دوباره سلام...
خیلی ممنون از نظراتی که دادین...من با تماس تلفنی که با این اقا داشتم بهشون گفتم که دیگه نمیخوام این رابطه رو ادامه بدم چون چیزی رو که میخواستم و اون اعتماد و اطمینانی که من دلم میخواست رو به من ندادن...و خب ایشونم مثله دفعات قبل سعی داشتن که من رو قانع کنن و از تصمیمی ک گرفته بودم منصرف کنن ! میگفتن که من همراه خانوادم خرداد ماه میایم چون مامانم کارمند و منم شاغلم نمیتونیم مرخصی بگیریم و این حرفا ...و اینکه بهتر این رابطه ادامه پیدا کنه تا اون زمان!
! منم که دیگه تصمیم کبرامو گرفته بودم 😌و پامو تو یه کفش کردم که ایشون هر وقت خواستن اقدامی کنن بهم خبر بدن! البته میگفتن این تصمیم درستی نیست چون باعث میشه صمیمیت از بین بره و از کجا معلوم که من تا اون زمان ازدواج نکنم..!!!واقعا چقد زمونه عوض شده انگار ما دخترا هستیم که باید زمینه همه چی رو مساعد کنیم و اطمینان و اعتماد لازم رو به طرف بدیم و عوضش اون آقا صرفا با حرفه اینکه من تصمیمم جدیه انتظار داره که هیچ اعتراضی نشنوه و حداقل شرایط رو تاحدی به میله طرفه مقابل در بیاره ....ناسلامتی اون مرد و من زن!!!.....هی خدااااا
...تو ادامه حرفاش میگفت اگه من تورو نمیخواستم چه دلیلی داشت با خانوادم در مورد تو صحبت کنم و ازت تعریف کنم!!! مامانم اینا میدونن برنامشون واسه فصل گرما چیه! منم گفتم که شما با خانوادت صحبت میکنی و جواب سوالاتو میگیری و خیالت جمع میشه ولی اصلا طرف مقابل رو در نظر نمیگیری! من که تا الان هیچ نشونه ای ندیدم...برگشت گفت مگه تو همه چیو باید ببینی تا اعتماد کنی؟ ....واقعا چقد عجیب!
همش فک میکنم صحبتاش فقط حرفه و تو این مدت بارها این مدل تاریخارو گفته البته هر وقت من اعتراض کردم واسه دلخوشیم گفته! مثلا قرار بود اذر ماه خودش بیاد ک نیومد!!!
چرا اقایون انقد دروغ میگن؟ واقعا فک میکنن این وعده های دروغ تاثیر مثبت داره؟ ممکنه کوتاه مدت طرف رو قانع کنن به موندن و انتظار کشیدن ولی در نهایت این باعث میشه اعتماد و اطمینان اون خانم از بین بره! واقعا اینارو متوجه نیستن؟! فقط میخوان مسکن های کوتاه مدت تزریق کنن...
..دیگه اخراش فک میکنم لحن حرف زدنم با عصبانیت همراه بود که گفتش انگار داری با دشمنت حرف میزنی!!!
بهم گفت بعضی ادما براشون تصور یه شرایط خاص و اینکه اون عمل رو انجام بدن سخته و احتیاج به گذشت زمان دارن...مثلا اینکه ایا میتونن با جنس مخالف یه زندگیه طولانی مدت رو داشته باشن؟ و یا میتونن با قضیه بچه دار شدن کنار بیان؟ البته اینارو اون اوایل هم میگفتن و من تا حدی بهشون حق میدادم که نگران خیلی از مسولیت ها باشن...ولی دیگه به نظرم زیاد مته به خشخاش گذاشتن اومد!! بهشون گفتم شما هنوز امادگی ازدواج رو نداری و باید 2 3 سال به خودت وقت بدی اینا مسایلیه که خیلی اولیه هست و شما قبل از حضور من باید جوابه این سوالو رو میدادی به خودت!! احتیاجی به حضور من نبود که شما خودت رو به وسیله من با ازمون و خطا امتحان کنی!!
!! ولی با وجود تمامه این حرفا بازم میگفت که من حرفاتو قبول دارم و حق با تویه به هیچ وجه عصبی نمیشد حرفه نامربوطی نمیزد و با کنایه هم چیزی رو نمیپروند !! ازین ارامشش و تسلط به نفسش و حتی سعی در قانع کردن من خوشم اومد یکی از ویژگی های مثبتش همینه...
میگفت شاید بهتر باشه من به مادرم بگم که با خانوادت حداقل صحبت تلفنی داشته باشه و یه تاریخی رو مشخص کنن! منم گفتم که من اصلا شمارو تحت فشار نمیزارم که این کارو بکنی دلم میخواد با میل و تصمیم خودت کاری رو انجام بدی...و قصدم ازین تلفن این بود که تصمیمی رو که گرفتم رو با شما در میون بزارم...همین! اصلا هم صحبتام غیر منطقی نیست...
دیگه نمیدونم میخواد چیکار کنه؟ ذهنم خیلی درگیره! حالا به فرض اینکارم انجام بده...باز فک میکنم آش و کاسه همونه...نمیدونم؟ خانوادم مخصوصا مادرم با صحبتا و تعریفایی که ازش میکنم میگن به نظر پسر خوبی میاد و در واقع یکی از دلایلی که باعث شد این رابطه رو ادامه بدم نظر مادرم بود... به این فک میکنم که اگه واقعا با مادرش صحبت کنه و ایشونم با خانوادم تماس بگیرن من باید چیکار کنم؟ ایا باید یه فرصت بهش بدم؟ ذهنم درگیر خیلی از سوالای بی جوابه به واسطه شناخت ناقصی که دارم!!!! ....راهنماییم میکنین لطفا ...ممنونم..
علاقه مندی ها (Bookmarks)