به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 56
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 تیر 95 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1393-10-25
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    2,186
    سطح
    28
    Points: 2,186, Level: 28
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 114
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    222

    تشکرشده 59 در 26 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    من وقتی با مشاورم میحرفم حالم خیلی خوب میشه

    خیلی من درک میکنه اما ته دلم از اینکه من زیاد درک میکنه ناراحت میشم.(فکر کنم اینم باید تو دفترچم بنویسم)
    هزینه مشاورم خیلی کم میگیره!!!حالا میخام براش کیف چرمی بدوزم هدیه ببرم.

    الان قراره برای هر حادثه ناراحت کننده علت های ناراحتیم پیدا کنم بنویسم.کار سختی هست.آدم اعصابش خورد میشه.
    امروز برداشته میگه تو خودت از شوهرت تفکرت محدود تره!!!
    ایرادایی که تو خودم پیدا کردم براش داشتم توضیح میدادم میگه من از اول اینارو میدونستم اما اصلن قبول نمیکردی!!!!
    بعد 4 ماه باید به من بگه؟؟؟؟خوب وقتی میدونه باید بزور حالیم کنه.4 ماه گزاشته من خودم بفهمم؟!این همه تو این مدت اذیت شدم

    حالا قراره هر وقت زمانش شد خودش بگه تا من برم با اون آقایی که مثلا ازدواج کردم بحرفم !!!

    بهش میگم اسم من از گوشیش پاک کرده،میگه این مهم نیست فقط امیدوارم پلهای پشت سرش خراب نکنه!

    در واقع اگه همون اول 2 نفر همدیگر با شناخت و آگاهی خودشون و طرف مقابلشون انتخاب کنن دیگه لازم نیست لحظه های خوبی که از با هم بودن 2 نفر شکل میگیره خراب بشه و دعوا و قهر و لجبازی بوجود بیاد.

    من خودم قبل ازدواج چندین کلاس مشاوره فردی و گروهی رفتم اما چون درکی از شرایط نداشتم نتونستم از مطالبی که یاد گرفتم استفاده کاربردی کنم وچون درگیر احساسات منفی شده بودم مث یک آدم نابینا در راهی که در خیالم تجسم کرده بودم حرکت میکردم و البته کسی حریفم نمیشد حتی این مشاور!!!!
    جالبه همسرم بهم میگفت تو اخلاقات خوبه تو بیا به من کمک کن!!!من خودم شنا بلد نبودم باز اون داد و بیداد میکرده که چرا من کمکش نمیکنم!
    مامان من اگر اینقدر لی لی به لالای من نمیزاشت یک دختر ناز نازی نمیشدم.محبت زیادی والدین به بچه ها ظلم به اونا هست.اگر یک روزی خودم مادر شدم بچم لوس نمیکنم.

    الان تو خونه خودم مجبور میکنم ظرف بشورم و به مامانم کمک کنم.با وجود اینکه اصلا ازم درخاست نمیکنه!
    تلاش میکنم با برادرم صمیمی بشم و اگر کاری میتونم براش انجام بدم.
    خیلی ازخودم ناراحتم که اینقدر خودخواه بودم.

    حالا باید کم کم ببینم چه اتفاقایی قراره بیافته!
    ویرایش توسط رها68 : چهارشنبه 15 بهمن 93 در ساعت 01:29

  2. #22
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 فروردین 95 [ 20:54]
    تاریخ عضویت
    1393-7-27
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    3,246
    سطح
    35
    Points: 3,246, Level: 35
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 104
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    104

    تشکرشده 313 در 129 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام مجدد

    توضيحات خوبي داديد . براي من تا حد زيادي موضوع روشن شده :

    ١- شما به اندازه كافي به شوهرتون احترام نزاشتيد و الان هم به اندازه كافي براي ايشون احترام قائل نيستيد . حداقل رفتار و گفتارتون كه اين رو ثابت ميكنه

    ٢- براي من روشن شد كه شوهرتون شما رو دوست داره ولي با اينحال و به دليل ضعف رفتاري شما و ضعف رفتاري ايشون ، ممكنه كار به طلاق بكشه .

    ٣ - شوهرتون دروناً غمگينه چون از زنش احترام دريافت نميكنه پس داره دست و پا ميزنه تا خودش رو به شما و خودش ثابت كنه . از اون طرف شما متهمش ميكني كه تحت تأثير خانوادش قرار داره . در واقع داري ميگي مرد نشده و يك بي احترامي بزرگ ديگه بش ميكني . البته من با وجود همه توضيحات شما هنوز قبول ندارم كه شوهرتون بچه ننه باشه !

    اما توصيه ي من : اگر واقعاً هم فكر ميكنيد كه شوهرتون بچه ننه هست ، به روش نياريد . بش احترام بزاريد و در مقابل از اون حق خودتون رو مطالبه كنيد . حق شما محبت هست . دست از تكرار اين حرف هاتون در مورد خانوادش برداريد . اين روش درستي براي زندگي مشترك نيست
    ویرایش توسط بهزاد10 : چهارشنبه 15 بهمن 93 در ساعت 02:10

  3. 5 کاربر از پست مفید بهزاد10 تشکرکرده اند .

    کیانا 93 (سه شنبه 05 اسفند 93), هم آوا (جمعه 17 بهمن 93), بانوی آفتاب (چهارشنبه 22 بهمن 93), رها68 (چهارشنبه 15 بهمن 93), سوده 82 (چهارشنبه 15 بهمن 93)

  4. #23
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 اردیبهشت 95 [ 12:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    محل سکونت
    آلمان
    نوشته ها
    247
    امتیاز
    11,685
    سطح
    71
    Points: 11,685, Level: 71
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 365
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    3,178

    تشکرشده 1,387 در 220 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام عزیزم،
    خیلی متاسفم که تو که هنوز زندگیت شروع نشده دچاره بحران شده گلم!
    تو واقعا خیلی باهوشی،درود به تو گلم که نشستی و اشتباهاتی که کردی رو روی کاغذ آوردی! بهترین راه همینه که شروع کردی،از خودن،دقیقا خود خودت!
    همسر شما بسیار وابسته به مادرشون هستند و شما نباید رو نقطه ضعف ایشون دست بزاری،در بیشتر وقتهام هم که احترام به همدیگه رو کلا کنار گذاشتید،شما نباید غرور و اقتدار همسرت رو زیر سوال ببری!!!
    اصلا مگه شما تو دوران آشنای رفتار ایشون دستتون نیومد! نمیفهمم که هنوز هیچی نشده ایشون روش میشه و به پدرتون میگه بیان تکلیف روشن کنند!!! پس احترام اینجا چی میشه؟!

    عزیزم شما با مادرش صحبت کردی که پسرشون مشکل اصلیش چیه،شما خلاصه که باید بفهمی همسرت مشکل اصلیش چیه یا نه؟!
    من از خدای بزرگ میخوام تا تورو به خواسته قلبیت برسونه،محکم و قوی باش واصلا بهش اصرار نکن که بیاد،فقط دلیل رفتارش و خواستار باش تا خودت به نتیجه برسی!
    ازت میخوام به راهنماییهای دوستان مخصوصاً بالهای صداقت عزیزم گوش بدی و حرفهاشونو عملی کنی تا موفق بشی عزیزم
    آرزو دارم،
    فاصله نباشه بین تو و تمام احساس های خوبت
    تو باشی و شادی باشه و یه دنیا سلامتی
    و امضاء خداوند بزرگ پای
    تمام آرزوهایت
    ویرایش توسط سوده 82 : چهارشنبه 15 بهمن 93 در ساعت 02:35

  5. 2 کاربر از پست مفید سوده 82 تشکرکرده اند .

    هم آوا (جمعه 17 بهمن 93), رها68 (چهارشنبه 15 بهمن 93)

  6. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 تیر 95 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1393-10-25
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    2,186
    سطح
    28
    Points: 2,186, Level: 28
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 114
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    222

    تشکرشده 59 در 26 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام



    ممنون آقا بهزاد و سوده جان


    آقا بهزاد:
    هر کسی خودش اندازه احترامش تعیین میکنه!
    به اندازه کافی که در شخصیتش بود احترامش گذاشتم اما مساله اینه ایشون بیشتر از شخصیت و ماهیت خودش احترام میخاد به صرف اینکه شوهر شده و مرده!
    دوست داشتنشم نگه داره برای مامانش ،دوست داشتنی که با منت باشه میخام چکار؟صد سال سیاه میخام دوسم نداشته باشه،به من میگفت من یک بوسی که تو رو میکنم خیلی دارم به خودم فشار میارم.وقتی عقل نداره واسه چی احترام بزارم.
    من دلم میخاد به جای اسمش صداش کنم بچه ننه!پسره ننر لوس کی به این گفته بیاد زن بگیره؟
    یادم نمیاد یکبار من عصبانی شده باشم تونسته باشه من آروم کنه بعد میخاد هر وقت اقا عصبانی شد من سنگ صبور و مهربون و ایجور چیزا بشم!اصلن برای من اعصاب نمیزاره،حقش بود وسط خیابون خودشم از ماشین پرت میکردم بیرون!
    سوده جان در این حد وقیحه که یک ماه بعد عقد خط در میون میگفت به بابات بگو بیاد تکلیفت روشن کنه!اولاش فکر میکردم شوخی میکنه اما کم کم دیدم اصن حالیش نیست چی میگه؟ منم بهش میگفتم بابام نیومده خاستگاری تو که بیاد تکلیفت روشن کنه!



    سلام

    ممنون آقا بهزاد یک ایراد دیگه من برام روشن کردید.



    1-متاسفانه رفتارهای اشتباه ایشون روی من تاثیر میزاشت و در نتیجه منم مثل اون واکنش نشون میدادم که یک وقت کم نیارم!اون بی احترامی میکرد منم جواب میدادم.
    البته ایراده دیگه هم این بود که کلا یاد نگرفته بودم با آدم های اطرافم با احترام باید صحبت کنم.شاید حتی گاهی برای خودم احترام قایل نمیشدم.
    در لیست تغییراتی که باید اعمال کنم این جمله نوشتم"به خودت و دیگران احترام بزار"
    بعلاوه یادم باشه جواب بی احترامی ،بی احترامی نیست!احترام ،احترام میاره حتی در جواب بی احترامی



    2-دوست داشتن در نتیجه ارتباط صحیح با همدیگه بوجود میاد.ما ارتباط صحیح با هم نداشتیم.به جای دوست داشتن بگیم علاقه وجود داره صحیح تر است.و این علاقه هم بخاطر اینه که ما قبل از ازدواج دوست پسر و دوست دختر نداشتیم.
    اگر من قبل این آقا با پسری دوست بودم الان صد در صد خیانت شکل میگرفت.



    3- میدونید گاهی خودم به این نتیجه میرسم بچه ننه نیست.
    در حقیقت مامانش خیلی دوست داره و برای حرفش احترام قایله.این بد نیست.
    مشکل این هست که یاد نگرفته احترام گزاشتن به مادرش میتونه در کنار زندگی و تصمیمات خودش وجود داشته باشه.
    سوده جان درست میگی بشدت وابسته است.همسر من مردی که نیاز به اتکا و حمایت داره و وابستگیش به مادرش به خاطر اینه که من اتکا خودش نمیبینه!



    این حرفایی که در این زمینه از حنجره اش بیرون اومده ایناست

    1- من دوست دارم تو قوی و محکم باشی.
    2-بیا باهم یک جوری با خانوادم راه بیایم بعد خودمون هرکار خاستیم میکنیم.
    3-من خیلی خوشحالم که تو میتونی قوی باشی و کنارم باشی.
    4-من دارم تلاش میکنم سمت تو بیام ولی تو من وسط راه منو رها میکنی.
    فکر میکنم خودشم از اینکه زیر نفوذ و سلطه مامان و خواهرش میخاد بیاد بیرون اما تنها نمیتونه!
    میدونی همه این حرفا رو درکنار آزار و اذیتای احساسی که به من میداد بهم میگفت در نتیجه من نمیشنیدم.



    الان مسیله این هست آیا من میتونم؟؟؟آیا ارزش داره؟؟؟؟به قول فردیس جان حساب کتاب میخاد که چه چیزی بدست میاد و چه چیزهایی از دست میرود؟؟؟



    نوشته اولم یک بعد شخصیت رفتاری من هست و این دومی شخصیت رفتاری جدیدم که دارم میسازمش.گاهی بهم فشار میاد میخام برگردم به همونی که اول بودم.کلا بی خیال میشم.عصبانیت شدیدی در من بوجود میاد که اگر رو در رو باهاش صحبت کنم فقط داد میکشم و پشت سر هم تحقیرش میکنم حتی ممکنه بهش بپرم.قابل ذکرهست خیلی خوب بلده حرص من دربیاره.



    میبینید در این حالت در برابر انتقاد چطور مقاومت میکنم؟چقدر لجباز میشم؟

    هیچ صحبت خوب و مثبتی نمیشنوم و مدام همه صحبت های طرفی که انتقاد کرده رد میکنم؟

    تازه به حاضر جوابی خودم افتخارمیکنم!

    گاهی به این نتیجه میرسم که من اینطوری هستم دیگه!کاریش نمیشه کرد....

  7. 4 کاربر از پست مفید رها68 تشکرکرده اند .

    کیانا 93 (سه شنبه 05 اسفند 93), آنیتا123 (پنجشنبه 16 بهمن 93), بهزاد10 (پنجشنبه 16 بهمن 93), سوده 82 (سه شنبه 21 بهمن 93)

  8. #25
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 فروردین 95 [ 20:54]
    تاریخ عضویت
    1393-7-27
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    3,246
    سطح
    35
    Points: 3,246, Level: 35
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 104
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    104

    تشکرشده 313 در 129 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شما داريد به خودشناسي خوبي ميرسيد . اكيداً توصيه ميكنم از شخصيت قبلي گذر كنيد . اون شخصيت نه تنها زندگي مشترك رو به فنا ميده بلكه در بقيه زندگي شما رو دچار شكست و افسردگي ميكنه . با توجه به خودآگاهي شما ، من فكر ميكنم شما موفق خواهي شد كه يك فرصت مجدد به خودت و شوهر گرامي بدي . راستي ! شوهرتون بدون كمك شما هم ميتونه ارتباطات با خانوادش رو مديريت كنه . بهتره اين رو سريعاً ياد بگيره ، مثلاً به كمك مشاور يا با توصيه هاي يك بزرگتر خوب

  9. 2 کاربر از پست مفید بهزاد10 تشکرکرده اند .

    هم آوا (جمعه 17 بهمن 93), رها68 (یکشنبه 19 بهمن 93)

  10. #26
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 تیر 95 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1393-10-25
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    2,186
    سطح
    28
    Points: 2,186, Level: 28
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 114
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    222

    تشکرشده 59 در 26 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از اینکه دلگرمی میدید.
    اما مشکل همسرم فقط خانوادش نیست.
    خساست.لجبازی .خودمحور بودن .بی احساسی .عدم تعهد نسبت به زندگی مشترک

    گاهی که حرفاش ، نگاهش ، رفتارهاش یادم میاد بشدت ازش متنفر میشم.
    درسته هنوز خیانت نکرده.دوست و رفیق باز نیست.
    اما گاهی خیلی ازش بدم میاد.دلم نمیخاد هیچوقت ببینمش!حتی دیدن قیافش برام سخت میشه.

    میدونم الان احساست منفی به سمتم هجوم آورده و مبالغه آمیز دارم قضاوتش میکنم.
    اما خسته میشم.گاهی به این نتیجه میرسم که نباید ازدواج میکردم.تحمل سختی های زندگی مشترک سخته.
    مشکلات بعضی از دوستان که میخونم مغزم سوت میزنه؛چه جوری تحمل میکنن؟
    البته قرار نیست من بهش فرصتی بدم.خودش باید به خودش فرصت بده.
    مشاورم میگه تا تابستون صبر کن و خودت اصلاح کن وقتی طرز فکرت تصحیح شد اون وقت تصمیم بگیر!
    به نظر من که تا تابستون یا خیلی دیوونه میشم یا خیلی عاقل میشم که در 2 حالت دیگه این بابا رو نمیخام.

  11. #27
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    حرفی که میخوام بزنم شاید به نظر خیلیا درست نباشه وخیلیا بگن چرا این حرفارومیزنم تاحالا چند بار خواستم بیام حرفامو بهت بگم اما باز گفتم نه شاید من اشتباه کنم حالا که همه امید میدن من نیام ناامیدش کنم
    ا
    ما یه چیزی برام جالبه


    مرد زندگی تعریفش چیه؟

    یه ادم حساس لجباز عقده ایه که اگه خانمش مدام نازشو نکشه وقربون صدقش نره وتحویلش نگیره بله قربان نگه و در برابر مشکلاتش ورفتارهای مسخره و بچگونش کوتاه نیاد وسکوت نکنه حق هر نوع رفتاری رو داره از قهر گرفته تا دعوا مرافعه وتحقیرکردن و5ماه 5ماه رفتن؟؟؟؟؟؟

    وجالب اینه همم میگن خانوم شما باید اروم باشی شما خودتو عوض کن شمابا نازو عشوه رفتار کن منظورم فقط مورد شما نیست کلی دارم حرف میزنم


    انگار زن از جنس چوبه ومردا سراسر احساس و احترام و ...


    خواهر گلم بشین ببین واقعا از مرد زندگیت چی میخوای؟


    برخلاف همه ی دوستانی که گفتن ایشون بچه ننه نیست به نظر من به شدت هست و به شدتم رفتاراش بچه گونه است


    منی که زنم هزار مدل مشکلاتو تا حالا تو زندگیم از سر گذروندم یه بار تاحالا نشده قهر کنم بخدا یه شبو با قهر با همسرم نخوابیدم حالا چطوریه که یه مردبجای اینکه بیاد مشکلاتشو با حرف زدنو مشورت خواستن از ادمای فهمیده وکتاب خوندن حل کنه میره زن عقدکردشو چندماه ول میکنه افتخارم میکنه که این منم که اینقدر.......هستم


    این که شماهم قطعا مشکلات رفتاری داشتی اینکه بی تجربه بودی و اینکه شاید گاهیم لجبازی کردی شکی نیست
    اما ایناهیچکدوم مجوز این نیست که اقا اگه رفتاری بر خلاف میلش دید بره 5ماه نیاد بعد بگه همون که من میگم وگرنه بای بای تا 5ماه دیگه


    همه ی زندگیها مشکلات دارن من اگه از مشکلات خودم بخوام بگم صدتاتاپیک میتونم بنویسم اما بحث اینجاست که ایا طرف ارزش جنگیدن و تلاش کردنو تغییرکردن داره؟

    اگه داره بسم الله اگه نه تباه کردن زندگیه

    مرد باید تو زندگی واقعا مرد باشه محکم باشه مستقل باشه وقتی بود یه دنیا مشکلاتم سر ادم بیاد بازم ادم انگیزه و انرژیشو از دست نمیده


    خواهر گلم من نمیتونم بگم تو باید چکارکنی و چه تصمیمی باید بگیری امایه چیزو مطمئنم این ادم میتونه خیلی مشکلاتو برات ایجادکنه چون اصول اولیه برخوردبا مسائل زندگیرو نمیدونه چون نمیتونه مستقل تصمیم بگیره چون هنوز معنی زندگیه مشترکو نفهمیده شما باید تازه بزرگش کنی


    انصافا قهر کردن یه مرد از نظر من هیچ توجیهی نداره اگه شمارو نمیخوادخب مردونه بگه نمیخواد اگرم میخوادو فقط دلخوره خب بیاد مردونه مشکلشو حل کنه بیادحرف بزنه انتظاراتشو بگه نه مثل بچه ها پاشو بکوبونه زمین بگه نمیام تا قبول نکنی؟


    من خودم همیشه به گذشت کردن وتلاش وتغییر زن واسه حفظ زندگی معتقدبودم وخیلی مسائل زندگیمو ازین طریق حل کردم بارها زندگیمو از طوفانهای وحشتناکی که سرم میومد نجات دادم باور کن من 60%مشکلاتی که دوستان اینجا مطرح میکنن رو توزندگیم تجربه کردم اما فقط یه چیز به من انگیزه ی اینهمه تلاشو تغییر وصبر رومیداد اونم این بود که همیشه باور داشتم کسی که کنارمه یه مرد فوق العادست با یکسری مشکلات


    ایمان داشتم یه مرد کنارمه


    مردی که اونم صبر بلده


    احترامو میفهمه


    عاشقمه

    واسه همین منم تا پای جونم واسه زندگیم تلاش کردمو میکنم

    اینکه یه مقدار وابستگی به مادر تو همه ی مردا هست و رو رفتارخانومشون در قبال مادرشون حساسن شکی نیست و به نظرم درستشم همینه اما اینکه یه مردبیاد با زنش اینطوری رفتار کنه که مانتو بکوبه تو صورت زنش وبگه باید ظرف بشوری باید به مامانم زنگ بزنی باید دوبار بیای ببینیش یه ذره خنده داره یعنی چی واقعا؟

    ایا نمیتونست بازبون بگه اقا اگه اینکارا رو بکنی منو خیلی خوشحال میکنی؟

    من فکر میکنم ایشون یه شدت تحت سلطه ی مادر گرامیشون بزرگ شدن و هیچوقت بهش اجازه ندادن مثل یه مرد رفتار کنه الان که زن گرفته با این کارا میخوادبگه اره منم هستم این منم که دارم قاطعانه برخورد میکنم

    خواهر گلم گاهی اتفاقات بدی توزندگی واسه ادم پیش میاد که خیری پشتشه بخدا بارها بخودم این اثبات شده به نظرم به مشاوره رفتنو تغییر کردنت ادامه بده اما ازینکه هنوز تو دوران عقدی هم خوشحال باش وسعی کن تصمیم درستو بگیری شاید اگه ازدواج کرده بودی یا بچه داشتی من اصلا نمیومدم حرفی بزنم اما الان شرایطت خیلی متفاوته امیدوارم هرچی پیش میاد واست خیر باشه

    این حرفایی هم که زدم نظر شخصی من بود با خصوصیات اخلاقی که دارم شاید واقعا درستم نباشه ولی امیدوارم که بتونی بهترین تصمیموبگیری
    ویرایش توسط sahar67 : شنبه 18 بهمن 93 در ساعت 10:31

  12. 3 کاربر از پست مفید sahar67 تشکرکرده اند .

    هم آوا (شنبه 18 بهمن 93), اثر راشومون (یکشنبه 19 بهمن 93), رها68 (شنبه 18 بهمن 93)

  13. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 تیر 95 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1393-10-25
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    2,186
    سطح
    28
    Points: 2,186, Level: 28
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 114
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    222

    تشکرشده 59 در 26 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام سحر عزیزم.

    مرسی که از زاویه مخالف به مشکل من نگاه کردی،ممنون هستم که نظرت گفتی.
    برای تصمیم گیری احتیاج دارم از همه جوانب قضیه بررسی کنم .
    من خوشحال میشم انتقادهای شما رو از رفتارهای خودم و همسرم بشنوم و بعد بررسی کنم که چرا این انتقاد شده!
    من هم باهات موافقم که قرار نیست جور همه سختی های زندگی فقط زن بکشه!
    اگر مطمین بشم همسرم سهم خودش برای حفظ زندگی ادا نمیکنه پای این زندگی نمیمونم.

    مسیله این هست سهم ایشون با توجه به شرایط ایجاد شده چی هست؟(بدون در نظر گرفتن اتفاقات گذشته)

    1. آگهی ودانش خودش بالا ببره.
    2. آگاهی و دانش به خانوادش انتقال بدهد.
    3. ازتجربه دیگران استفاده کنه.
    4. برای صحبت کردن و رفع مشکل اقدام کنه.
    5. در این مدت که من نیستم به سمت فرد دیگری برای ایجاد ارتباط کشیده نشود.
    6. به سمت مصرف دخانیات حرکت نکنه.
    7. به الواتی روی نیاورد.
    8. اقدام قانونی نکنه.
    9. برای من و خانوادم ایجاد مزاحمت نکنه.

    آنچه در ظاهر دیده میشود:
    مورد 4...........................هنوز رخ نداده .(0 امتیاز)
    مورد 1و 2و 3و 5 و6 و 7................................ما نمیدونیم.(هر مورد 0.5امتیاز)
    مورد 8 و 9...................................به هر دلیلی انجام نداده.(هر مورد 1 امتیاز)
    در ایده آل ترین حالت و با توجه به اطلاعات حال ما نمرش میشه 5 از 9!

    اگر دقت کنید نمره من هم از نگاه اون همین میشه!

    (اگر نحوه امتیاز دهی من از نظرتون ایرادی داره یا بعضی مسایل در اون نادید گرفته شده خوشحال میشم بگید تا تغییر بدم)

    حالا با توجه به این شرایط فعلا چاره ای به جز صبر نیست تا اون نمیدونم ها مشخص بشود.

    من این جملات با توجه به شناخت خودم اصلاح میکنم.

    ادم حساس لجباز عقده ایه که اگه خانمش مدام نازشو نکشه وقربون صدقش نره وتحویلش نگیره بله قربان نگه و در برابر مشکلاتش ورفتارهای مسخره و بچگونش کوتاه نیاد وسکوت نکنه حق هر نوع رفتاری رو داره از قهر گرفته تا دعوا مرافعه وتحقیرکردن و5ماه 5ماه رفتن از خودش نشون میده!


    راست میگی باید یکبار بشینم ببینم از مرد زندگیم چی میخام؟
    خاسته ای نا معقولی که در تصورات دخترانم داشتم خط بزنم و خاسته های دیگری که دارم بررسی کنم که کدوم هاش حیاتی هست و کدوم هاش اگر نباشه من نمیمیرم!
    و بعد ببینم این آدم تا چه حد پاسخگو نیازهای من هست.

    برخلاف همه ی دوستانی که گفتن ایشون بچه ننه نیست به نظر من به شدت هست و به شدتم رفتاراش بچه گونه است


    یه چیزو مطمئنم این ادم میتونه خیلی مشکلات و برات ایجادکنه چون اصول اولیه برخوردبا مسائل زندگی رو نمیدونه چون نمیتونه مستقل تصمیم بگیره چون هنوز معنی زندگیه مشترک و نفهمیده.


    انصافا قهر کردن یه مرد از نظر من هیچ توجیهی نداره اگه شمارو نمیخوادخب مردونه بگه نمیخواد اگرم میخوادو فقط دلخوره خب بیاد مردونه مشکلشو حل کنه بیادحرف بزنه انتظاراتشو بگه نه مثل بچه ها پاشو بکوبونه زمین بگه نمیام تا قبول نکنی؟


    میدونید چندین بار به زبون خودش به من میگفت از ارتباطم با خانوادش ناراضی هست اما من اهمیت نمیدادم.
    1-به خواهرم زنگ بزن.
    2-با مامانم صحبت کن.
    3- میای خونمون قیافه نگیر.
    4-یعنی نمیخای به مامان من کمک کنی؟

    اینکه میخاد یا نه

    1-یکبار به بابام گفته من این دوست دارم
    2-باباش به بابام گفته ته دل پسرمون یک چیزایی هست
    اما در عمل بی مسئولیت رفتار میکنه و در برابر رد کردن خواستش هیجانی و پرخاشگر میشه!حالا چرا؟ میتونه ریشه در نوع تربیتش و برخورد خانوادش داشته باشه یا نحوه واکنش من و یاضعف شخصیت خودش و یا دروغ می گه یا .....

    اینکه یه مقدار وابستگی به مادر تو همه ی مردا هست و رو رفتارخانومشون در قبال مادرشون حساسن شکی نیست و به نظرم درستشم همینه اما اینکه یه مردبیاد با زنش اینطوری رفتار کنه که مانتو بکوبه تو صورت زنش وبگه باید ظرف بشوری باید به مامانم زنگ بزنی باید دوبار بیای ببینیش یه ذره خنده داره یعنی چی واقعا؟


    میدونی جمله دقیقی که گفت این بود:من میدونم قلق مامانم چیه 2 بار بهش زنگ بزنی و بیای خونه ما دیگه اینجوری نمیکنه!

    الان اگر برگردم به قبل 2 بار به مامانش نمیزنگم و نه زیاد میرم خونشون فقط در برخوردها و تماسهایی که با مامانش دارم رفتار صمیمی تری انتخاب میکنم.
    اینکه اونجوری از من خاست ظرف بشورم این رفتارش اشتباه بود.و تحت تاثیر خاسته های خانوادش!

    البته اون باید ها خطاهای ذهنی من بود.یادم نمیاد از کلمه باید استفاده کرده باشه.

    ناگفته نماند که دفعه بعدی که خونشون 2 تایی شام خوردیم گفت:میشه ظرفارو بشوری؟منم گفتم نه!خودش رفت شست و حرفی نزد.

    من فکر میکنم ایشون یه شدت تحت سلطه ی مادر گرامیشون بزرگ شدن و هیچوقت بهش اجازه ندادن مثل یه مرد رفتار کنه الان که زن گرفته با این کارا میخوادبگه اره منم هستم این منم که دارم قاطعانه برخورد میکنم


    میدونی بیشترین چیزی که من ازش سرد میکنه و ناامید میشم این غیبتش هست!
    اما اگر نمیرفت این چیزا رم من نمیفهمیدم !الان یک فرصتی شده که بدون درگیری ذهنی به رفتارهای خودمو اون فکر میکنم.اما خوب این غیبتش توجیه نمیکنه.

    بچه ها یکی از دوستام یک فالگیر سراغ داره که 9 ماه پیش خودش رفته پیشش و براش در مورد آینده صحبت کرده! صحبتای فالگیر ضبط کرده منم گوش دادم.همه حرفایی که گفته درست دراومده!راهنمایی های خوبی بهش کرده!
    من خودم اعتقاد ندارم و خیلی میترسم برم!اما گاهی وسوسه میشم!شما چه نظری دارید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟

  14. #29
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 09 آبان 99 [ 11:16]
    تاریخ عضویت
    1392-10-21
    نوشته ها
    406
    امتیاز
    13,219
    سطح
    74
    Points: 13,219, Level: 74
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 547 در 219 پست

    Rep Power
    74
    Array
    دعواي من و همسرم اينجا شروع شد كه گفتن چرا نميري خونه مامانم كار بكني غذا براش درست كني و يك سري بي حرمتي پشت تلفن و ٤٠ روز قهر البته همش هم زير سر مادرشون بود كه اومد گفت سحر نمياد برا من كار بكنه

    الان كه ميگم فقط بخاطر كار نكردن خونه مامانت بوده زير بار نميره البته هنوزم قهره حدود ١.٥ ماه


    يه چيزي شبيه رفتار همسر شما ولي خودتون در جريان مشكلات ديگه همسر من هستيد درسته خيلي شرايط سخته مخصوصا وقتي ميبيني تو خونه اونا همه يك طرفن و شما يتطرف حتي همسرتم طرفداري از مادرش اينا ميكنه


    ولي هيچكدوم ازينا دليل قاطعي برا جدايي نيست احتمالا نميدوني مطلقه بودن چه زجرو عذابي داره بخصوص زماني كه همسرتون آنقدرو هم بد نيست

  15. 2 کاربر از پست مفید Sahar51 تشکرکرده اند .

    هم آوا (شنبه 18 بهمن 93), بهزاد10 (پنجشنبه 23 بهمن 93)

  16. #30
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    خب شما اول همچین توضیح دادی من فکر کردم همسرت خیلی خیلی بی منطق هستش اما ظاهرا شما هم کم بی تقصیر نبودی ولجبازی کردی

    بنده ی خدا همون اول کامل توضیح میدادی که فشار من نمیرفت روی 200


    لجبازی کردن باعث میشه طرفتم لجبازتر بشه اتفاقی که بین شما افتاده. ظاهرا همسرت بارها منطقی باهات حرف زده اما تو توجه نکردی


    ببین شما باید این قضیه رو واسه خودت حل کنی که خونواده ی همسرت جزوخط قرمزشن سعی کن یه حد وسطی برای خودت در نظر بگیری که نه خودت خیلی زجر بکشی نه همسرتواذیت کنی یه رابطه احترام امیز ومحترمانه اما محدود


    همیشه به خودت بگو کدوم زنی هست که با خونواده ی همسرش مشکلی نداشته باشه همه هم تحمل میکنن و کنار میان شماهم یه راهی پیدا کن که بتونی همسرتو راضی کنی

    حالا بعدا دوباره میام بهت سر میزنم الان وقت ندارم ان شالله موفق باشی
    ویرایش توسط sahar67 : شنبه 18 بهمن 93 در ساعت 23:26

  17. کاربر روبرو از پست مفید sahar67 تشکرکرده است .

    رها68 (یکشنبه 19 بهمن 93)


 
صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. برم سمت دارو درمانی؟
    توسط گل همییشه بهار در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: دوشنبه 10 اسفند 94, 04:55
  2. کتاب چی خوندی؟
    توسط mohamad.reza164 در انجمن معرفی کتب روانشناسی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 آذر 94, 21:08
  3. کتاب چی خوندی؟
    توسط mohamad.reza164 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 03 آذر 94, 16:37
  4. چرا باید کمی اشتباه بکنی؟
    توسط khaleghezey در انجمن شخصیت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 13 مهر 94, 12:43
  5. اظهار تمایل همکار خانم به ازدواج و نحوه رد بدون دلخوری؟
    توسط sayrex در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 شهریور 91, 23:38

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:05 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.