چند روز گذشته تماسی با خانومم نداشتم . امروز طبق صحبت های قبلی بنا بود نتیجه نهایی رو ساعت 10 از مادر زنم بپرسم . ساعت 12 جلسه ازدواج مجدد بود . قرار بود بر اساس گفتگوی ساعت 10 تصمیم بگیرم . مادر خانومم گفت که تصمیم ما اینه که زندگی شما آنچنان پاشیده شده که قابل ترمیم نیست . من هم گفتم این تصمیم خوبی هست و شاید من کار درستی نکردم که برای سازش صحبت کردم . گفتم که شاید صلاح در متارکه باشه و خدا صلاح رو بهتر از من میدونه . . . به نظرم رسید با دست پس میزنن و با پا پیش می کشن . چون در همین تماس تلفنی مادر زنم گفت که من رو دوست داره و گفت که دخترش هم دوست داره که برگرده ولی پدر دختر دیگه راضی نیست! گفت که باید تضمین بدم دخترشون رو نزنم و دوباره نیارم بزارمش دم در و بگم طلاق . من هم گفتم اگر زدم خطا کردم ولی با تضمین دادن نمیشه جلوی زدن آینده رو بگیریم . گفتم که 50 درصد من مقصر بودن و 50 درصد دختر شما . بهتره به جای تضمین دادن ، هر دوی ما تلاش کنیم خود دار باشیم . گفتم که بهترین تضمین رفتار خوب و عاقلانه ما هستش . . . خلاصه توافقی حاصل نشد و من به جلسه دادرسی رفتم و خانومم نبود . نمیدونم رای دادگاه چی میشه ولی بعد از تمام شدن جلسه ، خانومم مثل آپاچی ها اومد و به دروغ گفت که تمکین داره و اگه رفته دلیلش اینه که پدر من به خونه مشترکمون اومده بوده . من به قاضی گفتم که این بنده خدا قانون رو به مسخره گرفته و لطفاً قسمش بدید چون دروغ میگه . گفتم که خودش رفته و جواب تلفن من رو هم نداده . قاضی هم در پاسخ به حرف های خانومم گفت که داری عمرت رو تلف میکنی . من دیگه بنا ندارم با خانومم یا خانوادش تماسی داشته باشم . حرفم رو زدم و پاسخ مناسبی هم ندیدم . میدم شون دست قانون و به زندگی خودم میرسم . البته شاید خودشون بخان عاقل بشن و روش بهتری رو پیش بگیرن . به هر حال تا سیگنال مناسبی از اونا نباشه من بنا ندارم ارتباطی با خانومم یا خانوادش برقرار کنم . . .
علاقه مندی ها (Bookmarks)