زماني كه از محيط و حصار بسته اي كه دور خودش كشيده بود يكم خارج شد.
    اينكه همسرت مي خواد بري سر كار بزرگترين علتش اينه كه وارد جامعه بشي و با پوست و گوشتت درك كني دنيا دست كيه.
    ببين من اينو واقعا رو حساب شعور بالاي همسرت ميذارم. مي دوني اون مردهايي كه نمي خوان همسرشون وارد جامعه باشه و دوست دارن فقط سرشون تو لاك خودشون باشه، چه ويژگي مهمي دارن؟ اينا مي خوان همسرشون از چيزي سر در نياره و فقط وسيله تامين نياز جنسيشون باشه تا هركاري كه خواستن راحت انجام بدن ....
    شما با اين روندي كه براي زندگيت در پيش گرفتي يا همسرت رو اون شكلي خواهي كرد يا از دستت فرار مي كنه ...


    حالا ما به كدوم سمت با هم صحبت كنيم؟.

  5. 3 کاربر از پست مفید setare_000 تشکرکرده اند .

    آنیتا123 (شنبه 23 اسفند 93), شیدا. (چهارشنبه 27 اسفند 93), شمیم الزهرا (شنبه 23 اسفند 93)

  6. #24
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام زهرای عزیز

    منم با ستاره موافقم.شما تو یه بازی لج و لجبازی با شوهرت افتادی.البته این حدس منه.

    منم کلا بیشتر زندگیمو اینطوری بودم که با استدلال و بحث اطرافیانم رو قانع کنم.ولی این بحثها فرسایشیه و معمولا نتیجه ای نداره.

    از یه جایی به بعد تصمیم گرفتم یه کم بیخیال شم.

    تو هم یه کم از جدیتت در مورد عقایدت کم کن.نمیدونم چطور بگم. ولی یه کم بیشتر زنونه رفتار کن.

    با شوهرت رقیب نباش.نخواه چیزی رو بهش ثابت کنی.زن باش.با لطافت برخورد کن.

    مردها به هر قیمتی میخوان برنده باشن.بدترین کار اینه که بخوای بجنگی باهاشون.

  7. 2 کاربر از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده اند .

    شیدا. (چهارشنبه 27 اسفند 93), شمیم الزهرا (شنبه 23 اسفند 93)

  8. #25
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1390-1-22
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    6,450
    سطح
    52
    Points: 6,450, Level: 52
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    31

    تشکرشده 43 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلامی دو باره
    زهرا خانوم من خانم نیستم،اگر چه هیچ فرقی نمیکنه،جواب سوال شما مثبته امروزه مراکزی وجود داره که این تستهارو انجام میدن،توجه داشته باشید که اینا هم نسبی هست و در نهایت خود فرد یا افراد هستند که باید تجزیه وتحلیل را انجام داده ونتیجه گیری کنند،اما باز تاکید میکنم که به وضع موجود عادت نکنید سعی کنید در زندگی تان تغییر تغییر بوجود اورید،زندگی چند دوره 8ساله بیشتر نیست ،مبادا که دور باطل و بی حاصل این چند دوره را دور بزند

  9. کاربر روبرو از پست مفید tanhaman تشکرکرده است .

    شمیم الزهرا (یکشنبه 24 اسفند 93)

  10. #26
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    سلام دوستان خوبم.
    حالم خوب نبود برای همین دیگه نیومدم پست بذارم تا کمی آرومتر شم. گرچه هنوز هم عادی نشدم...
    نقل قول نوشته اصلی توسط setare_000 نمایش پست ها
    من نمي دونم منتظرين من بقيه حرفام رو بزنم كه چه اتفاقي بوفته؟ اينكه به من به جاي همسرتون بتونين ثابت كنين كه حق با شماست؟ مثالي كه من زدم كاملا درسته ولي اسمش روشه مثاله و قراره به زبون ساده تر بيان بشه. اما شما در مقابل هضمش مقاومت مي كني چون نمي خواي از موضع خودت پايين بياي.

    ستاره عزیزم واقعا نفهمیدم حرفتو. من کجا اومدم چیزیو اثبات کنم؟ شما مثالی زدی که من بگم تو اون موقعیت چیکار میکنم که بعد شما درستشو بهم یاد بدی. منم جواب دادم که توبی طرفانه ترین حالت اینه و منتظر بودم شما درستشو بگی و کمکم کنی در همون مثالت من باید چیکار کنم که بهترین حالتش باشه؟و هنوز منترم بگی در اون موقعیت چه کاری درسته؟

    در قبال مثال میوه من نظر حقیقیمو گفتم و تمام حرفای شمارو من روش فکر کردم اینکه در یک مورد نؤی مخالف شما بوده مطمئنین که همیشه باید اشتباه از طرف مقابل باشه؟
    به هرحال من صادقانه مینویسم .

    بيا اول يه چيزي رو معلوم كنيم. شما اصلا قصدت از ايجاد اين تاپيك چيه؟ اينكه فقط درد و دل كني و گله هايي كه نمي توني پيش همسرت ببري اينجا بياري؟ اينكه يه راهي واسه رسوندن آرامش به زندگيت پيدا كني؟ يا اينكه دوستان تاييد كنن به درد هم نمي خورين و طلاق؟

    کسی که دنبال تاییده ظلاقه اینه بعیده بیاد اینجا تایپیک بزنه.گرچه قطعا من نیاز به دردودل دارم اونم خیلی خیلی زیاد...

    خب ببين شما واقعا داري خشك برخورد مي كني و گفتم اين هر مردي رو فراري ميده. مردها ازدواج مي كنن تا بتونن با همسرشون دردودل كنن و بعد ازشون آرامش دريافت كنن. همون هنري كه واقعا تو ذات خانم هاست فقط بايد بكشيش بيرون. ازدواج نمي كنن كه همسرشون تمام حرفاي كتاب هاي ديني و اصولي كه هر روز تو جامعه بهشون يادآوري ميشه، براشون مرور كنن! مطمئن باش تمام حرفايي كه شما ميگي همسرت از حفظه. ولي وقتي مياد با شما حرف ميزنه ميخواد حرفاي نو بشنوه ميخواد آرامش جذب كنه. من اصلا منظورم اين نيست كه حتما تاييدش كني مثل همون مثالي كه از خواننده ايكس زدم. من منظورم اينه كه "درك"ش كني. و تو تا زماني كه ندوني جنس حرفاي همسرت چيه عمرا از درك خبري نيست ...


    من خيلييييي راجع به اين مسائل با مادرم صحبت كردم ولي واقعا پذيرش حرف به اين راحتيا نيست. مي دوني كجا اتفاق "تغيير" ايجاد شد؟ زماني كه كمي از محيط اطرافش رو عوض كرديم اون هم نه به زور و تحميل. اينكه خواهر كوچيكترم رو به كلاس هايي ميبره كه مادراي بچه هاي اونجا با حرفاي جديدتري آشناش مي كنن. زماني كه از محيط و حصار بسته اي كه دور خودش كشيده بود يكم خارج شد.
    اينكه همسرت مي خواد بري سر كار بزرگترين علتش اينه كه وارد جامعه بشي و با پوست و گوشتت درك كني دنيا دست كيه.
    ببين من اينو واقعا رو حساب شعور بالاي همسرت ميذارم. مي دوني اون مردهايي كه نمي خوان همسرشون وارد جامعه باشه و دوست دارن فقط سرشون تو لاك خودشون باشه، چه ويژگي مهمي دارن؟ اينا مي خوان همسرشون از چيزي سر در نياره و فقط وسيله تامين نياز جنسيشون باشه تا هركاري كه خواستن راحت انجام بدن ....
    شما با اين روندي كه براي زندگيت در پيش گرفتي يا همسرت رو اون شكلي خواهي كرد يا از دستت فرار مي كنه ...

    خیلی لطف میکنی که برام وقت میذاری اما برای اینکه بهتر کمکم کنی لطفا فکر نکن من کپی مامانتم. هیچ دو آدمی مثل هم نیستن. پس قالب ذهنی که از افرادی مثل منو مامانت ساختی رو بذارین کنار و خود منو بشناسین.

    من نه آدم بسته ایم نه تو اجتماع نیستم که با رفتن تو یک کارخونه حالا دیدم باز بشه و همسر منم اتفاقا تلاشش اینه من کمتر تو اجتماع باشم (قبلا هم توضیح دادم که حتی مثلا کلاس ورزش دوست نداره برمم، پیاده روی...) اما دلیل علاقش برای سر کار رفتن کلا یه چیز دیگست.

    . تعداد دوستای من خیلی خیلی بیشتر از همسرمه. دقیقا تعریفی که از خشکی داشتی در قبال همسرم بیشتر صدق میکنه. من با همه جور آدم دوستم اما همسرم فقط با افرادی مثل خودش دوسته چون اصن نمیتونه غیر اونو تحمل کنه.


    تو زندگی ما اونی که موعظه گوش کنه همیشه منم. یک بار هم یادم نمیاد همسرم بشینه و من براش سخنرانی کنم!!!!!!! من تمام تلاشم این بوده که ما وارد این مباحث نشیم چون مشکل ما فقط که این نیست.اینقدر مسائل زیاد داریم که اگه این زمینه رو حذف کنیم به هم نزدیکتر میشیم. اما همسرم نمیتونه منو بپذیره. انعطاف من خیلی واضحه که بیشتر از اونه. اون نمیتونه عقاید منو تحمل کنه با این که من بروز نمیدم...

    حالا ما به كدوسمت با هم صحبت كنيم؟.

    .

    من سعی کزدم با توجه به مثال خواننده ایکس حرف شمارو درک کنم.
    شاید مشکل اینه که من نمیتونم فقط به همین موضوع تمرکز کنم. الان مثلا یه موضوع دیگه بین ما بسیار آزارم میده...
    فکرم رو همه چی میره بدون اینکه نتیجه ای بگیرم ازش...

    آنیتا جان ممنونم گلم.
    باز من فکر میکنم که همین شلی و انعظاف زیادم همسرمو ازار میده. اگه مثلا وقتی داره درباره موضوعی حرف میزنه که میدونه من این نظرو ندارم. منم نظرموبا استدلال بگم شاید بیشتر دوست داشته باشه.

    دقیقا کاری که همسرم میکنه رقابته. تو همه چیز. مثلا ماشین من از همسرم یه سال پیش بهتر بود (نه خیلی زیاد) و الان خیلی پایینتره ، بعد همسرم ماشینشو که عوض کرد. وقتی پشت ماشین من میشینه همش میگه وای تو چجوری با با این رانندگی میکنی اینکه فلان نداره... ماشین من فلان داره... چقدر ماشین تو بدون آپشنه...
    تو همه چی. حتی لباس میخوایم بپوشیم حس میکنم منو رقیب خودش میدونه.

    شاید همین فکرش هم باعث میشه منو اینقدر تو حرفاش تحقیر کنه...
    شاید واقعا اونقدر تو زندگی با من طبق کلید مرد اقتدارش حفظ نشده و حالا مجبوره از این راها اقتدارشو ثابت کنه.
    شاید واسه این اینقدر سخنرانی میکنه برام تا بهم ثابت کنه خیلی میدونه....
    نمیدونم اما به قول آقای tanhaman باید کاری کرد... اما چیکار؟

    یه سوال داشتم از کلید مرد: خب در حالت ادی جوری که دکتر حبشی گفتن میشه برخورد کرد.اما تو دعوا که داره بهت هزار و یک فحشو تحقیر میکنه که نمیشه بگیم درست میگی تا اقتدارش حفظ شه؟ واقعا تو دعواها چطوری میشه حرفای دکتر حبشی رو انجام داد؟
    ویرایش توسط شمیم الزهرا : سه شنبه 26 اسفند 93 در ساعت 14:43

  11. کاربر روبرو از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده است .

    mohi (سه شنبه 26 اسفند 93)

  12. #27
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 فروردین 96 [ 14:28]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    6,459
    سطح
    52
    Points: 6,459, Level: 52
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 79.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    305

    تشکرشده 406 در 145 پست

    Rep Power
    49
    Array
    دوست نداشتم حرفهام طوري باشه كه آزارت بدن و اگه باعث اين مسئله شدم عذر مي خوام. من واقعا دوست دارم يه مسيري رو بهت نشون بدم كه زندگي آرومتري داشته باشي. به هر حال در نهايت هم انتخاب با خودته كه اون مسيرو بري يا نه يا حتي شايد خودت يه مسير بهتري رو پيدا كني.

    خب من از حرفات اين طوري برداشت مي كنم شما روي عقايد خودت داري پافشاري مي كني و همسرت هم روي عقايد خودش. اين طوري به هيچ عنوان نمي تونين با هم ارتبط برقرار كنين. شايد درست تر اين بود كه از روز اول شناخت بيشتري در مورد هم به دست مياوردين ولي الان هم به نظرم اين چيزي نيست كه شما رو از هم فراري بده. چون شما هنوز خيليييييي نكات مشترك زياد دارين. مردم حتي با دين هاي متفاوت دارن زير يه سقف با هم به خوبي زندگي مي كنن!

    درك مي كنم شايد واقعا قبل از هرچيز نياز داشته باشي به اندازه ٤ سال خالي بشي. اما خب بد نيست تو طول اين مدت خودت تو به وجود اومدن آرامش به خودت و زندگيت كمك كني.

    ١) در مورد اون مثال روش خوبي رو در پيش گرفتي اما اگه مي خواي بهش واقعا عمل كني نگو كه برام سخته. هرچند به نظرم بهتر بود مثالت رو ريزتر ميزدي. ببين من سعي مي كنم يه مثال كاملا دقيق برات بزنم چون هم به درك قضيه كمك ميكنه و هم اينكه راحت مي توني مثال هاي مشابهش رو تو زندگيت پيدا كني. پس چندتا مثال دقيق از صحبت هاي بينتون رو بگو. شايد اصلا من مشكلت رو درك نكرده باشم!

    ٢) سعي كن قبل از هرچيزي ديد خودت رو نسبت به زندگي و همسرت عوض كني، الان هروقت مي خواي ازش حرف بزني با يه ديدگاه شروع مي كني و اون هم اينكه چقدر خودخواهانه داره برخورد ميكنه! شايد اصلا تو راست ميگي ولي وقتي ديدت رو عوض كني معني زندگي برات عوض ميشه.
    حالا من يه مثال ميزنم: من كارم طوريه كه دو شيفت سركار ميرم. از صبح تا ساعت ٩ شب! و خب بين اين دو شيفت به اندازه سه ساعت خونه م كه مي خوام برم بخوابم. همسرم كارش طوريه كه از صبح تا ساعت ٦ رو يكسره سركاره و حتي مجبوره ناهارش رو سركار بخوره. حالا ساعت ٢ من بهش زنگ زدم و ميگم ميخوام برم بخوابم. با يه حالتي كه من حسادت رو تو صداش حس ميكنم به من ميگه خوش به حالت! هرچي با خودم كلنجار ميرم كه پس چرتا ساعت ٩ كه سركارم رو نميبينه و چرا داره با من اينطوري احمقانه رقابت ميكنه، و خب الان مي تونم يه بحث حسابي راه بندازم يا به قولي سكوت كنم كه دعوا نشه!! ولي راه حل من چيه؟ ميگم خب اگه دوست نداري نميخوابم! من عذاب وجدان ميگيرم وقتي تو سركاري و ... خب من حرفي رو زدم كه فقط نشون از دركش داشت از اينكه يه سره كار كردن هم واقعا عذاب آوره. اون هم از موضع خودش پايين مياد و ميگه نه عزيزم تو استراحت كني انگار من استراحت كردم! مي بيني من اصلا نيازي ندارم خودم رو بهش ثابت كنم و اون هم اين حس بهش دست نميده. فقط كافيه از جملاتي استاده كنيم كه اين حسو به طرفمون بديم "براي من تو مهمي"
    اين مثالو زدم تا دنبال جواب واسه مثال خودت باشم. در مورد قضيه ماشين، اگه چي مي گفتي بهتر بود؟

    ٣) من نميگم اين فقط تويي كه بايد عوض بشي و همسرت هيچ مشكلي نداره! ولي من ميگم تو زني و بايد سياست هاي زنونه داشته باشي. با اين برنامه ريزي هات و تعيين نحوه درست رفتا كردن، مي توني تغييرات خيلي بزرگي تو زندگيت ايجاد كني و حال بعد از اينا ميريم سراغ همسرت. ولي فعلا فقط سعي كنوروي خودت فوكوس كني و اصلا انقدر رفتارهاي همسرت رو تجزيه تحليل نكن.

    ٤) من هنوز دنبال مثال هاي خيلي ريزترم و نوع برخوردت

  13. 2 کاربر از پست مفید setare_000 تشکرکرده اند .

    شیدا. (چهارشنبه 27 اسفند 93), شمیم الزهرا (سه شنبه 26 اسفند 93)

  14. #28
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط setare_000 نمایش پست ها
    خب من از حرفات اين طوري برداشت مي كنم شما روي عقايد خودت داري پافشاري مي كني و همسرت هم روي عقايد خودش. اين طوري به هيچ عنوان نمي تونين با هم ارتبط برقرار كنين. شايد درست تر اين بود كه از روز اول شناخت بيشتري در مورد هم به دست مياوردين ولي الان هم به نظرم اين چيزي نيست كه شما رو از هم فراري بده. چون شما هنوز خيليييييي نكات مشترك زياد دارين. مردم حتي با دين هاي متفاوت دارن زير يه سقف با هم به خوبي زندگي مي كنن!


    میدونی حقیقت اینه که اره هیچکس کوتاه نمیاد و حتی من که کوتاه میام از درون واقعا ناراضیم از کوتاه اومدنم اما دوست دارم رفتار درستو یاد بگیرم

    درك مي كنم شايد واقعا قبل از هرچيز نياز داشته باشي به اندازه ٤ سال خالي بشي. اما خب بد نيست تو طول اين مدت خودت تو به وجود اومدن آرامش به خودت و زندگيت كمك كني.

    ١) در مورد اون مثال روش خوبي رو در پيش گرفتي اما اگه مي خواي بهش واقعا عمل كني نگو كه برام سخته. هرچند به نظرم بهتر بود مثالت رو ريزتر ميزدي. ببين من سعي مي كنم يه مثال كاملا دقيق برات بزنم چون هم به درك قضيه كمك ميكنه و هم اينكه راحت مي توني مثال هاي مشابهش رو تو زندگيت پيدا كني. پس چندتا مثال دقيق از صحبت هاي بينتون رو بگو. شايد اصلا من مشكلت رو درك نكرده باشم!

    مثال همونطور که گفتم سخته چون موضوعاتش حساسه اما یک مورد که هم کمتر حساسه و هم من سکوت نکردمو چالشی شد ماجرا رو میگم:

    همسر: میدونی اینا بدعت گذاشتن نمازو با هم میخونن؟ همه اینا سیاسیه. اصلش این بوده که هر وعده نماز تو وقت خودش خونده بشه اما اینا اومدن به دلایل سیاسی اینکارو کردن.نماز عصر و عشا رو اگه بعد وقتش نخونی اصن درست نیست.کلا این سنی ها خیلی دینشون سالمتره.

    من: تو تاریخ اومده پیامبر ص هر دو مدلو خوندن و تو مسجد و زمان جنگ و خیلی اوقات خودشون باهم میخوندن و حتی میگفتن به خاطر پیرها نباید زیاد نماز رو طول داد و کلا مسجد از زمان خلفا نمازهارو جدا برگزار میکرده به دلایل سیاسی (دلیلو میدونستم ولی نگفتم) ولی کلا پیامبر ص جدا هم نماز میخوندن و خیلی هم خوبه اما نشه هم گناه نیست.

    دیگه تموم شد! شروع کرد به داد و بیداد تو چرا نمیخوای یه کلمه چیزی یاد بگیری؟ نمیخوای یکم فهمت بره بالا؟ بهت میگم اینارو وارد کردن بگو چشم.
    گفتم خب باشه اینا اینکارو کردن ما برای اصلاحش باید از خودمون شروع کنیم چرا نمازهاتو جدا نمیخونی؟
    همسر: اینا عادتمون دادن دیگه وگرنه معلومه اون نمازا درست نیست.

    خلاصه من دیگه حرفی نزدم اما حرفاش تا یه ساعت بعدش ادامه داشت. دیگه شروع کرد به گفتن هزارتا توهین و تحقیر...

    من فکر میکردم داریم مثه دوتا ادم با هم حرف میزنیم منم نظرمو میگم تموم میشه. اما من هیچوقت نباید نظرمو بدم چون طاقت شنیدن مخالفت نداره برای همین من اکثرا سکوت میکنم و جوابی نمیدم اما خیلی اوقات گیر میده و حتی یه بار گفت اره میدونم حرفمو قبول نکردی و نمیگی مخالفی نمیدونم چرا با تو اینقدر حرف میزنم!

    ٢) سعي كن قبل از هرچيزي ديد خودت رو نسبت به زندگي و همسرت عوض كني، الان هروقت مي خواي ازش حرف بزني با يه ديدگاه شروع مي كني و اون هم اينكه چقدر خودخواهانه داره برخورد ميكنه! شايد اصلا تو راست ميگي ولي وقتي ديدت رو عوض كني معني زندگي برات عوض ميشه.
    حالا من يه مثال ميزنم: من كارم طوريه كه دو شيفت سركار ميرم. از صبح تا ساعت ٩ شب! و خب بين اين دو شيفت به اندازه سه ساعت خونه م كه مي خوام برم بخوابم. همسرم كارش طوريه كه از صبح تا ساعت ٦ رو يكسره سركاره و حتي مجبوره ناهارش رو سركار بخوره. حالا ساعت ٢ من بهش زنگ زدم و ميگم ميخوام برم بخوابم. با يه حالتي كه من حسادت رو تو صداش حس ميكنم به من ميگه خوش به حالت! هرچي با خودم كلنجار ميرم كه پس چرتا ساعت ٩ كه سركارم رو نميبينه و چرا داره با من اينطوري احمقانه رقابت ميكنه، و خب الان مي تونم يه بحث حسابي راه بندازم يا به قولي سكوت كنم كه دعوا نشه!! ولي راه حل من چيه؟ ميگم خب اگه دوست نداري نميخوابم! من عذاب وجدان ميگيرم وقتي تو سركاري و ... خب من حرفي رو زدم كه فقط نشون از دركش داشت از اينكه يه سره كار كردن هم واقعا عذاب آوره. اون هم از موضع خودش پايين مياد و ميگه نه عزيزم تو استراحت كني انگار من استراحت كردم! مي بيني من اصلا نيازي ندارم خودم رو بهش ثابت كنم و اون هم اين حس بهش دست نميده. فقط كافيه از جملاتي استاده كنيم كه اين حسو به طرفمون بديم "براي من تو مهمي"
    اين مثالو زدم تا دنبال جواب واسه مثال خودت باشم. در مورد قضيه ماشين، اگه چي مي گفتي بهتر بود؟

    این مثالت آرزوی منه که اینطوری بشم. من وقتی ناراحت میشم اصن انگار یکی گلومو میگیره نمیتونم حرف بزنم چه برسه به اینکه اینقدر شیک و قشنگ حرف بزنم.
    مثال ماشین کاری که من کردم: آره دیگه خوش به حالت همچین ماشینی داری البته حق هم داری اینقدر زحمت میکشی ماشینت خوب باشه.من که زیاد جایی نمیرم همینم برام خوبه.
    راستش چون ناراحت نشدم جواب راحتی هم دادم اما نمیدونم درستش چیه. فکر میکنم بد نبود همین که گفتم چون شوهرم به حرفش ادامه داد

    ٣) من نميگم اين فقط تويي كه بايد عوض بشي و همسرت هيچ مشكلي نداره! ولي من ميگم تو زني و بايد سياست هاي زنونه داشته باشي. با اين برنامه ريزي هات و تعيين نحوه درست رفتا كردن، مي توني تغييرات خيلي بزرگي تو زندگيت ايجاد كني و حال بعد از اينا ميريم سراغ همسرت. ولي فعلا فقط سعي كنوروي خودت فوكوس كني و اصلا انقدر رفتارهاي همسرت رو تجزيه تحليل نكن.

    راستش بین دو کار گیر کردم:تحلیل مشکلات و سبک و سنگینی. کار کردن روی خودم. درستش اینه همزمان باشه ولی من نمیتونم دو جا تمرکز کنم
    ٤) من هنوز دنبال مثال هاي خيلي ريزترم و نوع برخوردت
    میشه غیر اعتقادی مثال زد؟چون تو همه زمینه ها وضع همینه
    ویرایش توسط شمیم الزهرا : چهارشنبه 27 اسفند 93 در ساعت 04:53

  15. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 فروردین 96 [ 14:28]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    6,459
    سطح
    52
    Points: 6,459, Level: 52
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 79.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    305

    تشکرشده 406 در 145 پست

    Rep Power
    49
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    همسر: میدونی اینا بدعت گذاشتن نمازو با هم میخونن؟ همه اینا سیاسیه. اصلش این بوده که هر وعده نماز تو وقت خودش خونده بشه اما اینا اومدن به دلایل سیاسی اینکارو کردن.نماز عصر و عشا رو اگه بعد وقتش نخونی اصن درست نیست.کلا این سنی ها خیلی دینشون سالمتره.

    من: تو تاریخ اومده پیامبر ص هر دو مدلو خوندن و تو مسجد و زمان جنگ و خیلی اوقات خودشون باهم میخوندن و حتی میگفتن به خاطر پیرها نباید زیاد نماز رو طول داد و کلا مسجد از زمان خلفا نمازهارو جدا برگزار میکرده به دلایل سیاسی (دلیلو میدونستم ولی نگفتم) ولی کلا پیامبر ص جدا هم نماز میخوندن و خیلی هم خوبه اما نشه هم گناه نیست.


    دیگه تموم شد! شروع کرد به داد و بیداد تو چرا نمیخوای یه کلمه چیزی یاد بگیری؟ نمیخوای یکم فهمت بره بالا؟ بهت میگم اینارو وارد کردن بگو چشم.
    گفتم خب باشه اینا اینکارو کردن ما برای اصلاحش باید از خودمون شروع کنیم چرا نمازهاتو جدا نمیخونی؟
    همسر: اینا عادتمون دادن دیگه وگرنه معلومه اون نمازا درست نیست.


    خلاصه من دیگه حرفی نزدم اما حرفاش تا یه ساعت بعدش ادامه داشت. دیگه شروع کرد به گفتن هزارتا توهین و تحقیر...


    من فکر میکردم داریم مثه دوتا ادم با هم حرف میزنیم منم نظرمو میگم تموم میشه. اما من هیچوقت نباید نظرمو بدم چون طاقت شنیدن مخالفت نداره برای همین من اکثرا سکوت میکنم و جوابی نمیدم اما خیلی اوقات گیر میده و حتی یه بار گفت اره میدونم حرفمو قبول نکردی و نمیگی مخالفی نمیدونم چرا با تو اینقدر حرف میزنم!
    مثالاي اين طوري خيلي خوبن. مي دونم بيان كردنش سخته ولي به هر حال بايد بكشيشون بيرون و راجع بهشون بحث كنيم.
    خب قبل از هر چيز بيا يه جمله رو به عنوان اصل بپذيرم "من و همسرم هر دو شيعه هستيم" مي بيني الان شما تو دوتا جبهه مخالف قرار ندارين! خيليييييي با هم مشتركين. پس قرار نيست به هم ثابت كنين كه كي داره برتر فكر مي كنه! حالا دوتا نكات ريز هم باشه استغفرالله نه شما جاي پيغمبري نه همسرت پس هيچ وحي اي هم وجود نداره كه واقعا كي داره درست ميگه. چون هركدومتون هم براي حرفاتون استدلال هاي خاصي دارين كه به گوش من ِ شنونده هر دوش قابل قبوله!!
    يه اصل ديگه رو هم بايد بپذيريم "من قرار نيست به همسرم ثابت كنم برترم" اين اصل هايي كه مي گم رو پررنگ واسه خودت يه جايي بنويس. حالا اگه فرض كنيم شما تونستي حرف خودت رو به كرسي بشوني و همسرت بگه بله شما راست ميگي چه اتفاقي ميوفته؟ احساس غرور بهت دست ميده؟ يا تو همسرت چي؟ لابد الان اون بايد بره تو لاك خودش عذرخواهي كنه و يا احساس ضعف بهش دست بده كه از شما كمتر ميدونه! ميبيني حتي اگه همسرت ذره اي احساس كنه حق با توه عمرا قبول نميكنه! چون نمي خواد بازنده باشه!
    تو قانون زناشويي برنده-بازنده معني نداره. اين هنر توه كه نتيجه بازي رو تبديل به برنده-برنده كني! چه جوري؟
    مثالت رو با فرض اينكه اين عقايد تو هر دوتون وجود داره ميگم:

    همسر: میدونی اینا بدعت گذاشتن نمازو با هم میخونن؟ همه اینا سیاسیه. اصلش این بوده که هر وعده نماز تو وقت خودش خونده بشه اما اینا اومدن به دلایل سیاسی اینکارو کردن.نماز عصر و عشا رو اگه بعد وقتش نخونی اصن درست نیست.کلا این سنی ها خیلی دینشون سالمتره.


    من: آره خب راست مي گي فكر كنم پيامبر هم بيشتر روزا نمازاش رو تو ٥ وعده مي خونده.
    (سوال: آيا از عقايد خودت پايين اومدي؟ يا اينكه همسرت رو نفي كردي؟ فكر مي كني واقعا نيازه كه نتايج كتاب هايي كه خوندي و تجزيه تحليل هاشون رو بيان كني و يا اصلا فكر مي كني اثري ميذاره؟)

    ادامه جريان:
    همسرت يا به بحثش ادامه ميده يا با احساس رضايت بهت نگاه ميكنه.
    و حالا اگه و اگه خيليييي گير داري كه حرفت رو ادامه بدي بگو خب پس بيا ما هم از اين به بعد تو ٥ وعده بخونيم. (قرار نيست كه به همسرت بگي پس چرا خودت اين طوري نمي كني و اونو ببري تو موضع حمله و دفاع! قراره كنارش باشي) و مسلما همسرت قبول نميكنه با همون بهونه هايي مثل اينكه عادت كردم و ... ( اينجا هم قرار نيست اونو ببريم زير سوال كه پس نمي توني حرف نزن) اينجاي قضيه ميره تو ناز و عشوه زنانه! قربون جيگر خودم برم كه مثل خودم تنبله! و يكم حركات لوس كردن و ... و حالا بازم اگه و اگه خيللييي مصري مي توني اون صحبت هاي اولت رو بيان كني كه پيامبر هم گاهي با هم مي خونده و ... (چرا الان؟ چون الان همسرت تو جبهه توه و بيان اين جمله ها يعني ارضاي همون حس تنبليش! يعني بهش كارت برنده رو بدي و البته الان به خودت هم مي توني كارت برنده رو بدي!)

    اتفاقي كه افتاد: كسي از موضعش كوتاه اومد؟ كسي تو بحث به درجه برتري رسيد؟ اوضاع صميميت بينتون چطوره؟





    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    این مثالت آرزوی منه که اینطوری بشم. من وقتی ناراحت میشم اصن انگار یکی گلومو میگیره نمیتونم حرف بزنم چه برسه به اینکه اینقدر شیک و قشنگ حرف بزنم.مثال ماشین کاری که من کردم: آره دیگه خوش به حالت همچین ماشینی داری البته حق هم داری اینقدر زحمت میکشی ماشینت خوب باشه.من که زیاد جایی نمیرم همینم برام خوبه.
    راستش چون ناراحت نشدم جواب راحتی هم دادم اما نمیدونم درستش چیه. فکر میکنم بد نبود همین که گفتم چون شوهرم به حرفش ادامه داد
    جوابت مورد پسند نيست چون دقيقا برعكس رفتار بالا عمل كردي و خودت رو گذاشتي تو موضع ضعف. بايد قانون برنده برنده حاكم بشه. يعني يه حرفي بزن كه همسرت نرم شه و بخواد از تو دفاع كنه نه كه بگه آها ديدي من برترم! پس يه جمله بهتر بساز.




    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    راستش بین دو کار گیر کردم:تحلیل مشکلات و سبک و سنگینی. کار کردن روی خودم. درستش اینه همزمان باشه ولی من نمیتونم دو جا تمرکز کنم
    راستش به نظر من مشكل چندان بزرگي بينتون وجود نداره! شما فقط بايد بتونين باهم ارتباط برقرار كنين و خب اين قضيه واقعا نياز به كار كردن روي خودت داره. فكر نمي كنم تو اين قضايا بتوني انتظار چنداني از هنرنمايي همسرت داشته باشي. آخه بالا بري پايين بياي ستون هاي آرامش هر خونه اي روي زن خونه استواره. پس فقط تمركزت رو بذار رو درك، همراهي، ايجاد صميمت و ... اون هم فقط با يه قانون "برنده-برنده". قبلا هم گفتم ديدت رو نسبت به همسرت عوض كن. اون رو بخشي از خودت بدون كه پيروزيش به معني پيروزي خودته.

    بازم مثال بزن و خودت برخورد درستش رو پيدا كن. بايد هي مثال بزنيم تا اصل قضيه رو هضم كني و تو زندگيت جاري بشه. با يه سري جمله هاي تئوري نميشه واسه زندگي نسخه پيچيد.

  16. 3 کاربر از پست مفید setare_000 تشکرکرده اند .

    نیکیا (پنجشنبه 28 اسفند 93), شیدا. (چهارشنبه 27 اسفند 93), شمیم الزهرا (پنجشنبه 28 اسفند 93)

  17. #30
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    شمیم جان.پس تو و شوهرت اختلاف عمیق اعتقادی ندارین.درسته؟من فکر می کردم همسرت اصلا مذهبی نیست.

    اینکه میگی دوست نداره منفعل باشی.شاید به دلیل اینه که سکوتت به طور واضحی همراه با نارضایتیه.

    نمیگم مغروری ولی اگه بیشتر روی تواضعت کار کنی شاید شوهرت از این حالت رقابت شدید در بیاد.

    من نمیگم منفعل باش.فقط میگم یه کم زنانگی،شوخ طبعی،طنازی و ملاحت رو چاشنی رفتارت کن.

    از یه مشاور شنیدم مردها ذاتا جنگنده هستند و هر کاری میکنن تا برنده شن.

    اون باید بفهمه تو توی جبهه اونی نه جبهه مخالفش.

  18. 2 کاربر از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده اند .

    شیدا. (چهارشنبه 27 اسفند 93), شمیم الزهرا (پنجشنبه 28 اسفند 93)


 
صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.