موضوع: دوستت دارم هیلا

سلام هادی جان.
به نظر منم از نفر سوم استفاده کن.

اگه جواب نداد برو جلوش وایسا داد بزن :
من دوست دارم...میخوامت...میخوام شریک زندگیم باشی...آخه چجوری اینو بگم...تو مگه دل نداری...احساس نداری...
اینا رو که بگی یا میخوابونه تو گوشت یا اینکه تحت تاثیر قرار میگیره.اشک تو چشماش جمع میشه و بعد مبارکه دیگه.
ولی اگه زد تو گوشت بیا بگو واسه اون یه فکر دیگه میکنیم !!!

سلام دوست خوب اولا هیچ وقت حرفتو وقتی هیلا خانوم در کنار دوستشونه نزن شما میتونی از فرصتی که ایشون تنها باشن استفاده کنی....من تجربه برادرم رو در اختیارتون میزارم و خودم رو.....برادرم هم مثل شما همکلاسیشو دوست داشت و مثل شما هم صداقت داشت قصدش هم مخ زنی نبود...به یکی از همکلاسی های خانومشون گفته بود که بره به همکلاسی سابق و(نامزد فعلیشون)بگه که فلانی(خود داداشم)بیرون باهاتون کار داره....وقتی نامزدش اومده بود بیرون از کلاس اول راجع به یک جزوه باهاشون صحبت کرده بود و بعدشم گفته بود اینکه گفتم بیاد بیرون کلاس برای این نبود....راستش میخواستم بگم زن من میشی؟؟؟....به همین صراحت...البته نامزدش اولش یکمی تکون خورده بود ولی خوبیش این بود که متوجه شده بود قصد داداشم خیر....تجربه خودم هم اینکه نامزدم به من تلفنی گفت...اول شرایطشو کامل گفت و احساسش نسبت به من...وبعد گفت حاضری به پای من بشینی تا همه شرایط رو درست کنم و بیام جلو؟....ولی شما میتونی از طریق مادرتون هم اقدام کنید اگر الان شرایطشو دارید که رسما به این زودی اقدام کنی میتونی مادرتو ببری دانشگاه با هیلا خانوم صحبت کنه.....این جوری دیگه اصلا فکر بد نمیکنه...ما تو دانشگاهمون چند مورد اینجوری دیدم....به نظرم راه خوبیه....اگر هم میخوای خودتون مستقیم بهشون بگید اول بگید میخواد برای چند دقیقه ای وقتشونو بگیرید...تنها باشن حتما....بعد اول از خودتون شرایطتون و احساساتتون بگید و بعد بگید مثلا من همین جا رسما از شما خواستگاری میکنم حاضری با من ازدواج کنی؟؟؟ یا بگید حاضری زنم بشی؟؟؟؟....بعد اگر من ومن کرد بپرس ببین شاید فرصت میخواد که فکر کنه اگر این جوری بود خودتون ازشون بپرسین که چه قدر زمان نیاز داره که فکر کنه و بهشون بگید که این فرصتو بهشون میدید البته دوست دارید که جوابشونو زودتر بهتون بدن ولی به خاطر ایشون این مدت هم تحمل میکنید...اینجوری علاقتون هم بهشون نشون میدید که دوست دارید زودتر جواب بگیرید در ضمن بهشون فرصت هم میدید....

از دوستان خوبم گل ارکیده و طراوت عزیز به خاطر راهنمایی های موثرشون تشکر میکنم ,

در مورد اینکه بخوام از دختر خاله هام یا خواهرم کمک بگیرم , نمیتونم دلایل مختلف داره , یکی اینکه خواهرم ازدواج کرده و پیشمون نیست و دختر خاله هام هم که همشون نسبت بهم ابراز علاقه کردن و اگر بهشون بگم آتیشم میزنن , به مادرم هم تا زمانی که قطعی نشده نمیتونم بگم , اما اگر از نگاهشون بفهمم که بهم بی توجه ای نمیکنه شاید به مادرم بگم , اما زیاد روی این راه حل حساب نمیکنم چون من 20 سالمه و اگر مادرم وارد کار بشه ممکنه همه چیزو به هم بزنه و بگه که من بچه ام و از روی احساسات بچگی اونو انتخاب کردمو از این حرف ها .

طراوت عزیز , دوست خوبم من سعی دارم همین کار رو انجام بدم , اما برام سخته که بخوام در مورد موضوع دیگه ای باهاش صحبت کنم بعد بهش بگم با من ازدواج میکنه یا نه , عادت دارم سریع میرم سر اصل مطلب مطمئنا با خودش فکر میکنه من آدمه سست و کم طاقتی هستم .

در مورد امکانات ازدواج هم باید بگم فقط خدا رو دارم و پدر و مادر خوبی که بهم داده , اما امیدوارم که منو قبول کنه با دست خالی (البته توی دستم یکدونه گل رز سرخ براش نگه داشتم ), البته این ظاهر من هست که منو دست خالی نشون میده اما دسته باطنم پر هست, راستی ممکنه مشکلات دیگه ای هم سر راهم بیاد , چون ایشون از شهر دیگه ای هستن , یکی از دوستام میگفت توی بازار دیدتش که با مادر و برادرشون اونجا بوده و میگفت تهرانی هستن , برام فرقی نمیکنه کجایی باشه اما ممکنه مشکلی پیش بیاد .

دوستان خوبم هر جور که دوست دارید و میتونید راهنماییم کنید چون من بعد از عید فطر دیگه نمیتونم به اینجا سر بزنم و میرم قشم , کلاسامون شروع میشه , البته اگر خبر خوبی از خودم و هیلا داشتم بهتون میگم اما اگر خبری ازم نشد بدونید ...


برای همه دوستان خوبم آرزوی خوشبختی میکنم

سلام
فکر کنم صبر کردن و حرفی نزدن بهترین راه حله ، سعی کن اگه تو یه محیط جمعی قرار میگیرید بیشتر مورد توجه قرارش بدی حتی اگه خوشش نیاد ، باور کن بعضی مواقع کنش های غیر محسوس بهتر فرد رو وادار به واکنش میکنن تا ایجاد یه ارتباط مستقیم !
میبینی جناب هادی ! دیدگاهها متفاوته و هر کس نظری داره ولی کسی میتونه بهترین نظر رو بده که به روحیات و طرز فکر طرف مقابل آشنا باشه ، حالا این طرف مقابل ما چه جور آدمیه فهمیدنش کار من و شما نیست و نیاز به تحقیقات داره (حالا شاید خود ما اونقدر پررو باشیم که نیازی به پرس و جو نباشه ) اینجا دیگه کار ما یه کم راحتتره چون میدونیم چطور برخورد کنیم .

من راستش احساس میکنم شما دچار احساسات شدید سعی کنید لاقل با احساسات با این موضوع برخورد نکنید و مخصوصا فعلا مطرح نکنید . اکثر خانومها خیلی زود متوجه احساسات یک مرد نسبت به خودشون میشن احت با توجه به اینکه شما فعلا امکان تشکیل زندگی براتون فراهم نیست و یهتره به خودتون و اون فرصت بدین تا بیشتر دورا دور همدیگه رو بشناسین در این مدت هم اون دختر خانوم هم خوب فکراشو میکنه و ار رفتارش حتما شما هم متوجه میشید
اگر چراغ سبز بود که هیچ اگر نبود خدا رو شکر کنید که بیان نکردید تا سنگ رو یخ بشید

اما اگر اصرار دارید الان باهاش در میون بزارید
بهتره وقتی تنهاست مطرح کنید و بهش اطمنان بدین ( عملا) اونو برای دوستی نمیخوای !

نوشته اصلی توسط HadiRock

من از شما میخوام که بگید دوست دارید پسری که به شما ابراز علاقه میکنه چه جوری به شما بگه ؟

هادی جان هیلا اگه دوستت هم داشته باشه غرورش بهش اجازه نمیده با یه بار درخواستت بهت جواب بده . یکی از بچه ها گفته بود مطمئنش کن که واسه آینده ت می خوایش . من با نظرش موافقم ، البته تا خانوداه هاتون در جریان نباشن خیالش ازین بابت راحت نمیشه. دوباره ازش بخواه در مورد پیشنهادت فکر کنه و جوابتو بده .
تو جمع همکلاسیاتون عادی برخورد کن چون شخصاً من خودم بدم میاد یکی تو جمع همش تو نخم باشه جوری که جلو همه بچه ها تابلو شه .
هیچ چیز مثل رو راست بودن جواب نمیده ، صادقانه احساستو بگو و از هیچی نترس .
در ضمن اگه خیلی دوسش داری زود دست به کار شو ، دست دست نکن چون اینجوری که میگی هیلا تو سن ازدواجه و هر لحظه ممکنه از دست بدیش .
چقدر اسماتون به هم میاد ، هادی ، هیلا
منتظر ارسال های بعدیت هستیم .

سلام دوستان خوبم ,

از دوستان با محبتم Rahele و parmis به خاطر راهنمایی شون تشکر میکنم ,

من موندم چی کار کنم با نگاهم بهش بگم یا برم باهاش صحبت کنم , Rahele خانوم راست میگن من نسبت به هیلا زیاد احساساتی هستم و با هیلا مثل دخترهایی دیگه برخورد نمیکنم , یک جورایی ترس از , از دست دانشو دارم , میترسم نامزد داشته باشه که دیگه درس و میزارم کنار میرم تا آخر عمرم گریه میکنم ,

خانوم ها اگر شما نامزد داشتید یک پسر دیگه ای میومد بهتون ابراز علاقه میکرد چی کار میکردید ؟ باهاش بد صحبت میکردید ؟

از parmis عزیز هم ممنونم , همه بهم میگن اسمتون بهم میاد , خدا کنه بتونم بهش برسم
راستی در مورد امکان ازدواج اگر گفتم فقط خدا رو دارم ( بالا تر از خدا که کسی نیست ) پس امکانشو دارم

دوست من سلام
تاپيكت رو خوندم و راستش رو بخواي من آدم ركي هستم و معمولا حرفامو نميپيچونم
ازدواج مساله اي نيست كه بشه در موردش بيگدار به آب زد و نميشه فقط روي "جرقه عشق" هم حساب كرد.
براي ازدواج بايد خيلي حساب شده عمل كرد، آيا خودت مردش هستي و در جايگاهي هستي كه بتوني براي سالهاي آيندت بهترين تصميم زندگيتو بگيري ؟ اول از همه به خودت فكر كن آيا ميتوني خودتو خوشبخت كني؟
اگر ميتوني و الان زمان اونه كه تصميم بگيري تازه به مرحله انتخاب ميرسي . براي رسيدن به بهتريت انتخاب فقط علاقه و دوست داشتن كافي نيست بايد تمام شرايط رو بدون اينكه احساساتت بهت غلبه كنه بررسي كني ... و تو الان احساساتي هستي.
شرايط اجتماعي ، فرهنگي ، مادي و .... همشون مهمن.
نيمه گمشده تو كسي است كه بيشترين همخواني رو با تو داشته باشه وتمام اينها متاسفانه با عشق حل نميشه .
بنابرين توصيه ميكنم در ابتدا نظر خانوادت رو در اين مورد جويا بشي ، وقتي حمايت خانواده ات رو داشته باشي انتخاب لذت بخش تري خواهي داشت و مطمئن باش كه اونها خواهان صلاح تو و خوشبختي نو هستند.
و اما در مورد هيلا خانوم ....
آيا او ميتونه نيمه گمشده تو باشه ؟
بايد با او و اخلاقش ، معيارهاش ،‌ فرهنگ خانوادش و طزر فكرشون بيشتر آشنا بشي .عجولانه در مورد ابراز علاقه تصميم نگير.سعي كن با درايت بعنوان يه همكلاسي متين بيشتر باهاش آشنا بشي و اينو بدون كه خانمها متوجه احساس آقايان نسبت به خودشون ميشن ولي به روي خودشون نميارن .البته اين حق رو به هيلا هم بده كه براي آيندش برنامه ريزي كنه و تصميم بگيره
"با عقل تصميم بگير و با عشق زندگي كن"
موفق و سربلند باشي

winter عزيز ،

هادي جان ايشون رو توي خيابون كه پيدا نكرده اونا تو يه دانشگاهن و تا حدودي حتماً روي اخلاق و طرز فكر و .. ايشون شناخت داشته كه ازش خوشش اومده و مطمئناً روي ظاهر و با يه نگاه نبوده . ديگه اينكه بايد بيشتر با هم آشنا شن تا بهتر همو بشناسن و لازمه كه اول هادي احساس هيلا رو در مورد خودش بدونه يا شايد ايشون اصلاً نامزد داشت كه ايشالله نداره و بعد حتماً خونوادش رو در جريان بذاره . به نظر شما عجولانه ست كه بعد از گذشت چند ماه بخواد بهش ابراز علاقه كنه ؟؟

نوشته اصلی توسط HadiRock

یک جورایی ترس از , از دست دانشو دارم , میترسم نامزد داشته باشه که دیگه درس و میزارم کنار میرم تا آخر عمرم گریه میکنم ,

خانوم ها اگر شما نامزد داشتید یک پسر دیگه ای میومد بهتون ابراز علاقه میکرد چی کار میکردید ؟ باهاش بد صحبت میکردید ؟

هادي عزيز كم كم دارم به بلوغ فكريت شك مي كنما . اين حرفا چيه ؟؟ درس و ميذارم كنار و ... قبول دارم كه اگر يكيو دوست داشته باشي و اين اتفاق بيفته خيلي سخته ولي به اين فكر كن كه اگر نامزد هم داشته باشه تو مجبوري زندگي كني و به نفعته خيلي زود با اين مسئله كنار بياي .

نمي دونم تاپيك منو خوندي يا نه ، پسري كه 6 سال عاشقش بودم و هنوزم هستم يك ماه و نيمه كه تركم كرده ، ولي من بايد زندگي كنم و خوب زندگي كنم . به خدا توكل كن . به نظر من احساستو بگي بهتره تا بخواي بهش بفهموني البته من اينجوري فكر مي كنم.

اگه اون دختر عاقلي باشه نامزد هم كه داشته باشه نبايد رفتار بدي از خودش نشون بده چون شما كه علم غيب نداشتي اون نامزد داره . دليلي براي بد صحبت كردن وجود نداره . ولي سعي كن از طريق همكلاسيات بفهمي نامزد داره يا نه ، بعد باهاش صحبت كني.

در ضمن يه كم احساست رو كنترل كن تا چشماتو نبنده .