سلام خانم محبوب حبیب.
من که کلا عادت به اختصار گویی ندارم ولی استثنائا اگه بخوام خلاصه براتون چند خط بنویسم اینها رو براتون مینویسم.
اول اینکه مشخصه خانم باهوشی هستید مثل خودم (تف به ریا
) و از اونطرف هم چون با توجه به نوشته هاتون خانم متدینی هستید ، از ترکیب این دو خصلت میتونید چیز خوبی در بیارید ، یعنی اینکه میتونید اگه کمی در مسائل عمیقتر فکر کنید حکمت مسائل رو متوجه بشید و اسیر ظواهر نشید ..
اول اینکه ننوشتید خودتون و همسرتون چقدر از خدا عمر گرفتید و چند وقته ازدواج کردید ولی به نظر میرسه هر دوی شما زیر سی سال سن دارید و حدود یک سال هست که ازدواج کردید.
چند تا موضوع هست که به طور خلاصه عرض میکنم:
اول اینکه کلا قیاس کردن گناه شیطان بوده ، خداوند بهش گفت انسان رو سجده کن ، شیطان بخاطر کبری که داشت گفت : اینو سجده کنم؟ عمرا.. من کجا و این موجود خاکی کجا؟... پس یک فرمول خاطرتون باشه ،هر جای زندگی دیدید دارید خودتون ، زندگیتون ، اطرافیانتون رو با کس دیگه ای قیاس میکنید ، قیاسی که منجر به یاس بشه ، منجر به کبر و غرور بشه و... مطمئن باشید این داستان یک ریشه ناپاک داره و وسوسه شیطان هست ... توی نوشته های شما دو تا چیز که خیلی بولد هست اینکه همسرتون رو یا دارید با خودتون قیاس میکنید دائم و یا اینکه با خواستگارهایی که بعد از ازدواج براتون اومده دارید مقایسه میکنید ... و همین باعث سرخوردگی شما میشه ...
دوم اینکه شاید همینکه بعد از ازدواج براتون خواستگارهایی با لول استاد دانشگاهی اومده و با شان اجتماعی بالا نسبت به همسرتون ، باعث شده از زندگی و انتخابتون مایوس بشید و گرنه شاید اگر این گزینه ها پیش نمیومد تا این حد از زندگی ناامید نبودید .. ما ادمها(البته شما ادمها منظورم هست چون ما که هنوز عزب اوقلی هستیم
) یک خصلتی که داریم اینه که بعد از ازدواج زندگی که واقعیت داره و جاری هست رو با زندگی که نداریم و میتونستیم تشکیل بدیم قیاس میکنیم و حسرت میخوریم ، یعنی شما که با اون 5 نفر زندگی نکردید ، همونقدر که با این همسرتون ازدواج کردید و الان میبینید کاملا مطابق با ارمانهای شما نیست در صورتیکه اگر زمان خواستگاری به ایشون جواب رد میدادید و با کس دیکه ای ازدواج میکردید الان پشیمان بودید که چرا با ایشان ازدواج نکردید ، مطمئن باشید این اتفاق میتونه برای هر کدوم از اون 5 نفر هم بیفته و وقتی با اونها وارد زندگی واقعی شدید ببینید چقدر متفاوت از اون چیزی هستن که فکرش رو میکردید...
سوم اینکه مطمئن باشید شان اجتماعی و تحصیلات بالا ضامن خوشبختی نیست ، شان اجتماعی یک چیز هست ، زندگی زناشویی چیز دیگه ای هست ، توی همین انجمن چرخ بزنید چقدر خانمها و اقایون بودن که طرفشون تحصیلات بالا و دکتری و شان اجتماعی بالا و.. داشتن ولی زندگی پر از مشکل دارن ... موفق بودن توی زندگی زناشویی پیروی از قوانینی نیاز داره که نه از دل شان اجتماعی بالا بیرون میاد نه از دل تحصیلات بالا ، ولو اینکه منافاتی هم نداره که کسی هم در داخل منزل فرد موفقی باشه و هم در خارج منزل...
چهارم اینکه یکبار دیگه بشینید ارزشهای زندگیتون رو لیست کنید ، ببینید چه ارزشهایی واقعا در درون شما ریشه داره که بر اساس اون ارزشها انتخاب همسر انجام میدادید؟ شما زمان خواستگاری ، با خدا عهد بستید، که بخاطر ایمان طرف مقابل رو انتخاب کنید ، ولی الان خیلی از مسائل و ارزشهای دیگه که ربطی به ایمان هم نداره برای شما هایلایت شده ... چرا؟ یکبار دیگه ارزشهاتون رو بازنگری کنید فکر میکنم در یک ارامش و سکوت و بدون هیاهو بتونید بهتر قضاوت کنید و دوباره یک رفرش درونی انجام بدید و بفهمید چرا ایشون در حال حاضر همسر شما هستند ... و خاطرتون باشه که "ان اکرمکم عندالله اتقاکم" یعنی کسی ارزشش بیشتر هست که تقوای بیشتری داشته نه کسی که سواد بیشتری داشته و نه کسی که پول و منصب بالایی داشته باشه....
پنجم اینکه با توجه به اینکه احتمالا اوائل زندگی زناشویی شما هست ، از صبر غافل نشید ، زندگی متاهلی اون چیز ایده ال و ارمانی که فکر میکنیم نیست ، ما قبل ازدواج یک تصویر روتوش شده از ازدواج توی ذهنمون داریم ولی واقعیت زندگی این نیست ... خیلی از زندگی های متاهلی اوائل اون پر از تنش هست بخاطر تضادهایی که دو جنس مختلف از دو خانواده با اداب و رسوم مختلف در کنار هم بصورت طبیعی دارن... خیلی از زندگی هایی که متلاشی میشه بخاطر این هست که این صبر رو ندارن تا کم کم دختر و پسر کنار هم شکل بگیرن .. صبر کنید ، شما و همسرتون مثل دو تکه گل (Gel) تازه هستید ، قراره کنار هم شکل بگیرید ... پس صبوری کنید و زندگیتون رو بسازید بدون اینکه نیاز به سوختن باشه به شرط اینکه فکر کنید ایشون تنها کسی بودن که میتونستید باهشون ازدواج کنید و لحظه ای اجازه ندید فکر سایر افرادی که میتونستید با اونها هم ازدواج کنید ، فکر شما رو درگیر کنه...
و مورد ششم اینکه ازدواج محلی برای خوشی و سرمستی و رسیدن به نداشته ها نیست ... توی اون دوران دانشجویی که چون توی دانشگاه خوب و رشته خوب بودید... بخاطر بیارید چقدر شبهای سخت و روزهای دشوار امتحان و پروژه داشتید که سختی کشیدید و اونها و رد کردید و پاداش اون سختی ها هم این بوده که الان به این درجه از موقعیت شغلی و درامدی برسید... ازدواج هم همینطور هست .. و کلا زندگی همینه... قراره مرحله مرحله یک نوع امتحان خاصی رو با سختی پاس کنیم تا به میزان سختی و تلاشی که کردیم به ما پاداش بدن ... پس انتظار نداشته باشید تمام زندگی ایده ال رو در کنار همسرتون تجربه کنید. صبور باشید و ذره ذره در کنار هم رشد کنید و زندگیتون رو بسازید.
ببخشید سی و هفت مورد دیگه هم بود که دیگه چون قرار بود خلاصه بنویسم باشه یک وقت دیگه
علاقه مندی ها (Bookmarks)