به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 37
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 مرداد 96 [ 10:06]
    تاریخ عضویت
    1393-7-02
    نوشته ها
    76
    امتیاز
    3,277
    سطح
    35
    Points: 3,277, Level: 35
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    102

    تشکرشده 144 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دیروز باهاش در مورد این صحبت کردم که ممکنه بعد ازدواج بعضی مواقع من تنها برم شهر خودمون.
    حرفش این بود که اصلا دوس نداره من تنها برم و هرطور شده مرخصی میگره باهام میاد.
    اما بازم من فک میکنم ی مواقعی این ممکن نباشه ... مثلا سالها بعد که ما بچه دار شیم و بچه ی من دلش بخاد تابستون یه هفته بره شهر مادریش بمونه خب من که نمیتونم بذارم بچم تنها بره و شوهرمم شاید نتونه بیاد ... در هر صورت بنظر من احتمال رخ دادن این اتفاق بالاس
    این اجازه رو ب من داد اما بشدت ناراحت شد. میگفت از این که تنها بمونه اصلا راضی نیس و ازدواج معنیش اینه که زن و شوهر همیشه با هم باشن و این صحبتا .
    الان اعصاب خورده ... خیلی کمال گراس ... حس میکنم نمیتونه منو کامل درک کنه ... خب من دارم از حق خودم میگذرم و میام شهر اون ... ی حداقل هایی رو باید داشته باشم ...

  2. کاربر روبرو از پست مفید mina-mina تشکرکرده است .

    رزا (سه شنبه 27 آبان 93)

  3. #22
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 08 خرداد 95 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    502
    امتیاز
    6,216
    سطح
    51
    Points: 6,216, Level: 51
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,079

    تشکرشده 1,505 در 452 پست

    Rep Power
    72
    Array
    مینا جان ایشون حق دارن...خودت بودی دوست داشتی همسرت تنها یک مدت بدون شما بره شهر خودش؟؟!!
    همه آبهای دریا هم نمی توانند یک کشتی را غرق کنند

    مگر اینکه در داخل کشتی نفوذ کنند

    بنابراین

    تمام نکات منفی دنیا روی شما تاثیر نخواهد داشت

    مگر اینکه شما اجازه بدهید...





  4. کاربر روبرو از پست مفید رزا تشکرکرده است .

    mina-mina (چهارشنبه 28 آبان 93)

  5. #23
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    مینا جان سلام تجربه ای که خودم دارم رو بهت میگم . من با همشهری خودم ازدواج کردم ولی اون شهر دیگه ای کار میکرد و میدونستم که باید اونجا زندگی بکنیم . نه تنها با این موضوع مشکلی نداشتم . بلکه به نظرم بهتر هم بود . بیشتر از 15 ساله که ما در شهری دور از خانواده ها داریم زندگی میکنیم . البته بعضی از فامیلهامون اینجا هستند . هر یک یا دوماه یکبار هم به شهر خودمون میریم . هیچوقت هم تنها نرفتم و با همراهی همسرم بوده . بعضی وقتها هم پدر مادرم میان . و کلا تنوعی برای هر دو طرف میشه . یعنی دیدار همدیگر مسافرت هم محسوب میشه . موقع تولد بچه هامم مادرم اومد و ده روز پیشم موند . بستگی به شخصیت شما و خانواده تون داره . مادرم هم وابسته به بچه هاش نیست و همیشه میگه مستقل باشید و مسائلتون رو خودتون حل کنید .

  6. 6 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (پنجشنبه 29 آبان 93), mina-mina (جمعه 30 آبان 93), szd (پنجشنبه 29 آبان 93), اثر راشومون (پنجشنبه 29 آبان 93), سپیده ی تاریک (پنجشنبه 29 آبان 93), صبا_2009 (پنجشنبه 29 آبان 93)

  7. #24
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 00 [ 21:34]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    709
    امتیاز
    18,833
    سطح
    86
    Points: 18,833, Level: 86
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    3,454

    تشکرشده 2,695 در 688 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    126
    Array
    مینا جان به نظرم اونی که انگار کمال گراست خودت شما هستین نه خواستگارت!
    چون هم خواستگار خوب میخوای که تمام معیارهای تو رو داشته باشه هم همدیگه رو دوست داشته باشین هم تو شهر خودتون باشه و............

    بهتره شما یه خورده گذشت کنید! شما فکر کجاش رو کردین بچه هاتون تنها نرن شهر خودتون اوه ههههههه کو تا اون موقع .......
    اخه شرایط که یه جور ثابت نمیمونه که از الان داری شرط وشروط برای رفت امد خودت وبچه های اینده ات میزاری اینکه خواستگارت میگه خودم همراهت میام حتی شده مرخصی میگریم که خیلی خوبه
    یعنی دوست داره همیشه در کنارتون باشه چون کاملا احساس مسئولیت میکنه نسبت به همسرش !
    مینا جان خیلی داری روی این مسئله حساسیت نشون میدی اونقدر که ممکنه خواستگارت پا پس بکشه وسرد بشه.
    پس یه خورده گذشت داشته باش یه همسر و همراه وتکیه گاه خوب توی زندگی ارزشش رو داره که به خاطرش از یه سری خواسته هامون بگذریم ویه سختیهایی رو به خاطر رسیدن بهش تحمل کنیم!
    باور کن مسئله دوری راه اونقدر وحشتناک و غیر قابل تحمل نیست که تو داری به خاطرش موقعیت خوب رو از دست میدی.
    مرا با حقیقت
    بیازار
    اما،
    هرگز با دروغ
    آرامم نکن.


  8. 2 کاربر از پست مفید abi.bikaran تشکرکرده اند .

    mina-mina (جمعه 30 آبان 93), szd (پنجشنبه 29 آبان 93)

  9. #25
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 اسفند 93 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1393-3-10
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,518
    سطح
    22
    Points: 1,518, Level: 22
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    100

    تشکرشده 352 در 135 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام خودم شخصا تجربه ی همچین موردی رو نداشتم ولی از اقوام هستن که مهاجرت کردن و استرالیا زندگی میکنن و این باعث نشده زندگیشون از هم بپاشه ، قبلش هم از خانواده خانوم دور بودن و یه شهر دیگه زندگی میکردن ... به نظرم فقط بستگی به خودت داره اگه میخوای بری شهر خواستگارت زندگی کنی و همیشه منت بذاری ازدواج نکن ،ولی اگه میتونی بخاطرش دوری رو تحمل کنی دیگه درنگ نکن.

  10. کاربر روبرو از پست مفید سپیده ی تاریک تشکرکرده است .

    mina-mina (جمعه 30 آبان 93)

  11. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آبان 00 [ 20:15]
    تاریخ عضویت
    1393-7-16
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    8,678
    سطح
    62
    Points: 8,678, Level: 62
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    556

    تشکرشده 637 در 143 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام مینا جان
    من تجربه ازدواج راه دور رو دارم و تجربه ام رو در اختیارت میذارم.عزیزم دوستان به نکته های خوبی اشاره کردند که بستگی به روحیات خودت داره.من راه دور رو کلا تجربه نکرده بودم منظورم دانشگاه هست.آدم احساساتی هستم ولی میدونستم میتونم خودم رو وفق بدم.با اینکه نگران خانواده ام و نارحتی اونها هم بودم.ولی به روی خودم نمی اوردم.همسرم قبل از ازدواج همه شرایط رو به من یادآوری کرد یعنی بدترین حالتها رو به من گفت اینکه شاید سالی یه بار بشه بری پیش خانواده ات و ...من هم به همه اینها فکر کردم و چون از انتخابم راضی بودم سختیها رو خریدم.هرچند الام همسرم من رو آزاد گذاشته که هر وقت دلتنگ میشم برم ولی من تنها بدون همسرم نمیرم.باید قبول کنی که وقتی ازدواج میکنی مستقل میشی و باید همسرت و زندگیت برات اولویت اول رو داشته باشه.نمیگم آسونه،نمیگم دلتنگ نمیشم...اتفاقا زیاد دلتنگ میشم و گاهی هم دلم میگیره...وقتی خانواده ام میان پیشم هر بار که میخوان برگردن من غصه میخورم بروز نمیدم ولی همسرم می دونه دیگه مرخصی میگیره و پیشم میمونه بهم آرامش میده و جای خالی رو برام پر میکنه.همسرت تاثیر زیادی میتونه داشته باشه ولی نباید آسیب ببینه یا عاصی بشه.



    میان پرواز تا پرتاب...
    تفاوت از زمین تا آسمان است.
    پرواز که کنی، آنجا می‌رسی که خودت می‌خواهی!
    پرتابت که کنند، آنجا می‌روی که آنان می‌خواهند،
    پس پرواز را بیاموز...



  12. 2 کاربر از پست مفید گوش ماهی تشکرکرده اند .

    mina-mina (جمعه 30 آبان 93), واحد (پنجشنبه 29 آبان 93)

  13. #27
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 آذر 93 [ 21:24]
    تاریخ عضویت
    1393-8-29
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    40
    سطح
    1
    Points: 40, Level: 1
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    سلام میشه منو راهنمایی کنین چه طوری میتونم مثل شما سوالمو بپرسم؟ من سردرگم شدم نمیدونم کدوم قسمت باید برم لطفا منو راهنمایی کنین سوال مهمیم دارم

  14. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 مرداد 96 [ 10:06]
    تاریخ عضویت
    1393-7-02
    نوشته ها
    76
    امتیاز
    3,277
    سطح
    35
    Points: 3,277, Level: 35
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    102

    تشکرشده 144 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط رزا نمایش پست ها
    مینا جان ایشون حق دارن...خودت بودی دوست داشتی همسرت تنها یک مدت بدون شما بره شهر خودش؟؟!!
    حقیقتش اینه که نه اصلا دوست ندارم و همه سعیمو میکنم که همراهش برم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط واحد نمایش پست ها
    مینا جان سلام تجربه ای که خودم دارم رو بهت میگم . من با همشهری خودم ازدواج کردم ولی اون شهر دیگه ای کار میکرد و میدونستم که باید اونجا زندگی بکنیم . نه تنها با این موضوع مشکلی نداشتم . بلکه به نظرم بهتر هم بود . بیشتر از 15 ساله که ما در شهری دور از خانواده ها داریم زندگی میکنیم . البته بعضی از فامیلهامون اینجا هستند . هر یک یا دوماه یکبار هم به شهر خودمون میریم . هیچوقت هم تنها نرفتم و با همراهی همسرم بوده . بعضی وقتها هم پدر مادرم میان . و کلا تنوعی برای هر دو طرف میشه . یعنی دیدار همدیگر مسافرت هم محسوب میشه . موقع تولد بچه هامم مادرم اومد و ده روز پیشم موند . بستگی به شخصیت شما و خانواده تون داره . مادرم هم وابسته به بچه هاش نیست و همیشه میگه مستقل باشید و مسائلتون رو خودتون حل کنید .
    شما شهری که رفتین بهتر و با امکانات تر از شهر خودتون بود؟
    مادر من خودش ادم مستقلیه اما اصلا دلش نمیخاد بچه هاش مستقل باشن. دلش میخاد زندگی و مسائل بچه هاش و مخصوصا دختراش رو تحت کنترل خودش دربیاره.
    مثلا ب خاهر من که فاصله ی خونش با ما اندازه ی یک چهارراهه میگه که تو بچه دار بشی باید هرروز بعدظهر بیای خونه ی ما تا شب بمونی چون نمیتونی بچه تو نگه داری!!!
    یا مثلا هر موقع زن داداش من با بچه ی چهار ماهش میخاد تا ی خیابون بالاتر بره سعی میکنه که منم یا خودش همراهش بریم!!! در صورتی که من ی دختر 18 ساله رو تو همسایمون میبینم که نوزادی هم سن برادرزاده ی من داره اما همیشه خودش با بچش اینور و اون ور میره.
    مامان بابای من و مخصوصا مادرم علاقه ی زیادی در چلمن دونتستن بچه هاشون دارن :/
    و در عین حال سرکوفت پیشرفت و استقلال بچه های مردم رو هم ب ما میزنن.

    نقل قول نوشته اصلی توسط abi.bikaran نمایش پست ها
    مینا جان به نظرم اونی که انگار کمال گراست خودت شما هستین نه خواستگارت!
    چون هم خواستگار خوب میخوای که تمام معیارهای تو رو داشته باشه هم همدیگه رو دوست داشته باشین هم تو شهر خودتون باشه و............

    بهتره شما یه خورده گذشت کنید! شما فکر کجاش رو کردین بچه هاتون تنها نرن شهر خودتون اوه ههههههه کو تا اون موقع .......
    اخه شرایط که یه جور ثابت نمیمونه که از الان داری شرط وشروط برای رفت امد خودت وبچه های اینده ات میزاری اینکه خواستگارت میگه خودم همراهت میام حتی شده مرخصی میگریم که خیلی خوبه
    یعنی دوست داره همیشه در کنارتون باشه چون کاملا احساس مسئولیت میکنه نسبت به همسرش !
    مینا جان خیلی داری روی این مسئله حساسیت نشون میدی اونقدر که ممکنه خواستگارت پا پس بکشه وسرد بشه.
    پس یه خورده گذشت داشته باش یه همسر و همراه وتکیه گاه خوب توی زندگی ارزشش رو داره که به خاطرش از یه سری خواسته هامون بگذریم ویه سختیهایی رو به خاطر رسیدن بهش تحمل کنیم!
    باور کن مسئله دوری راه اونقدر وحشتناک و غیر قابل تحمل نیست که تو داری به خاطرش موقعیت خوب رو از دست میدی.
    شاید هم واقعا من کمال گرام و زیادی حساس شدم رو این موضوع.
    این قضیه ی سرد شدن در شرف وقوع بود ... سر همین مسئله ی رفت و امد خاستگارم خیلی ناراحت بود و نزدیک بود اصن بهم بخوره ولی اجازش رو بهم داد اما بازم تاکید کرد همه کار میکنه تا من تنها نرم.
    نقل قول نوشته اصلی توسط سپیده ی تاریک نمایش پست ها
    سلام خودم شخصا تجربه ی همچین موردی رو نداشتم ولی از اقوام هستن که مهاجرت کردن و استرالیا زندگی میکنن و این باعث نشده زندگیشون از هم بپاشه ، قبلش هم از خانواده خانوم دور بودن و یه شهر دیگه زندگی میکردن ... به نظرم فقط بستگی به خودت داره اگه میخوای بری شهر خواستگارت زندگی کنی و همیشه منت بذاری ازدواج نکن ،ولی اگه میتونی بخاطرش دوری رو تحمل کنی دیگه درنگ نکن.
    نقل قول نوشته اصلی توسط گوش ماهی نمایش پست ها
    سلام مینا جان
    من تجربه ازدواج راه دور رو دارم و تجربه ام رو در اختیارت میذارم.عزیزم دوستان به نکته های خوبی اشاره کردند که بستگی به روحیات خودت داره.من راه دور رو کلا تجربه نکرده بودم منظورم دانشگاه هست.آدم احساساتی هستم ولی میدونستم میتونم خودم رو وفق بدم.با اینکه نگران خانواده ام و نارحتی اونها هم بودم.ولی به روی خودم نمی اوردم.همسرم قبل از ازدواج همه شرایط رو به من یادآوری کرد یعنی بدترین حالتها رو به من گفت اینکه شاید سالی یه بار بشه بری پیش خانواده ات و ...من هم به همه اینها فکر کردم و چون از انتخابم راضی بودم سختیها رو خریدم.هرچند الام همسرم من رو آزاد گذاشته که هر وقت دلتنگ میشم برم ولی من تنها بدون همسرم نمیرم.باید قبول کنی که وقتی ازدواج میکنی مستقل میشی و باید همسرت و زندگیت برات اولویت اول رو داشته باشه.نمیگم آسونه،نمیگم دلتنگ نمیشم...اتفاقا زیاد دلتنگ میشم و گاهی هم دلم میگیره...وقتی خانواده ام میان پیشم هر بار که میخوان برگردن من غصه میخورم بروز نمیدم ولی همسرم می دونه دیگه مرخصی میگیره و پیشم میمونه بهم آرامش میده و جای خالی رو برام پر میکنه.همسرت تاثیر زیادی میتونه داشته باشه ولی نباید آسیب ببینه یا عاصی بشه.

    بچه ها ممنون که این عاصی شدن و منت نذاشتن رو بهم گفتین ... چون من ممکن بودکه ب همچین ورطه ای کشیده بشم ... الان میخام حواسمو جمع کنم که ی موقع اینطوری اون بنده ی خدا رو اذیت نکنم

  15. کاربر روبرو از پست مفید mina-mina تشکرکرده است .

    گوش ماهی (سه شنبه 04 آذر 93)

  16. #29
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 مرداد 96 [ 10:06]
    تاریخ عضویت
    1393-7-02
    نوشته ها
    76
    امتیاز
    3,277
    سطح
    35
    Points: 3,277, Level: 35
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    102

    تشکرشده 144 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بازم سلام
    بچه ها خیلی اعصابم خورده :/
    امروز خاستگارم زنگ زد و ی لیست از شماره تلفن همه کسایی که تو شهر ما میشناسنش بهم داد (شهر ما سرباز بوده و این افراد هم خدمتیا و مافوق هاش هستن)
    مامانم اولش شناخت رو مطرح کرد و گفت که ما تحقیق ه مبکنیم بازم نمیتونیم بشناسیمشون! چون همه الکی میگن خوبه. و طوری حرف زد که من بهش گفتم اینطوری که تو میگی من کلا نباید ازدواج کنم چون نمیشه کسی رو شناخت.

    بعد راه دور رو مطرح کرد و گفت که زندگی برای من سخت خواهد بود. ممکنه با خانواده ی شوهرم رابطه ی خوبی نداشته باشم. سختی میکشم و این مسائل

    مورد سومی که گفت این بود که اون درامدش زیاد خوب نیس. چرا نمیاد تهران کار کنه؟

    خاستگارم درآمدش تقریبا دو برابر چیزیه که ب مامانم اینا گفته. خواستگارم خودش اصرار داره که دوس ندارم رقم دقیق حقوقشو ب مامانم اینا بگه.

    من نمیدونم چیکار کنم. از ی طرف میگم از نظر مادی مامانمو مطمئن کنم بهانه هاش کمتر میشه. از ی طرف میگم الان رو مود بهانه گرفته و این حل بشه ی چیز دیگه رو بهانه میکنه.

  17. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 مرداد 96 [ 10:06]
    تاریخ عضویت
    1393-7-02
    نوشته ها
    76
    امتیاز
    3,277
    سطح
    35
    Points: 3,277, Level: 35
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    102

    تشکرشده 144 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بچه ها کسی نظری داره؟ نمیدونم چطوری باید با مامانم حرف بزنم.


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 بهمن 93, 15:05
  2. پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: پنجشنبه 15 آبان 93, 00:49
  3. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: جمعه 04 مهر 93, 23:28
  4. راهنمایی برای ازدواج ( تو مرحله آشنایی هستم)
    توسط e-lampard در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 34
    آخرين نوشته: دوشنبه 01 اردیبهشت 93, 19:16
  5. لطف آن چه تو اندیشی، حکم آن چه تو فرمایی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن موسیقی و آرامش، دانلود موسیقی و...
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 02 فروردین 87, 04:37

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:55 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.