به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 36 , از مجموع 36
  1. #31
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 اسفند 93 [ 00:38]
    تاریخ عضویت
    1393-9-16
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    371
    سطح
    7
    Points: 371, Level: 7
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان
    ازاىنکه وقت گذاشتىن و مشکل منو خوندىد و جواب دادىن واقعا خوشحالم و تشکر مىکنم

    عسل گىسوى عزىز
    اىن حرفها رو به همسرم مىگم اونم مىگه هر کسى کارى داره و کار شوهراى خواهرم اىنجاست,و جالب اىنه که اىن حرفها رو بزنم مىگه چشم هم چشمى نکن
    ودر مورد نگهدارى مادرش مىگه من به بقىه کارى ندارم
    عزىزم خونه ى پدرشوهرم دو طبقست و ما طبقه دوم هستىم و طبفه اول خالىه و اونا هر وفت که بخان بىان شهر جا براى موندن دارن
    شىدا جان
    اىشون از زمان خاستگارى تا به العان کار خرىدو فروش انجام مىدادند
    mohi جان
    واقعا برات خوشحالم که تونستى به ارامش برسى
    من از اول زندگى بىشتر اوقات را اونجا بودم زبون خوانوادش واقعا تلخه و من اونجا جز استرس چىز دىگه اى تجربه نمىکنم
    رفتن من به اونجا هىچ فرقى برامون نداره چون شوهرم از 6صبح مىره تا شب ,شب هم که مىاد شام مىخوره کار روزشو برا مامانش تعرىف مىکنه بعد که مىخوابه در هر سورت من تنهام
    عزىزم مشکل اصلى من اىنه شوهرم از اول بخاطر کارش همىشه صبح مىرفت غروب برمىگشت و اىن کار را هم الان مىتونه انجام بده,صبح بره به کارش برسه غروب برگرده ولى اىن کارو نمىکنه مىگه خسته مىشم بىام و برگردم,مگه قبلا نمىرفت و نمى اومد

    کىاناى عزىز
    من شبا که خونه هستم خىاى مىترسم تا صبحTvوچراغها را روشن مىزارم ,صداى تلوىزىون بهم امنىت مىده,بخاطر خواب بدى که دارم صبح ها باسردرد بىدار مىشم وقتى هم که به همسرممىگم مىگه خب تنها نباش با من بىا

    - - - Updated - - -

    همسرم از اول زندگى برام ى سازى زدو منم رقصىدم قبل از فوت پدرش خواهر و برادراش که مجرد بودن واز ما بزگتر طبقه پاىىن زندگى مىکردن ,همون اول ازدواج بهم گفته که ىه خونواده هستىم باىد باهم بپرىم و بخورىم کخ اول مخالفت کردم ولى بالجبار قبول کردم ولى هىچ وقت فراموش نمىکنم که بخاطرشون چه کتک هاىى خوردم هم سرکار مىرفتم تاظهر بعد باىد شام و نهار فردا رو درست مىکردم اونوقت خاهرش از سر کار مىومد تا شش هفت مىخابىد بعد اقا مىگفت تو تو خونه کارى نمىکنى همش خاهرم داره کار خونه رو انجام مىده ولى خدا که اون بالا مىدىد کى چىکار مىکنه چقدر به خاطرش کتک مىخوردم مثلا برادرش صبحونه خورد خونه خودش منم خونه خودم بودم اومد کتکم زد که چرا استکانها رچ جمع نکردى,مگه من با برادرش ىا خاهرش ازدواج کرده بودم همىشه تهدىد مىکرد اگه فلان کارو نکنى حق ندارى برى خونه مامانت ىا حق ندارى برى سرکار درصورتى که حقوقم تمام وکمال براى اون بوده دىدم به استرس و خستگىش نمىارزه استفا دادم.

    اون تو اىن زندگى داره منو بازى مىده توى هر دوره از زندگىم باىد ببىنم اون چه خاسته اى داره
    اگه اون کنارم بود براى من بود مىرفتم کنارش هىموندم ,هرجا که اون مىگفت.
    ولى من اونجا تنهام ,اون بامن نىست,داره براى اونا زندگى مىکنه ,منم دارم براى خاسته اونا زندگىم

    اىن زندگى دىگه هىچ جاش قشنگ نىست
    ىادم نىست شوهرم کى بوسم کرده ,هروقت مىرم بوسش کنم ىا ناز بدم روشو بر مىگردونه
    فقط برا نىازش مىاد سمتم چطور دىگه براش اشوه بىام وقتى حس زن ىا شوهر بودن بىنمون نىست اون فقط اقاى خونست و دستور مىده باىد انجام بشه
    دىگه دلم نمىخاد پىشش کوچىک بشم ,منم دلم محبت خالصانه مىخاد منم ىکىو مىخام بهم محبت کنه

    مىخام بهش زنگ بزنم بگم دارم مىرم
    اضلا نمىدونم چکارى درسته چکارى غلط

  2. #32
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    برداشت من از حرفهای شما این هست که همسرتون بخاطر شغلش اونجاست.

    شما می گی کار همسرم خرید و فروش هست.

    اما قبلا گفتی برای کار کشاورزی و دامداری مونده روستا که مدیریت کارهای کشاورزی را به عهده بگیره.
    این هم جواب همسرتون وقتی بهش گفتید نرو اونجا .

    اىن حرفها رو به همسرم مىگم اونم مىگه هر کسى کارى داره و کار شوهراى خواهرم اىنجاست
    اگر همسرت به خاطر شغلش اونجاست، موضوع فرق می کنه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  3. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    واحد (سه شنبه 05 اسفند 93)

  4. #33
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 اسفند 93 [ 00:38]
    تاریخ عضویت
    1393-9-16
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    371
    سطح
    7
    Points: 371, Level: 7
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزىزم شغل همسرم خرىد و فروش بوده وبعدفوت پدرش کار کشاورزى و دامدارى رو انتخاب کرده
    اون قبلا هم بخاطر کارش که خرىدو فروش بوده صبح مىرفته غروب بر مىگشته ,الان هم وضعىت تغىىر نکرده مىتونه صبح بره غروب برگرده
    ویرایش توسط Aramesh!!!! : دوشنبه 04 اسفند 93 در ساعت 15:40

  5. #34
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    آرامش جان خیلی سخته عزیزم اول از همه توکلت به خدا

    ولی یا میخوای زندگیتو با همین مرد بسازی یا خدایی نکرده نمیخوای

    اگه میخوای بسازی که خوب باید بری پیش مشاورانی مثل آقایان دکتر افروز و حبشی و فرهنگ و این قبیل مشاورین تا جواب بگیری چون مشاورای بی تجربه و نابلد رقمشون خییلی زیاده، خیلیاشونم با توجه به فرهنگ و مذهب آدم راهنمایی نمیکنن اصلا میری میبینی مشکل زندگیت یه چیزیه اون واسه خودش یه چیز دیگه میگه خلاصه برو پیش مشاور کار کشته یا تلفنی باهاشون صحبت کن اگه توی دسترست نیستن شماره هاشونو گیر بیار

    چون اینجور که میگی همسرت از محبت تو بهش واکنش خوبی نشون نمیده و به شدت هم به خانوادش وابسته است بخاطر اونهام از اول زندگیت اختلاف داشتی

    راستی روی این موضوع یکم فکر کن اینکه اکثر مردایی که تا این حد وابسته به خانواده هستنو بخاطر خانواده با همسرشون دعوا میکنن، یه حسی از خانواده دریافت میکنن که اینطورین مثلا حس غروری که خانوادش به

    مرد میده ولی همسر نمیده عکسش هم اثبات شده اکثر مردایی که توی خانواده سرکوب شدن به همسرشون وابسته ترن.حالا تو بشین فکر کن که مادر و خواهرش چه رفتاری با همسرت دارن که تو نمیتونی اون رفتارو اون حسو بهش بدی

    ولی یه چیزی این وسط نمیخونه اینکه حتما شوهرت ویژگیهای خوب داره و داشته که تو باهاش ازدواج کردی ، درصورتی که میگی حتی خواستگاریشم با اجبار قبول کردی شرطهاشو با اجبار قبول کردی و میدونستی به خانوادش وابسته است
    عزیزم از خوبیهاشم بگو

    نمیتونی شارژبخری و توی همین سایت از مشاورینش کمک بگیری؟
    ویرایش توسط گیسو کمند : دوشنبه 04 اسفند 93 در ساعت 15:56

  6. 4 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    Aramesh!!!! (یکشنبه 10 اسفند 93), کیانا 93 (دوشنبه 04 اسفند 93), واحد (سه شنبه 05 اسفند 93), شیدا. (سه شنبه 05 اسفند 93)

  7. #35
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 اسفند 93 [ 11:51]
    تاریخ عضویت
    1393-7-22
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    2,189
    سطح
    28
    Points: 2,189, Level: 28
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 45.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    213

    تشکرشده 213 در 91 پست

    Rep Power
    29
    Array
    ممنون ارامش جان که دانلود نکردی گوش نکردی ممنون که حرف گوش نمیکنیاگر همینطور پیش بری تا صد سال دیگه هم موفق نمیشیممنون که پست منو کامل نخوندی باز میای میپرسی چرا شوهرمن شب ها میمونه پیش مامانش واسه اینکه اونجا روستاست خواهر داره مادر بیوه اش اونجاست اما خونه تو توی شهره در پیکر درست داره خیالش از تو راحته واسه اینکه میاد پیش تو بهش امر نهی میکنی غر میزنی پاروی غرورش میزاری اما اونجا صبح تا شب مامانش بهش میگه اگر تو نباشی ما بدبختیم (یعنی عامل خوشبختی ما توهستی)اگر شب ها اینجا نمموندی معلوم نبود چه بلای سر ما بیاد معلوم نبود شب تا صبح از ترس خوابمون نمی برد بهش میگه من جز تو کسی ندارم بهش میگه مادر تو تکیه گاه مایی بهش میگه خدا خیرت بده دست به خاک میزنی طلا بشه هزار تا عزت دیگه که از شوهر تو یک منجی میسازه ببین چه عزتی میگیره این مرد

    اما تو چیکار میکنی خودت بگو ما اینجا طرفدار شوهر مادر شوهرت نیستیم ما میخوایم تو زندگیت درست بشه تو بی سیاستی عزیزم اولین بار تواین سایت یک جمله خوندم که خیلی بهم برخورد میدونی اون جمله چی بود اون موقع من خیلی بی تجربه بودم یک خانم 50ساله گفته بودم بعد از 30سال تلاش برای تغییر همسرم فهمیدم اون کسی که باید تغییر کنه منم میدونی من اینطور برداشت کردم یعنی من بسوزم بسازم نه خیلی اون خانم تودلم فحش دادم اما بعدا فهمیدم اگر من توی زندگیم 50درصد تغییر کنم امکان نداره همسرم 30 درصد تغییر نکنه

    ازت پرسیدم شب ها نمی ترسی معلومه که من به عنوان یک زن می فهم که تو شب ها حتی نمی تونی بخوابی اما اینو چطور به شوهرت ابراز میکنی اول ابراز درسته بعد درمورد تو بهش از اون چیزی که مادرش بهش عزت میده باید بیشتر بدی بعد باید کاری کنی که خیالش از سمت مادرش وخواهرش راحت باشه خودت فکر کن بگوچطور می تونیم این کا رو بکنیم عزیزم چند تا پیشنهاد بده خونه رو جذابیت هاشو براش بیشتر کن اگر می تونی ای روند بهبود زندگی شما شیش ماه طول میکشه پس اگر می تونی یا علی

    ا
    اینجا که من متوجه شدم همسرت پسراول خانواده است وشما در خونه پدر شوهرت میشینی از قدیم گفتند ان که نان دهد فرمان دهد شما در خونه پدر شوهرت میشینی پس یک جور هایی بقیه تصور میکنن که وظیفه تونه عزیزم زن باش سیاست داشته باش ببخش کمی تند حرف زدم به اندازه یک خواهر واقعا برات ناراحتم
    به قول فرشته مهربون گاهی به جای مسکن باید شوک داده

  8. 6 کاربر از پست مفید کیانا 93 تشکرکرده اند .

    Aramesh!!!! (یکشنبه 10 اسفند 93), mordad (یکشنبه 10 اسفند 93), گیسو کمند (سه شنبه 05 اسفند 93), واحد (سه شنبه 05 اسفند 93), بارن (سه شنبه 05 اسفند 93), شیدا. (سه شنبه 05 اسفند 93)

  9. #36
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 اسفند 93 [ 00:38]
    تاریخ عضویت
    1393-9-16
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    371
    سطح
    7
    Points: 371, Level: 7
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    بابت راهنماىى همه دوستام متشکرم
    کىاناى عزىز
    واقعا تو اىن چند سال حرف هىچ کس ,مثل حرف شما منو تکون نداد,
    واقعا سپاسگزارم امىدوارم بتونىن بىشتر کمکم کنىد
    کلىد مرد رو گوش دادم,ولى بقىه رو نتونستم گوش کنم چند روز رفته بودم خونه مادرشوهرم
    انشاالله فردا گوش مىکنم

    عزىزم حق باشماست سىاست زنانه ندارم ىعنى بلد نىستم
    چطور باىد بگم شبا مىترسم
    شوهرم علاوه بر مادر و خاهرش ,محىط اانجا و هم دوست داره
    در ضمن شوهرم فرزند اخر خونوادست ولى زودتر از برادرش ازدواج کرده
    با سپاس


 
صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:12 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.