درود
ببخشید دیگه یکم خندم گرفت اخه واقعا برام جالبه چقدر برام الان بخوام دقیق بگم زندگی شما فتوکپی زندگی منه
بخوام بصورت کلی بگم اینجوری میشه شما نه میتوانی شوهرت را تغییر بدی نه پدرشوهرت و نه مادرشوهرت هیچکدامشان را نمیتوانی تغییر بدهی و اینکه هرکدام از این افراد در بهبود کیفیت زندگی مشترک شما نقش اساسی ایفا میکنند چه شوهرت چه پدرشوهر و مادرشوهرت پس سعی کن از تصمیمات آنی و هیجانی فاصله بگیری لطفا
1.بزرگترین مشکلی که این وسط مشاهده میکنم نه تنها شما بلکه بعضی از کاربرهای دیگه سات همدردی توقع دارند دیگر افراد اجتماع که هیچگومه مطالعه ای چه آزاد و چه بصورت دقیق و جامع در مورد مسائل روانشناسی و خانوادگی نداشته اند همانند خودشان منطقی و کامل رفتار کنند بقول معروف انتظار نداشته باش دیگران مثل شمایی که تیو سایت همدردی عضوی و از نظرات مدیر و مشاور و کاربرهای باتجربه استفاده میکنی رفتار کنند از هر فردی بهتره به اندازه توان و دانشش توقع داشت مثلا خود شما الانت را با اوایل که به سایت امده بودی مقایسه کنید ببینید چقدر تفاوت کردید
2.زندگیت فتوکپی زندگی منه و شوهرت تقریبا شبیه منه اینو یادت نره سعی کن همانطور که یک همسر و مادر خوب و حرف گوش کنی هستی یک عروس خوب هم باشی و اینو بدان که رابطه شما با خانواده شوهرت تاثیر مستقیم داره توی زندگی مشترکت پس سعی کن با سیاست رفتار کنی ولی جوری نشان بده که به حرف های شوهرت و نظراتش اهمیت میدی
پدرشوهرت و مادرشوهرت احترامشان واجبه و از اون مهمتر بزرگتر هم هستند پس دوچندان باید بهشان احترام بزاریم این کدورت ها گذریه همانطور که یکهویی اومده مطمئن باش یکهویی هم میره مثل نسیمی که می وزد این شما هستید که باتجربه بالا و با دانشی که بدست اوردید این مسائل را مدیریت کنید چون انتظاری بجز این هم از شما نمیره همانطور که شما از پدرشوهرت انتظار داری منطقی تصمیم بگیره.یادت باشه برای همیشه مردها اگر با خانواده شان توی سروکله هم دیگه همب زنن و به فحشم کشیده بشه بازم بطرف خانوادشان جذب میشوند پس سعی کن خودتو آدم بده نکنی و رابطه ات را با خانوادش در یه حالت منطقی و درست حفظ کنی فقط مواقعی که شوهرت دلخوره این رابطه اندکی کم بشه ولی وقتی خوب هستند دوباره رابطه بهتر و بیشتر بشه.
مثلا تماسی که گرفتی خیلی خوب بوده و اینکه نارحتی خودت را بیان کردی ولی ایکاش اندکی صبوری بخرج میدادید در موقعی که به پدرشوهرتان تماس گرفتید و وقتی گفتن بیرون هستند بیان میکردید:خیلی حیف شد آخه نوه تون دلتنگ مادربزرگ و بابابزرگش شده بود و منم برای تولد مادرجون کادو گرفته بودم خیلی دوست داشتم حضور داشتید ولی ایرادی نداره سوار ماشین آژانس میشیم و برمیگردیم خونه خودمون(یکم با مظلوم نمایی میگفتید) به همین راحتی!
لطفا مقاله بالا را مطالعه کنید از ذهن خوانی و منفی بافی و پیشگویی خودداری کنید لطفا
وقتی تماس گرفتی پدرشوهرت برگشت گفتش ما بیایم!!خوب حرف درستی زدن ایشون شاید بهتر بود جور دیگه ای بیان میکردید برداشت من از این موضوع اینکه که ایشون فکر کردن اینجوری کوچیک میشن و نشانه از این که برای عذرخواهی باید بیان و احساس مقصر بودن بهشان دست داده این خوب نبود حداقل به احترام سن بالایشان و اینکه تا حالا با شما خوب رفتار کردن
بطور خلاصه بگم بشخصه انتظار دارم بسیار پخته تر و باتجربه تر رفتار کنید بانو با توجه به مهارت هایی که اموخته اید قبل سفر حتما تلفن بزنید و با خوب یو مهربانی باهاشون صحبت کنید و ازشون در مورد آوردن سوغاتی بپرسید چه چیزی دوست دارن تا برایشان تهیه کنید هم ایشون هم مادرشوهرتان خودتو وسط اینجور مشکلات خانوادگی ننداز لطفا رابطت را با خانواده شوهرت همیشه در یک حد متعادل حفظ کن کدورت دلخوریها روزی به اتمام میرسه چیز یکه باقی میماند رفتار منطقی و سنجیده شماست اینو بعنوان یه مردی میگم که دقیقا همین وضعیت برام اتفاق افتاده.لطفا از تصمیمات هیجانی و احساسی فاصله بگیرید.
راستی زمان رفتن و برگشتن را هم به پدرشوهرت اطلاع بده و در طی مسافرت باهاش در تماس باش بلاخره پدر و مادر هستند و نگران فرزند و از اون مهمتر نوه قبل از مسافرت بنظرم خیلی خوب میشه با فرزند دلبندتان برید منزل خانواده شوهرتان.نوه خیلی شیرینه حتما اینکار را انجام بدهید خیلی تاثیر خوب یداره توی بهبود سریعتر فاصله ای که افتاده
پ.ن:ببخشید متنم طولانی شد.ولی واقعا تعجب میکنم بخاطر چه مسائل کوچک و پیش و پا افتاده ای بین اعضاء خانواده فاصله میوفته!خانواده یه نهاد مقدسه و باارزشچند سال قبل داداش بزرگم توی راه مسافرتی که رفته بود تصادف کرد و فوت کرد به همین راحتی یه تماس گرفتن برادرتون تصادف کرده و الان توی بیمارستان روی تخت افتاده و کمتر از یکماه فوت کرد(خدا رحمتش کنه) زندگی کوتاه تر از اونیه که بخوای با دلخوری و ناراحتی طی بشه
علاقه مندی ها (Bookmarks)