به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 76
  1. #21
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    212
    Array
    خیلی جالبه.شما فقط گزارش نویسی میکنی.یه دونه از صحبتهایی که بهت شده رو گوش نکردی.صحبتها اتفاقا خیلی باهم متفاوت و گاها متضاده اما شما به صحبت هیچ بنی بشری تو تاپیکات توجه نکردی.فقط کار خودتو میکنی.
    اینکه این سازش با این روش به شکست میخوره واضح بود.منم بهتون گفتم دوباره میایید میگید اونا فلان و بهمانن و قدر ندونستن و...

    این یه دندگی و لجبازی و خود رای بودنتون خیلی بهتون آسیب میزنه.حاضرید لطمه بخورید اما فقط حرف خودتون باشه.
    جالب و عجیبه.

  2. 2 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    آنیتا123 (سه شنبه 16 دی 93), بهزاد10 (جمعه 19 دی 93)

  3. #22
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 فروردین 95 [ 20:54]
    تاریخ عضویت
    1393-7-27
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    3,246
    سطح
    35
    Points: 3,246, Level: 35
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 104
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    104

    تشکرشده 313 در 129 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نظرات و تصمیمات دوستان متضاد هست و نظرات و تصمیمات من هم با همه متفاوته . این عجیب نیست که آدم ها با هم فرق می کنن ولی من از نظرات همه دوستان استفاده می کنم و البته تشکر می کنم

  4. #23
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 فروردین 95 [ 20:54]
    تاریخ عضویت
    1393-7-27
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    3,246
    سطح
    35
    Points: 3,246, Level: 35
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 104
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    104

    تشکرشده 313 در 129 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خوب من متوجه شدم که خانومم حقیقتاً تصمیم داره که دیگه با من زندگی نکنه .

    وقتی با منه به دلیل اینکه همدیگه رو دوست داریم و دوست داشتیم ، مقداری نرم میشه . وقتی با هم هستیم به تدریج ظرف مثلاً 10 ساعتی که با هم هستیم بهتر و بهتر میشه . ولی وقتی جدا میشیم دوباره بسیار با من بد میشه . اولش فکر کردم خانوادش دارن خراب می کنن ولی اینطور نیست . این خودشه که دیگه اعتمادش و امیدش و انگیزه هاش رو جمع کرده و از رابطه با من خروج کرده . نه کلاس میزاره و نه ناز میکنه . با وجودی که من رو دوست داره و میدونه که دوستش دارم ، واقعاً تصمیم به متارکه داره .

    دقیقاً موضوع اینه : میترسه دوباره دلش رو به من بده و دوباره تجربه تلخ اون 6 سال براش تکرار بشه . دوباره میترسه سر هر موضوعی بش بگم طلاق . میترسه که دوباره بزارمش در خونه باباش و بگم دیگه نمیخامش . میترسه دوباره 8 ماه ولش کنم و اون شب ها و روزها اشک بریزه و از من دل بکنه . دیگه نمیتونه دل ببنده چون دیگه نمیتونه رنج دل کندن رو بپذیره .

    حالا از دوستان میخام که کمک کنن . تصمیم درست و اقدام درست من چیه ؟! هر امتیازی که خواست بش دادم ولی موضوع با امتیاز حل نشد . گفتم مهریه ات رو از امروز می پذیرم که 1001 باشه . خونه رو هم بت هدیه میدم . 10 امتیاز و باج دیگه هم بش دادم ولی موضوع این چیزها نیست . واقعاً زندگیش رو از من جدا دیده و واقعاً در این 8 ماه از من طلاق گرفته . میگه 3 هفته اول بعد از اون شبیخون کذایی ، 3 هفته روی تخت بیمارستان بستری بوده . بعد چند ماه پیش روانشناس رفته و طلاق رو پذیرفته . بعد عکس های عروسی و تمام عکس های من رو برداشته رفته جایی که همیشه با هم میرفتیم . همه رو آتیش زده و اونقدر گریه کرده که دیگه آبی در بدنش نبوده که خارج بشه . . .

    راست میگه ، حقیقتاً اون تصمیمش رو گرفته . از همون شبی که کلید داده بیان بالای سر من و حتی چند ماه قبلش . میگه تو میخاستی منو بزاری بری خارج . میخاستی برای گرفتن اقامت ازدواج کنی . من این حرف ها رو به شوخی به اون زده بودم ولی هرگز نمی خواستم این کارها رو بکنم . امروز به هیچ وجه باور نمیکنه که نمیخاستم با اون این کارها رو بکنم .

    دیگه اس ام اس ها رو نخونده پاک میکنه و به هیچ عنوان هم تلفنش رو جواب نمیده . اکثریت کاربران این سایت خانم هستن . چه توصیه ای برای من دارید ؟؟

  5. 5 کاربر از پست مفید بهزاد10 تشکرکرده اند .

    maryam240 (دوشنبه 27 بهمن 93), واحد (جمعه 19 دی 93), آنیتا123 (شنبه 20 دی 93), دختر بیخیال (پنجشنبه 18 دی 93), شیدا. (پنجشنبه 18 دی 93)

  6. #24
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    راست میگه ، حقیقتاً اون تصمیمش رو گرفته . از همون شبی که کلید داده بیان بالای سر من و حتی چند ماه قبلش . میگه تو میخاستی منو بزاری بری خارج . میخاستی برای گرفتن اقامت ازدواج کنی . من این حرف ها رو به شوخی به اون زده بودم ولی هرگز نمی خواستم این کارها رو بکنم . امروز به هیچ وجه باور نمیکنه که نمیخاستم با اون این کارها رو بکنم .
    همسرتون از ذهن شما که خبر نداشتن، نمیدونستن دارید شوخی میکنید!
    اصلا این حرفی نیست که بشه باهاش شوخی کرد، شوخی بسیاری بدیست که تو آقایون مد شده، واقعا هم خانم ها و ناراحت میکنه، تکرار این شوخی هم سردتر شون میکنه، چیزی که اصلا آقایون متوجه اش نیستن.
    من خودم مجردم، تصور اینکه همسر آینده ام بخواد همچین شوخی زشت و منزجر کننده ای باهام داشته باشه هم برام خیلی زجر آوره، حالا تصور کنید همسر شما چی کشیدن! !!!!

    مشخصه که خانمتون هم خیلی اذیت شدند!

    کتک زدن
    تهدید به طلاق
    گذاشتنشون خونه پدرشون ( که طبیعتا بسیار شخصیت خانمتون خورد شده با این کارتون و شما اصلا متوجه کارتون نبودید. )
    تنها گذاشتنشون اونم بمدت چندین ماه!
    تهدید به ازدواج مجدد برای گرفتن اقامت!


    ایشون تا تو کشورمون ،ایران بودند و از حمایت خانواده اشون هم برخوردار بودند، این همه تهدید شدن، چه برسه به اینکه میخواستید ببرینشون خارج کشور اونجا دیگه کسی هم نداشتن، خب کاملا طبیعیه که نخواستن بشما اعتماد کنند.و مخالف خارج اومدن بودن.

    شما اول باید اعتماد ایشون و جلب میکردید بعد درخواست خارج رفتن و میداشتید.
    اعتماد کردن تو زندگی خیلی مهمه، حتی از دوست داشتن هم مهمتره!
    ما با کسی که دوستش نداریم ولی بهش اعتماد داریم میتونیم زندگی کنیم، میتونیم هرجایی باهاش زندگی کنیم! هرجایی! یعنی حتی جایی که یک نفر غیر خودمون هم نباشه!


    ولی با کسی دوستش داریم و نسبت بهش کاملا بی اعتمادیم نمیتونیم باهاش حتی یک ساعت هم خوش و با ارامش زندگی کنیم.
    همیشه ترس از دست دادنشو داریم!
    همیشه ترس تنها شدن و داریم
    میترسیم بهش دل ببندیم و دلمون و بشکنه
    میترسیم امیدوار بشیم و بریم تا آسمون هفتم اما اون یهو از همون بالا دستمون زها کنه و پرتمون کنه پایین.
    از آسیب بیشتر میترسیم.
    زندگی کردن با ترس اصلا جالب نیست، قشنگ نیست! آرامش بخش نیست! امینیت نداره!

    برای بدست آوردن اعتماد همسرتون باید بهشون ثابت کنید قلبا عوض شدید! قلبا دوستشون دارید!
    قلبا از کارهای گذشته اتون پشیمونید.

    البته قبل از همه ی اینها اول باید با خودتون روراست باشید، ببینید واقعا پشیمونید، واقعا اشتباهاتتون و قبول دارید.
    من میدونم همسرتون هم اشتباهاتی داشتن اما اشتباهات ایشون توجیهی بر اشتباهات شما نبوده و نخواهد بود! هر انسانی مسول عواقب کارهای خودشه!
    مسول اشتباهات خودشه!
    اگه انسانی میخواد اشتباه کنه نباید بگه، چون فلانی اشتباه کرد منم اشتباه کردم! نا اشتباه هر انسانی، نتیجه انتخاب خودشه!

    اگه هم انسانی بخواد اشتباهش و جبران کنه، هرزمانی اراده کنه میتونه اینکارو انجام بده ، نیازی نیست که شرط بذاره تا طرفم اشتباهشو جبران نکنه من هم جبران نخواهم کرد!

    با پست آخرتون و اعتراف اشتباهاتتون میشه فهمید پس کم کم دارید به اشتباهات خودتون هم پی میبرید.
    پس دیگه خودتون و پاک و معصوم نمیبینید! دیگه خودتون وبهتر از همسر نمیبینید.
    چون تا جایی که من قبلا پست هاتون خونده بودم تا حالا ندیده بودم صادقانه اشتباهتتون و بیان کنید همیشه اشتباهات خودتون و خورد و کوچیکتر از اشتباهات همسرتون دیدید.

    همین صداقتتون هم سعی کنید به همسرتون ثابت کنید، صداقتتون و بهشون نشون بدید تا ایشون هم اعتماد از دست رفته و بازسازی کنند.

    اعتماد کردن سخته، بازسازی اعتماد سختتر از اعتماد کردن!
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : پنجشنبه 18 دی 93 در ساعت 21:06

  7. 6 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    m.reza91 (پنجشنبه 18 دی 93), maryam240 (دوشنبه 27 بهمن 93), پامچال (پنجشنبه 18 دی 93), واحد (جمعه 19 دی 93), بهزاد10 (جمعه 19 دی 93), شیدا. (جمعه 19 دی 93)

  8. #25
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 تیر 98 [ 14:32]
    تاریخ عضویت
    1393-1-09
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    4,087
    سطح
    40
    Points: 4,087, Level: 40
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    75

    تشکرشده 20 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اثر راشومون ایشووون خیلی مثبت هستند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! و خیلی زلال!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    کتک میزنند .
    تحقیر می کنند.
    خانمشان را مدام با طلاق تهدید می کنند.
    همسرشان را ترک می کنند...........
    برام جای سواله به ادم هایی که این کارها را نمی کنند چه صفتی نسبت می دهید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

  9. 3 کاربر از پست مفید پامچال تشکرکرده اند .

    m.reza91 (پنجشنبه 18 دی 93), واحد (جمعه 19 دی 93), بهزاد10 (جمعه 19 دی 93)

  10. #26
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 فروردین 95 [ 20:54]
    تاریخ عضویت
    1393-7-27
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    3,246
    سطح
    35
    Points: 3,246, Level: 35
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 104
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    104

    تشکرشده 313 در 129 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان از همه شما تشکر می کنم .

    من دقیقاً میخام جواب این سوال رو از شما بگیرم ، البته اگر لطف کنید :

    آیا با توصیفی که در آخرین پست از همسرم کردم ، آیا متارکه حتمی هست ؟ آیا اعتمادسازی مجدد شدنی هست ؟ یا اینکه در این شرایط دیگه هر کاری که بکنم ، چون زن میگه رابطه تمام شده بیفایده خواهد بود ؟

    دوست عزیز ، اثر راشومون

    من امروز هدفم برگردوندن خانومم هست تا شاید با جبران اشتباهات خودم مجدداً بشه زندگی خوبی داشته باشیم . میدونم که اون هم خطا داشته و بدی های زیادی کرده ولی صورت مساله اینه : خانومم هر بدی که داشته و داره من دوستش دارم و دوست داشتن عواقب سنگینی داره !

    بله دوست داشتن منطق نداره . قبول دارم . ولی این دوست داشتن وجود داره و من رو تحت فشار بزرگی قرار میده . اگر دوست داشتن رو ابراز نکنم واقعاً وضع بهتر میشه ؟؟ پس با چه استدلالی تلاشم برای برگردوندن خانومم رو توجیه کنم . الان دیوار بی اعتمادی بلنده . اگر نگم که دوستش دارم پس باید بگم که کلاهبردار هستم و دنبال منافع مالی هستم . . .

    از اینکه بلایی سر پدرم بیاد جلوگیری کردم و مساله کلاً حل شد . هنوز بلایی به لحاظ مالی هم سر من نیومده!! حکم تقسیط مهریه 4 ماهه که قطعی شده بود ولی خانومم نرفت که سکه هاش رو بگیره . اون خونه هم خالی افتاده و از همسایه ها تلفنی پرسیدم و هیچ استفاده ای از اون نشده . فقط خانواده همسرم میرن و شارژ ساختمون و بعضی هزینه هاش رو میدن . . .

    اما در مورد برگردوندن خانومم یا متارکه فقط خودم تصمیم میگیرم . درست یا غلط فعلاً مهم نیست ! فقط خودم تصمیم میگیرم نه خانوادم . ممکنه نهایتاً به دلایلی از تلاشم دست بردارم ولی امروز میخام که تلاش کنم . . .

    در خصوص کتک زدن تقصیرم رو می پذیرم و به مادرش گفتم که تلاش می کنم دیگه تکرار نشه . بله واقعاً فکر می کنم که حرفهاش در پاراگراف چهارم صادقانه بوده . شما چه فکری داری ؟

  11. 2 کاربر از پست مفید بهزاد10 تشکرکرده اند .

    اثر راشومون (جمعه 19 دی 93), شکوه (جمعه 19 دی 93)

  12. #27
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 خرداد 94 [ 00:02]
    تاریخ عضویت
    1393-9-18
    نوشته ها
    175
    امتیاز
    4,145
    سطح
    40
    Points: 4,145, Level: 40
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 75.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    462

    تشکرشده 404 در 152 پست

    Rep Power
    0
    Array
    در خصوص عدم کنترل تکانه های هیجانی تون که باعث تمامی مشکلات شماست بعدا بیایید صحبت کنید.

    آقای بهزاد لطفا دیگه هیچ امتیاز مالی به همسرتون ندید. من به تصمیم شما برای حل مشکلاتتون احترام میذارم. امیدوارم دوباره این تکانه های عصبی در چند روز آینده کار دستتون نده.

    همسرتون با توجه به گفته های خودتون که وقتی با همید خوبه ، داره با رفتارش نشون میده در دوره ی شکه. در واقع هنوز به اون نقطه از تنفر و ترس از شما نرسیده. شما با کارهاتون کاملا

    نتونستید اون رو متقاعد کنید که از شما جدا شه!!! پس چقدر خوب که این دعوا بین شما اتفاق افتاد به هر حال این دعوا مثل یک فیوز قبل از وقوع حادثه ی اصلی عمل کرده.

    شما میتونید همسرتون رو متقاعد به بازگشت کنی.با چند رفتار ساده .

    خواهشا و لطفا با خانواده ی همسرتون خوب باشید و هر چی گفتند شفاهی قول عمل بدید تاکید میکنم شفاهی. یه وقت سندی تعهدی چیزی امضا نکنید . مخصوصا تو محضر.

    نکته ی دوم اینه که به قطع یقین خانواده ی همسرتون و همسرتون الان دارن به این فکر میکنن که شما به خاطر اموالتون برگشتید. از نظر خانواده خوبه. یعنی مایع دلگرمی خانوادشه در واقع

    به مقدار زیادی خیالشون از بابت شما راحته و اگه حرفی هم زدن در آینده شما به دل نگیر. به هر حال تو دعوا حلوا خیرات نمیکنن. دیگه اینا یه چیزای منطقیه که باید قبول کرد. تقصیر

    خودتونه دیگه.

    ولی متاسفانه باید بگم که همسرتون به شدت از این نکته غمگینن. ایشون دارن فکر میکنن برای شما بی ارزشن. واقعا تصور حال همسرتون قلب آدم رو به درد میاره. ما خانوما بعضی

    موقع ها دچار احساساتی میشیم که خودمون هم ازش تعجب میکنیم. میدونید چیه همسرتون نمیخواد شما اون رو مثل سکه یا خونه ببینید. درسته اینها با ارزشن اما یه خانوم دنبال یک

    نوع ارزش دیگه است. باور کنید حتی یک شاخه گل ارزشش از یه خونه بیشتره. برای مثال در مورد همسر شما، دارید میگید من خونه رو به تو هدیه دادم و دیگه دعوا بسه. اما خانمتون میگه

    باید با یه نفر بیای دنبالم که برگردم. شما فک میکنی من چقدر براش ارزش قائلم که گفتم خونه مال تو همسرت فکر میکنه که چقدر برای شما بی ارزشه که حتی حاضر نیستی دنبالش بری.

    البته این امر فقط توروابط احساسی مصداق میکنه وگرنه برای یه خانوم ارزش خونه و پول مشخصه . اما وقتی پای احساس میاد وسط ....

    به هر حال تنها کاری که باید انجام بدید اینه که به همسرتون بفهمونید براتون ارزش داره. همین کارهایی که الان هم انجام دادید خوبه. نترسید و صبر داشته باشید. کمی ابراز علاقه واقعی

    دل خانمتون رو نرم میکنه. همین بهانه هایی که به نظر شما الکیه برا خانمتون ارزشمنده. این مهم نیست که من چی فکر میکنم این مهمه که خانموتون الان چی میخواد.



    آقای راشامون عزیز، من نه تنها به مقدار صد درصد بلکه به مقدار 300 درصد با حرفای شما موافقم اما به عنوان یک جنس خانوم عرض میکنم که اگه آقای بهزاد عزیز، چنین تهدید هایی رو نثار

    همسرشون نمیکردن ، خانوم ایشون هم رفتار کلاهبردارانه انجام نمیدادن. واقعا جنس خانوم در صورت عاشق شدن و احساس ارزشمندی برای همسر ، حاضره برای کسب رضایت همسر تو

    دهن شیر هم بره. من خودم واقعا بابت رفتارای عجیب آقا بهزاد در مورد امور مالی شون متعجبم ولی تو این یه مورد خاص مشاهده میشه همسر ایشون کلاه بردار نیست و قصدش حفظ

    همسر و زندگیشه وگرنه 6 سال وقت داشت که مال همسرشو برداره و مهریه رو بگیره . چه کاریه این همه مدت عذاب بکشه؟ اینکه یه مرد مقداری از اموالش رو به همسرش بده ایرادی

    نداره اما مقداری نه کل زندگیشو. به هر حال بشره دیگه یه وقت دیدی کلاه بردار بود!!! به هر حال...

    آقای راشامون، همسرشون اگه واقعا بخواد طلاق بگیره مرحله ی بعدی میگه خونه و مهریه رو بهت میدم و طلاقم رو بده. اگه چنین برگه برنده ایی نداشت الان برای طلاق چه جوری

    میخواست آقا بهزاد رو راضی کنه؟ قبول کنید جنس مرد اهل معامله است و پول. زن ها هم الان این رو خوب درک کردن. الان دیگه مهریه شده وسیله ای دفاعی برای زن.

    راستی اگه امکانش هست نظراتتون رو اینجا بذارید من هم استفاده کنم. تایپیک قبلی شما برای من بسیار راهگشا بود.

  13. 3 کاربر از پست مفید شکوه تشکرکرده اند .

    واحد (جمعه 19 دی 93), اثر راشومون (جمعه 19 دی 93), شیدا. (جمعه 19 دی 93)

  14. #28
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 فروردین 95 [ 20:54]
    تاریخ عضویت
    1393-7-27
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    3,246
    سطح
    35
    Points: 3,246, Level: 35
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 104
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    104

    تشکرشده 313 در 129 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کاربر عزیز شکوه

    از پست مفید شما خیلی تشکر می کنم . لطفاً دوستان دیگه هم کمک کنن تا من در درک رفتار خانومم و تصمیمش بهتر عمل کنم . موضوع مهم برای من اینه :

    1) الان دقیقاً چه تصمیمی گرفته . عدم زندگی با من ؟ باج خواهی ؟ ناز کردن ؟ بازی در آوردن ؟

    2) اگر تصمیم به عدم زندگی داره ، آیا میشه من به شکل مناسبی تصمیمش رو عوض کنم ؟ اگر باج خواهی میکنه تکلیف چیه ؟

    3) الان مجموعه رفتارها و اقداماتی که من باید ظرف یکماه آینده داشته باشم چیه ؟ هدفم اینه که مطمئن بشم من کارهای درستی رو برای بازسازی زندگی انجام دادم . میخام تا نقطه ای برم جلو که یا خانومم رو به صورت مناسبی برگردونم یا دیگه برام مشخص بشه که بازگشت شدنی نیست . . .

    الان تصمیم دارم که با مادرش دوباره گفتگو کنم . صادقانه شرایط رو بیان می کنم و از ایشون میخام که به دخترش در اتخاذ یک تصمیم مناسب ، کمک کنه .

    شرایط اینه : اگر ایشون به زندگی برگرده من تلاش می کنم اشتباهات گذشته رو نداشته باشم و امیدوارم که خانومم هم در اصلاح خودش تلاش کنه . اگر ایشون بخاد برنگرده ، من نمیتونم ایشون رو طلاق بدم . دلیلش این نیست که میخام زجرش بدم! دلیلش اینه که به هیچ عنوان نمیتونم تحمل کنم ایشون با شخص دیگه ای باشه . به هیچ عنوان با دست خودم ایشون رو آزاد نمی کنم که بره و به یک رابطه جدید فکر کنه . در این شرایط هم خودم آزار می بینم و هم ایشون . ولی اینکه بخام آزادش کنم برام قابل هضم نیست و آزار کشیدن واقعی برای من متارکه نیست ، بلکه آزار واقعی اینه که فکر کنم ممکنه زنم بره با یک فردی بجز من . نوعی حس تملک روی ایشون دارم که با این حس هیچ کاری نمیتونم بکنم . یا با من زندگی میکنه یا متارکه میکنه و شرعاً زنم باقی میمونه . حالت سومی برای من قابل پذیرش نیست . . .

    در حال حاضر به گفته خودش تصمیمش بر متارکه هست . تماس من رو جواب نمیده ، پیامک ها رو نمیخونه و کلاً قطع ارتباط کرده . اگر خونه رو به من پس بده ، مهریه رو ببخشه باز طلاقش نمیدم . اگه 1 میلیارد هم نقد به من بدن باز هم طلاقی در کار نیست . اون حس غیرت و تملک که روی ایشون دارم اونقدر بزرگه که نمیتون باش کاری کنم . همین حس موجب میشه که طلاق دادن برای من شدنی نباشه . ولی اگه نتونیم با هم سازش کنیم ، برام قابل هضم هست که بزارم موهاش رنگ دندون هاش بشه
    ویرایش توسط بهزاد10 : جمعه 19 دی 93 در ساعت 10:34

  15. کاربر روبرو از پست مفید بهزاد10 تشکرکرده است .

    شکوه (جمعه 19 دی 93)

  16. #29
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    اینکه به شخصی القا بشه بهیچ عنوان آزاد نیست تا برای خودش تصمیم بگیره
    اینکه بهش القا بشه شخص دیگری بخاطر اینکه در حوزه قدرت ایستاده برای زندگیش تصمیم میگیره و خود آدم جق انتخاب نداره با اعتماد سازی خیلی فرق داره.

    شما میخواهید اعتماد همسرتون و جلب کنید، اما از طرفی یهش القا میکنید که یا با من زندگی میکنی یا تا آخر عمرت تو خونه پدرت میمونی و هیچ راه دیگه ای هم نداری فقط این دوتا رو باید انتخاب کنید.

    خب این شخص چطور میتونه بشما اعتماد کنه
    ؟
    برای خارج رفتن هم همین بوده، یا باید میومدن خارج یا حتما شما میرفتید و ایشون و تنها میذاشتید و بعدش هم لابد بقول خودتون شوخی میکردید که اونجا ازدواج مجدد میکردید!

    خب همین حرفا و شوخی ها و تحکم ها بوده که اعتماد ایشون و سلب کرده!

    شما با پیگیری های مکررتون و اثبات اینکه تغییر کردید، حتی با رفتن پیش مشاور و بکاربردن روش های پیشنهادی درست میتونید کم کم به همسرتون ثابت کنید که دوستشون دارید و قصد جدایی ندارید.

    اما در کنارش نباید ایشون و در بند بگیرید، چون اینطوری ایشون دچار تناقض میشوند اینطوری فکر میکنند درست مثل قبل شما خودخواهانه پیش میرید و فقط میخواهید نظراتتون و تحمیل کنید و بنظر و تصمیم ایشون هیچ اهمیتی نمیدید و براتون مهم نیست خواسته ایشون چی هست.

    خب مطمعن باشید نتیجه عکس خواهید دید و بجاییکه ثابت کنید همسرتون و دوست دارید ثابت کردید هیچ تغییری نکردید و یک آدم ( ببخشید ) خودخواه هستید.

    شما باید به همسرتون این حس و بدید که ایشون در تصمیم گیری کاملا آزاد هستند و شما قصد آزار و اذیت ایشون ندارید، فقط دوستشون دارید و نمیخواهید ازشون جدا شوید، میخواهید ایشون با مشاهده تغییرات شما دوباره تصمیم به زندگی با شما بگیرند.اما بهیچ عنوان مجبور نیستند همچین تصمیمی بگیرند ایشون آزادانه میتوانند همچین تصمیمس و بگیرند و اگر تصمیم بجدایی گرفتن شما به زندگی با خودتون مجبورشون نمیکنید، میتونند خودشون اقدام کنند شما اقدامی نمیکنید چون همسرتون و زندگیتون و دوست دارید و میخواهید با ایشون ازدواج کنید اما به تصمیم و خواست همسرتون کاملا احترام میذارید.

    اینجوری به ایشون ثایت کردید تغییر کردید، عوض شدید!
    خودخواه نیستید، نظرات ایشون براتون خیلی مهمه!
    شخصیت همسر به عنوان یک انسان آزاد که قدرت اختیار داره براتون قابل احترام هست

    ******

    در پایان اگه بتونید با خانوادتون هم صحبت کنید و انها هم قانع کنید اگه زندگی به اینجا رسیده و اگه همسر واکنش اشتباهی داشته، بخاطر اشتباهات خودتون هم بوده و شما هم مقصر هستید و پشیمون شدید و همسرتون و دوست دارید و میخواهید زندگیتون و دوباره بازسازی کنید، خیلی خوب میشه قانعشون کنید اینطوری اونها هم بهتون کمک میکنند و شما همراهی دو خانواده و برای رسیدن به هدفتون دارید اینطوری برای رسیدن به هدفتون شانستون دوبرابر میشه.

    ***********

    اینکه گفتید همسرتون سکه ها و نگرفتند و خانواده ی همسرتون نتنها از خونه استفاده نمیکنند بلکه هزینه هایش هم پرداخت میکنند.
    همه نشان از این داره که این خانواده و همسرتون برخلاف تصورات شما و خانوادتون ک اطرافیانتون، دنبال پول و مادیات نبودند، بلکه کارشان عکسالعملی ( نادرست ) در راستای اشتباهات شما بوده، که کارشان اصلا مورد تایید نیست و نخواهد بود راه بهتری هم وجود داشت برای اینکه شمارو متوجه اشتباهاتتون بکنند.

    اما خب متاسفانه همسرتون احساسات منفی و در جهت اشتباهات شما همه درون خودش جمع کرده، وقتی راهی برای خارج کردن این حس های منفی پیدا نکرده، از طرفی ظرفیت وجودیش هم پر شده بود ناگهان فواران زده . معلومه که نتیجه فوران این حجم زیاد حس منفی، میتونه یک زندگی و نیست و نابود کنه!

    *************

    تاکید فراوان دارم که اصلا و بهیچ عنوان من ، نه تنها کارهای شما رو بلکه کارهای همسرتون و خانواده هاتون و تایید نمیکنم، همه اتون اشتباهاتی داشتید و اگه این زندگی بهم بخوره یعنی همه تون مقصر بودید. اگه کمک کنید بازسازی و انجام دهید یعنی تو این امتحان زندگی موفق بودید و تونستید سر بلند بیرون بیایید.

    در حال حاضر شما از بقیه یک قدم جلو هستید، چون همینکه یک نفر اشتباهات خودش و قبول کنه بجای، جا زدن، بره وسط میدون و بخواد اشتباهاتشو جبران کنه یعنی قدم بسیار بزرگی برداشته و باید بهش تبریک گفت که همچین تصمیم بزرگی گرفته و همچین جراتی داشته!
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : جمعه 19 دی 93 در ساعت 11:10

  17. 5 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    maryam240 (سه شنبه 28 بهمن 93), واحد (جمعه 19 دی 93), بهزاد10 (جمعه 19 دی 93), شکوه (جمعه 19 دی 93), شیدا. (جمعه 19 دی 93)

  18. #30
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 03:07]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    214
    امتیاز
    12,870
    سطح
    74
    Points: 12,870, Level: 74
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,421

    تشکرشده 552 در 189 پست

    Rep Power
    55
    Array
    خانم شکوه بنده قبلا چند تا از پستهای شما را در تاپیکهای دیگر مطالعه کرده بودم و از نوع نگاهتان و خالی بودن مطالبتان از کلیشه های رایج بین دیگر کاربران و در نتیجه تالیفی بودن پستهایتان لذت میبردم, به همین علت موافقت شما با پستم برایم خیلی ارزشمند است.
    شما تنها کاربری هستید که در تاپیکهای آقای بهزاد یک طرفه به قاضی نرفتید.
    اما فکر میکنم من اجازه ندارم پست دیگری در این تاپیک بگذارم و از آنجا که آدم باید در هر جایی که به "اختیار خودش" حضور دارد قوانینش را تمام و کمال گردن نهد, به این نظر فرشته مهربان احترام گذاشته و در این تاپیک پست دیگری نمیگذارم.
    جناب بهزاد فکر میکنم که در پستم شما را ناراحت کردم و به همین دلیل بود که گزارش پست خلاف به فرشته مهربان دادید ولی باور کنید اصلا قصد ناراحت کردن شما را نداشتم, خواستید که دلایلم را برای تشکیک در رفتارهای همسرتون بگم ولی به دلیلی که در جواب خانم شکوه هم گفتم, بنده رو معاف کنید.
    البته در اینجا باید یک تصحیح در پست قبلیم بکنم و آن اینکه به غیر از اعضای خانواده تان "که شما آنها را از دایره مشورت خارج کردید", از اعضایی از تالار که یکطرفه به قاضی نرفتند مانند شکوه گرامی میتوانید راهنماییهای خوبی بگیرید.
    تنها باید حقیقت را بیان کرد، نه دروغی را که حقیقی انگاشتنش خوب است.

    "بخشی از پیام برتراند راسل برای آیندگان"

  19. 3 کاربر از پست مفید اثر راشومون تشکرکرده اند .

    بهزاد10 (جمعه 19 دی 93), شکوه (جمعه 19 دی 93), شیدا. (جمعه 19 دی 93)


 
صفحه 3 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصمیم به طلاق گرفتم درسته تصمیمم؟
    توسط amir59 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 مهر 95, 22:38
  2. تصمیمم نهایی من ... 6 سال تا تصمیم گرفتن طول کشید
    توسط she در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 مرداد 95, 18:31
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 شهریور 93, 18:36
  4. موندم چه تصمیمی بگیرم؟ کمک کنید...............
    توسط yase sefid در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 شهریور 92, 10:55
  5. چه تصمیمی بگیرم؟
    توسط arah در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 08 تیر 92, 17:52

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.