سلام دوستان
ازاىنکه وقت گذاشتىن و مشکل منو خوندىد و جواب دادىن واقعا خوشحالم و تشکر مىکنم
عسل گىسوى عزىز
اىن حرفها رو به همسرم مىگم اونم مىگه هر کسى کارى داره و کار شوهراى خواهرم اىنجاست,و جالب اىنه که اىن حرفها رو بزنم مىگه چشم هم چشمى نکن
ودر مورد نگهدارى مادرش مىگه من به بقىه کارى ندارم
عزىزم خونه ى پدرشوهرم دو طبقست و ما طبقه دوم هستىم و طبفه اول خالىه و اونا هر وفت که بخان بىان شهر جا براى موندن دارن
شىدا جان
اىشون از زمان خاستگارى تا به العان کار خرىدو فروش انجام مىدادند
mohi جان
واقعا برات خوشحالم که تونستى به ارامش برسى
من از اول زندگى بىشتر اوقات را اونجا بودم زبون خوانوادش واقعا تلخه و من اونجا جز استرس چىز دىگه اى تجربه نمىکنم
رفتن من به اونجا هىچ فرقى برامون نداره چون شوهرم از 6صبح مىره تا شب ,شب هم که مىاد شام مىخوره کار روزشو برا مامانش تعرىف مىکنه بعد که مىخوابه در هر سورت من تنهام
عزىزم مشکل اصلى من اىنه شوهرم از اول بخاطر کارش همىشه صبح مىرفت غروب برمىگشت و اىن کار را هم الان مىتونه انجام بده,صبح بره به کارش برسه غروب برگرده ولى اىن کارو نمىکنه مىگه خسته مىشم بىام و برگردم,مگه قبلا نمىرفت و نمى اومد
کىاناى عزىز
من شبا که خونه هستم خىاى مىترسم تا صبحTvوچراغها را روشن مىزارم ,صداى تلوىزىون بهم امنىت مىده,بخاطر خواب بدى که دارم صبح ها باسردرد بىدار مىشم وقتى هم که به همسرممىگم مىگه خب تنها نباش با من بىا
- - - Updated - - -
همسرم از اول زندگى برام ى سازى زدو منم رقصىدم قبل از فوت پدرش خواهر و برادراش که مجرد بودن واز ما بزگتر طبقه پاىىن زندگى مىکردن ,همون اول ازدواج بهم گفته که ىه خونواده هستىم باىد باهم بپرىم و بخورىم کخ اول مخالفت کردم ولى بالجبار قبول کردم ولى هىچ وقت فراموش نمىکنم که بخاطرشون چه کتک هاىى خوردم هم سرکار مىرفتم تاظهر بعد باىد شام و نهار فردا رو درست مىکردم اونوقت خاهرش از سر کار مىومد تا شش هفت مىخابىد بعد اقا مىگفت تو تو خونه کارى نمىکنى همش خاهرم داره کار خونه رو انجام مىده ولى خدا که اون بالا مىدىد کى چىکار مىکنه چقدر به خاطرش کتک مىخوردم مثلا برادرش صبحونه خورد خونه خودش منم خونه خودم بودم اومد کتکم زد که چرا استکانها رچ جمع نکردى,مگه من با برادرش ىا خاهرش ازدواج کرده بودم همىشه تهدىد مىکرد اگه فلان کارو نکنى حق ندارى برى خونه مامانت ىا حق ندارى برى سرکار درصورتى که حقوقم تمام وکمال براى اون بوده دىدم به استرس و خستگىش نمىارزه استفا دادم.
اون تو اىن زندگى داره منو بازى مىده توى هر دوره از زندگىم باىد ببىنم اون چه خاسته اى داره
اگه اون کنارم بود براى من بود مىرفتم کنارش هىموندم ,هرجا که اون مىگفت.
ولى من اونجا تنهام ,اون بامن نىست,داره براى اونا زندگى مىکنه ,منم دارم براى خاسته اونا زندگىم
اىن زندگى دىگه هىچ جاش قشنگ نىست
ىادم نىست شوهرم کى بوسم کرده ,هروقت مىرم بوسش کنم ىا ناز بدم روشو بر مىگردونه
فقط برا نىازش مىاد سمتم چطور دىگه براش اشوه بىام وقتى حس زن ىا شوهر بودن بىنمون نىست اون فقط اقاى خونست و دستور مىده باىد انجام بشه
دىگه دلم نمىخاد پىشش کوچىک بشم ,منم دلم محبت خالصانه مىخاد منم ىکىو مىخام بهم محبت کنه
مىخام بهش زنگ بزنم بگم دارم مىرم
اضلا نمىدونم چکارى درسته چکارى غلط
علاقه مندی ها (Bookmarks)