به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 40
  1. #31
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 بهمن 95 [ 00:02]
    تاریخ عضویت
    1393-1-15
    محل سکونت
    شهر بهار نارنج
    نوشته ها
    170
    امتیاز
    6,365
    سطح
    52
    Points: 6,365, Level: 52
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 185
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    743

    تشکرشده 603 در 163 پست

    Rep Power
    44
    Array
    شکوه عزیز ظاهرا بیشتر از من شما عصبانی هستی می خوای اب قند بیارم براتون؟
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    فرداي قيامت كه گرفتار ترينيم
    وحشت زده و بي كس و بي يار ترينيم
    آنقدر طرفدار من و توست ابالفضل
    انگار نه انگار گنهكار ترينيم
    السلام عليك یا ابا الغوث
    ویرایش توسط .saber. : شنبه 15 فروردین 94 در ساعت 22:02

  2. کاربر روبرو از پست مفید .saber. تشکرکرده است .

    شکوه (یکشنبه 16 فروردین 94)

  3. #32
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط .saber. نمایش پست ها
    دختری که دوسش داشتم ازدواج کرد و حسرتش می مونه ب دلم
    خیلی ناراحتم
    خیلی از پدر مادرم دلخورم و هیچ وقت نمی بخشمشون
    فرشته مهربان بعد کلی کار کردن رو خودم برگشتم به سال 91-92
    دیگه وقعا تحملشونو ندارم
    اینقدر ازشون عصبانیم که انگار قفسه سینم می خواد بترکه
    سلام آقای صابر
    از بایت شکسته شدن دلتون براتون خیلی ناراحتم.
    اگر اشکالی نداشته باشه من به عنوان یه خواهر نظرم را بهتون بگم.
    اول بگم راستش نظر قبلی من در تاپیکتون بخشیش حرف دل خودم بود از اینکه اینجا ایران است!
    می دونید واقعیت گاهی تلخه... من خودم هم درگیر این تلخی شدم! ولی واقعیت را خیلی نمیشه تغییر داد.
    سعی کنید از این موضوع تجربه خودش را کسب کنید. به مرور فکر تون را ببرید سمت اینکه انگار تو یه سریال نقش بازی می کردین یا اصلا انگار تاپیک یکی از بچه ها این جوری بوده و شما می خوندین... این جوری ذهنتون از این ماجرا کم کم فاصله می گیره و فقط تجربه ها برای شما می مونه که واقعا هم ارزشمنده!
    به خودتون بگید و به این گفتتون متعهد باشید که اون خانم نه به دار بود و نه به بار.... هنوز همسر من نبود.... پس من چرا حسرتش به دلم بمونه؟ من فقط آرزوی همسر خودم را دارم... نه هیچ دختر دیگه ای...

    به خودتون اینو یاد بدین چون اینجا ایرانه تا وقتی نظر خانواده هم خودتون و هم دختر مورد نظر رو ازدواجتون مثبت نشده به هیچ وجه دل نبندین و حتی به نظر من تا قبل عقد 50-50 فکر کنید چون واقعا ممکنه در هر مرحله ای موضوع کنسل بشه. در مورد شما هم ممکن بود حتی با موافقت خانواده و امیدواری بیشتر شما و بیشتر دلبستنتون این اتفاق بیفته.یعنی به نظر من دختر خانم همزمان با شما ممکن بود همین همسر فعلیشون خواستگارشون می بودند و بین شما و ایشون او را انتخاب می کردند! اون وقت تحملش براتون اون موقع خیلی خیلی سخت تر می شد. پس خوب شد قبل اجرای مراسم خواستگاری این جور شد.

    حتما احترام پدر و مادرتون را حفظ کنید حتی با اینکه خیلی ناراحتید. تو این جور جاها ارزش داره که آدم بتونه احترام پدر و مادرش را حفظ کنه... چون تو شرایط خوشی که همه رفتارشون خوبه...
    پس الان شما تو شرایط فوق العاده سختی هستین... شرایطی که از پدر و مادرتون خیلی عصبانی هستید ولی از طرفی هم باید احترامشون حفظ بشه... این امتحان خداست... امیوارم از این امتحان به خوبی عبور کنید

    نکته دیگه اینکه احترام پدر و مادر یه چیزه ولی این بهشون که بفهمونیم که با رفتارشون بهمون چه ضربه ای وارد کردند یه چیز دیگه... و نباید بذاریم این احترام باعث بشه که آنها متوجه اشتباهشون نشن...
    به همین دلیل می گم در عین اینکه خیلی مودبید ولی ناراحتیتون و غصتون را هم نشون بدین... گاهی کنایه هایی هم بزنید... حتی صحبت هم بکنید. (البته اگر واقعا تقصیر پدر و مادرتون هست وگرنه که هیچی. قسمت و مقدرات این بوده...)
    من چون می دونم شما اعتقادات مذهبی دارید اینم بگم که الان که دلتون شکسته است بیشتر از همیشه می تونید به خدا نزدیک بشید. از این فرصت استفاده کنید. این دل شکستن با معنویت نه تنها از بین می ره بلکه تبدیل به یک نیروی فوق العاده قوی در شما میشه که باعث میشه درکتون از خیلی مسائل بالاتر بره...
    باعث میشه انسان محکمتری بشید و نسبت به مشکلات حساس و زودرنج نباشید ... بعد از یه مدتی حتی همین مسالتون براتون یه موضوع پیش پا افتاده به نظر میاد.

    یکی از سخنان حاج اسماعیل دولابی را برایتان می گذارم:
    "بزرگترین آزمون ایمان، زمانی است که چیزی را می خواهید ...
    و بدست نمی آورید! ... با این حال قادر باشید بگویید : الحمد لله ... "

    ببخشید واقعا خودم را در جایگاه گفتن همچین جمله ای نمی دونم و خودم تا رسیدن واقعی به این جمله فاصله ها دارم ولی گفتم این جمله از حاج اسماعیل دولابی را برای شما بگویم شاید آرامشی به شما بدهد.
    با اینکه مصلحت خدا را نمی دانید خدا را شکر کنید و بگید خدایا من بهت اطمینان دارم که تو خیر و صلاح منو می خوای. پس حتما این موضوع به خیر من بوده و من تو را شکر می کنم... تو همین موقع نماز شکر بخونید... خیلی سخته.ولی بخونید... و اینجاست که شکرگزاریتون برای خدا خیلی خیلی ارزشمنده.

    ان شاالله در آینده خیر شما بهتون نشان داده خواهد شد و براتون دعا می کنم همسری نصیبتون بشه که خندتون بگیره که حسرت این دختر را داشتید چون به واقع شما فقط باید حسرت همسر آینده خودتون را داشته باشید.همونی که واقعا قسمتتونه ان شاالله.

    لطفا برای منم دعا بفرمایید.
    خوشبخت باشید.
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  4. 3 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    .saber. (یکشنبه 16 فروردین 94), reihane_b (یکشنبه 16 فروردین 94), فدایی یار (یکشنبه 16 فروردین 94)

  5. #33
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 شهریور 00 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    604
    امتیاز
    13,683
    سطح
    76
    Points: 13,683, Level: 76
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 367
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,960

    تشکرشده 2,293 در 573 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    منظورتون از دختری که دوستش داشتین ،مورد اخیر خواستگاریت که نبوده ،درسته؟
    همونی هست که یکی دو سال پیش واسش تاپیک زدید و ظاهرا پرونده اش واستون بسته شده بود.
    خب مگه قرار بود که ازدواج نکنن؟؟ یعنی خیلی دور از انتظار بود که یه دخترخانم در سن ازدواج،ازدواج کنه؟
    می بینی که اصلا اتفاق خاصی نیفتاده ! ایشونم مثل بقیه مردم واسه زندگیش تصمیم گرفته ، و شما هم مثل بقیه خواستگاراشون (اگه خواستگاری رفته باشین) جواب منفی گرفتین
    هیچکدوم از اینها موضوع خیلی ناراحت کننده ای نیست که شما رو اینقدر به هم بریزه ،البته درصورتیکه این موضوع قبلا واست حل شده باشه!
    اگرم حل نشده، پس چطور تونستی به ازدواج با دختر دیگری فکر کنه؟؟؟؟
    نمیخوام سرزنشت کنم، ولی تویی که الان از حسرت به دل موندن صحبت میکنی،فکر کن الان همین دختری که به تازگی خواستگارش بودی،نامزدت بود، آیا به نظر خودت در حقش ظلم نکرده بودی؟؟
    اصلا از کجا خبر این دخترخانم رو داری؟؟ اتفاقی به گوشت رسیده یا هنوز پیگیرش بودی؟

    من ناراحتیتو درک میکنم،ولی باید بگم حق زیادی بهت نمیدم... چون همه ما فکر میکردیم تو اون رو فراموش کردی و اون قضیه واست کاملا حل شده،که به فکر ازدواج هستی
    صابر نزار ذهنت از خانمی که تا به حال 1روز هم باهاش زندگی نکردی،یه بت بسازه. اونم با همه توانمندی هاش از همسر آینده تو سرتر نیست!
    و در ضمن منم متوجه نشدم این قضیه ارتباطش با پدر مادرت چی بود! ولی میدونم دختر یا پسری که قراره وارد خانواده شما بشه باید اونقدر شما واسش ارزشمند باشید که به مسائل خانوادگیتون کمتر اهمیت بده (منظورم بعد ازدواج هست) . و هر دختر موفقی تو درس و تحصیل ،تو زندگی زناشوییش هم موفق نیست

    به قول خودت نذار تلاش 2 ساله ات به باد بره، موفق باشی

  6. 3 کاربر از پست مفید reihane_b تشکرکرده اند .

    .saber. (یکشنبه 16 فروردین 94), فدایی یار (یکشنبه 16 فروردین 94), مصباح الهدی (یکشنبه 16 فروردین 94)

  7. #34
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام اقا صابر عزیز.تاپیک شما رو من دنبال می کردم.خیلی مر موز می نوشتید !!! من فکر می کردم چون کار به وصال رسیده یا داره می رسه دیگه یه چیزایی رو می گید یه چیزایی رو نمی گید کسی از اشنایان مطلع نشند

    ولی راجب ازدواج اون خانم بگم که من نمیدونم دقیقا برای رسیدنش چه کردید یا نه که بگم قسمت بود یا نه..تلاش کردید یا نه....

    بدونید که هیچ پدر و مادری بد بچشو نمی خواد...شما بازم می تونید توی زندگیتون دختر های بسیار بسیار خوبی رو برای ازدواج پیدا کنید و شاید حتی بهتر از نظر خودتون...ولی پدر و مادر یکتا هستند و با چیزی عوض نمیشند...نمی دونم چرا فکر کردید به سال 91 یا 92 برگشتید..همین الانش کلی تجربه دارید لااققل از یک دختر دیگه خوشتون بیاد و برید خواستگاری بهش نرسید دیگه قوی شدید الان زیاد غصه نمی خورید . شما می تونستید خواستگاری هم برید اون خانم قسمت شما نشه هر چند قبول دارم در این صورت شاید دلتون اروم تر بود ولی به هر حال به اون خانم نمی رسیدید و اصل موضوع فرق نمی کرد

    من به عنوان کسی که هم از دختر مورد علاقم خواستگاری کردم و بهش نرسیدم... هم کسی که ازش خواستگاری نکردم و بهش نرسیدم و ازدواج کرد و.... به شما بگم که دختر خوب این قدر هست که الکی خودتو سرزنش نکنی و...

    مطمئن باش به دعای پدر و مادرتون هم شده باشه یک همسر خوب گیرتون میاد...شما از خدا بخواید چیزی که صلاحه بشه خودش اسباب و مقدراتشو براتون فراهم میکنه.دیگه بشه یا نشه نباید غصه خورد چون میدونیم صلاحمون در اون بوده.

    با ارزوی موفقیت.

  8. 4 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    .saber. (یکشنبه 16 فروردین 94), reihane_b (دوشنبه 17 فروردین 94), مصباح الهدی (یکشنبه 16 فروردین 94), شکوه (یکشنبه 16 فروردین 94)

  9. #35
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 بهمن 95 [ 00:02]
    تاریخ عضویت
    1393-1-15
    محل سکونت
    شهر بهار نارنج
    نوشته ها
    170
    امتیاز
    6,365
    سطح
    52
    Points: 6,365, Level: 52
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 185
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    743

    تشکرشده 603 در 163 پست

    Rep Power
    44
    Array
    سلام دوستان
    مصباح الهدی خواهر بزرگوارم ممنونم از زحمتت برای تایپ و حرفهای بسیار مفیدت
    حق با شماست در خیلی از موارد ولی فکر نمی کنم کسی بتونه درکم کنه خانوادم پنج ماه بازیم دادن فدایی یار عزیز فرمودند گنگ نوشتم باور کن فدایی یار پنج ماه می گفتن امشب تماس می گیریم برا خاستگاری فردا تماس می گیریم فشارم می آوردم می گفتن تحصیلاتشون فلان ولی من دست بردار نبود تو پنج ماه اما چه کنم ایشون قبل عید ظاهرا عقد کردن و من تو عیدم مشغول جنگ با خانوادم بودم الان تقریبا با هیچ کدومشون حرف نمی زنم اصلا نمی تونم ببینمشون
    مصباح الهدی تازه رابطه ام با خدا خوب شده بود وولی الان اصلا دلم نمی خواد ب جانمازم گوشه اتاقم نگاه کنم سپردم بخودش اما حداقل انتظار داشتم فرصت جلو رفتنو بده
    ی واقعیتو باید اعتراف کنم فکرشم نمی کردم ب این خانم این میزان علاقه داشته باشم همش بخاطر تجربه دوسال پیشم انکار می کردم علاقه ایی در کاره انگار خیالم جمع بود حالا حالا ازدواج نمی کنه
    حس ی آدم بی عرضه رو دارم که بدرد هیچ کاری نمی خوره همش می گم لیاقت خواستگاریم نداشتم نرفته نه شنیدم


    ریحانه خواهرم من اگه می خواستم ب اون دختر دو سال پیش فکر کنم که سراغ فرد جدید نمی رفتم بعد این همه مدت حضورم در همدردی فکر می کردم ی کوچولو شناخته باشینم
    ب هرحال از همتون ممنونم
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    فرداي قيامت كه گرفتار ترينيم
    وحشت زده و بي كس و بي يار ترينيم
    آنقدر طرفدار من و توست ابالفضل
    انگار نه انگار گنهكار ترينيم
    السلام عليك یا ابا الغوث

  10. 4 کاربر از پست مفید .saber. تشکرکرده اند .

    reihane_b (یکشنبه 16 فروردین 94), فدایی یار (یکشنبه 16 فروردین 94), مصباح الهدی (یکشنبه 16 فروردین 94), شکوه (یکشنبه 16 فروردین 94)

  11. #36
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 خرداد 94 [ 00:02]
    تاریخ عضویت
    1393-9-18
    نوشته ها
    175
    امتیاز
    4,145
    سطح
    40
    Points: 4,145, Level: 40
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 75.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    462

    تشکرشده 404 در 152 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.

    بله متاسفانه من دیروز خیلی عصبانی بودم و کلا فیوزم پرید وقتی انتهای تایپکی که این همه میخوندمش رو دیدم!!!

    آخه من خودم یک خواستگار از همکلاسیام داشتم و منتظر بودم ببینم شما بالاخره چیکار میکنی تا من هم راهنمایی بشم و با طرز تفکر یه پسر آشنا بشم. معلوم نیست داره چه فکری

    میکنه نه سر کار میره نه درسشو تموم میکنه نه وضعیت خارجش رو مشخص کرده هیچی... و من که نمیتونم برم بهش گیر بدم بگم بیا!!! در ضمن به خاطر ریسک بالا نمیتونم منتظر و چشم

    به راه ایشون بمونم. در اولین فرصت که پیش بیاد و فرد مناسبی باشه ازدواج میکنم، به دور از هر گونه احساس. وقتی کار از کار گذشت اونوقت کسی مسئول بازی درآوردن های ایشون

    نیست، ازدواج که شوخی نیست!!! مخصوصا برای خانم ها. یه خانم سن مشخص داره برا ازدواج و تو این سنا خواستگارهای خوب داره خوب همکلاسی من هم پسر خوبی هست و اگه من

    بدونم جدی هست و واقعا قراره بتونه مشکلاتش رو با خانواده اش یا نمیدونم هر مسئله ای که داره حل کنه میتونم فرصت بدم اما من چه بدونم که الان داره به چی فکر میکنه و برنامه اش

    چیه و من هم نمیتونم آینده مو روخیالات ببندم که!!! خودمو به خاطر چی بدبخت کنم؟ به چی دل ببندم؟ اون پسره ولی من دخترم. آبرو دارم خانواده دارم چهار تا آدم منو میشناسن.

    یه پسر وقتی مشکلی داره باید بره بگه تا اون دختر که ازش خواستگاری شده متوجه باشه و فکراشو بکنه و ببینه آیا قابل گذشت هست یا نه یا احیانا اگه پسری به دختری علاقه منده باید

    اون رو در جریان بذاره تا دختر مورد نظر هم بدونه که انتخابای دیگه ای هم داره. شاید اخلاق و روحیاتشون بیشتر به هم بخوره. به هر حال وظیفه ی پسره و مسئول ایجاد ارتباط اونه.

    اگه ارتباطی ایجاد نمیشه در درجه ی اول اونی که مقصره پسره. باید یه پسر این رو درک کنه و تا موقعی که اینو نفهمه مدام اسیر خجالت و اگه رفتم نشد و .. میشه. به هر حال اونچه که

    مشخصه مسئولیت بدبخت شدن یا خوشبخت شدن خودش و یه خانم رو سپردن دستش. حالا ازش انتظار میره مرد باشه. منطق داشته باشه و سریع عمل کنه.

    ازدواج هزینه داره و کار بسیار پر مسئولیتیه. هم برای دختر و هم برای پسر. اما اگه طرف مقابل حاضر نیست هزینه بده خوب مشکل ساز اونه و حق گلایه نداره.

    معامله است دیگه و یه جورایی شروع یه پروژه ی مشترک. طرفین باید احتمال شکست رو در نظر بگیرن.

    به هر حال اگه اقدام کردید و نشد که هیچ اما من تا اونجایی که یادمه شما کاری نکردی و همون اول موندی. اگه اشتباه فکر میکنم معذرت میخوام. شاید به قول دوستان اینجا نگفتید به هر

    حال خودتون با واقعیت بیشتر روبه رویید و حالا که اون خانم ازدواج کرد ورفت کار کاملا صحیح و عقلانی نه از روی احساس شما هم طبق اصول منطقی باید به روابط بلند مدت خودت با پدر و

    مادرت بیشتر اهمیت بدی تا چیز دیگه. برای روابط خودتون باید اولویت بذارید حتی با پدر و مادر. هیچ رابطه ی بلند مدتی رو به سمت خرابی نباید برد چون خود آدم توش آسیب میبینه و

    عزیزانش.

    راستی به کسی که عصبانیه آب قند میدن مگه!!! طرف فشار خونش بال هست آب قند میخوره یه وقت سکته میکنه

    %%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%% %%%%%%%%%%%%%%%%%%

    ببخشید من پست آخرتون رو ندیدم بنابراین اگه از مدل حرف زدن من ناراحت بشید معذرت میخوام. الان متوجه شدم که اقدام کردید و نشد.

    مدل حرف زدن من بر طبق یه اصول خاصه که بتونید با خوندنش مسیر فکریتون رو تغییر بدید امیدوارم متوجه باشید و این رو باور کنید که من شاید خیلی بهتر از هر کسی معنی

    ناراحتی رو میفهمم تجربه کردم با گوشت و پوست و استخوان. بارها شکست خوردم و بارها حس بی لیاقتی داشتم و دارم.

    خانواده ی من هم با برادرم چنین کردن و زخم ناراحتی برادرم من رو آزار میده اونقدر که بین شما و برادر عزیزم هیچ فرقی نمیبینم. با من هم بارها چنین کردن.اما کسی برنده

    است که یاد بگیره که چه طوری روابطش رو تنظیم کنه.

    ناراحت باشید و گریه کنید و عمیقا فکر کنید اما به اندازه و کافی و خواهشا سریعتر خودتون روجمع کنید. میتونید و من مطمئنم که اونقدر باهوش هستید که سریع میفهمید که

    این فقط یه تجربه بوده و بس. تجربه ای برای یادگیری مسئولیت پذیری. زندگی خیلی بالا و پایین داره. این که چیزی نیست.

    مطمئنم شما هم مثل من یک روز به خاطر داشتن چنین روزای تلخ و سختی خدا رو شکر خواهید کرد. امروز شاید متوجه نباشید .
    ویرایش توسط شکوه : یکشنبه 16 فروردین 94 در ساعت 16:30 دلیل: همزمان شدن پست و ندین پست قبلی

  12. 2 کاربر از پست مفید شکوه تشکرکرده اند .

    .saber. (یکشنبه 16 فروردین 94), مصباح الهدی (یکشنبه 16 فروردین 94)

  13. #37
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام آقا صابر
    وقتی پست آخرتون را خوندم دیدم واقعا تقصیر شما نبوده ولی اون جوریا هم تقصیر خانواده نبوده....
    یعنی چه خانواده فهیمی دارید به هر حال نظر شما را پذیرفته بودند و فقط با دست دست کردن خواستگاری شما کنسل شده. بهترین نوع کنسل شدن.بدون هیچ توهینی.بدون هیچ تحقیری... بدون هیچ اصطکاکی.... خیلی راحت و کم انرژی.... خب اگر با خانواده دختر یا خود دختر اصطکاک داشتین خوب بود؟ خوب بود این وسط به جز موضوع خواستگاری دل شما یا دختر سر چیزهای دیگری می شکست؟
    آقای صابر شما ممکنه تو دلتون بگید من شما را نمی فهمم.ولی باور کنید من شرایط بدتر از شما داشتم یا شاید دارم. شما پدر و مادرتون که کار خاصی نکردند و این قدر از دستشون عصبانی هستین! اگر از بعضی خصوصیات و رفتارهای پدر من در رابطه با خواستگاری من مطلع می بودین متوجه می شدین اینها که شما می گید برای من یک دقیقه است! واقعا یک دقیقه.... چون من 3 سال هست که با پدرم تو موضوع خواستگاریم هر دفعه به نوعی (اصلا به نتیجه خواستگاری کار ندارم.) برخورد داشتم. یعنی پدرم با من داشتند! و گاهی با خواستگارم. باور نمی کنید که برای من این بار آخر چقدر سخت بود احترامشون را حفظ کنم ...
    من یک بار هم خواستم تو تاپیک خودم زبان باز کنم و مثالهایی بزنم ولی می دونم کسی باورش نمیشه! یعنی اگر بعضی مثالها را بزنم فکر می کنید دارم داستان سرایی می کنم... و چقدر موضوع من عجیبه... یا شاید متهم به دروغ گویی بشم... اشتباه نشه بابای من خیلی خیلی انسان خوبی هستند ولی نمی دونم چرا گاهی تو خواستگاری من حساسیتشون بالا می ره... و اشتباهاتی که...... بگذریم...... تو تاپیک خودم نگفتم. هیچ جای دیگه هم نمی گم... خوشم هم نمیاد تو ذهن یکی حتی مجازی این خطور کنه بابای من به من ظلم کرده چون اونی که بلد بودم را انجام دادم و اگر اشتباه شده را می ذارم پای قسمت... فقط خواستم به شما بگم که اینهایی که دارید از من می شنوید از بیرون گود ننشستم که بگم لنگش کن.... صد برابر شرایطم بدتر از شماست... من واقعا شاید حساب دو دو تا چارتا بکنیم دیگه نباید به ازدواجم هم امید داشته باشم... هر چند که الان سه بار شده برا من که پدرم هر دفعه وعده می دن دفعه بعدی..... ولی من به وعده بابام کار ندارم اصلا. امیدم به وعده خداست.
    اتفاقا من هم با خدا درد و دل داشتم...... گله داشتم که چرا این مدلی امتحان می شم. و واقعا من چی کار کنم؟ منم یه زمانایی بوده که ناشکری کردم یا تو عبادتم قصور داشتم.....
    ولی آخرش که چی؟؟؟؟؟
    آخرش فهمیدم به جز خود خدا کسی نمی تونه به من کمک کنه... من پدرم در اختیارم نیست و برام غیر قابل پیش بینیه..... و فقط خدا می تونه بابای منو پیش بینی کنه که یک دفعه چه تصمیمی بگیره یا چی حس کنه ووو
    من فقط می تونم راهکارهای منطقی را پیش بگیرم ولی نمی تونم که همه جنبه هایی که خودم هم اطلاع ندارم و ناغافل برام پیش میاد را هم در نظر بگیرم...
    این که من این همه مدت (به جز خود تکرار پروسه خواستگاری) اذیت شدم تقصیر خدا نبوده ... نمی خوام بگم هم که تقصیر بابام بوده(البته راستش بوده)ولی به هر حال فقط هم خدا می تونه مشکل منو حل کنه.
    اینهایی که برای شما می نویسم را اول به خودم می گم چون خودم به خوبی رعایت نمی کنم.
    ولی واقعا اگر به خدا اعتماد نکنیم پس دیگه به کی اعتماد کنیم...
    تو مسائل ما یا خدا دخیل نبوده و اشتباه از خود ما یا خانوادمون بوده که دیگه نباید با خدا رابطمون را به هم بزنیم...
    یا اینکه خدا دخیل بوده و یه خیری در این زمینه برامون داشته که بعدا می فهمیم و اون موقع تازه شکرش را می کنیم... از کجا معلوم بعدا یه دختر خانم بهتر نصیبتون نشه که هزار بار شکر کنید که این مورد نشده!
    من خودم اعتراف بکنم که این دفعاتی که پدرم روی حساسیت های خودشون به من سخت گرفتند بعدا از یه طریق دیگه فهمیدم چقدر خوب شد!!! یعنی من تو یه مورد واقعا بدبخت می شدم. اصلا هم تو جلسات خواستگاری که نمی شد بفهمم موضوع چیه... (ولی بگم به پدرم هم لو ندادم که چقدر ازش ممنونم که ناخواسته باعث شده من با اون فرد ازدواج نکنم!)
    یعنی آخرش فهمیدم واقعا قسمتم این بوده و خدا هوام را چقدر داشته و من چقدر شرمنده ام که درک نمی کردم پدرم برام یه وسیله است...
    حالا اینکه خدا چرا این جوری می کنه و بعد منو نجاتم می ده نمی دونم چرا؟ واقعا هم از خودش پرسیدم خب از اول همچین ماجرایی برام نذار ولی خب خدا بعضی وقتها دوست داره بنده هاش را امتحان کنه... بازم نمی دونم چرا این قدر امتحان را دوست داره.

    ولی حتما این لینک زیبا را اول خوب گوش بدین شاید شما فهمیدین:
    http://www.aparat.com/v/MEZlA
    (نحوه آزمایش شدن با مشکلات)
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه
    ویرایش توسط مصباح الهدی : دوشنبه 17 فروردین 94 در ساعت 00:56

  14. 3 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    .saber. (دوشنبه 17 فروردین 94), reihane_b (دوشنبه 17 فروردین 94), فدایی یار (دوشنبه 17 فروردین 94)

  15. #38
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    دوست من اقا صابر قربون اواتارت.

    نمی خوام شعار بدم.چیزایی که میگم رو میدونم خودت خوب میدونی و الان تحت فشار هستی و فقط برای یاداوری میگم.

    واقعا نگران شدم از پست اخر شما که داری خودتو بی اجر می کنی پیش خدا.باور کن من توی سالی که گذشت بیش از هر وقتی به خدا نزدیک شدم(دیگه چقدرش و چطوریش بماند) اتفاقا بیش از هر وقت دیگه به هیچ کدوم از ارزو ها و دعاهام نرسیدم !!!! ولی ذره ای حتی به دلم فکر بد خطور نکرد خدا چرا و... بلکه گفتم قبلش گفتم هر چی صلاحه الانشم میگم هر چی صلاحه...و هیچک کدوم از نتایج از کنکور گرفته تا ازدواج تا کار مطابق میلم پیش نرفت و اگه لطف خودش نبود افسرده میشدم.

    اره اگه صلاح من به صلاح خدا توی چیزایی بود که میخواستم و بهشون می رسیدم خیلی خوب بود و همه چی راضی کننده ولی خدا نخواست که بشه .... چون من واقعا توی چند بخش تلاشمو کردم و تمام توانمو گذاشتم....

    اقا صابر خودت میدونی که امام حسین (ع) لحظه ی اخر می بییند داره زمزمه میکنه...اون ملعون ها می رند ببینند ایشون چی می فرمایند !! لحظه ی اخر...می بینند ایشون توی لحظه ی اخر هم هنوز دارند حمد و ثنای خدا رو میگند... از نظر خیلی از ما ها اون شرایط برای امام حسین سخت ترین و بدترین بوده...ولی خیلی وقت ها متر و معیار های ما غلطه بقیه اونا رو سختی میبینند... امام حسین(ع) با خدا عشق بازی می کرد...خدا هم خوب جوابشو داد... و روی لب از پیر تا خردسال گذاشت اسم و عشق حسین رو....


    از خودم میگم بدونی شرایط مشابه شما رو داشتم.. توی خانمی که من اخیرا مد نظر داشتم...کم کاری بابام باعث شد پارسال بگم یکسال دیگه بریم خواستگاری و دیدم ایشون ازدواج کردند...اصلا دلم بدجوری سوخت متوجه شدم ازدواج کردند...همین دیروز ایشونو دیدم مثل همیشه بود خواستنی و ازم کمکی خواست و من جوابشو دادم...ولی جالبه بدونید تا دو ماه پیش که نمی دونستم ازدواج کرده با این که ازدواج کرده بود(چون نگاهشون نمی کردم) دو متری میدیدمش یه حس هایی تو وجودم می اومد که میشه نمیشه و...(اون ازدواج کرده بود و من خبر نداشتم) ولی بعدش دیگه متوجه شدم..دیروز اون حس رو بهش نداشتم...فقط حس افسوسو داشتم کمی و تمام...چون خود خدا کمکم کرد..چون وقتی بهش نرسیدم گفتم حکمت خدا بوده حتما...و خدا هم موضوع رو برام حل کرد...ولی من حتی به روی بابام هم نیاوردم خجالت زدش کنم... البته بهشون گفتم اگه پارسال رفته بودیم این دختر خانم من که خوشبین بودم جوابش مثبت باشه ولی دیگه حتما قسمت نبود...

    این هفته روز مادر هم که هست...خوش رویی شما بهترین هدیه به مادرتون میتونه باشه.... البته من چون کامل از چند و چون ماجرای شما خبر ندارم اگه واقعا پدر و مادرتون سر مسایلی ایستادگی کردند که واقعا مسله نبود خب بهتره اینا رو الان باهاشون حل کنید تا در موارد بعدی تکرار نشه...


    شما واسه یک همچین موضوعی میگی دیگه دوست نداری جانمازتو نگاه کنی...خیلی نگران کنندست...من خودم هیچم..ولی بدون رابطه ی ادم با خدا اگه قرار باشه این طوری خوب باشه همون بهتر نشه...چون خدا خیلی ازمون های سخت تری از بنده هایی که ادعای نزدیکی بهش دارند می گیره... و متاسفانه خیلی ها و سیاه میشند...

    الان شما در جای حساسی هستی...تغییر رویه بدی و دادی خدا که در هر حال میدونه بقیه هم متوجه میشند و ارزش خودتو کم میکنی...قوی باش دوست من..از خدا بخواه حالا که این صلاحت نبود و بهت نداد..به جاش چیزای دیگه رو بده...

    نذار شیطون این وسط سوسه بیاد و رابطه ی شما رو با خدا و خانوادت خراب کنه....



    بازم جسارت منو ببخش.بیش تر حرفام خطاب به خودم هم بود.ان شالله با یک خانم خوب و همه چی تموم ازدواج کنی و خوشبخت تر بشی.

    با ارزوی موفقیت.

  16. 3 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    .saber. (دوشنبه 17 فروردین 94), reihane_b (دوشنبه 17 فروردین 94), مصباح الهدی (دوشنبه 17 فروردین 94)

  17. #39
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 شهریور 00 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    604
    امتیاز
    13,683
    سطح
    76
    Points: 13,683, Level: 76
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 367
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,960

    تشکرشده 2,293 در 573 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    ببخشید من کلاااا اشتباه متوجه قضیه شده بودم. واقعا ببخشید!
    دیشب داشتم واست می نوشتم که گیج شدم.یعنی چی این صحبتا و...! که امکان ارسالش نبود.
    اما بعد اومدم چتدین بار پست های قبلت رو خوندم. میدونی من چی فکر میکردم تا دیروز؟؟
    اینکه شما خواستگاری ابن دخترخانم رفته بودی. و زمانیکه از ما راجب تحصیلات خانواده اش پرسیدی ،من اینطور برداشت کرده بودم که الان در حین دوران خواستگاری داری مشورت میگیری.
    حتی وقتی منتفی کردی جریان رو،میخلستم بپرسم به اون خانواده و خانم چه جوری جوابت رو دادی که ناراحت نشن!

    خب ببین من تا دیشب اینطور تو ذهنم بود.
    وقتی هم گفتی دختری که دوستش داشتم گفتم خدایا صابر کی رو میگه! مطمینا خواستگاری خانم فعلی که رفته منظورش نبود.چون خودش نخواست..پس کی میتونه باشه؟!
    حتی دیدی که اول پستم نوشتم منظورت ""خواستگاری"" اخیر که نبوده.
    قبول کن آدم گیج بشه...چون واضح نمی نوشتی جریان چیه
    اما بازم من معذرت !

    ======%===========حالا که برگشتم به صفحه اول دوم به این متنت برخورد کردم:
    او حس و علاقه شدیدی که به اون دختر رو، اگر به این دختر داشتم بی شک صبر نمی کردم اما این بار انگار احساساتم مرده و فقط عقلم حرف می زنه
    میدونی نظر من چیه؟ اینکه تو به هر چیزی که نمیرسی یا هر چیزی که نداریش از اون واسه خودت (اصطلاحا) یه بت میسازی! ببخشید یعنی فکر میکنی مرغ همسایه غازه
    یکی دیگه هم اینکه قبل از هر اتفاقی خودت رو دلبسته میکنی.
    که اینجا اشاره کردی هیچ دلبستگی نداری. و اگه اون علاقه قبلی رو داشتی بی شک صبر نمیکردی
    میدونی من تو دلم چی گفتم؟ خداروشکر که هنوز دلبسته نشده بودی و با عقل ک منطق جلو رفتی...
    چرا الان خانواده ات مقصرن؟ بخاطر اینکه راهنماییت کردن سطح خانواده ها تو تحصیلات خیلی با هم هماهنگ نیست؟؟
    اونا فقط مشورت دادن یا اینکه تو رو مانع شدن واقعی؟؟
    تو در نهایت خودت نبودی که با حساب کتاب منطقیت از ازدواج باهاش منصرف شدی؟
    شما هم مثل من نباش !مسیولیت تصمیماتت رو به عهده بگیر. اگه با حرفای اونا و فکرای خودت در آخر قضیه منتفی شده،قبل از هر اقدامی خودش میشه گفت حکمت خدا. چون اون موقع اون خانم هم ممکن بود فکرش درگیر شما بشه و ازدواجش عقب بیفته و در نهایت شما هم پا پس بکشید و بقیه اتفاقات...

    اون خانم حقیقتش با شناختی که از شما پیدا کردم،مناسب شما نبود .اون موقع فکر میکردم تو خوواستگاری هستی خ صریح نگفتم ولی اشاره مو کردم که خودت به اون نتیجه برسی
    اما حالا میگم این موضوعی که بخاطرش منصرف شدی موضوع کمی برای خانواده شما نبوده.
    مطمینم خانمی با شرایط نزدیکتر به شما پیدا میشه واست
    صابر پسر باید خیلی محکم باشه تو تصمیمش که بتونه بعدها خیلی از موارد خانواده دختر رو نادیده بگیره و به رو نیاره
    چون این چیزی که اول از خانواده می بینی ممکنه 1دهم چیزایی نباشه که بعدها میفهمی.
    پس نزدیک بودن فرهنگ و سطح خانواده و طرز فکرا خیلی مهمه
    پدر من الان با خانواده مادریم بعد 30 سال هنوز رابطه درستی ندارن! میرن میان ولی خب نه اونجوری که باید....
    با خانواده ای وصلت کن که از نشون دادنشون تو فامیل و آشنا مفتخر باشین ...کاری به مدرک و... ندارم.مهم فکر شماست که چه جوری و با چه خانواده ای مچ میشید
    خوشبختیت آرزوی ماست
    خداوند هم خوشبختی و عاقبت بخیری همه ما رو میخواد .و اون بهتر از ما میدونه خوشبختی واقعی چیه.
    مثل همیشه توکل به خودش کن

    ببخش طولانی شد

  18. 3 کاربر از پست مفید reihane_b تشکرکرده اند .

    .saber. (دوشنبه 17 فروردین 94), فدایی یار (دوشنبه 17 فروردین 94), مصباح الهدی (دوشنبه 17 فروردین 94)

  19. #40
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 بهمن 95 [ 00:02]
    تاریخ عضویت
    1393-1-15
    محل سکونت
    شهر بهار نارنج
    نوشته ها
    170
    امتیاز
    6,365
    سطح
    52
    Points: 6,365, Level: 52
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 185
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    743

    تشکرشده 603 در 163 پست

    Rep Power
    44
    Array
    سلام
    نقل قول نوشته اصلی توسط فدایی یار نمایش پست ها
    شما واسه یک همچین موضوعی میگی دیگه دوست نداری جانمازتو نگاه کنی...خیلی نگران کنندست...
    بشنو باور نکن رفیق، دلم میگیره اما ولش نمی کنم...
    از همتون ممنونم می دونم برام وقت گذاشتید و از وقت و لطفی که نسبت ب من داشتین خیلی خیلی ممنونم.
    این روزا می گذره و کمرنگ میشه
    مصباح الهدی ممنونم ازت و امیدوارم فردی لایق وارد زندگیت بشه و خوشبختت کنه.
    فدایی یار عزیز قربون قلب مهربونت برم ممنونم از حرف های خوبت.
    ریحانه باجی ببخش این مدت درست ننوشتم و تصور اشتباهی برات ساختم، آره خواهر حتما تقدیر خدا بود و نخواست ازدواجش عقب بی افته، ممنونم که سرزدی و نظرتو برام نوشتی امیدوارم موفق باشی.
    شکوه بزرگوار برای شماهم آرزوی سربلندی و موفقیت دارم باور کن
    آب قند گفتم بهت بدم شاید شیرینیش یکم از تلخیت کم کنه؛ قلم خوبی داری آدمو ب فکر می بره.
    مدیر جان لطفا قفل کن این تاپیکو که به نتیجه رسید
    یاعلی
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    فرداي قيامت كه گرفتار ترينيم
    وحشت زده و بي كس و بي يار ترينيم
    آنقدر طرفدار من و توست ابالفضل
    انگار نه انگار گنهكار ترينيم
    السلام عليك یا ابا الغوث

  20. 5 کاربر از پست مفید .saber. تشکرکرده اند .

    m.reza91 (دوشنبه 17 فروردین 94), reihane_b (دوشنبه 17 فروردین 94), The Green (دوشنبه 17 فروردین 94), فدایی یار (دوشنبه 17 فروردین 94), مصباح الهدی (دوشنبه 17 فروردین 94)


 
صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. کمبود میل جنسی درآقایون وعوامل آن
    توسط پدربزرگ در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 آذر 91, 12:51
  2. شیوه اصولی و پایه بررسی شرایط و وضعیت مالی خواستگار چگونه باید باشد؟
    توسط رازقی در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: جمعه 23 تیر 91, 12:14
  3. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 اسفند 90, 23:36

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:41 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.