سلام
این لینک شاید بتونه کمکتون کنه:
http://www.hamdardi.net/thread-10711.html
تشکرشده 6,060 در 1,481 پست
تشکرشده 11,395 در 3,444 پست
اول یه سوال بپرسم اینی که نوشتی یعی چی؟
.تاپیک آپ
خدا نکشتت دختر کلی خندیدم وقتی خودن.آخرین پستت دیروز بوده دیگه تایپیک آپ چیه؟!!!
چقدر نگران هستی خوب مگه شما تنهایی که فقط به زمان مناسب برای ازدواج کردن رسیدید؟خیلی از دختران هستند توی همین تالار همدردی هم تایپیک زدن خواستگار دارن ولی نمیدونن جواب مثبت بدن یا منفی
خیلی خوب توضیح دادی در مورد نکات مثبت و نکات منفی ازدواج با ایشون این موضوع بستگی به شما داره که آیا آمادگی اینو دارید که دور از خانواده و در شهر دیگه ای ازدواج کنید یا خیر,مثلا خواهر خودم الان ساکن تهران هستند و از ما فاصله دارن سالی یک یا دوبار میان شهر ما در توان خودش اینو دیده که میتواند دوری از خانواده را بخاطر زندگی با شوهرش تحمل کنه و خدا را شکری از زندگیش راضیه.این یه تصمیم شخصیه که شما باید تصمیم بگیری.به مشاور مراجعه کردی خیلی خوبه ولی مشاور به شما نمیگه با ایشون ازدواج بکنید یا خیر.فقط موقعیتی که درش قرار دارید را بصورت تخصصی توضیح میدن از زوایای مختلف برای شما و این شمایی که باید تصمیم آخر را بگیری که میخوای با ایشون ازدواج بکنید یا خیر.
بصورت کلی باید بگم ازدواج کردن اگر با موافقت خانواده ها باشه احتمال موفقیت بیشتری داره.و انجام تحقیقات کامل در مورد خود فرد و خانواده ای که درش قرار داره بسیار مهمه لطفا در این مورد کوتاهی نکنید.شناخت شما از ایشون در حد دوستی بین دختر و پسر بوده نه بیشتر موضوع ازدواج کردن و تشکیل زندگی مشترک با دوستی خیلی تفاوت داره.شناخت شما سطحی بوده یه ایرادی که به اینگونه روابط هست همین موضوع شناخت سطحی و دخیل شدن احساسات در تصمیم گیری می باشد.
اگر فکر میکنی ایشون مناسب شما هست خوب بیشتر بهش فکر کن و بازم پیش مشاور برید و تحقیقات کاملی انجام بدید.و اگرم چه الان چه بعد انجام دادن این مراحل به این نتیجه رسیدی که ایشون مناسب شما نیست در جواب منفی دادن حتی ذره ای شک نداشته باش
زندگی در شهر دور مشکلات خاص خودشو داره لطفا بیشتر فکر کنید بعد تصمیم بگیرید.
یه موضوع دیگه بجز مورد دانشگاه آیا در موقعیت مشابه دیگه ای قرار گرفتی که دور از خانواده باشی اگر بوده توضیح بده چه احساسی داشتی و آیا به مشکلی برخوردی و در مواجهه با اون مشکل چه برخوردی داشتی؟
دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
ویرایش توسط khaleghezey : دوشنبه 26 آبان 93 در ساعت 13:53
abi.bikaran (دوشنبه 26 آبان 93), mina-mina (دوشنبه 26 آبان 93), szd (پنجشنبه 29 آبان 93), رزا (دوشنبه 26 آبان 93), صبا_2009 (دوشنبه 26 آبان 93)
تشکرشده 1,505 در 452 پست
مینا جان قرار بود نتیجه مشاورتون رو برامون بگید که نظر مشاورتون چی هست....
به نظر من داری زیادی به خودت سخت میگیری...خیلی ها خارج از ایران ازدواج میکنن و حتی خانواده همسرشون رو هم در کنارشون ندارن...درسته خیلی سخته که از خانوادت دور بمونی اما این رو بدون که شما بعد ازدواج خودت خانواده مستقلی تشکیل میدی و کم کم سرگرم مسائل خودت میشی...
اگر بنا باشه تو شهر خودت ازدواج کنی فکر نکن که هربار دلت بخواد بری و بیای خونه مادری ...
با دید دیگه هم میتونی به این قضیه نگاه کنی میتونی این دوری رو اینطور تفسیر کنی که تو تعطیلات چند روزی به شهر مادری سفر کنم یا خانوادم رو برای
چند روز دعوت کنم بیان شهر ما...
الان چیزی که مهم هست میتونه تفاوت های فرهنگی هم باشه مثل آداب و رسوم خاص و... به این مورد هم فکر کردی؟؟
همه آبهای دریا هم نمی توانند یک کشتی را غرق کنند
مگر اینکه در داخل کشتی نفوذ کنند
بنابراین
تمام نکات منفی دنیا روی شما تاثیر نخواهد داشت
مگر اینکه شما اجازه بدهید...
abi.bikaran (دوشنبه 26 آبان 93), khaleghezey (دوشنبه 26 آبان 93), mina-mina (دوشنبه 26 آبان 93), szd (پنجشنبه 29 آبان 93), واحد (پنجشنبه 29 آبان 93), صبا_2009 (دوشنبه 26 آبان 93)
تشکرشده 80 در 27 پست
به نظر من آدم یه بار زندگی میکنه پس بهتره تو تصمیمات مهم زندگیش با شجاعت عمل کنه .اگه خواستگارتون واقعا خوبه و هر دو همدیگه را دوس دارید ریسک دور شدن از خانواده را قبول کنید و ازدواج کنید به هر حال تو زندگی مشترک سرگرمی ها و دنیای جدیدی را تجربه میکنید که میتونه جدایی از خانواده را براتون جبران کنه.
زندگی که فقط هر هفته خونه مامان بابا رفتن نیست هر چند اگه نزدیک باشید و شرایطش مهیا باشه بسیار عالیه ولی اگر هم نشد از راهای دیگه جبران کنید.
میدونید اگه خدایی نکرده تو شهر خودتون ازدواج کنید و زندگی بر وفق مرادتون نباشه خونه مامان بابا هم دیگه لطفی براتون نداره؟
مثال رشته عالی در شهر دور در برابر رشته ضعیف در شهر خود آدم یه نمونه خیلی خوبه .من همیشه میگم کسی که حالت اول را انتخاب میکنه آدم شجاع تر و موفق تریه در مورد ازدواج هم نظرم همینه.
البته همه این حرف ها در صورتی فایده داره که واقعا خواستگارتون را خوب شناخته باشید و ازش مطمئن باشید.
من اگه به جای شما بودم سختی راه دور را قبول میکردم همون طور که در مورد دانشگاه یه شهر دور رفتم ولی رشته خوبی خوندم.و تجربه این چهار سالم را با هیچی عوض نمیکنم.
abi.bikaran (دوشنبه 26 آبان 93), mina-mina (دوشنبه 26 آبان 93), واحد (پنجشنبه 29 آبان 93), رزا (دوشنبه 26 آبان 93), صبا_2009 (دوشنبه 26 آبان 93)
تشکرشده 1,509 در 535 پست
درود عزیزم.
شما چه با این آقا ازدواج بکنید یا نکنید،این برای شما تبعاتی داره.قرار نیست بعدش دخترهای دیگه رو ببینی و غصه بخوری.
تصمیمی که میگیرین بستگی به میزان وابستگی،میزان اطمینان به اینکه اون آقا برای شما مناسب هستن و خیلی چیزهای دیگه داره.که همه اینها رو خودتون بهتر
تشخیص میدین.
ولی من اگه جای شما باشم،اگه یه نفر باشه که هم دوستش داشته باشم و هم آدم خوبی باشه و تا حدی شرایط مورد نظر منو داشته باشه،حاضرم باهاش تو یه شهر
دیگه زندگی کنم.
با اینکه علاقه من به خانوادم خیلی زیاده و رابطه فوق العاده عاطفی و صمیمی باهاشون دارم.از طرفی این ممکنه کم پیش بیاد که یه نفر بیشتر ملاکهای آدم رو داشته
باشه و علاقه هم وجود داشته باشه.
پدر و مادر که قرار نیست تنهایی شما رو در سالهای آینده پر کنن.خانواده اصلی شما در آینده همسر و بچه هاتون هستن.
البته که زندگی دور از خانواده سختی های خودش رو داره.ولی اگه بتونی مدیریت درستی داشته باشی و همسرتم همراه و هم دلت باشه از عهدش برمیای.
موفق باشی عزیزم
abi.bikaran (دوشنبه 26 آبان 93), khaleghezey (دوشنبه 26 آبان 93), mina-mina (دوشنبه 26 آبان 93), صبا_2009 (دوشنبه 26 آبان 93)
تشکرشده 2,695 در 688 پست
اونی که قرار تمام لحاظات زندگی باهات باشه همسرته قرار یک عمر اگه خدا بخواد در کنار هم زندگی کنید!
ولی خانواده بخصوص پدر مادر مگه چند سال میتونن کنار ما باشن یا همیشه در دسترست!
خواستگارت رو سه سال میشناسی و یه دوست داشتن و علاقه زیاد دوطرفه هم بینتون هست تازه شرایط اون از همه نظر به جز دوری راه متناسبه
پس بهتره این همه نکات مثبت رو فدای مسئله فاصله نکنی!
از کجا معلوم این خواستگار خوب رو با این همه شناخت رد کنی بعد دوباره فردی با همین مشخصات و درصد عشق وعلاقه توی شهر خودتون پیدا کنی؟!!
بهتره خیلی عاقلانه تر فکر کنی تا بعدا پشیمون نشی این مسئله اونقدر هم بزرگ نیست وغیر قابل تحمل که بخوای به خاطرش فرصتهای خوب زندگیت رو از دست بدی.
مرا با حقیقت
بیازار
اما،
هرگز با دروغ
آرامم نکن.
تشکرشده 115 در 35 پست
سلام میناجان
تاپیکت جالب بود برام.منم چندهفته پیش توی همچنین موقعیتی قرار گرفتم و به این موضوع خیلی فکر کردم. به نظرمن باید نکات مثبت ومنفی این قضیه رو بزاری روی ترازو. همهشو لیست کن و بعد بسنج که چه چیزهایی رو در مقابل چه چیزهایی از دست میدی و چه چیزهایی بدست میاری؟ کدوم کفه ی ترازو سنگین تره؟ برای من ی خواستگاری سنتی بود که البته شرایطش واقعا ایده ال بود و من با تمام وابستگی های احساسی که دارم در این مورد به این نتیجه رسیدم که باید راه دور رو رفت و ی زندگی جدیدو تجربه کرد، گرچه به دلایل دیگه ای کلا کنسل شد، اما شما که میگید دوست داشتنون هم دوطرفه هستش من اگر بودم شک نمیکردم که باید این تصمیمو بگیرم و تا اخر هم پاش وامیستادم:)
abi.bikaran (دوشنبه 26 آبان 93), mina-mina (دوشنبه 26 آبان 93), واحد (پنجشنبه 29 آبان 93), صبا_2009 (دوشنبه 26 آبان 93)
تشکرشده 144 در 48 پست
خب اخه تاپیکم میره زیر و کسی بهش توجه نمیکنه باید هر چن ساعت ی بار ی پست بذارم که بیاد تو لیست پایین سایت
اینکه من توان دور شدن رو دارم یا نه واقعا نمی دونم...انقد که حرفا و نظرات مختلف شنیدم و ترس دارم هم از مقابل خانوادم قرار گرفتن و هم از از دست دادن مرد مورد علاقم نمیتونم شفاف ب درون خودم نگاه کنم و بگم که می تونم یا نه ... اگه راهی برای این دارین خاهشا بهم بگین.
خودش و خونوادش هم خیلی اصرار داشتن و دارن که ما بریم تحقیق ... اما مامان بابای خیلی استقبال نکردن و انگار زیادی جدی نگرفتن قضیه رو ... من از صحبتای مامانم فمیدم که داره بهونه های واهی می تراشه که این ازدواج رو غیر ممکن و خیلی سخت برای من نشون بده. مثلا میگفت که ما حالا بریم تحقیق همه میخان بگن خوبه دیگه ... کسی نمیدونه تو خونه چطوری ان که!!!
خب احساسات که خیلی دخیل بوده اما الان دارم تلاش میکنم کنترلش کنم و جدی تر و سرسختانه تر رفتارا و حرفاشو زیر نظر بگیرم.
من دانشگاهم توی ی شهری در 120 کیلومتری خونمون بوده ومن نصف هفته رو تو خابگاه بودم. مشکلات خاصی نداشتم اما هرچی بوده خودم از پسش براومدم و حتا یک بارم خانوادم در جریان مشکلاتم قرار نگرفتن. مثلا دومین روزی که رفتم اون شهر خابگاه نداشتم و شب در به در دنبال ی خابگاه با ظرفیت خالی میگشتم ... واقعا برام سخت و وحشتناک بود اما موفق شدم ی جا رو پیدا کنم و ب خونوادمم نگفتم که چ دردسری کشیدم براش.
- - - Updated - - -
نتیجه ی تست معیارها رو که هنوز بهم نگفته اما نظر خودش این بود که با توجه ب توضیحات من فرد مناسبی ب نظر میاد و ارزش تحلیل و تحقیق بیشتر رو داره و گفت که دوری راه اصلا دلیل خوبی برای رد کردن نیس ... بعدها پیمون میشی.
راستش ب تفاوت فرهنگی زیاد فکر نکردم اخه توی این مدت شناخت اصن موردی نبوده تو رسم و رسوماتشون که برام عجیب باشه.
رزا جان دوروبری های من خیلی این قضیه رو برای من سخت جلوه میدن و من گاهی شک میکنم که نکنه واقعا حق با اون ها باشه. :(
abi.bikaran (دوشنبه 26 آبان 93), khaleghezey (دوشنبه 26 آبان 93), رزا (دوشنبه 26 آبان 93)
تشکرشده 11,395 در 3,444 پست
آفرین بانو از شخصیت مستقلی که داری واقعا خوش امد
بنظر من بشخصه با مادر و یا پدرت هرکدام که راحتتر هستی بشین و صحبت کن و دلایلت را توضیح بده و بدقت به حرفهایشان توجه کن.این پیشنهاد را بده خانواده تحقیق کنن اگر مورد موافقت واقع نشد تابع حرف پدر و مادرت هستی اینجوری انعطاف خودت را نشان میدهی و حرفتم هم که زدی دیگه بقیشو بسپر به خدا هرچی قسمت باشه همان میشه.بنده بعنوان فردی که میخوام برای شما پست بزارم این اجازه را ندارم که به شما بگم جواب مثبت بدید یا جواب منفی فقط شرایط را در حد اطلاعات و تجربیات خودم توضیح میدم.در مورد زمان زایمانی که فرمودید مثلا یکی از دوستان همسرم بنده خدا بچش با مشکل مواجه شد و شوربختانه در دوران بارداری سقط شد این موضوع توی روحیش خیلی تاثیر گذاشت و چون توی یه شهر دیگه بود فشار مضاعفی بهش وارد شد.خانواده انسان شاید مهارت لازم را برای برقراری بهتر و درست با فرزندان نداشته باشند این فقط مشکل شما نیست ولی توی مواقع سختی پشتوانه بسیار خوبی برای فرد هستند.بنظر من بشخصه اگر میبینی بهش علاقه داری و معیارهایی که داری در این فرد مشاهده میکنی یا از طریق انجمن آزاد یا رفتن پیش مشاور و مشورت بگیری در مورد راههایی که میتوانی با خانواده ات این موضوع را مطرح کنی.اینجوری فکر کنم بهتر به نتیجه برسی
دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
ویرایش توسط khaleghezey : دوشنبه 26 آبان 93 در ساعت 15:51
abi.bikaran (دوشنبه 26 آبان 93), mina-mina (دوشنبه 26 آبان 93), رزا (دوشنبه 26 آبان 93)
تشکرشده 144 در 48 پست
دقیقا منم معتقدم که انتخاب ایشون (البته از نوع عاقلانه اش) یه انتخاب کاملا شجاعانه و پویاست اما اگه تنها ب دلیل دور بودن ردش کنم باید برای همیشه از خانوادم دور نشم (چون واقعا بهای زیادی براش پرداخت کردم)
بعد اینکه یکی از ارزوهای من ادامه تحصیل خارج از کشور بوده که یجورایی شبیه ب همین دور شدنه.
میدونید من این سالهای اخیر عمرم شخصیت منفعل و ترسو و نسبتا دهن بینی داشتم که هنوزم با خودم حفظشم کردم و میترسم که شجاعانه انتخاب کنم اما در عمل کم بیارم.
-
- - - Updated - - -
دوستان واقعا ممنونم از اینکه نظرات و تجربه هاتونو در اختیارم میذارین. من همه ی این نکاتو برای تصمیم گیری مورد توجه قرار می دم.
abi.bikaran (دوشنبه 26 آبان 93), khaleghezey (دوشنبه 26 آبان 93)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)