به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 51
  1. #11
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سلام چند وقت بود فکر میکردم بلاخره چی کار کردی
    ببین تو هم مثل هسرن یه سری خوبیها و حسن هاشو خوب نمی بینی و قدر نمی ونی
    مثل زحمت کشیدنهاش رو شاید دوست داره بیشتر ازش تشکر شه نه به شکل وظیفه دیده شه
    این خیلی خوبه که خودش حواسش هست بهت پول بده
    شاید بهتره یه لیست از رفتارهای خوب و بدش رو درست کنی شاید بشه بهتر راهنمایی کرد
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  2. 2 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    دختر بیخیال (شنبه 25 بهمن 93), شمیم الزهرا (شنبه 25 بهمن 93)

  3. #12
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    سلام زندگی موفق عزیزم.ممنونم به یادم بودین.
    بله من قطعا خیلی خوبیاشو نمیبینم یا حتی میبینم اما در حد لازم نیست و قدردانی کافی نداشتم و شاید داشتم اما بلد نیستم بهتر داشته باشم. تو همین مورد من همیشه ازش تشکر میکنم ولی نمیدونم چیکار کنم تا کامل بفهمه این صفت مثبتشو من قدردانم؟

    اول خوبیاشو میگم:
    بسیار اهل کار و تلاش مالی و دارای شم اقتصادی خیلی خوب و برنامه ریزی

    دست و دل باز (برای من وگرنه واسه یک کادوی کوچیک برای بقیه بیچارم میکنه)

    با محبت.

    نمیدونم این صفتو چی بذارم اسمشو! شاید این اسم خوبی باشه: مرد زندگیه. یعنی ما اینهمه مشکل و تفاوت داریم بازم داره بامن زندگی میکنه درحالی که خیلی مردا سریع طرفو طلاق میدن یا سرشونو با یک زن دیگه گرم میکنن

    در بعضی چیزا بهم توجه داره. مثلا موقع لیسانسم امتحانات میان ترم پاین ترمو میپرسید و پیگیر بود یا موقع کنکورم خیلی مشتاق قبولیمه

    اهل تفریح و گردشه و این صفتش باعث میشه خیلی موقع ها که دیگه من از زندگی بریدم حالم بهتر بشه

    به ائمه ع علاقه داره و کلا در این زمینه خیلی بهتر از زمینه های دیگه اعتقادیشه.مثلا حاضره زیارت بیاد و بهشون احترام میذاره و حتی اگه شوهر خواهرش (کاملا عقاید شیعه رو ندارن ولی تازه سید هم هستن! همش در حال مسخره کردنن. هر مناسبتی که میشه مثلا شهادت حضرت زهرا ع... یکی میره کربلا کلی مسخرش میکنن... ولی شوهر من اصلا اینطوری نیست که بماند خیلی هم احترام میذاره و حتی شده که به اون دامادشون جواب بده)

    بازم فکر میکنم اگه چیزی یادم اومد میگم

    - - - Updated - - -

    و اما بدیاش:
    پرخاشگره و همیشه موقع عصبانیت بهم فحش میده و تا قبل اینکه من برم خونه پدرم و اونا بفهمن جریانو خیلی هم به خانوادم فحش میداد که دیگه الان به اونا کاری نداره!

    انتقاد پذیر نیست

    کلا حوصله نداره من حرف بزنم ولی خودش خیلی حرف میزنه. ساعت ها حرف میزنه و من باید گوش کنم و من هیچوقت نمیتونم باهاش دردول کنم و چون خواهر هم ندارم خیلی احساس تنهایی میکنم.هربار خواستم چیزیو بهش بگم یا بعدا اینو اتو میکنه برای تحقیر کردنم یا همونجا جوری فکرو حستو جواب میده که پشیمون شی چرا باهاش حرف زدی

    بی نهایت ایرادگیره. تاحدی که فکر میکنم کلا خودشو فراموش کرده که اونم ایراد داره و منو تحت فشار میذاره. از تک تک کلماتم... در حالی که خودش قابل مقایسه با من نیست تو رعایت درست حرف زدن!

    به نماز بی اهمیته و خمس هم که کلا قبول نداره و برای احکام شرعی هم خیلی شل میگیره و حتی همون مرجعی که خودش انتخاب کرده رو هم هروفت بخواد حرفشو قبول میکنه

    بهم سخت میگیره. تو رفت و آمد ،ارتباطام. حق ندارم خودم هیچی رو انتخاب کنم. حتی لباس خودمو. باورتون شاید نشه عروسی برادرش هرچی گفتم بیا باهم بریم لباس بخریم گفت من حوصله بازار ندارم. من با مامانم رفتم حتی همونجا زنگ زدم الان نمیای فقط همین لباسو تنم ببینی که اگه دوست داشتی بخرمش گفت نه نمیام. ولی اومدم خونه گفت این چیه خریدی برو پسش بده. نمیدونین چقدر خورد شدم تا پس گرفت. حس میکنم فقط یک ابزار بدون مغزم تو این زندگی.

    منو تو هیچ زمینه قبول نداره و باهام مشورت نمیکنه و جاهایی که دیگه میخواد مثلا نظر مامانشو بپرسه از منم میپرسه که ناراحت نشم ولی براش حرف من در عمل اصن مهم نیست.حتی آشپزی که دیگه واقعا کسی نمیتونه ایراد ازم بگیره. خیلی موقع که سوالی براش در این زمینه پیش میاد حرف منو قبول نمیکنه! و میره از مامانش میپرسه!

    ابراز محبت غیر موقع رابطه حاضر نیست داشته باشیم. بارها حتی کتبی ازش خواستم. اما فایده نداشت. ما حتی دستمون به هم نمیخوره مگه اینکه رابطه بخواد!

    خیلی خودخواهه. هرچیزی فقط باید از فیلتر خودش بگذره

    با خانوادم سرسنگینه و قدر اینهمه زحمتاشونو نمیدونه

    خیلی مادیه خیلیییییی. یعنی تو هر چیزی جنبه مادیشو فقط میبینه. کسی کادو بیاره فقط قیمتشو سریع میسنجه. کسی کاری بکنه برامون سریع حساب میکنه چقدر طرف خرج کرده!موقع جهازم اینقدر اذیتم کرد که حتی تو خرید وسایل ذره ای علاقه نداشتم. هنوز بعد 3سال میگه کریستالتو نرفتی اون فلان مدل بخری!!!!! به خدا من ندیدم همچین مردی. برادرا و پدر من طفلیا اصن تو این چیزا وارد نمیشدن.

    حرفایی میزنه و دقتایی میکنه که من از یک زن خیلی سطح پایین فقط این انتظارو دارم. فلانی واسه دخترش دیدی چی کار کرد؟ دیدی شوهر فلانیو؟ چه چشای کجی داشت! اون مجسمه جهاز فلانی رو دیدی؟ اینو فکنم از دبی اون سری خریدن!
    دقیقا برعکس من ...

    مسخره کردن دیگران و تحقیرشون به خاطر ظاهر یا لباس یا رفتار که عادتشه

    بین دو دیدگاه سرگردونه. مثلا دوست داره تو خونه حتی یک لیوان آب که میخواد منو صدا بزنه و من مثل یک کارگر در خدمتش باشم. حتی لباساشو در میاره میندازه زمین من میرم برمیدارم جمع میکنم و دوست نداره من برای خودم تفریح داشته باشم یا ارتباط . اما از طرف دیگه کسی مثل مامانشو و خواهراشو خیلی میپسنده که از صبح میرن سر کارو تمام حقوقشونم میارن تو زندگی ، تنها مسافرت میرن، همش اینور اونورن بدون اینکه شوهرشون نقشی برای اجازه گرفتن یا تصمیماتشون داشته باشه! خواهر شوهر من تنها میره ماشین میخره واسه خودش! یعنی در حد یک مرد مستقله و شوهرش کلا هیچه تو زندگیش.
    از هرکدوم این فرهنگ ها اومده چیزایی که دوست داره رو انتخاب کرده و از من توقع داره. توقع ادامه تحصیل و کار و کسب در آمد و ازون طرف مثه یک خدمتکار تو خونه چشم بگمو کاراشو بکنم و هیچ نظری از خودم نداشته باشم. من فکر میکنم خودش نمیدونه کدومو بیشتر میخواد.

    عکس و فیلم هم که گفته بودم قبلا متوجه شدم میبینه اما دیگه نمیدونم چون چند ماهه تصمیم گرفتم دست به گوشیش نزنم

    بازم چیزی به ذهنم رسید میگم.

    - - - Updated - - -

    و اما بدیاش:
    پرخاشگره و همیشه موقع عصبانیت بهم فحش میده و تا قبل اینکه من برم خونه پدرم و اونا بفهمن جریانو خیلی هم به خانوادم فحش میداد که دیگه الان به اونا کاری نداره!

    انتقاد پذیر نیست

    کلا حوصله نداره من حرف بزنم ولی خودش خیلی حرف میزنه. ساعت ها حرف میزنه و من باید گوش کنم و من هیچوقت نمیتونم باهاش دردول کنم و چون خواهر هم ندارم خیلی احساس تنهایی میکنم.هربار خواستم چیزیو بهش بگم یا بعدا اینو اتو میکنه برای تحقیر کردنم یا همونجا جوری فکرو حستو جواب میده که پشیمون شی چرا باهاش حرف زدی

    بی نهایت ایرادگیره. تاحدی که فکر میکنم کلا خودشو فراموش کرده که اونم ایراد داره و منو تحت فشار میذاره. از تک تک کلماتم... در حالی که خودش قابل مقایسه با من نیست تو رعایت درست حرف زدن!

    به نماز بی اهمیته و خمس هم که کلا قبول نداره و برای احکام شرعی هم خیلی شل میگیره و حتی همون مرجعی که خودش انتخاب کرده رو هم هروفت بخواد حرفشو قبول میکنه

    بهم سخت میگیره. تو رفت و آمد ،ارتباطام. حق ندارم خودم هیچی رو انتخاب کنم. حتی لباس خودمو. باورتون شاید نشه عروسی برادرش هرچی گفتم بیا باهم بریم لباس بخریم گفت من حوصله بازار ندارم. من با مامانم رفتم حتی همونجا زنگ زدم الان نمیای فقط همین لباسو تنم ببینی که اگه دوست داشتی بخرمش گفت نه نمیام. ولی اومدم خونه گفت این چیه خریدی برو پسش بده. نمیدونین چقدر خورد شدم تا پس گرفت. حس میکنم فقط یک ابزار بدون مغزم تو این زندگی.

    منو تو هیچ زمینه قبول نداره و باهام مشورت نمیکنه و جاهایی که دیگه میخواد مثلا نظر مامانشو بپرسه از منم میپرسه که ناراحت نشم ولی براش حرف من در عمل اصن مهم نیست.حتی آشپزی که دیگه واقعا کسی نمیتونه ایراد ازم بگیره. خیلی موقع که سوالی براش در این زمینه پیش میاد حرف منو قبول نمیکنه! و میره از مامانش میپرسه!

    ابراز محبت غیر موقع رابطه حاضر نیست داشته باشیم. بارها حتی کتبی ازش خواستم. اما فایده نداشت. ما حتی دستمون به هم نمیخوره مگه اینکه رابطه بخواد!

    خیلی خودخواهه. هرچیزی فقط باید از فیلتر خودش بگذره

    با خانوادم سرسنگینه و قدر اینهمه زحمتاشونو نمیدونه

    خیلی مادیه خیلیییییی. یعنی تو هر چیزی جنبه مادیشو فقط میبینه. کسی کادو بیاره فقط قیمتشو سریع میسنجه. کسی کاری بکنه برامون سریع حساب میکنه چقدر طرف خرج کرده!موقع جهازم اینقدر اذیتم کرد که حتی تو خرید وسایل ذره ای علاقه نداشتم. هنوز بعد 3سال میگه کریستالتو نرفتی اون فلان مدل بخری!!!!! به خدا من ندیدم همچین مردی. برادرا و پدر من طفلیا اصن تو این چیزا وارد نمیشدن.

    حرفایی میزنه و دقتایی میکنه که من از یک زن خیلی سطح پایین فقط این انتظارو دارم. فلانی واسه دخترش دیدی چی کار کرد؟ دیدی شوهر فلانیو؟ چه چشای کجی داشت! اون مجسمه جهاز فلانی رو دیدی؟ اینو فکنم از دبی اون سری خریدن!
    دقیقا برعکس من ...

    مسخره کردن دیگران و تحقیرشون به خاطر ظاهر یا لباس یا رفتار که عادتشه

    بین دو دیدگاه سرگردونه. مثلا دوست داره تو خونه حتی یک لیوان آب که میخواد منو صدا بزنه و من مثل یک کارگر در خدمتش باشم. حتی لباساشو در میاره میندازه زمین من میرم برمیدارم جمع میکنم و دوست نداره من برای خودم تفریح داشته باشم یا ارتباط . اما از طرف دیگه کسی مثل مامانشو و خواهراشو خیلی میپسنده که از صبح میرن سر کارو تمام حقوقشونم میارن تو زندگی ، تنها مسافرت میرن، همش اینور اونورن بدون اینکه شوهرشون نقشی برای اجازه گرفتن یا تصمیماتشون داشته باشه! خواهر شوهر من تنها میره ماشین میخره واسه خودش! یعنی در حد یک مرد مستقله و شوهرش کلا هیچه تو زندگیش.
    از هرکدوم این فرهنگ ها اومده چیزایی که دوست داره رو انتخاب کرده و از من توقع داره. توقع ادامه تحصیل و کار و کسب در آمد و ازون طرف مثه یک خدمتکار تو خونه چشم بگمو کاراشو بکنم و هیچ نظری از خودم نداشته باشم. من فکر میکنم خودش نمیدونه کدومو بیشتر میخواد.

    عکس و فیلم هم که گفته بودم قبلا متوجه شدم میبینه اما دیگه نمیدونم چون چند ماهه تصمیم گرفتم دست به گوشیش نزنم

    بازم چیزی به ذهنم رسید میگم.

  4. کاربر روبرو از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده است .

    دختر بیخیال (شنبه 25 بهمن 93)

  5. #13
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    خصوصیات خوب زیادی داره که می تونی روش حساب کنی و
    یه سری از خصوصیات بدش رو می تونی با رفتار خودت غیر مستقیم عوضش کنی

    مثلا موقعی که یکی میاد میگه شوهر فلانی اینطوری بود بگو ولش کن ما که تو زندگیشون نیستیم بدونیم چه مشکلی دارن . بحثو عوض کن حساسیت نداشته باش
    برای کادو گرفتن برای دیگران فکر می کنم تو این شرایط پول درآوردن سخنه بهتره باهاش مدارا کنی
    اما در مورد مادی بودنش چیزی به ذهنم نمیرسه من هم این مشکلو دارم
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  6. 3 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    گیسو کمند (یکشنبه 26 بهمن 93), دختر بیخیال (شنبه 25 بهمن 93), شمیم الزهرا (شنبه 25 بهمن 93)

  7. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 24 بهمن 94 [ 17:27]
    تاریخ عضویت
    1393-12-03
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    1,915
    سطح
    26
    Points: 1,915, Level: 26
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 115 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام زهرا جان؟خوبی؟
    من تازه تاپیکاتو خوندم و دوست داشتم حرفامو بهت بگم.ببین همونطوری که خودت می دونی شما و همسرت اختلاف عقیدتی زیادی دارین ولی به نظر من می تونست زندگیت خیلی بهتر از چیزی که الان هست باشه.اینو من نمیگم به چشمم دیدم که دارم میگم.بذار برات یه داستانی رو بگم.
    داماد عمه من تقریبا یه اخلاقی داره مثل اخلاق همسر شما.شایدم بدتر ولی چنان دختر عمه من رامش کرده که حد نداره...بذار برات بگم.شمام البته هم سن وسال منی پس باهات راحتتر حرف می زنم.مثلا دادماد عمه ام یه دفعه اومدن شام خونه ما.مامانو بابام داشتن غذا درست می کردن تو آشپزخونه و زیادم برا فامیل نزدیک سخت نمیگیرن که کلی تعارف کنن باهاشون.نه...راحتن مام خیلی به اخلاق این آقا وارد نبودیم که یه دفعه بلند شد عصبانی رفت بیرون کلی سر و صدا راه انداخت که آره آدم کارگرمیاد تو خونش یه استکان چایی جلوش میذاره یه دقیقه پهلوش میشنه من یعنی اندازه کارگر واسه داییت نیستم.من دیگه اینجا نمیمونم تو هم زود حاضر شو بیا(به خانمش) همه هی سعی می کردن آرومش کنن ولی نشد با عصبانیت و ناراحتی رفت از خونه ما اونم به قهر. یا مثلا همونطوری که گفتی هرشب تو دوران دو سال عقدشون خونه خانمش میرفته طوریکه واسه راحتیش بهش کلید داده بودن دیگه. یا مثلا بربردن جهیزیه دخترعمه ام.عمه من مهمون دعوت کرده(نزدیکای خودشو) بعد مامانم میگه این اقا از در اومده تو به عمه من(شوهرعمه ام فوت کردن) گفته با صدای بلند کی به تو !!! گفته مهمون دعوت کنی سر خود؟؟؟؟؟؟!! فک کن...بعدم کلی دعوا که همه ناراحت شدنو بلند شدن اومدن خونه. یا خیلی اذیتای دیگه مثلا به دخترعمه ام میگفت تو باید خونه ما میری جوری موهاتو ببندی اندازش معلوم نشه میخوای خواهرای من بهت حسودی کنن؟؟معلوم بشه فلان می کنم بهمان میکنم..... یعنی ببین طرف خیلی اذیت می کرده ولی چنان الان رام خانمشه که حد نداره چرا؟چون خانمش شوهرداری بلده. عزیزم مثل منو شما بی هنر نیست( دارم شوخی میکنم ناراحت نشی...) ببین برای راحتی شوهرش دیگه دختر عمه ام از همون زمان نامزدیش که با قهر رفتن از خونه ما پاشو تو خونه ما نذاشت.یعنی با اهمیت به حرف همسرش نشون داد دوسش داره. با تمام فامیل خودش قطع رابطه کرد ولی با فامیل شوهرش نه..خوش و خرم رفت و آمد داشتن. خواهرشوهراش که نمی دونم شب عروسیشو داغون کردنو دعوا می کردن.گفت آبرومو بردن دلم ازشون چرکی شده.شده بود ها ولی محل نذاشت خیلی خوب رفتار کرد تا الان که قشنگ با فامیل خودشم میره و میاد و شوهرشم مشکلی نداره اونم رفت و آمد میکنه.همه از تغییر رفتارش متعجبن ولی خب دیگه... من نمیدونم دقیقا دختر عمه ام چه کارایی می کرده ولی می دونم خیلی باب میل شوهرش بوده.حرف که می زد میگفت شما درست میگین باشه هرچی شما بخوای( ولی در عمل نظر خودشم انجام میداد) خیلیییی باهاش مهربونه و بدون اجازه شم آب نمیخوره و خیلی خیلی خیلییییی از نظر ج ن س ی بهش میرسید.خیلی زیاااااد و این شده الان زندگیش.دو تا بچه داره.شوهرش 180 درجه فرق کرده و آروم داره زندگی می کنه. یعنی ببین ادم هرچقدر به قول شما مستبد و سرسخت و یکدنده و لجوج (بدتر از داماد عمه منه؟)) عوض شده اگر دخترعمه من تونست شماهم حتما میتونی. آدمه سنگ که نیست دیگه..باید بدونی چیکارکنی شما که 4 سال اونطوری بودی حالا یه سال اینطوری باش.
    1- در مورد عشق قبلیش بیخیال باش.من خیلی حساسم ولی وقتی پست خانم سرافرازو خوندم تو تاپیک شما نظرم عوض شد.خیلی قشنگ نوشته بود. درسته تو موقعیت خیلی سخته ولی با تمرین فکر کنم بتونیم.
    2- ببین ملاکا و ارزشا تغییر پذیرن.مثلا همسر خودمن قضیه خواستگاری (نه ...جلسه معارفه) با دخترداییشو که برا میگفت بهم گفت ازش پرسیدم نماز میخونی؟ گفت آره.مثل همه.معمولیم. بعد همسرم بهش برخورده اینطوری گفته و به قول خودش نظرش از همونجا منفیه منفی شده.بعد صحبتش به مامانش گفته لطفا دختر برادرتونو بیشتر بشناسین(اینو مامانش گفت بهم) ... بعد من دفتر خودمو که میخوندم در مورد نماز فقط از خودش گفته و اصلا من حرفی نزده بودم که چجوریم با اینکه اینقدر حساس بوده رو این موضوع کلا بیخیالش شده. یا مثلا من چادریم.ولی راستشو بخوای دوست داشتم بعد ازدواج چادرمو بذارم کنار چون با اجبار بابام بود. و خانواده همسر منم که ماشالا دخترم دورشون زیاده همه امروزی راه می رن یعنی من تکم تو اونا با چادرم.همسرمم اصلا این حجاب ملاک انتخاب همسرش نبوده فقط میگفته شیک باشه زننده نباشه. ولی باورت نمیشه انقدر از چادر من تعریف میکنه که من با خودم میگم خدایا شکرت چادرو خلق کردی.بهش میگم تو که چادری نمیخواستی میگه کی میگه؟

    - - - Updated - - -

    سلام زهرا جان؟خوبی؟
    من تازه تاپیکاتو خوندم و دوست داشتم حرفامو بهت بگم.ببین همونطوری که خودت می دونی شما و همسرت اختلاف عقیدتی زیادی دارین ولی به نظر من می تونست زندگیت خیلی بهتر از چیزی که الان هست باشه.اینو من نمیگم به چشمم دیدم که دارم میگم.بذار برات یه داستانی رو بگم.
    داماد عمه من تقریبا یه اخلاقی داره مثل اخلاق همسر شما.شایدم بدتر ولی چنان دختر عمه من رامش کرده که حد نداره...بذار برات بگم.شمام البته هم سن وسال منی پس باهات راحتتر حرف می زنم.مثلا دادماد عمه ام یه دفعه اومدن شام خونه ما.مامانو بابام داشتن غذا درست می کردن تو آشپزخونه و زیادم برا فامیل نزدیک سخت نمیگیرن که کلی تعارف کنن باهاشون.نه...راحتن مام خیلی به اخلاق این آقا وارد نبودیم که یه دفعه بلند شد عصبانی رفت بیرون کلی سر و صدا راه انداخت که آره آدم کارگرمیاد تو خونش یه استکان چایی جلوش میذاره یه دقیقه پهلوش میشنه من یعنی اندازه کارگر واسه داییت نیستم.من دیگه اینجا نمیمونم تو هم زود حاضر شو بیا(به خانمش) همه هی سعی می کردن آرومش کنن ولی نشد با عصبانیت و ناراحتی رفت از خونه ما اونم به قهر. یا مثلا همونطوری که گفتی هرشب تو دوران دو سال عقدشون خونه خانمش میرفته طوریکه واسه راحتیش بهش کلید داده بودن دیگه. یا مثلا بربردن جهیزیه دخترعمه ام.عمه من مهمون دعوت کرده(نزدیکای خودشو) بعد مامانم میگه این اقا از در اومده تو به عمه من(شوهرعمه ام فوت کردن) گفته با صدای بلند کی به تو !!! گفته مهمون دعوت کنی سر خود؟؟؟؟؟؟!! فک کن...بعدم کلی دعوا که همه ناراحت شدنو بلند شدن اومدن خونه. یا خیلی اذیتای دیگه مثلا به دخترعمه ام میگفت تو باید خونه ما میری جوری موهاتو ببندی اندازش معلوم نشه میخوای خواهرای من بهت حسودی کنن؟؟معلوم بشه فلان می کنم بهمان میکنم..... یعنی ببین طرف خیلی اذیت می کرده ولی چنان الان رام خانمشه که حد نداره چرا؟چون خانمش شوهرداری بلده. عزیزم مثل منو شما بی هنر نیست( دارم شوخی میکنم ناراحت نشی...) ببین برای راحتی شوهرش دیگه دختر عمه ام از همون زمان نامزدیش که با قهر رفتن از خونه ما پاشو تو خونه ما نذاشت.یعنی با اهمیت به حرف همسرش نشون داد دوسش داره. با تمام فامیل خودش قطع رابطه کرد ولی با فامیل شوهرش نه..خوش و خرم رفت و آمد داشتن. خواهرشوهراش که نمی دونم شب عروسیشو داغون کردنو دعوا می کردن.گفت آبرومو بردن دلم ازشون چرکی شده.شده بود ها ولی محل نذاشت خیلی خوب رفتار کرد تا الان که قشنگ با فامیل خودشم میره و میاد و شوهرشم مشکلی نداره اونم رفت و آمد میکنه.همه از تغییر رفتارش متعجبن ولی خب دیگه... من نمیدونم دقیقا دختر عمه ام چه کارایی می کرده ولی می دونم خیلی باب میل شوهرش بوده.حرف که می زد میگفت شما درست میگین باشه هرچی شما بخوای( ولی در عمل نظر خودشم انجام میداد) خیلیییی باهاش مهربونه و بدون اجازه شم آب نمیخوره و خیلی خیلی خیلییییی از نظر ج ن س ی بهش میرسید.خیلی زیاااااد و این شده الان زندگیش.دو تا بچه داره.شوهرش 180 درجه فرق کرده و آروم داره زندگی می کنه. یعنی ببین ادم هرچقدر به قول شما مستبد و سرسخت و یکدنده و لجوج (بدتر از داماد عمه منه؟)) عوض شده اگر دخترعمه من تونست شماهم حتما میتونی. آدمه سنگ که نیست دیگه..باید بدونی چیکارکنی شما که 4 سال اونطوری بودی حالا یه سال اینطوری باش.
    1- در مورد عشق قبلیش بیخیال باش.من خیلی حساسم ولی وقتی پست خانم سرافرازو خوندم تو تاپیک شما نظرم عوض شد.خیلی قشنگ نوشته بود. درسته تو موقعیت خیلی سخته ولی با تمرین فکر کنم بتونیم.
    2- ببین ملاکا و ارزشا تغییر پذیرن.مثلا همسر خودمن قضیه خواستگاری (نه ...جلسه معارفه) با دخترداییشو که برا میگفت بهم گفت ازش پرسیدم نماز میخونی؟ گفت آره.مثل همه.معمولیم. بعد همسرم بهش برخورده اینطوری گفته و به قول خودش نظرش از همونجا منفیه منفی شده.بعد صحبتش به مامانش گفته لطفا دختر برادرتونو بیشتر بشناسین(اینو مامانش گفت بهم) ... بعد من دفتر خودمو که میخوندم در مورد نماز فقط از خودش گفته و اصلا من حرفی نزده بودم که چجوریم با اینکه اینقدر حساس بوده رو این موضوع کلا بیخیالش شده. یا مثلا من چادریم.ولی راستشو بخوای دوست داشتم بعد ازدواج چادرمو بذارم کنار چون با اجبار بابام بود. و خانواده همسر منم که ماشالا دخترم دورشون زیاده همه امروزی راه می رن یعنی من تکم تو اونا با چادرم.همسرمم اصلا این حجاب ملاک انتخاب همسرش نبوده فقط میگفته شیک باشه زننده نباشه. ولی باورت نمیشه انقدر از چادر من تعریف میکنه که من با خودم میگم خدایا شکرت چادرو خلق کردی.بهش میگم تو که چادری نمیخواستی میگه کی میگه؟به این خوبی من چادر برام حکم پوشش برتر و داره ولی تو بخوای برداری ناراحت نمیشم.از وقتی اینطوری گفته که من محکم تر چادر سرم میکنم و خیلی خوشحالم از اینکه چادریم با اینکه اجبار بوده برام الان چون اختیاری شده و میدونم شوهرم دوست داره و این دوست داشتنشو خوب برام گفته دوست ندارم بذارمش کنار.در مورد خیلی از احکام ما چون ممکنه اجباری باشه این صدق میکنه. منم خودم یکم تو نماز صبح کاهلم ولی همسرم یه دفعه خونه ما بود بلند شد نماز بخونه منم بیدار کرد چون لاک داشتم حوصله نداشتم پاک کنم خودمو به خواب زدم که بلند نشم.به جای سرزنشو ناراحتی بلندم کرد اول کلی از خودم تعریف کرد که تو اینقد خانمی،گلی حیف از تو نیس نمازت بره بعد کلی از فضیلت نماز صبح گفت که من سریع از جام بلند شدم با خودم گفتم عجب کافر و بی دینیم من. ببین اجبار نداشته باش.اول ازش تعریف کن بعد بگو فلان کار خوبه.مطمئن باش انجام نده یکمی بهش راغب میشه.از من تنبلتر که دیگه نیست!!!فکرم نکن همین فردا که اینکارو بکنی نتیجه میگیری یکم زمان میبره.
    3- در مورد فیلمایی که میبینه ما آدما وقتی سمت گناه میریم و جلوگیری نشه غرق میشم توش.ولی یه مدت که خوب کیف کردیمو لذت بردیم خسته میشیم ازش.چون لذتش واقعی نیس.اونموقع باید لذت واقعی رو به شوهرت بچشونی تا دنبالش بره.باید مطالعه کنی در موردش.همینطوری نمیشه یکی رو از این جور چیزا دور کرد.
    4-بسه دیگه این همه نوشتم کی می خوای بخونی؟؟؟!!!! حالا باز اگه چیزی یادم اومد و اگه به ددرت خورد حتما برات میذارم امیدوارم مفید باشه برات این حرفا....
    راستی 40روز سوره یس فراموشت نشه.نذر کن بهت کمک میکنه.لااقل باعث آرامشت میشه

    - - - Updated - - -

    سلام زهرا جان؟خوبی؟
    من تازه تاپیکاتو خوندم و دوست داشتم حرفامو بهت بگم.ببین همونطوری که خودت می دونی شما و همسرت اختلاف عقیدتی زیادی دارین ولی به نظر من می تونست زندگیت خیلی بهتر از چیزی که الان هست باشه.اینو من نمیگم به چشمم دیدم که دارم میگم.بذار برات یه داستانی رو بگم.
    داماد عمه من تقریبا یه اخلاقی داره مثل اخلاق همسر شما.شایدم بدتر ولی چنان دختر عمه من رامش کرده که حد نداره...بذار برات بگم.شمام البته هم سن وسال منی پس باهات راحتتر حرف می زنم.مثلا دادماد عمه ام یه دفعه اومدن شام خونه ما.مامانو بابام داشتن غذا درست می کردن تو آشپزخونه و زیادم برا فامیل نزدیک سخت نمیگیرن که کلی تعارف کنن باهاشون.نه...راحتن مام خیلی به اخلاق این آقا وارد نبودیم که یه دفعه بلند شد عصبانی رفت بیرون کلی سر و صدا راه انداخت که آره آدم کارگرمیاد تو خونش یه استکان چایی جلوش میذاره یه دقیقه پهلوش میشنه من یعنی اندازه کارگر واسه داییت نیستم.من دیگه اینجا نمیمونم تو هم زود حاضر شو بیا(به خانمش) همه هی سعی می کردن آرومش کنن ولی نشد با عصبانیت و ناراحتی رفت از خونه ما اونم به قهر. یا مثلا همونطوری که گفتی هرشب تو دوران دو سال عقدشون خونه خانمش میرفته طوریکه واسه راحتیش بهش کلید داده بودن دیگه. یا مثلا بربردن جهیزیه دخترعمه ام.عمه من مهمون دعوت کرده(نزدیکای خودشو) بعد مامانم میگه این اقا از در اومده تو به عمه من(شوهرعمه ام فوت کردن) گفته با صدای بلند کی به تو !!! گفته مهمون دعوت کنی سر خود؟؟؟؟؟؟!! فک کن...بعدم کلی دعوا که همه ناراحت شدنو بلند شدن اومدن خونه. یا خیلی اذیتای دیگه مثلا به دخترعمه ام میگفت تو باید خونه ما میری جوری موهاتو ببندی اندازش معلوم نشه میخوای خواهرای من بهت حسودی کنن؟؟معلوم بشه فلان می کنم بهمان میکنم..... یعنی ببین طرف خیلی اذیت می کرده ولی چنان الان رام خانمشه که حد نداره چرا؟چون خانمش شوهرداری بلده. عزیزم مثل منو شما بی هنر نیست( دارم شوخی میکنم ناراحت نشی...) ببین برای راحتی شوهرش دیگه دختر عمه ام از همون زمان نامزدیش که با قهر رفتن از خونه ما پاشو تو خونه ما نذاشت.یعنی با اهمیت به حرف همسرش نشون داد دوسش داره. با تمام فامیل خودش قطع رابطه کرد ولی با فامیل شوهرش نه..خوش و خرم رفت و آمد داشتن. خواهرشوهراش که نمی دونم شب عروسیشو داغون کردنو دعوا می کردن.گفت آبرومو بردن دلم ازشون چرکی شده.شده بود ها ولی محل نذاشت خیلی خوب رفتار کرد تا الان که قشنگ با فامیل خودشم میره و میاد و شوهرشم مشکلی نداره اونم رفت و آمد میکنه.همه از تغییر رفتارش متعجبن ولی خب دیگه... من نمیدونم دقیقا دختر عمه ام چه کارایی می کرده ولی می دونم خیلی باب میل شوهرش بوده.حرف که می زد میگفت شما درست میگین باشه هرچی شما بخوای( ولی در عمل نظر خودشم انجام میداد) خیلیییی باهاش مهربونه و بدون اجازه شم آب نمیخوره و خیلی خیلی خیلییییی از نظر ج ن س ی بهش میرسید.خیلی زیاااااد و این شده الان زندگیش.دو تا بچه داره.شوهرش 180 درجه فرق کرده و آروم داره زندگی می کنه. یعنی ببین ادم هرچقدر به قول شما مستبد و سرسخت و یکدنده و لجوج (بدتر از داماد عمه منه؟)) عوض شده اگر دخترعمه من تونست شماهم حتما میتونی. آدمه سنگ که نیست دیگه..باید بدونی چیکارکنی شما که 4 سال اونطوری بودی حالا یه سال اینطوری باش.
    1- در مورد عشق قبلیش بیخیال باش.من خیلی حساسم ولی وقتی پست خانم سرافرازو خوندم تو تاپیک شما نظرم عوض شد.خیلی قشنگ نوشته بود. درسته تو موقعیت خیلی سخته ولی با تمرین فکر کنم بتونیم.
    2- ببین ملاکا و ارزشا تغییر پذیرن.مثلا همسر خودمن قضیه خواستگاری (نه ...جلسه معارفه) با دخترداییشو که برا میگفت بهم گفت ازش پرسیدم نماز میخونی؟ گفت آره.مثل همه.معمولیم. بعد همسرم بهش برخورده اینطوری گفته و به قول خودش نظرش از همونجا منفیه منفی شده.بعد صحبتش به مامانش گفته لطفا دختر برادرتونو بیشتر بشناسین(اینو مامانش گفت بهم) ... بعد من دفتر خودمو که میخوندم در مورد نماز فقط از خودش گفته و اصلا من حرفی نزده بودم که چجوریم با اینکه اینقدر حساس بوده رو این موضوع کلا بیخیالش شده. یا مثلا من چادریم.ولی راستشو بخوای دوست داشتم بعد ازدواج چادرمو بذارم کنار چون با اجبار بابام بود. و خانواده همسر منم که ماشالا دخترم دورشون زیاده همه امروزی راه می رن یعنی من تکم تو اونا با چادرم.همسرمم اصلا این حجاب ملاک انتخاب همسرش نبوده فقط میگفته شیک باشه زننده نباشه. ولی باورت نمیشه انقدر از چادر من تعریف میکنه که من با خودم میگم خدایا شکرت چادرو خلق کردی.بهش میگم تو که چادری نمیخواستی میگه کی میگه؟به این خوبی من چادر برام حکم پوشش برتر و داره ولی تو بخوای برداری ناراحت نمیشم.از وقتی اینطوری گفته که من محکم تر چادر سرم میکنم و خیلی خوشحالم از اینکه چادریم با اینکه اجبار بوده برام الان چون اختیاری شده و میدونم شوهرم دوست داره و این دوست داشتنشو خوب برام گفته دوست ندارم بذارمش کنار.در مورد خیلی از احکام ما چون ممکنه اجباری باشه این صدق میکنه. منم خودم یکم تو نماز صبح کاهلم ولی همسرم یه دفعه خونه ما بود بلند شد نماز بخونه منم بیدار کرد چون لاک داشتم حوصله نداشتم پاک کنم خودمو به خواب زدم که بلند نشم.به جای سرزنشو ناراحتی بلندم کرد اول کلی از خودم تعریف کرد که تو اینقد خانمی،گلی حیف از تو نیس نمازت بره بعد کلی از فضیلت نماز صبح گفت که من سریع از جام بلند شدم با خودم گفتم عجب کافر و بی دینیم من. ببین اجبار نداشته باش.اول ازش تعریف کن بعد بگو فلان کار خوبه.مطمئن باش انجام نده یکمی بهش راغب میشه.از من تنبلتر که دیگه نیست!!!فکرم نکن همین فردا که اینکارو بکنی نتیجه میگیری یکم زمان میبره.
    3- در مورد فیلمایی که میبینه ما آدما وقتی سمت گناه میریم و جلوگیری نشه غرق میشم توش.ولی یه مدت که خوب کیف کردیمو لذت بردیم خسته میشیم ازش.چون لذتش واقعی نیس.اونموقع باید لذت واقعی رو به شوهرت بچشونی تا دنبالش بره.باید مطالعه کنی در موردش.همینطوری نمیشه یکی رو از این جور چیزا دور کرد.
    4-بسه دیگه این همه نوشتم کی می خوای بخونی؟؟؟!!!! حالا باز اگه چیزی یادم اومد و اگه به ددرت خورد حتما برات میذارم امیدوارم مفید باشه برات این حرفا....
    راستی 40روز سوره یس فراموشت نشه.نذر کن بهت کمک میکنه.لااقل باعث آرامشت میشه
    ویرایش توسط nazi1371 : پنجشنبه 21 اسفند 93 در ساعت 10:55

  8. 2 کاربر از پست مفید nazi1371 تشکرکرده اند .

    نیکیا (جمعه 22 اسفند 93), شمیم الزهرا (پنجشنبه 21 اسفند 93)

  9. #15
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    سلام عزیزم

    شمیم جان اغلب موارد معایبی که گفتی به حمدلله توی تمام آقایون مشترکه و دیگه استثنائ هایی هستند که این خصوصیات رو ندارند.

    خانمی توجهت رو از روی همسرت بردار .اینی که دارم می گم کار راحتی نیست . یعنی باید خودت رو به مرحله ای برسونی که وقتی نقصی توی همسرت می بینی به جای اینکه عصبی بشی براش ناراحت بشی که چرا نمی تونه به عنوان یک انسان فرهیخته این خصوصیت بد را نداشته باشه.

    ذهنت رو از چراها آزاد کن به جاش روی رفتار خودت تمرکز کن.

    همسرت رو با کاستی هاش بپذیر .

    این زندگیه تو هست توی طلاق آب نبات پخش نمی کنند پس بهتره تمام ذهن و فکرت این باشه که من شرایط زندگیم این هست چگونه می تونم در این شرایط بهترین استفاده رو ببرم و به آرامش و رضایت برسم.

    بهترین راه کنترل روی احساساتت هست سعی کن اونها رو شناسایی کنی .به وجود اومدن احساس هیچ اشکالی نداره زملنی که احساس روی رفتار شما تاثیر می ذاره اینجا مشکل سازه .باید اونها رو کنترل کنی.

    مثلا موقعی که همسرت به اشتباه سر شما داد می کشد شما عصبی می شوید و یا خشمگین چرا؟
    باید علت خشمگین شدنتون رو شناسایی کنی شاید چون حس می کنی اون حق نداره شما رو تحقیر کنه خوب تحقیر کردن کی روی ما آدم ها تاثیر می ذاره وقتی از عدم اعتماد به نفس رنج می بریم خوب اگر اونقدر اعتماد به نفس پیدا کنی در چنین شرایطی برای همسرت ناراحت می شی که چرا اینقدر احساس ضعف داره که با داد کشیدن می خواد برتری خودش رو به اثبات برسونه. و سعی می کنی در اون حالت بهترین کار رو برای اینکه آروم بشه انجام بدی.

    خودت رو دوست داشته باش و سعی کن نواقصت رو بر طرف کنی.
    مهم تر اینکه وقتی محبت می کنی در پی پاسخ نباش .بلکه به خاطر رضایت از عملکرد خودت به دیگران محبت کن.

    دختر خاله و xو y دیگه نباید برای شما مهم باشه سعی کن احساست را مثل بالا مواقع برخورد به چنین حالت هایی شناسایی کنی وعلت یابی و به همون طریق کنترلش کنی و ضعف هات رو شناسایی کنی.

  10. 2 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    شیدا. (پنجشنبه 21 اسفند 93), شمیم الزهرا (پنجشنبه 21 اسفند 93)

  11. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 فروردین 96 [ 14:28]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    6,459
    سطح
    52
    Points: 6,459, Level: 52
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 79.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    305

    تشکرشده 406 در 145 پست

    Rep Power
    49
    Array
    سلام
    وقتي داشتم مشكلاتت رو مي خوندم احساس مي كردم چقدر شبيه زندگي پدر و مادر خودمه!
    مادري كه معمولا منفعلانه برخورد مي كنه و يه سري عقايد خاص داره كه با وجودي كه زياد در موردشون صحبت نمي كنه ولي بر اساس همون ها رفتار مي كنه ... و من خيلي وقت ها مي خوام كه مادرم تو جمع ها اظهار نظر نكنه! با اينكه كاملا مي دونم كه براي زندگيش از جون و دل مايه گذاشته و حتي هميشه همه كارهاي خونه رو به تنهايي به دوش كشيده تا همسر خسته ش حتي يه ليوان آب براي خودش نريزه! يا بچه هاش فقط به درس هاشون برسن و پيشرفت كنن.
    و پدري كه از دست رفتارها و طرز فكر همسرش خسته ست. بريز و بپاش و دعوا و انتظار نوكري از همسرش ... حرفاي زيادي كه با خودش از بيرون آورده و همسرش بايد با حالت تعجب و خوشحال و ... نسبت به صحبت هاش واكنش نشون بده ولي خودش حرفي نزنه چون مطمئنا موزد تمسخر قرار مي گيره ...

    خيلي خوشحالم كه اين تاپيك رو خوندم چون زماني كه مادرم رو پيش مشاور برده بودم و مشاور به من گفت كه مادرم مثل خود من فرد باهوشيه حرفش رو باور نداشتم! و من تا به اين سن تصورم اين بود كه مادرم بهره هوشي پاييني داره كه انقدر منفعلانه برخورد مي كنه!

    ببين اينجاي زندگي ما ٣٠ سال آينده تو و همسرته! جايي كه پدرم از اين تصور كه بتونه همسرش رو تغيير بده دراومده و به دلخوشي هاي ديگه خارج از خونه رسيده ...

    من اصلا رفتارهاي همسرت رو تاييد نمي كنم ولي اينجا كه روي صحبتم با شماست بايد بگم كه يه سري رفتارهايي داري كه هر مردي رو فراري ميده!
    اين رو مطمئن باش كه همسرت هم به اندازه تو توي اون زندگي تنهاست!

    تا حالا به اين فكر كردي كه چرا همسرت از اصلاح خشك مذهب برات استفاده مي كنه؟ يا اينكه به چه فردي منفعل ميگن؟!
    اگه دوست داشتي يكم بيشتر باهم حرف بزنيم و در واقع از موضع فردي كه شايد بيشتر به زبان گوياي همسرت بشه تشبيهش كرد، جواب اين سوالاتم رو بده ان شاالله با هم بيشتر صحبت مي كنيم ..

  12. 3 کاربر از پست مفید setare_000 تشکرکرده اند .

    tanhaman (جمعه 22 اسفند 93), اثر راشومون (پنجشنبه 21 اسفند 93), شمیم الزهرا (پنجشنبه 21 اسفند 93)

  13. #17
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    سلام دوستان عزیزم.
    فکر نمیکردم که این تایپیک دیگه بالا بیاد که نازی عزیز زحمت کشیدن.

    ممنونم از همتون. متاسفانه باز رفتم تو فاز منفی و یک هاله پر رنگ دور خودم کشیدم برای همین حتی تایپیک زدن رو بیفایده میددیمو ادامه ندادم...

    ممنونم نازی جان. بله منم دو مورد از تغییرات اساسی آقایون در اقوام دیدم و میدونم اون خانم ها خیلی خیلی از من بهترن.

    بی نهایت عزیزم من همش سعی میکنم خیلی چیزارو مثل یک اصل بپذیرم اما متاسفانه یا خوشبختانه فکر اینکه یک کودک معصوم تو این فضا بخواد رشد کنه دوباره ذهن منو به طلاق سوق میده...

    ستاره عزیز خیلی خوشحال شدم برام پست گذاشتی و البته ناراحت که ممکنه زندگی من هم شبیه خانواده عزیز شما بشه...

    درقبال خشک مذهب که گفتین به کی میگن؟ من خودم به افرادی که دین رو فراتر از حدی که گفته شده میرن میگفتم. اما همسر من هرکس که در حد دین باشه خشک مذهب حساب میکنه... فکر میکنم دقیقترش مناسب سایت های تخصصی اعتقادی باشه چون هر دوی ما ممکنه یک جور فکر کنیم و هر کدوم هم مطمئن باشیم درست میگیم.

    من انفعالم برای فرار از عصبی نشدن همسرمه. انگار هردومون عادتمون شده و هربار که غیر این باشه همسرم نمیتونه تحمل کنه.

    راستش همونطور که اول گفتم حال روحی خوبی ندارم و نمیدونم چی اصن بگم.
    شما هر چیزی که صلاح میدونین ممکنه بهم کمک کنه خیلی لطف میکنین بگین.

    فراموش کردم بگم هر رفتاری که فکر میکنین من دارم و یا مادر عزیزتون داشتن و اشتباهه و به قول شما باعث فراری دادن مرد میشه هم بهم بگین.
    بله منم کاملا حس میکنم همونقدر که من تنهام همسرم هم تنهاست...
    ویرایش توسط شمیم الزهرا : پنجشنبه 21 اسفند 93 در ساعت 18:30

  14. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 فروردین 96 [ 14:28]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    6,459
    سطح
    52
    Points: 6,459, Level: 52
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 79.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    305

    تشکرشده 406 در 145 پست

    Rep Power
    49
    Array
    خب من يه مثال مي زنم كه يه درك كلي از معني اين كلمه ها رو برسونم: خشك، منفعل، مستقل


    ببين همسر من به خواننده هاي خارجي علاقه داره در صورتي كه من عادت دارم معمولا آهنگ هاي ايراني گوش بدم. اون ميگه كه از خواننده ايكس خيلي خوشش مياد. و اما برخورد من اگه هركدوم از شخصيت هاي بالا باشم؛
    ١) فرد خشك: من از موضوعي كه همسرم بيان ميكنه اطلاعات چنداني ندارم و كل ذهنيتم بر اساس چندتا جمله اي كه شايد از جمع هاي دوستان منتخبم شنيده باشم، خلاصه ميشه.
    بنابراين مي گم اينا اصلا معلوم نيست چي ميگن به چه دردي مي خوره؟ اينا همشون با اون كليپ هاشون معلومه اون دنيا چه جايگاهي دارن و ...
    ٢) فرد منفعل: اين فرد دو تا واكنش مي تونه نشون بده يكي اين كه همسرش رو حتما تاييد كنه و دوم اينكه هيچ اظهار نظري نكنه و فقط شنونده باشه.
    ٣) فرد مستقل: من اطلاعاتي از موضوع مورد نظر دارم. نظرات مخالف و موافق رو تا حدي مي دونم و الان مي تونم موضوع رو به چالش بكشم.
    بنابراين ميگم خواننده ايكس شايد صداش خوب باشه ولي انقدر كليپ هاش درهمه كه به آدم حس بدي ميده.




    قرار نيست من تو نقش يه آدم مستقل نظرم رو به همسرم تحميل كنم ولي لااقل انقدري نشون دادم كه قدرت جمع آوري اطلاعات، تجزيه تحليل و اظهار نظر دارم.
    وقتي همسرتون شما رو خشك مذهب خطاب مي كنه منظورش اين نيست كه واجبات رو انجام ندين! بلكه منظورش اينه كه فقط از اسلام نخونده باشي و هي بگي اسلام خوبه. شما بايد از دين هاي ديگه هم اطلاعات داشته باشي. نظرات مختلف موافق و مخالف رو تا حدي شنيده باشي. بدوني كه الان تو دنيا بحث روز در مورد اسلام چيه. و در نهايت قدرت تجزيه تحليل داشته باشي.




    البته من قبول دارم كه بعضي اوقات اين مردها هستن كه چنان از موضع قدرت برخورد مي كنن و رفتارهاي تحقير آميز دارن كه تو رو مي فرستن تو موضع دفاعي و نتيجه ش معمولا ميشه برخورداي انفعالي و يا نهايتا جنگ و جدل.
    پس اين رو هم بدون كه شما مقصر صرف نيستي! ولي از اونجايي كه زني و من به شدت اعتقاد دارم كه كيفيت هر رابطه اي توسط زن تعيين ميشه، بنابراين بايد نهايت هنرت رو به خرج بدي كه مستقلانه رفتار كني.
    خيلييييي هم سخته ها به خصوص در مقابل مردي كه تا مدت ها به اين شيوه رفتاري باهاش عادت كردي. ولي مي تونيم از اول با مثال هاي خيلي كوچيك شروع كنيم. الان يه مثال كوچيك تو اين زمينه از زندگيتون بزن و برخورد خودت و همسرت رو سعي كن بررسي كني.

    - - - Updated - - -

    خب من يه مثال مي زنم كه يه درك كلي از معني اين كلمه ها رو برسونم: خشك، منفعل، مستقل


    ببين همسر من به خواننده هاي خارجي علاقه داره در صورتي كه من عادت دارم معمولا آهنگ هاي ايراني گوش بدم. اون ميگه كه از خواننده ايكس خيلي خوشش مياد. و اما برخورد من اگه هركدوم از شخصيت هاي بالا باشم؛
    ١) فرد خشك: من از موضوعي كه همسرم بيان ميكنه اطلاعات چنداني ندارم و كل ذهنيتم بر اساس چندتا جمله اي كه شايد از جمع هاي دوستان منتخبم شنيده باشم، خلاصه ميشه.
    بنابراين مي گم اينا اصلا معلوم نيست چي ميگن به چه دردي مي خوره؟ اينا همشون با اون كليپ هاشون معلومه اون دنيا چه جايگاهي دارن و ...
    ٢) فرد منفعل: اين فرد دو تا واكنش مي تونه نشون بده يكي اين كه همسرش رو حتما تاييد كنه و دوم اينكه هيچ اظهار نظري نكنه و فقط شنونده باشه.
    ٣) فرد مستقل: من اطلاعاتي از موضوع مورد نظر دارم. نظرات مخالف و موافق رو تا حدي مي دونم و الان مي تونم موضوع رو به چالش بكشم.
    بنابراين ميگم خواننده ايكس شايد صداش خوب باشه ولي انقدر كليپ هاش درهمه كه به آدم حس بدي ميده.




    قرار نيست من تو نقش يه آدم مستقل نظرم رو به همسرم تحميل كنم ولي لااقل انقدري نشون دادم كه قدرت جمع آوري اطلاعات، تجزيه تحليل و اظهار نظر دارم.
    وقتي همسرتون شما رو خشك مذهب خطاب مي كنه منظورش اين نيست كه واجبات رو انجام ندين! بلكه منظورش اينه كه فقط از اسلام نخونده باشي و هي بگي اسلام خوبه. شما بايد از دين هاي ديگه هم اطلاعات داشته باشي. نظرات مختلف موافق و مخالف رو تا حدي شنيده باشي. بدوني كه الان تو دنيا بحث روز در مورد اسلام چيه. و در نهايت قدرت تجزيه تحليل داشته باشي.




    البته من قبول دارم كه بعضي اوقات اين مردها هستن كه چنان از موضع قدرت برخورد مي كنن و رفتارهاي تحقير آميز دارن كه تو رو مي فرستن تو موضع دفاعي و نتيجه ش معمولا ميشه برخورداي انفعالي و يا نهايتا جنگ و جدل.
    پس اين رو هم بدون كه شما مقصر صرف نيستي! ولي از اونجايي كه زني و من به شدت اعتقاد دارم كه كيفيت هر رابطه اي توسط زن تعيين ميشه، بنابراين بايد نهايت هنرت رو به خرج بدي كه مستقلانه رفتار كني.
    خيلييييي هم سخته ها به خصوص در مقابل مردي كه تا مدت ها به اين شيوه رفتاري باهاش عادت كردي. ولي مي تونيم از اول با مثال هاي خيلي كوچيك شروع كنيم. الان يه مثال كوچيك تو اين زمينه از زندگيتون بزن و برخورد خودت و همسرت رو سعي كن بررسي كني.

  15. 3 کاربر از پست مفید setare_000 تشکرکرده اند .

    tanhaman (جمعه 22 اسفند 93), نیکیا (جمعه 22 اسفند 93), شمیم الزهرا (جمعه 22 اسفند 93)

  16. #19
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    چقدر دارین جالب مطلبو پیش میبرین ستاره جان.ممنونم

    بله اما من حتی با بیان مستقل هم موجب عصبانیت همسرم میشم. باید چیکار کنم؟برای همین به انفعال پناه میبرم
    میتونم براتون مثال بزنم اما از ذکر موضوع خودداری میکنم چون تمام این حرفها حالت شبهه داره و ممکنه خوانندگان این تایپیک رو گمراه کنه:

    موضوعی رو همسرم بارها عنوان میکنه که من دقیقا تو همین موضوع واقعا مطالعه داشتم و مثه روز اشتباه بودن حرفاش برام روشنه و من بدون اغراق تو این 4سالو نیم زندگی که با همسرم داشتم ایشون نه یه کلمه کتاب خوندن نه کلاسی رفتن نه هیچ کاری. فقط از همنشینی با افرادی منفی استفاده میکنن که از اقوام و هم دوستانشون هستن.

    من در قبال مورد بالا دو واکنش تا به حال بروز دادم (شاید 10 بار این موضوعو همسرم مطرح کردن):
    اولینش سکوته. اما همسرم راضی نمیشه و میخواد من تاییدش کنم که من نمیتونم چیزی که مطمئنم اشتباهه به دروغ تایید کنم.
    این میشه که طفره میرم و سعی میکنم جو رو تغییر بدم

    دومین حرف زدنه مستقلانس. خب من تا میخوام بگم که فلان موردی که گفتی به این شکله که فلان جا اینجوری اومده اما چون فلان جا به این دلیل اینجوری اومده برای خیلی ها اینطوری جا افتاده!!!!! (ببخشید واقعا جملم ازین بیشتر نمیشد سانسورش کنم!)
    سریعا داغ میکنه و شروع میکنه هزار تا توهمت بهم زدن: تو هیچی حالیت نیست، تو ...
    و آخرش هم میگه آخرین بارت باشه وقتی دارم اطلاعاتتو زیاد میکنم حرف میزنی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    اینجا که میرسه من موقعیت بعدی که سکوت میکنم و اعتراض میکنه همین حرفشو یادآوری میکنم که این خواسته خودت بوده من حرف نزنم اما در کمال ناباوری میگه نه اون موردش فرق داشتو سفسطه میکنه.

    خب کار درست چیه؟ ما بچه هم داشته باشیم همینجوری میشه...

    در قبال فرمایشتون که اطلاع فقط از همون که قبول داری نباید داشته باشی (البته مطمئنا منظور شما خیلی ظریفتر بوده از کلیات. چون کلیاتو اتفاقا من روال درسی که برای اعتقادم خوندم این بود که مخالفان رو هم بخونیم و نقدشون هم بکنیم.)

    بله خب من هیچوقت نرفتم از منبعی غیر منبعی که اصلاح شدست حرف مخالف بخونم. اونم به این خاطر که از خودم مطمئن نیستم و میترسم رو فکرم تاثیر بذاره
    من کسی نبودم که از وقتی چشم باز کردم همه چی معنوی بوده و یاد خدا جاری! و از اول سعی کنم که بندگی خدارو کنم. من هیچ بودم خدا دستمو گرفت... برای تک تک هرچی دارم زحمت کشیدم برای همین نمیتونم به این راحتی ریسک کنم. من کسی بودم که اصن بی پروا دوست داشتم گناه کنم... خب الان با تمام وجود میخوام خودمو حفظ کنم نمیتونم در معرض هر چیزی قرار بدم و خودمو دورتر ازینی که هستم کنم.
    نمیدونم تونستم منظورمو بگم؟

    خیلی رنج میبرم که دوست دارم همسرم حداقل یه مدت نباشه...
    واقعا خستم دلم میخواد حداقل چند روز تنها باشم اما اصلا امکانش نیست...

    ستاره خانم گفتین رفتارایی دارم که هر مردی رو فراری میده. میشه بهم بگین؟


    ممنونم از وقتی که برام میذارین
    ویرایش توسط شمیم الزهرا : جمعه 22 اسفند 93 در ساعت 05:04

  17. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1390-1-22
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    6,450
    سطح
    52
    Points: 6,450, Level: 52
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    31

    تشکرشده 43 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    تاپیک شما رو الان دیدم وسریع اونو مرور کردم،در بین نظریات دوستان نظر ستاره خانم رو با اون تجربه خاصشون بیشتر می پسندم،سایت همدردی رو خیلی دوست دارم و مواقع دلتنگی به اون سر میزنم ،اما یه مشکل توی نوشته های دوستان تو این سایت خیلی به چشم می خوره(البته به نظر این حقیر )و اون هم موعظه و پند واندرز به جای ارایه راه حلهای علمی و منطبق بر تحلیل رفتاری افراد در گیر در ماجرا.مساءلی که شمااشاره کردین در مورد اختلاف عقیده و دین ومذهب و.....میتواند سرپوشی باشد بر مشکلات واختلافاتی که ریشه در جای دیگری دارد(بیچاره دین ومذهب).دوست عزیز شما تا بحال به یک متخصص حاذق مراجعه کردیدجهت مشاوره،شما ازمون شخصیت داده اید؟شما در حد اطلاعات خودتان شخصیت خود وهمسرتون رو انالیز کردین؟بر خلاف 10-20 سال پیش الان امکانات خوبی در جامعه برا حل و به نتیجه رسیدن توی تعیین تکلیف وتصمیم به ادامه ویا عدم ادامه وجود دارد،به گفته خودتان چهارونیم سال از زندگیتون رو حروم کردین مطمءن باشید 45سال بقیه هم همین خواهد بود جز اینکه راهی صحیح وقاطع رو برگزینید،و این را بدانید که متاسفانه فرصت زندگی را فقط یک بار به ادمها داده اند،البته توی این صحبتها همسر شما هم مد نظر من میباشد.





















    ط









    9

  18. کاربر روبرو از پست مفید tanhaman تشکرکرده است .

    شمیم الزهرا (جمعه 22 اسفند 93)


 
صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:22 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.