به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 62
  1. #21
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 06 شهریور 94 [ 22:29]
    تاریخ عضویت
    1393-11-05
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    333
    سطح
    6
    Points: 333, Level: 6
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 20 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام باران جان دیروز تاپیکت رو دیدم و خیلی به مشکلت فکر کردم که یه هو یادم افتاد به بالهای صداقت عزیز که یه روزی مشکلش خیلی به تو شبیه بودو در آستانه ی طلاق ولی تونست با تدبیر از پسش بر بیاد و الان هم شکر خدا با همسرش زندگی شیرینی داره
    به نظرم وقت بزار و بخون میتونه برای حل مشکلت الهام بخش باشه
    عنوان یکی از تاپیک های اصلیش این بود

    هم اکنون نیازمند یاری شما هستم

    سرچ بزنی چیزای بیشتری هم پیدا می کنی
    من نتونستم روند ترمیم زندگیش رو پیدا کنم و برات بزارم ولی چند سال قبل خونده بوددمش و یادمه که تونست زندگیش رو خیلی خوب مدیریت کنه
    ویرایش توسط یامین : شنبه 25 بهمن 93 در ساعت 15:32

  2. کاربر روبرو از پست مفید یامین تشکرکرده است .

    باران 93 (شنبه 25 بهمن 93)

  3. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 اسفند 93 [ 19:26]
    تاریخ عضویت
    1393-11-17
    نوشته ها
    38
    امتیاز
    496
    سطح
    9
    Points: 496, Level: 9
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    31

    تشکرشده 29 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان خوبم نمیدونید چقد ممنونم ازتون که پاسخ دادید ازصمیم دل براتون دعا میکنم الان خیلی نیازدارم به کمک وراهنمایی خیلی تحت فشارم نمیتونم بیشترازاین بلاتکلیف بمونم

    راستش یکی ازایرادهای من اینه که فن بیان خوبی ندارم خیلی عادت به اختصارگویی دارم من فکرمیکنم چون من خیلی توضیح ندادم این سوء تفاهم پیش اومده که من دچارخودبرتربینی ام وبودم نسبت به همسرم درحالی که اصلا اینطورنیست حالا یه کم راجب خودم وهمسرم بیشترتوضیح میدم تا موضوع روشن تربشه:
    خصوصیات اخلاقی من : من اعتماد به نفسم پایینه وشاید یکی ازدلایلی به این آقا بله گفتم همین بود یعنی خودم ودست پایین گرفتم الان همه ی اطرافیان بهم میگن اون موقعی که توبله گفتی همه ما متعجب شدیم تودلمون گفتیم توحیف بودی چرابااین آدم ازدواج کردی! من اون موقع خیلی دوست داشتم ازدواج کنم البته وقتی همسرم اومد خواستگاری ودیدمش واقعا به دلم نشست قیافه وتیپ خوبی داره وسرسنگین بودنش برام جذابیت خاصی داشت(اینجام یکی ازایرادهام که بهم میگن اینه که توظاهربینی)من هم ظاهرخیلی خوبی دارم ودرواقع من رو با افتخاربه اقوامشون نشون میدادن که مادختری با این کمالات برای پسرمون گرفتیم گاهی وقتا با خودم فکرمیکنم اینها آدمایی ان که واسه دیگران زندگی میکنن.واما ازایرادهای دیگه ام اینکه حساس وزودرنج ام وخیلی زود ازدستش ناراحت میشدم واینکه زودم عصبانی میشم اما اون ده برابربیشترازمن!
    واما همسرم:همسرم سربازی ام نرفته .خیلی زود دادوفریاد راه مینداخت یک ماه بعد ازعقدمون عقد پسرعمه اش بود سراینکه من نیم ساعت دیرحاضرشدم آنچنان دادوفریادهایی سرم میکشید که فقط دستام وگذاشته بودم روی گوشام .خیلی تو خرج کردن دست ودلبازنبود .خانواده اش هرکاری میکردن میگفت عیبی نداره تو مراعات کن مثلا توتحصیلکرده ای به اسم اینکه اونا نمیفهمن توعاقلی من باید همه چیو تحمل میکردم وباید به روم نمی آوردم مادرش وقتی بهم بی احترامی میکرد همسرم ازمن توقع داشت هم چنان برم ومادرشوهرم وبغل کنم واین قضیه تموم شه
    من اشتباهات رفتاری زیادی داشتم اوایل عقدمون جلوش گارد گرفته بودم محکم جلوش وایمیسادم مثلا اونجا که سرم داد وفریاد کشید خیلی محکم بهش گفتم تو حق نداری سرمن داد بزنی ما هرروزمشاجره داشتیم من که خسته شده بودم ازاین مشاجرات تصمیم گرفتم رویه ام وعوض کنم غافل ازاینکه این رویه خیلی بدترازرویه قبل بود سعی کردم خیلی جاها باهاش کناربیام اما ازاون ور بوم افتادم روزبه روزتوسری خورترشدم واون هم شدت رفتاراش بیشتریعنی هرروزبیشترمنو می کشید پایین روز به روزافسرده ترشدم واون ازمن فراری تریعنی هرموقع باهاش حرف میزدم درحال گریه بودم چون احساس میکردم همه چیزم داره ازم گرفته میشه عزت نفسم ارزشم غرورم...

    سلام واحد جان

    ممنون ازراهنمایی تون من اصلا هیچ وقت مدرک رومعیاربرتری انسان ها ندونستم اگه اینطوربود هیچ وقت بااین آدم ازدواج نمیکردم وهیچ وقت هم به همسرم نه عنوان کردم نه به روش آوردم میدونید چرا؟ برادرمن هم تحصیلاتش همینه اما خیلی با شخصیته همه بهش احترام میذارن سه سال ازهمسرم بزرگتره خیلی پخته وعاقلانه رفتارمیکنه ومن که برادرم رو دیده بودم اصلا به تحصیلات اعتقاد نداشتم چه بسا مردهای تحصیلکرده ای که چه رفتارهای ناشایستی دارن منظورمن ازبرتری نوع طرزفکر نحوه برخورد با مسائل درک وفهم واین جورچیزها بود من تواین مدت همه اشتباهات خودم روبررسی کردم اما اون چی؟ آیا همه تقصیرها گردن منه؟ به دوستم گفته بود خانواده اش باید زنگ بزنن وعذرخواهی هم بکنن که تواین مدت زنگ نزدن آخه چه ربطی داره یه مرد اگه نامزدش وبخواد میاد بهش سرمیزنه چه ربطی به خانواده داره؟؟؟این رفتارها چه معنی داره؟
    دررابطه بادوستم باید خدمتتون عرض کنم قبل ازاین 5ماه میدونید چه بلاهایی سرم آورد مدام سرهرچیزی قهرمیکرد وهمیشه من باید زنگ میزدم اون اواخرمدام منو تهدید به طلاق میکرد بارآخری که ازپیشم رفت گفت آدمت میکنم الان بعداز5ماه آیا من باید برم سراغش؟؟؟؟؟آیا این معنی رو نمیده که اون پیش خودش فکرکنه ازاین به بعد 5ماه ولش کنم آخرخودش میاد سراغم!!! راجب کرم باید عرض کنم من اصلا آدمی نیستم که زیاد اهل خرج کردن باشم قضیه اش اینه که من ازقسمت پایین تنه یه کم پرم(البته خیلی کم)یه چندباری خودش غیرمستقیم بهم گفت توازهمه لحاظ کاملی ازپایین تنه هم یه خورده لاغرشی دیگه بهترین بهترینی من این کرم هم که واسه لاغری موضعی بود به خاطراون گرفتم قبلش هم بهش با خوشحالی گفتم که یه کرم پیدا کردم واسه همین منظوراما واسه خریدش چون یه کم خسیسه خودم خریدم که ناراحت نشه البته میدونم اشتباه کردم باید ازخودش میخواستم اما یه خورده بی انصافی کرد من به خاطراون اینکارو کردم

    کیانای عزیزم سلام

    چه خوب که اومدی ممنون که برات انقد مهم ام حضورت وراهنمایی هات بهم دلگرمی میده
    کیانا جان حرفایی که راجب مطالعه زدی خیلی خوب بود صد در صد قبول دارم واحسنت به شما
    همسرم تیپ وقیافه خوبی داره من دانشگاه تهران درس خوندم اون هیچ برتری نسبت به من نداشت فقط نمیدونم چرا دوسش داشتم ودارم یه بارنشد یه حرکتی بکنه بگم :همسرم خیلی معرفت به خرج دادی همیشه این من بودم که بهش محبت میکردم گذشت میکردم به روم نمی آوردم وخیلی چیزای دیگه خیلی جاها اون به من میگفت چقد فلان جا بزرگواری کردی
    راجب غرور گفتی این آدم همه غرورمنو زیرپاش له کردبه خاطرش بارها غرورم وشکستم اما نفهمید...
    الان با این که میدونست ومیدونه با این رفتنش چه ضربه بدی به من زده اما بازاینکاروکرد

    سلام یامین جان

    خیلی خیلی ممنونم ازراهنماییت حتما همشو میخونم

  4. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 اسفند 93 [ 11:51]
    تاریخ عضویت
    1393-7-22
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    2,189
    سطح
    28
    Points: 2,189, Level: 28
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 45.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    213

    تشکرشده 213 در 91 پست

    Rep Power
    29
    Array
    ممنون که کاملا شرح دادی واقعا برداشت من از حر ف هاتون چیزی دیگه ای بود وراهنمایی هام در رابطه ومتناسب با حرف های شما بود
    عزیزم دوتا سوال می پرسم جواب بده ایا همسرت دوست داری (بدون اینکه ه اینده بعد از طلاق فکر کنی)وایا میخوای زندگیت درست بشه وهمسرتون چکاره هستند

  5. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 اسفند 93 [ 19:26]
    تاریخ عضویت
    1393-11-17
    نوشته ها
    38
    امتیاز
    496
    سطح
    9
    Points: 496, Level: 9
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    31

    تشکرشده 29 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کیانا جان مسئله اول اینکه من دوسش دارم اما این دوست داشتن ضامن خوشبختی من نیست خیلیا بودن که عاشق هم بودن ودوره نامزدی خیلی شیرینی داشتن اما بعدازاینکه زیریه سقف رفتن عشقشون تبدیل به تنفرشده وازهم جداشدن چه برسه به ما که همه میگن شما تواین دوسال نامزدی نتونستین همدیگه رو تحمل کنین برید زیر یه سقف چی میخوادبشه(البته دراینجا یه چیزیوبگم من همش باخودم میگم نکنه اگه باهم زندگیمونو شروع میکردیم بهترمیشد رابطه مون آخه میدونید همسرمن خیلی اهل این عشقولانه رفتارکردن و رمانتیک بازی نبود اینکه مثلا عاشق این باشه که بیاد دست نامزدش و بگیره بره بیرون ما خیلی دوتایی باهم نبودیم شرایطش پیش نمیومد البته بااینکه تویه محله ایم !! اما اون وقتایی که باهم دوتایی توخونه تنها بودیم خیلی با هم مهربون بودیم نسبت به بقیه وقتا وواقعا اون لحظه ها دوست داشتنش واحساس میکردم)
    مسئله دوم اینکه تنها چیزخوبی که ماباهم داشتیم رابطه جنسیمون بود البته رابطه جنسی ما محدود بود(من باکره ام)اما دوست داشتم این رابطه رو باهاش چون من این مسئله برام مهم بود یعنی هم من این رابطه رو دوست داشتم هم اون وخیلی گرم بود واین باعث میشه وقتی به جدایی فکرمیکنم رابطه میاد توذهنم با خودم میگم ازکجا معلوم اگه با یکی ازدواج کنم این رابطه مون خوب باشه؟؟؟؟ ونکنه تو ارتباطم با فرد آینده هرلحظه این روابط بیاد توذهنم!!! همسرم خیاطه

  6. #25
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 14 آبان 96 [ 23:24]
    تاریخ عضویت
    1393-6-26
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    3,009
    سطح
    33
    Points: 3,009, Level: 33
    Level completed: 73%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteranTagger First Class
    تشکرها
    4

    تشکرشده 13 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    ممنون از اینکه جوابم رو دادی
    راستش اصلا دوست ندارم کارم به جدایی بکشه واسه همین خیلی سعی می کردن تا رابطه مون رو گرم نگه دارم با دادن پیامهای عاشقانه و زنگ زدن و اس دادنو کادو خریدن ولی اون هیچ کدوم از این کارها رو نمی کرد تا الان حتی یه قدم هم برای بدست آوردن دلم انجام نداده
    تا الان هم که من دیگه بهش زنگ نمی زنم هیچ تماسی با من نمی گیره
    دیگه واقعا نمی خوام غرورم رو بشکنم و بهش زنگ بزنم و چاپلوسیشو بکنم
    باورت نمی شه اگه بگم تا الان یه هزار تومان هم برام خرج نکرده
    دیگه نمی توتنم چی کار کنم
    شما چی کار کردی ؟

  7. #26
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 اسفند 93 [ 19:26]
    تاریخ عضویت
    1393-11-17
    نوشته ها
    38
    امتیاز
    496
    سطح
    9
    Points: 496, Level: 9
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    31

    تشکرشده 29 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان نظرتون چیه ؟
    تصمیم گرفتم با یه وکیل صحبت کنم واون مراحل قانونی نفقه ومهریه روانجام بده وقبل ازاحضاریه باهاش تماس بگیره وصحبت کنه راجب اینکه آیا میخواد کاربه دادگاه بکشه یا میاد واسه توافق سرمقداری ازمهریه ؟؟؟ که دراین صورت واقعا اگه نخواد جداشه یه حرکتی میکنه

  8. #27
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 14 آبان 96 [ 23:24]
    تاریخ عضویت
    1393-6-26
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    3,009
    سطح
    33
    Points: 3,009, Level: 33
    Level completed: 73%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteranTagger First Class
    تشکرها
    4

    تشکرشده 13 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به نظر من که پیشنهاد خوبیه اینجوری شما تو این جداشدن پیش قدم شدین و اگه قصدش جدایی نباشه مشخص می شه

  9. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 اسفند 93 [ 19:26]
    تاریخ عضویت
    1393-11-17
    نوشته ها
    38
    امتیاز
    496
    سطح
    9
    Points: 496, Level: 9
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    31

    تشکرشده 29 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من هرچی فکرمیکنم میبینم نمیتونم منطقی به این مسئله نگاه کنم وازاین دید مسائلم روتجزیه تحلیل کنم چون اینطوری گیج ترمیشم و زندگی برام سخت تر وپیچیده ترمیشه!

    فردا عروسی دوستمه الان داشتم فکرمیکردم با همین احساس ساده خودم ,احساسی که کاملا یک احساس پاک و واقعیه یک زنه ,فردا برم توچشاش زل بزنم و بهش بگم میای بریم عروسی دوستم؟من نیازدارم همراهم باشی

    توروخدا دوستان من نیازمند کمکتون هستم به خدا اصلا حال وروزخوبی ندارم خسته شدم از اینکه همش یهو نصف شب ازخواب میپرم وهمه جوراحساسی میادسراغم احساس نفرت ناامیدی خشم و... دیگه چند شبه وقتی ازخواب میپرم به سرم میزنه رگم وبزنم وخودم وخلاص کنم اما دلم برای خانواده ام میسوزه

  10. #29
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 بهمن 99 [ 21:18]
    تاریخ عضویت
    1392-12-19
    نوشته ها
    453
    امتیاز
    13,898
    سطح
    76
    Points: 13,898, Level: 76
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,320

    تشکرشده 1,329 در 398 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    69
    Array
    دوستان نظرتون چیه ؟
    تصمیم گرفتم با یه وکیل صحبت کنم واون مراحل قانونی نفقه ومهریه روانجام بده وقبل ازاحضاریه باهاش تماس بگیره وصحبت کنه راجب اینکه آیا میخواد کاربه دادگاه بکشه یا میاد واسه توافق سرمقداری ازمهریه ؟؟؟ که دراین صورت واقعا اگه نخواد جداشه یه حرکتی میکنه

    سلام
    به نظر من به جای مراجعه به یک وکیل، به یک مشاور مراجعه کنید و از مشاور بخواهید که با همسرتون صحبت کنند. وقتی یک وکیل را وارد قضیه کنید انوقت بیشتر برداشت میشه که شما قصد جدایی دارید تا ادامه. اگه واقعا قصد ادامه زندگی مشترکتون را دارید از یک مشاور با تجربه راهنمایی بگیرید.
    و به این موضوع هم فکر کنید که بعد از جدایی چه اینده ای در انتظار هست. هر راهی سختی های خاص خودش را داره. سعی کنید منطقی باشید و اینده هر دو مسیر را خوب بررسی کنید و بعد تصمیم گیری کنید......
    و میشه بفرمایید نظر خانواده تون در این زمینه چیه؟ انها هم موافق جدایی هستند؟

    توروخدا دوستان من نیازمند کمکتون هستم به خدا اصلا حال وروزخوبی ندارم خسته شدم از اینکه همش یهو نصف شب ازخواب میپرم وهمه جوراحساسی میادسراغم احساس نفرت ناامیدی خشم و... دیگه چند شبه وقتی ازخواب میپرم به سرم میزنه رگم وبزنم وخودم وخلاص کنم اما دلم برای خانواده ام میسوزه
    ببینید دوست عزیز، درک می کنم که خیلی ناراحت هستید ولی از طریق این دنیای مجازی خیلی نمیشه کاری کرد. شما باید در درجه اول خودتون به خودتون کمک کنید.
    ببینید اول جلوی تمام افکار منفی را بگیرید و به جای فکر کردن به اینده و..... ذهنتون را روی الان متمرکز کنید و احساسات و غرور را هم بذارید کنار و ببینید که واقعا می خواهید ادامه بدید یا نه. و اگه پاسختون مثبت زودتر به یک مشاور مراجعه کنید.
    و همچنین می تونید عضو انجمن ازاد بشید و با مدیر همدردی مشاوره کنید.

    ان شا الله که بیاید بهمون بگید که مشکلاتتون حل شده و زندگی مشترکتون را با خوبی و خوشی شروع کردید.


    «آرامش» وقتی به سراغت می آید که «تلاش» کرده باشی.

    « من در رقابت با هیچ کس جز خودم نیستم، هدفم مغلوب نمودن اخرین کاری است که انجام داده ام. »

    « مهم انجام وظیفه است، نه نتیجه »

    http://www.hamdardi.net/imgup/5471954c9081a134ec.jpg

    ویرایش توسط salehe92 : دوشنبه 27 بهمن 93 در ساعت 10:32

  11. کاربر روبرو از پست مفید salehe92 تشکرکرده است .

    باران 93 (سه شنبه 28 بهمن 93)

  12. #30
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 اسفند 93 [ 11:51]
    تاریخ عضویت
    1393-7-22
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    2,189
    سطح
    28
    Points: 2,189, Level: 28
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 45.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    213

    تشکرشده 213 در 91 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام باران جان شما که دوستش داری وقصدت ادامه زندگیه اخه چرا وکیل ایا بعداز طلاق زندگی بهتری خواهی داشت به قول خودت باهومون احساس پاک زنونت برو بزن توگوشش که چرا این همه مدت زن شوانداخته رفته فکر نمی کنم مشکل تون این قدر ها هم حاد باشه همه ی مردها اول زندگی شون دوست دارند زن شون از شون اجازه بگیرند بابا تازه ازدواج کردند جوگیرن هنوز همه دوست دارند به زور هم که شده خانواده شون زن شون دوست داشته باشه وبه شون احترام بگذاره حتی اگر خانواده خودشون به همسرشون احترام نذاره

    ببین عزیزم وقتی شما میگی این اقا خیلی از شما پایین تره توقع ات ازشوهر اینده ات چی بوده الان تکلیف توبا خودت روشن کن ایا تومی تونستی خواستگاری بهتر از این اقا داشته باشی موقعیت خانوادگیت این اجازه روبهت میداد گفتی دانشجوی دانشگاه تهرانی من این حرف به خاطر مدرک نمیزنم به خاطر این میزنم که شاید ارزو های بزرگ وزندگی پر هیجان تری انتظار داشتی چون مسلما انسان پر تلاشی برای ارزو هات بودی اعزیزم تکلیف خودتو مشخص کن دوروز دیگه نگی کاش جدا می شدم اینو به خاطر ارزوهات وسرخوردگیت میگم به خاطر اینکه اون بنده خدارو هم بزرگی شو نابود نشه مشکل شما این احساس برتری شماست وگرنه رفتار های این اقا بااین چیزهای که شما میگی به خدا خیلی معمولیه مردها همشون همینطورند
    هم شون اگر احساس کنند برای زن شون کمند می کشند کنار چون برای خوشبخت زندگی کردن اومدن نه بدبخت کردن یکی دیگه ایشون شما رو دوست دارند چون میدونند برای شما کمند نمی خوان بدبخت تون کنند بشین برنامه ها توبرای اینده بنویس وببین این بنده خدا همونی که می خوای چون مشکلات توی زندگی زیادی باید طرف تو دوست داشته باشی بتونی بهش تکیه کنی وگرنه سرخورده میشی


 
صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصمیم به طلاق گرفتم درسته تصمیمم؟
    توسط amir59 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 مهر 95, 22:38
  2. تصمیمم نهایی من ... 6 سال تا تصمیم گرفتن طول کشید
    توسط she در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 مرداد 95, 18:31
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 شهریور 93, 18:36
  4. موندم چه تصمیمی بگیرم؟ کمک کنید...............
    توسط yase sefid در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 شهریور 92, 10:55
  5. چه تصمیمی بگیرم؟
    توسط arah در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 08 تیر 92, 17:52

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:22 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.