نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
این لینکها را هم مطالعه فرمایید :
نگاه اشتباه ما انسان ها به عشق: Love با Limerence فرق دارد
آیا مردان و زنان می توانند فقط "دوست معمولی" باشند؟
تشکرشده 36,001 در 7,404 پست
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
این لینکها را هم مطالعه فرمایید :
نگاه اشتباه ما انسان ها به عشق: Love با Limerence فرق دارد
آیا مردان و زنان می توانند فقط "دوست معمولی" باشند؟
تشکرشده 36,001 در 7,404 پست
تشکرشده 1,898 در 451 پست
سلام و احترام فراوان.
نمیدونم، شاید حرفی که میزنم کلیشه ای به نظر بیاد، اما فکر میکنم حقیقتی فراموش شده است
و آن اینکه:
اگه از درون احساس تنهایی میکنید، مطمئن باشید اگر با تمام دختران دنیا دوست باشید، هیچکس، هیچکس نمیتونه این تنهایی رو ازتون دور کنه.
شاید سرگرمیتون بیشتر شه، شاید وقتتون پر شه، اما درست اون لحظه ای که احساس تنهایی، بی انگیزگی و اندوه دارید، باز هم تنها میمونید و باز هم احساس خلاء عاطفی خواهید داشت.
حتی میتونم بگم تنها تر از قبل میشید. چون تعلقی به دیگر تعلقاتتون افزون میکنید.
اگر میخواین از تنهایی رها شید فقط و فقط باید به خودتون و خداوند متکی باشید. واقعا میخواین احساس خلاء نکنید؟ پس حتی به مادرتون، فرزندتون، همسرتون، شغلتون ، حتی اعضای بدنتون هم متکی نباشید. میخواین تنها نباشید؟ وابستگی هاتون رو، نیازهاتون رو بریزید دور. از جمله احتیاج به توجه و ترحم.
هیچ صحنه ای دلخراش تر از التماس و شکستن غرور آدمی مقابل نیازهاش نیست. یکی برای پول، یکی برای توجه، یکی برای اعتبار، برای زیبایی، سلامتی، برای عشق و محبت... همه هم سرشون رو بالا میگیرن! هیچکس نمیخواد باور کنه چقدر مقابل نیازهاش عاجز و ذلیله.
اشتباه نشه ، نمیگم چیزی در زندگیتون نداشته باشید! میگم متکی و وابسته نباشید.
درد و رنج نشانه ی خوبیست از وجود ضعف. اما درمان اشتباه میتونه اوضاع رو وخیم تر کنه. اگر تنهایید، شاید دلیلش بی کسی نیست، شاید از اصل و هویت خودتون دور شدین، اگه نیاز به توجه دارین، شاید دلیلش بی توجهی همسرتون نیست، ممکنه بی مهری و کم لطفی خودتون نسبت به خودتونه. اگر تشویق و تایید میخواین شاید مشکل کوتاهی دیگران نیست، احتمالا کمبود اعتماد به نفس، تردید و بی علاقگی خودتونه.
دلیل اینکه قصور همسرتون انقدر به چشمتون میاد، میزان توقعات و انتظارات شماست. و این انتظارات برخاسته از وابستگیست که با عشق و احساس مشتبه شده. چرا که وابستگی سوء تفاهم عشق و علاقه است. توهم عشق و علاقه است.
میرید به جشن عروسی یک ثروتمند، میبینید تشریفات در حد معمولیست. با قشر متوسط جامعه تفاوتی نداره. میخوره تو ذوقتون! دلیلش چیه؟ سطح توقعات و انتظارات شما. همان عروسی رو عینا بدون کم و زیاد یکی از اقشار محروم و ضعیف جامعه میگیره، میگید واسه پسرش سنگ تمام گذاشت!
فکر کنید، شاید شما انقدر انتظارات رو از ایشون بردین بالا که کارهای ایشون شما رو خوشحال نمیکنه.
اگر همسرتون هر شب سر میز شام شمع روشن کنند، یک شب روشن نکنند، میگید بی عشق و علاقه شده. اگر بعد یک سال یه شب شمع روشن کنند، حس میکنید خوشبخت ترین مرد دنیا هستید. چرا؟ چون انتظارش رو نداشتید. عشق و محبت زمانی درک میشه که لطف و محبت دیگران رو وظیفه ندونیم. اگه وظیفه بدونیم آیا میتونیم قدر دان باشیم؟ پیک موتوری غذا رو میاره در خونتون! حساب میکنه و میره. آیا میگید اوه، خیلی به من لطف و محبت داشت؟ این کارش رو فراموش نمیکنم؟ من براش مهمم؟ نه! چون میگید وظیفشه!
اما چه باید کرد؟ اگه شما از غذاهایی که همسرتون میذارن مقابلتون مثل اولین باری که براتون آشپزی کردن لذت ببرید، اگه وقتی باهاتون صحبت میکنن مثل اول آشناییتون با دل و جان گوش بدین، اگه آرایششون، رقصیدنشون، خندیدنشون، اتو زدن و طنازی و حتی غرولند ها و شکایاتشون رو مثل اول ازدواج درک کنید و بنگرید، لطف و محبت و عشق بدونید، نه وظیفه، حتما نتیجه میگیرید.
من نمیدونم حکمت چیست، جمله ی "کجایی نگرانم" خانوم ها تو دوران نامزدی یعنی علاقه، بعد ازدواج یعنی قفس، "منو بی خبر نذار" تو نامزدی یعنی عزیز بودن ، مهم بودن، بعد ازدواج یعنی فوضولی و سین جیم، شاید ما به بازنگری در تعابیرمون از واژه ها احتیاج داریم. چون خاصیت عشق طراوت و تازگیست. روتین شدن دست آورد وابستگیست. و اگر همسرتون واقعا بعد ازدواجتون دگرگون و بی رغت و بی حوصله شده باشند، جای سوال داره که از خودتون بپرسید "من چه اشتباهی کردم" چون شک نکنید سهمی در این بی انگیزگی و سرد شدن خواهید داشت.
هیچکس جز خودتون دائما به شما انگیزه نمیده، هیچکس تمام مدت تشویقتون نمیکنه، ابراز علاقه نمیکنه. به حرفاتون گوش نمیده. خود شما هم تمام مدت برای دیگران این کارو نمیکنید. هر کسی دغدغه های شخصی خودشو داره. اندیشیدن به این ایده آل که در ذهن شماست، آواز دهل شنیدن از دور است که خوش می نماید! تا زمانی که منتظر پاسخ از این و اون هستید هر خانومی هم به زندگی شما بیاد عاقبتش همسرتونه.
به دنبال یه آرامش درونی و دائمی باشید. چه اینکه
"بهترین چیزها از درون اتفاق میوفته"
تنها نفس خداست که اگر بر گل دمیده شود انسان می آفریند.
ali -guilan (سه شنبه 18 آذر 93), asal2013 (یکشنبه 16 آذر 93), maryam240 (چهارشنبه 26 آذر 93), szd (یکشنبه 16 آذر 93), فرشته مهربان (دوشنبه 17 آذر 93), کیت کت (یکشنبه 16 آذر 93), گوش ماهی (دوشنبه 17 آذر 93), واحد (دوشنبه 17 آذر 93), سوده 82 (دوشنبه 17 آذر 93), صبا_2009 (یکشنبه 16 آذر 93)
تشکرشده 5,973 در 1,154 پست
دوست عزيزم سلام!
اول بگم! به هيچ وجه از رابطه با همسرتون خارج نشويد! به هيـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ چ وجه و تحت هــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــر شرايطي! اصلا به نفع شما در شرايط كنوني نيست و همين ساعت ارتباطتون رو با خانم دوم كه به ايشون دلبسته شده ايد، قطع كنيد و به ايشون بگيد كه اجازه بده بيشتر فكر كنم ! و قطع ارتباط كامل! چون در غير اينصورت هر دو زن رو از دست خواهيد داد! قطعا و يقينا به حرف من ايمان داشته باشيد و اعتماد كنيد!
احساس مي كنم مشاوره ما در اين گروه مشاوره، زياد نتواند به شما كمك كند چرا كه من مسائل ديگري را در شما مي بينم:
1. تغييرات خلقي شديدي داريد. الان احساس افسردگي و بي حوصلگي و خلا عاطفي مي كنيد!
2. گاهي بي شك احساس مي كنيد مي خواهيد گريه كنيد! نياز داريد گريه كنيد ولي نمي توانيد!
3. از مواجهه با افراد و بحث با افراد پرهيز مي كنيد
4. در پايان رساندن كارها دچار مشكل هستيد! بسياري از كارهاي شما نيمه تمام مي مانند!
5. وقتي تصميم به انجام كاري مي گيريد، احساس پشيماني مي كنيد و ترديد داريد در درستي يا نادرستي كار!
6. از كساني كه در آنچه شما مي بينيد و خوشحال مي شويد، سهيم نمي شوند نگران و دلخور مي شويد!
7. بسيار احساساتي هستيد.
8. گاهي شبها ناراحتي شما بيشتر مي شود و فكر مي كنيد دوباره به خونه اي اومدم كه دوستش ندارم!!!!
9. در دوست داشتن يا نداشتن همسر و زندگيتون دچار ترديد هستيد
10. گاهي اوقات مي ترسيد... از شرايط از موقعيتها و ...
11. احساس غمگيني شما از بين نمي رود
12. از چيزها و موضوعاتي كه قبلا لذت مي برده ايد ديگر لذت نمي بريد
13. احساس بي ارزشي و نااميدي داريد و زودرنج شده ايد
14. گاهي بسيار بي قرار و آشفته ايد بطوريكه شايد احساس كنيد دكتر و يا متخصصي بايد شما را ببيند!
15. تصميمات داغ و فوري مي گيريد
و احساساتي از اين دست كه شايد بعضي رو بيشتر و بعضي رو كمتر داشته باشيد!
درسته؟
ali -guilan (سه شنبه 18 آذر 93), asal2013 (یکشنبه 16 آذر 93), sanjab (یکشنبه 16 آذر 93), szd (دوشنبه 17 آذر 93), فرشته مهربان (دوشنبه 17 آذر 93), کیت کت (دوشنبه 17 آذر 93), گوش ماهی (دوشنبه 17 آذر 93), واحد (دوشنبه 17 آذر 93), حمید 30 (دوشنبه 17 آذر 93), سوده 82 (دوشنبه 17 آذر 93), صبا_2009 (یکشنبه 16 آذر 93)
تشکرشده 41 در 14 پست
عشق آفرین ازت خیلی ممنونم . حرفات واقعا زیبا و پرمغز بود انگار مشکل از درونه . من سختی زیاد کشیدم یه جاهایی کم آوردم خیلی کتاب های موفقیت می خونم ولی کمتر عمل میکنم نه اینکه نخوام عمل کنم حس میکنم کم صبر شدم کاسه صبر و طاقتم کم شده شاید چون از ابتدا رفیق بازی نبودم و دنبال جوونی کردن نبودم الان فکر میکنم یه چیزی کم دارم گرچه اون جوونی کردن ها هم یه روز تمام میشه حرفات به دل میشینه و معلومه تفکر غنی پشت حرفات وجود داره ازت ممنونم
سلام sci گرامی
خیلی برام جالب بود که با اینکه منو نمیشناسید ولی تمام نکاتی که اشاره کردید درسته.
خیلی خیلی ممنونم که به تاپیک من سر زدید و راهنمایی می کنید
خواهش میکنم این راهنمایی ها رو از من دریغ نکنید و کمکم کنید بتونم به وضعیت عادی برگردم
باورتون میشه عین 15 موردی که گفتین درسته.
بله درسته
حالا من باید چی کار کنم sci گرامی؟
- - - Updated - - -
فرشته مهربان سلام
حرف های شما کاملا درسته یه جاهاییش فهمش سخته یکم سنگین متن هاتون به رشته تحریر درمی آرید ولی باز دستگیرم شد چی دارین بهم نشون میدین
هدف من انتخاب یک غیر همسر نیست هدف من اینه که اگه چیزی رو بدست میارم ازش لذت ببرم حداقل از اون همه سختی که برای بدست آوردنش کشیدم لذت ببرم ولی درست بعد بدست آوردنش انگار نهانگار. این موضوع تو خیلی از موارد زندگیم بوده. من قبلا هم ارتباط با جنس مخالف رو از نوع پیام و ایمیل و مجازی تجربه کردم و حتی یکبار برای دیدن می رفتم این موضوع چنان انگیزه ای به من می داد که انگار باید به خودم برسم باید پیشرفت کنم نباید در جا بزنم باید مدرک بالاتری بگیرم باید ماشین بهتری بخرم ولی وقتی این قبیل احساسات رو ندارم و در زندگی عادی با همسرم هستم همش دچار استرس و بی میلی به ادامه زندگی شدم یعنی فقط میگم بزار روزها بگذره و عمر تموم بشه . همانطور که sci گرامی فرمودن من دچار نوسانات شدید احساس هستم و اینو خودم می دونم کتاب های روانشناسی هم زیاد می خونم اهداف بزرگ زیاد دارم ولی میل و انگیزه عمل و پشتکارش تو شرایط فعلی زندگی رو ندارم. همش منتظرم یه چیزی اتفاق بیافته.
نمیگم تو زندگیم همه چی روبراهه. ولی داغون داغون هم نیست کج دار و مریض و تنهایی دارم بار زندگی رو به دوش میکشم برام سخت نیست. سختیش به اینه که حسی که از دیدار اون خانم گرفتم یه حس قشنگ بود حسی بود که باعث شد من به خودم بیشتر توجه کنم حسی که برام قشنگ بود رسیدم سر چالش با اون قضیه بیست درصد ریحانه تو اون تاپیکی که شما ارجاع دادیدم. سرم این روزا خیلی درد میکنه افکارم آشفته شده . دو سه باره حس میکنم باید ذهنمو رها کنم چند باره جلوی دکه های روزنامه فروشی وامیستم و میخوام سیگار بخرم ولی هر بار به خودم نهیب میزنم خجالت بکش درد های فکری تو یه جور دیگه حل کن. خسته ام...
ویرایش توسط حمید 30 : دوشنبه 17 آذر 93 در ساعت 08:47
ali -guilan (سه شنبه 18 آذر 93), rayehe (سه شنبه 18 آذر 93), sci (سه شنبه 18 آذر 93), فرشته مهربان (دوشنبه 17 آذر 93), مو فرفری (دوشنبه 17 آذر 93), عشق آفرین (سه شنبه 18 آذر 93)
تشکرشده 496 در 145 پست
جناب آقای حمید.
سلام
وقتی آقای sci و فرشته ء مهربان میان توی تاپیکتون نظر میدن، دیگه جایی واسه جیک جیک کردن کسی مثل من باقی نمی مونه. من فکر میکردم آقای sci دیگه تو سایت فعالیت نمیکنن. ولی وقتی تو تاپیک شما دیدمشون فهمیدم که تو تاپیکای معمولی شرکت نمیکنن. مورد شما خیلی خاصه. میدونید چرا؟ چون خیلی از افرادی که توی این تالار هستن و مشکلات ریز و درشت با همسرانشون دارن، از مرحله ای که شما توش هستین عبور کردن.
اگه شما اینجا به راه درست برگردین در واقع هزینه ای که ندادین هیچ! کلی هم درآمد کسب کردین. خیلی راهنمایی های خوبی بهتون شده.
خیلی خیلی هم خوشحالم که خودتون تو این مرحله احساس خطر کردین و اومدین واسه مشاوره گرفتن. امیدوارم بتونید موضوع خودتون رو از بیرون بررسی کنید و با چشم باز توصیه هایی که دوستان بهتون کردن رو دریابید.
مطمئنم که خدا خیلی دوستتون داشته، که قبل از اینکه اتفاقی بیافته اینجا هستید.
واستون آرزو میکنم بتونید از توصیهء دوستان بهترین استفاده رو ببرید
ali -guilan (سه شنبه 18 آذر 93), asal2013 (سه شنبه 18 آذر 93), sci (سه شنبه 18 آذر 93), فرشته مهربان (شنبه 22 آذر 93), گیسو کمند (چهارشنبه 13 اسفند 93), حمید 30 (دوشنبه 17 آذر 93)
تشکرشده 41 در 14 پست
تشکرشده 496 در 145 پست
ببینید حمیدآقا خسته نشید.
به خودتون بگید من میتونم و مطمئن باشید که میتونید. همیشه تو راه ترک کردن (ترک کردن هرچیزی) اینجور ناخنک زدنها هست. با خودتون مهربون باشید. با کودکتون (منظورم اون پسربچهء درونتونه) حرف بزنید. براش جایزه درنظر بگیرید. به پیشرفتهای خوبش جایزه بدید.
کارای هیجانی انجام بدید. مثلاً یهو خانمتون رو با یه شام تو رستوران سورپرایز کنید تا هم خودتون هم جوِ خونتون شاد بشه.
اصلاً خودتون رو سرزنش نکنید. اگه 1000 بار هم برگشتید به عقب دوباره یه قدم به سمت جلو حرکت کنید.
هیچ چیزی اتفاقی نیست. اتفاقی نیست که شما به اینجا به این سایت کشیده شدید. حتماً باید واسه این قضیه اقدام میکردید. دوباره عزمتون رو جزم کنید.
من مطمئنم که موفق میشید
ali -guilan (سه شنبه 18 آذر 93), asal2013 (سه شنبه 18 آذر 93), maryam240 (جمعه 28 آذر 93), sanjab (دوشنبه 17 آذر 93), szd (دوشنبه 17 آذر 93), فرشته مهربان (دوشنبه 17 آذر 93), کیت کت (دوشنبه 17 آذر 93)
تشکرشده 2,481 در 570 پست
من خودم پروسه کات کردم کلاااااااا چند ماه طول کشید مدت ها از این کشمکش ها داشتم؛شکست می خوردم برگشتم حتی تو تاپیکم گفتم از شکست و سستی خودم احساس حقارت میکردم تا......
چسبیدم به تالار و کلی تامیک هارو خوندم و عاقبت کارم دیدم و کشیدم کنار...اما کلا هز ورودم به تالار تا کات و رهایی ذهنیم دو هفته طول کشی.
ورد جادویی نیست که بخونی و بشه.....
اگه مبارزه با نفس انقدر اسون بود که شماها بهش نمیگفتید جهاد کردن
تشکرشده 5,973 در 1,154 پست
سلام دوست عزيزم!
هيچ تصميم مهمي نگيريد!
ما سعي مي كنيم كه به شما كمك كنيم! اما بايد بدونيد كه شما در حال حاضر مبتلا به bipolar disorder يا اختلال دوقطبي هستيد و درمان اين اختلال، قطعي و ضروري است
امكان داره كه اون فردي كه شما به سمت ايشون جذب شده ايد هم داراي اين اختلال باشه و بايد بدونيد كساني كه از اين مساله در رنج هستند به سمت يكديگر جذب مي شوند و احساس مي كنند كه بسيار زياد يكديگر رو درك مي كنند! اما اين درك واقعي نبوده و بزودي از بين مي رود. اين اختلال موجب بسياري از خيانت ها شده و ريشه بسياري از طلاق ها نيز در همين اختلال مي باشد. هيچ راهي جز درمان وجود ندارد كه دارو درماني بهمراه رفتار درماني شناختي را توصيه مي كنم. طي اين مدت هيچ تصميم مهمي نگيريد و ارتباطتون رو كماكان معطوف به خانواده كرده و از همسرتون براي درمان تقاضاي كمك كنيد. (بعد از جلسه با روانپزشك)
يكي از راه هاي اوليه درمان، آگاهي كامل از دوقطبي بودن است كه حالا شما مي دانيد. دارو درماني طي يك دوره، مي تواند به شما بسيار زياد كمك كنه كه به آرامشي سريع برسيد
معمولا درمان بيماري حدود 4 تا 9 ماه بطول مي انجامد.
حتما طي يكي دو روز آينده به روانپزشك مراجعه نماييد و نتيجه اين مشاوره را در اختيار ايشان گذاشته و نتايج جلسه با روانپزشك را اينجا بنويسيد
موفق باشيد
ویرایش توسط sci : دوشنبه 17 آذر 93 در ساعت 23:52
ali -guilan (سه شنبه 18 آذر 93), asal2013 (سه شنبه 18 آذر 93), reihane_b (سه شنبه 18 آذر 93), فرشته مهربان (دوشنبه 17 آذر 93), کیت کت (سه شنبه 18 آذر 93), مو فرفری (سه شنبه 18 آذر 93), حمید 30 (سه شنبه 18 آذر 93)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)