راستش همش با شوهرم میریم ببیرون.
تازگی ها با مادرم نمی‌سازم،از بعضی رفتار هاش اذیت میشم و مقاومت میکنم، حس میکنم با هر کاری که میخوام انجام بدم داره مخالفت.میکنه، خسته شدم،شده پیش خودم میگم کاش زودتر عروسی کنم برم،مادر و پدر بسیار خوب.و دلسوزی دارم خیلی خوبن اما من با بعضی اخلاق های مادرم نمی‌سازم
دوستانم هر.کدوم مشغول کار و خانواده و درس و کنکور و زندگین،هیچکس نیست باهاش برم بیرون،با شوهرم.زیاد میرم بیرون
دلم تنوع میخواد،دلم.میخواد برم کلاس های مختلف اما اشکال اینجاست که من شهر خودمون درس نمیخونم یه شهر دیگه دانشجو هستم و الان برای فرجه های امتحانی اومدم اما حتما.کاری که گفتید رو انجام میدم،میرم به دوستام.سر می‌زنم خودمو مشغول میکنم.
اگر هم بخوام برم پیش مشاور باید هیچکس نفهمه چون خانوادم موافق این کار نیستن.
آقای امیر علی ممنون از اینکه راهنماییم میکنید
راستش نتونستم.تاپیکتون رو پیدا کنم اما از اینکه.میگید.درگیری زیاد فکری دارید خیلی ناراحت.میشم چون من خودم پارسال سر اینکه فکرم زیاد مشغول.میشد و اذیت میشدم کارم به بیمارستان کشید میدونم چقدر سخته
آدم.رو داغون میکنه
انشالله به حق همین روز عزیز خود آقا امام رضا(ع) نظر کنن و مشکلتون حل بشه.