به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 17 , از مجموع 17
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 شهریور 94 [ 23:22]
    تاریخ عضویت
    1393-9-03
    نوشته ها
    183
    امتیاز
    5,161
    سطح
    46
    Points: 5,161, Level: 46
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    588

    تشکرشده 383 در 141 پست

    Rep Power
    47
    Array
    سلام، خانم حافظ عزيز، شما با همسرتون صحبت كرديد و بهش گفتيد كه چقدر اين رفتارش باعث دلخورى و ناراحتى شما ميشه؟ به نظرم اگر اين بار اختلافى پيش اومد شما بى دليل عذرخواهى نكنيد و سعى كنيد بفهميد ريشه اين ناراحتى ايشون از كجاست، بايد بهشون بفهمونيد كه اين موضوع باعث آزردگى روح و روان شماست!
    راستى خودتون در حالت عادى رفتارتون با همسرتون چطور هست؟ بهش محبت و ابراز احساسات مى كنيد؟ رفتارتون با همسرتون مقابل خانواده تون چطوره؟ و همينطور رفتار خانواده شما با ايشون! چرا ايشون از خانواده شما خوششون نمياد؟

  2. 2 کاربر از پست مفید sasha تشکرکرده اند .

    کامران (شنبه 22 آذر 93), بهار.زندگی (جمعه 21 آذر 93)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 اسفند 95 [ 02:31]
    تاریخ عضویت
    1393-7-11
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    3,032
    سطح
    33
    Points: 3,032, Level: 33
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    176

    تشکرشده 189 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به دوستان

    ممنون از دوستانی که وقت گذاشتند و راهنمایی کردند. یکی از دوستان بیشنهاد داده بودند که مقابله به مثل کنم. من متوجه نشدم منظور ایشون کدام رفتاره. اسم گذاشتن یا توهین کردن.

    در جواب ساشای عزیز باید بگم بله ایشون میدونند که من خیلی ناراحت میشم. مگه میشه کسی به خانواده شما بدترین توهین ها رو بکنه ولی شما عکس العملی نشون ندید؟ من اوایل خیلی ناراحتیم رو نشون میدادم و به شدت تلاش میکردم که رابطه ها رو خوب کنم.

    در این حال خودم اون وسط له می شدم. بخاطر اینکه همسرم به هیچ عنوان از مواضع خودش بایین نمی اومد و منو قانع (مجبور به فهمیدن) می کرد که رفتار اونها اولا اشتباه بوده و ثانیا عمدی بوده در جهت از هم باشوندن زندگی ما.
    در حالت عادی با هم خیلی خوبیم. ابراز محبت بیشتر از طرف من بود چون همسرم به شدت خودش رو سنتی می دونه و جز در خلوت ....ابراز محبت کلامی نمی کرد. من همیشه سعی می کردم که به حرفاش توجه کنم و در موفقیت هاش تشویقش کنم. البته اون هم خیلی مشوق من در کارهام بوده. من بارها بهش گفتم که خدا رو شکر می کنم که اون رو به من داده. خودش نیست ولی خداش هست همسرم مرد خیلی خوبیه و خیلی به فکر خانواده اش هست. اگه فقط این ربط دادنهای بی دلیل به خانواده من حل می شد مشکلات دیگه اش در برابر خوبیهاش کفه سبکتری میشه.
    ما چون دور از خانواده ها مون زندگی می کنیم دیر به دیر اونها رو می بینیم. من همیشه سعی کردم به همسرم احترام بذارم و شخصیتش رو جلو همه تحسین کنم. چه خانواده ها و چه دوستان.
    رفتار خانواده ایشون با من خیلی خوبه. خیلی من و خانواده ام رو دوست دارند و احترام می گذارند. در ضمن خانواده همسرم از قهر و کینه همسرم نسبت به خانواده من خبر ندارند.
    و اما سوال آخر که چرا همسر من از خانواده من خوشش نمیاد. در خانواده من زن سالاری حاکمه. مادرم روی همه چیز کنترل داره و تصمیم گیری می کنه. من تا بیش از ازدواج متوجه این قضیه نبودم. خانواده همسرم اما مرد سالارند و حداقل در ظاهر نشون میدن که نظر خانم ها براشون مهم نیست. اما من که مدتی با خانواده همسرم زندگی کردم کاملا متوجه شدم که بدر شوهرم چقدر مادر شوهرم رو دوست داشت و حرفهاش رو می شنید. فکر می کنم اون غروری که همسرم داره ناشی از لاف زدنهای بدر و برادرهای بزرگتر در جمع های مردونه هست. اگرچه من به عینه شاهد بودم که برادر شوهرم به نظرات همسرش احترام میذاره.
    حدود چهار سال بعد از ازدواجمون بود که همسرم در جریان یک دعوای شدید از همه مواردی که توی دلش ریخته بود برده برداری کرد و من متوجه حساسیت های همسرم شدم. از اون به بعد من همیشه سعی می کردم بدون کسب اجازه و نظرخواهی از همسرم تصمیمی نگیرم طوری که گاهی حتی خواهر شوهرم حرص می خورد که چرا همه چیز رو از اون می برسی.
    اما همسرم به شدت فکر می کنه که من قصد دارم روند زندگی بدر و مادرم رو در بیش بگیرم و بر اون تسلط بیدا کنم. دوستان شما منو نمی شناسید و من نیازی ندارم خودم رو به شما خوب نشون بدم ولی می خوام بگم خدا شاهده من چنین قصدی ندارم چون همیشه نتایج خوب و مفید تصمیم گیری های همسرم رو در زندگیمون دیدم.

    همسرم با دیدن کوچکترین تغییری در برنامه ای که اون چیده فکر می کنه من قصد به هم زدن برنامه های اون رو دارم مثلا چند ماه بیش قرار بود به یک مراسم مذهبی بریم. چون اون برنامه شب بود و فرداش باید سرکار می رفتیم من شب قبلش غذا برای نهار روز بعد هم آماده کرده بودم. قرار بود من و بچه مون از خونه بریم دنبال همسرم و بعد بریم مراسم. آماده کردن بچه کمی طول کشید (با عرض معذرت به دلیل دستشویی طولانی) و ما یک ربع دیر رسیدیم به محل کار همسرم.
    اون شب بعد از مراسم یک دعوای اساسی درست کرد که تو منیّت داری. تو خودت دلت نمیخواست بیای و می خواستی منو در برابر کار انجام شده قرار بدی. وقتی هم که من گفتم اگه دلم نمی خواست بیام چرا از شب قبل غذا درست کردم به صورتم سیلی زد طوری که صورتم کبود شده بود.

    همسرم به شدت حساس شده نسبت به این قضیه و هر چیز کوچک و معمولی که ممکنه در زندگی اتفاق بیافته رو به این ربط میده که تو منیّت داری و چرا عذر خواهی نمی کنی و شروع می کنه به توهین کردن. من زشتی رفتار مادرم در بعضی رفتارها رو قبول دارم و به همسرم هم گفتم ولی اینکه چیزهایی رو که هیچ ربطی به اونها نداره و فقط به من و همسرم مربوطه به اونها ربط میده عذابم میده. قبلا هم گفتم که من رابطه ام رو با خانواده ام بسیار بسیار کم کردم فقط هفته ای یکبار تماس تلفنی در حد حرفهای معمولی که هوا چطوره و بچه چطوره. فقط تا این حد که بدونن ما زنده هستیم. بس لطفا نگید شاید تو تحت تاثیر حرفهای مادرت قرار گرفتی چون من هیچی هیچی از زندگیم به اونها نمیگم.
    دوستان خواهش می کنم کمکم کنید. می خوام این مشکل که مثل یک گیاه سمی تو همه روابط ما ریشه دوانده اساسی حل بشه.
    لطفا بهم بگید کجای کارم اشتباه بوده.
    منتظر راهنماییهاتون هستم.

    - - - Updated - - -

    سلام به دوستان

    ممنون از دوستانی که وقت گذاشتند و راهنمایی کردند. یکی از دوستان بیشنهاد داده بودند که مقابله به مثل کنم. من متوجه نشدم منظور ایشون کدام رفتاره. اسم گذاشتن یا توهین کردن.

    در جواب ساشای عزیز باید بگم بله ایشون میدونند که من خیلی ناراحت میشم. مگه میشه کسی به خانواده شما بدترین توهین ها رو بکنه ولی شما عکس العملی نشون ندید؟ من اوایل خیلی ناراحتیم رو نشون میدادم و به شدت تلاش میکردم که رابطه ها رو خوب کنم.

    در این حال خودم اون وسط له می شدم. بخاطر اینکه همسرم به هیچ عنوان از مواضع خودش بایین نمی اومد و منو قانع (مجبور به فهمیدن) می کرد که رفتار اونها اولا اشتباه بوده و ثانیا عمدی بوده در جهت از هم باشوندن زندگی ما.
    در حالت عادی با هم خیلی خوبیم. ابراز محبت بیشتر از طرف من بود چون همسرم به شدت خودش رو سنتی می دونه و جز در خلوت ....ابراز محبت کلامی نمی کرد. من همیشه سعی می کردم که به حرفاش توجه کنم و در موفقیت هاش تشویقش کنم. البته اون هم خیلی مشوق من در کارهام بوده. من بارها بهش گفتم که خدا رو شکر می کنم که اون رو به من داده. خودش نیست ولی خداش هست همسرم مرد خیلی خوبیه و خیلی به فکر خانواده اش هست. اگه فقط این ربط دادنهای بی دلیل به خانواده من حل می شد مشکلات دیگه اش در برابر خوبیهاش کفه سبکتری میشه.
    ما چون دور از خانواده ها مون زندگی می کنیم دیر به دیر اونها رو می بینیم. من همیشه سعی کردم به همسرم احترام بذارم و شخصیتش رو جلو همه تحسین کنم. چه خانواده ها و چه دوستان.
    رفتار خانواده ایشون با من خیلی خوبه. خیلی من و خانواده ام رو دوست دارند و احترام می گذارند. در ضمن خانواده همسرم از قهر و کینه همسرم نسبت به خانواده من خبر ندارند.
    و اما سوال آخر که چرا همسر من از خانواده من خوشش نمیاد. در خانواده من زن سالاری حاکمه. مادرم روی همه چیز کنترل داره و تصمیم گیری می کنه. من تا بیش از ازدواج متوجه این قضیه نبودم. خانواده همسرم اما مرد سالارند و حداقل در ظاهر نشون میدن که نظر خانم ها براشون مهم نیست. اما من که مدتی با خانواده همسرم زندگی کردم کاملا متوجه شدم که بدر شوهرم چقدر مادر شوهرم رو دوست داشت و حرفهاش رو می شنید. فکر می کنم اون غروری که همسرم داره ناشی از لاف زدنهای بدر و برادرهای بزرگتر در جمع های مردونه هست. اگرچه من به عینه شاهد بودم که برادر شوهرم به نظرات همسرش احترام میذاره.
    حدود چهار سال بعد از ازدواجمون بود که همسرم در جریان یک دعوای شدید از همه مواردی که توی دلش ریخته بود برده برداری کرد و من متوجه حساسیت های همسرم شدم. از اون به بعد من همیشه سعی می کردم بدون کسب اجازه و نظرخواهی از همسرم تصمیمی نگیرم طوری که گاهی حتی خواهر شوهرم حرص می خورد که چرا همه چیز رو از اون می برسی.
    اما همسرم به شدت فکر می کنه که من قصد دارم روند زندگی بدر و مادرم رو در بیش بگیرم و بر اون تسلط بیدا کنم. دوستان شما منو نمی شناسید و من نیازی ندارم خودم رو به شما خوب نشون بدم ولی می خوام بگم خدا شاهده من چنین قصدی ندارم چون همیشه نتایج خوب و مفید تصمیم گیری های همسرم رو در زندگیمون دیدم.

    همسرم با دیدن کوچکترین تغییری در برنامه ای که اون چیده فکر می کنه من قصد به هم زدن برنامه های اون رو دارم مثلا چند ماه بیش قرار بود به یک مراسم مذهبی بریم. چون اون برنامه شب بود و فرداش باید سرکار می رفتیم من شب قبلش غذا برای نهار روز بعد هم آماده کرده بودم. قرار بود من و بچه مون از خونه بریم دنبال همسرم و بعد بریم مراسم. آماده کردن بچه کمی طول کشید (با عرض معذرت به دلیل دستشویی طولانی) و ما یک ربع دیر رسیدیم به محل کار همسرم.
    اون شب بعد از مراسم یک دعوای اساسی درست کرد که تو منیّت داری. تو خودت دلت نمیخواست بیای و می خواستی منو در برابر کار انجام شده قرار بدی. وقتی هم که من گفتم اگه دلم نمی خواست بیام چرا از شب قبل غذا درست کردم به صورتم سیلی زد طوری که صورتم کبود شده بود.

    همسرم به شدت حساس شده نسبت به این قضیه و هر چیز کوچک و معمولی که ممکنه در زندگی اتفاق بیافته رو به این ربط میده که تو منیّت داری و چرا عذر خواهی نمی کنی و شروع می کنه به توهین کردن. من زشتی رفتار مادرم در بعضی رفتارها رو قبول دارم و به همسرم هم گفتم ولی اینکه چیزهایی رو که هیچ ربطی به اونها نداره و فقط به من و همسرم مربوطه به اونها ربط میده عذابم میده. قبلا هم گفتم که من رابطه ام رو با خانواده ام بسیار بسیار کم کردم فقط هفته ای یکبار تماس تلفنی در حد حرفهای معمولی که هوا چطوره و بچه چطوره. فقط تا این حد که بدونن ما زنده هستیم. بس لطفا نگید شاید تو تحت تاثیر حرفهای مادرت قرار گرفتی چون من هیچی هیچی از زندگیم به اونها نمیگم.
    دوستان خواهش می کنم کمکم کنید. می خوام این مشکل که مثل یک گیاه سمی تو همه روابط ما ریشه دوانده اساسی حل بشه.
    لطفا بهم بگید کجای کارم اشتباه بوده.
    منتظر راهنماییهاتون هستم.

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 اسفند 95 [ 02:31]
    تاریخ عضویت
    1393-7-11
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    3,032
    سطح
    33
    Points: 3,032, Level: 33
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    176

    تشکرشده 189 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان

    اگه ممکنه یکی از دوستان عنوان تاپیک من رو در لیست تاپیک های نیازمند به نظر کارشناسان وارد کنند. یک هفته از ایجاد این تاپیک میگذره ولی من به جز 2- 3 پست, راهنمایی دیگه‌ای نگرفتم. با چه اشتیاقی تاپیک رو شروع کردم به این امید که بتونم از راهنمایی های کارشناسان و دوستان با تجربه کمک بگیرم ولی. . . .
    منتظر نظر دوستان همدردی هستم.

  5. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 دی 99 [ 19:06]
    تاریخ عضویت
    1392-7-02
    نوشته ها
    216
    امتیاز
    8,297
    سطح
    61
    Points: 8,297, Level: 61
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 153
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 201 در 111 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سلام عزیزم
    حافظ جان تمام ویژگ
    ی هایی که گفتید کاملا مثل اخلاق داماد ماست و خواهرم کم مونده از دسصتش روانی بشه واقعا تحمل این افراد سخته اما غیر ممکن نیست اگه باهاشون مقابله کنید بدتر میشن خواهر من تقریبا 11 ساله که ازدواج کرده و تجربیاتش رو به صورت گزینه ای بهت میگم شاید به دردت بخوره:
    1- بهش نقطه ضعف نده مثلا به چیزی حساسی پیش اون نشون نده یا بهش نگو چون بر علیه ات بعدا استفاده میکنه
    2- تو دعوا جواب اش رو نده و سکوت کن و بعدا که اروم شد بهش بگو حتی اگه با حرف ات مخاالفت کرد تو حرف ات رو کامل بگو شاید اون لحظه قبول نکنه و یا دعوا کنه اما بعدا به حرف هات فکر میکنه
    3- پیش خانواده اش با خانواده اش خوب باش و تو جمع بهش احترام بذار
    4-به یاد داشته باش که اون نزدیک 30 و یا 40 سال با این خصوصیات اخلاقی زندگی کرده و نمی تونه در عرض چند سال اون اخلاق ها رو ترک کنه
    5- به جای قهر کردن و یا اینکه تو دعوا کردن پیش قدم بشی این رفتارها روئ داشته باش
    بعد از دعوا کمی سنگین و ناراحت رفتار کن و حداقل تا چند روز این حالت رو داشته باش اما در حد مکالمات روزانه باهاش حرف بزن
    6- و اینکه شما با خانواده و روحیات همسرتون اشنا هستید و باد سیاستی متناسب با اخلاق ایشون داشته باشبید به نظر من زندگی بدون سیاست اول و اخرش باختن هستش

  6. 2 کاربر از پست مفید بی همدم تشکرکرده اند .

    hafez2014 (سه شنبه 25 آذر 93), sevil73 (سه شنبه 25 آذر 93)

  7. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 اسفند 95 [ 02:31]
    تاریخ عضویت
    1393-7-11
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    3,032
    سطح
    33
    Points: 3,032, Level: 33
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    176

    تشکرشده 189 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون همدم عزیز.

    نکته هایی که گفتین خیلی دقیق بود. حتما یاد داشت میکنم تا بهشون عمل کنم. دیگه داشتم از این سایت هم نا امید میشدم. ممنون میشم اگه راه حل دیگه‌ای به نظرتون رسید بهم بگید.

  8. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 دی 99 [ 19:06]
    تاریخ عضویت
    1392-7-02
    نوشته ها
    216
    امتیاز
    8,297
    سطح
    61
    Points: 8,297, Level: 61
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 153
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 201 در 111 پست

    Rep Power
    33
    Array

    Posticon (5) تا حدی کوتاه بیا

    سلام حافظ جان
    امروز که تاپیک هاتون رو با دقت بیشتری خوندم متوجه ی خصوصیتی تو همسرتو.ن شدم و اون اینکه ایشون کمی لجباز و خیلی مغروره اما با این حال خیلی زود تحت تاثیر حرفهای دوستانشون قرار میگیرن و عصبانیتشون مدل عصبانیت انفجاری هست یعنی خودشونو کنترل میکنن مثل زودپز تا حدی می تونن کنترل کنن اما بعدش عصبانیتشون منفجر میشه و اونوقت هست گه هر چی دوست دارن میگن و گاهی هم می دونن دارن اشتباه میکنن اما چون حرفی پیدا نمیکنن و نمی خوان که شما متوجه اشتباهش بشید تا غرورشون بشکنه چون به خاط غرور سخته که بگن اشتباه کردن به خاطر همین به توهین کردن به خانواده متوسل میشن اینم بگم که شاید هنوز رفتارهای ناراحت کننده مادرتون رو فراموش نکردن شاید به خاطر این باشه که دلشون میخواسته تلافی کنن اما نتونستن و هنوز تو دلشومن مونده.
    به نظرم موقع دعوا سکوت کنید و چیزی نگید و یا معذرت خواهی کنید تا عصبانیتشون که خاموش شد تو یک موقعیت بهتری باهاش صحبت کنید
    و اینکه به نظرم دوستان و اطرافیان یه جورایی تحریک اش میکنن که باید مرد سالار باشه و همسرتون فکر میکنه اگه به حرف و نظراتتون گوش بده غرورش میشکنه و میشه زن ذلیل
    و هرچی که شما تلاش کنیدکه کمی کوتاه بیاد بدتر میشه و اون موقعه دو برابر لجبازی میکنه و به نظر شخصی من به مرور زمان این حالت غرور کم رنگ میشه اما خوب زمان طولانی میبره و شما بهتره که تو ظاهر کوتاه بیایینو بهش بگین حق با تو هست و بعدا با دلیل بهش توضیح بدید هرچند مسخرتون کنه و یا گوش نده اما حرفتون و نظرتون رو بگید.
    و بهتره که در بعضی مواقع از اطرافیان رو هم مثال بزنید مثلا می خوایید بگید میخوام مانتو بخرم به جاش چند روز قبلش بگید فلانی که (همسرتون اون فرد رو میشناسه البته از خانوادتون نباشه چون اونموقعه میگه اونها یادت دادن ) یه مانتو گرفته با این ویژگی ها و خیلی بهش میاد و همه از مانتو اش تعریف میکنن و ... و بعد از چند روز بگی کاش منم از مانتو فلانی داشتم و یا ازش بخوای که برات مانتو بخره و بعضی از حرفهاتون رو با این مدل و روش بهش بگید.

    البته اینها نظر شخصی من هست شاید به دردت بخوره و یا نخوره به هرحال
    تا میتونی از سیاستت استفاده کن
    ویرایش توسط بی همدم : چهارشنبه 26 آذر 93 در ساعت 14:10

  9. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 اسفند 95 [ 02:31]
    تاریخ عضویت
    1393-7-11
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    3,032
    سطح
    33
    Points: 3,032, Level: 33
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    176

    تشکرشده 189 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام بی همدم عزیز,

    ممنونم که همدم من شدید و تو این روز ها تنهام نگذاشتید.

    شما خیلی خوب رفتار همسرم رو تحلیل کردید. درسته اون تو خودش میریزه و ناگهان منفجر میشه. در برابر کار های مادرم هم درست به همون دلیل که شما گفتید " دلش میخواسته تلافی کنه ولی نتونسته", من همه‌ی محدود کردن ها رو از طرف همسرم پذیرفتم. به این امید که کمی از بار کینه ای که داره کمتر بشه. تا احساس کنه که داره خانواده من رو تحت فشار و غم و غصه نگاه میداره. و البته که این فشار و ناراحتی رو به خانواده من داد. اون ها دلشون میخواد ارتباط ما مثل همیشه باشه که نیست. دلشون پر میکشه برای حرف زدن با بچه ما ولی همسرم اجازه نمیده.
    من واقعا دلم میخواد همسرم درک کنه که من نقش اون رو به عنوان مرد خونه پذیرفتم و با هر پیشامد کوچیک فکر نکنه این یک نقشه از طرف منه برای کمرنگ کردن اون در خونه. همیشه احساس میکنم زیر ذره بین هستم. خیلی احساس بدیه.
    وقتی با یک مساله خیلی کوچیک دوباره همه‌ی بحث ها رو از سر میگیره و من رو متهم میکنه که میخوام نظر خودم رو تحمیل کنم, با خودم فکر میکنم اون همه تلاش برای اعتماد سازی دود شد و به هوا رفت. اون که نمیتونه به من اعتماد کنه چرا من انقدر خودم رو در تنگنا بذارم و همیشه حواسم به حرف ها و کارهام باشه که مبادا نقش همسرم خدشه دار بشه.
    دوستان چه طور به همسرم اطمینان بدم که من نقش اون رو به عنوان حرف اول خونه پذیرفتم تا هر بار به خاطر یک دستمال قیطریه رو به آتش نکشه.
    به نظر شما چه کار کنم تا بار کینه و دلخوری که مربوط به کار های هفت هشت سال پیشه از رو دلش برداشته بشه.

    الآن رابطه ما کمی بهتر شده. ولی هنوز در مورد بحثی که داشتیم با هم حرف نزدیم.
    بی همدم عزیز یک مطلب در سایت دیدم با عنوان "کنار آمدن با بد قلق ها". در قسمت مقالات آموزشی بود. مطلب خوبی بود. امیدوارم برای خواهر شما هم مفید باشه.
    http://www.hamdardi.net/thread-12614.html

    باز هم ممنون که به تاپیک من سر زدید.
    منتظر راهنمایی های دوستان هستم.

    دلتون پر امید.



 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 26 بهمن 94, 19:57
  2. (توهم همه چیز دانی ) استفاده نادرست از شبکه های اجتماعی و توهم دانش
    توسط مدیرهمدردی در انجمن مهارتهای ارتباطی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 10 بهمن 94, 17:26
  3. پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: چهارشنبه 09 مرداد 92, 19:59
  4. +تاریخچهٔ جنسی‌ همسر آیندتون چقدر براتون مهمه
    توسط kamran2007 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 88
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 مهر 88, 11:08

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.