دوست عزيز من تجربه خودمو ميگم. شوهرتون دقيقا مثل من هستن. منم تو يه خانواده كم جمعيت و كم رفت و آمد بودم و همسرم دقيقا برعكس. منم خيلي كم ميرم خونه مادرشوهرم ماهي يكبار شايدم كمتر و اصلا حرف نميزنم فقط اگه ازم چيزي بپرسن با خوشرويي جواب ميدم. تو مهمونيا و عروسيا و مجلساشونم معمولا نميرم (البته دليلش اينه كه يه شهر ديگه هستن و اينكه فرهنگشون خيلي با ما فرق داره) خيلي وقتها ازش ميخوام تنها بره خونه مامانش چون اصلا حوصله شونو ندارم من تو يه محيط ساكت بزرگ شدم وقت استراحتمو حوصله ندارم با اون همه سروصدا و جيغ جيغ بچه بگذرونم. گذشته ازون به نظر من هرچقدر با خانواده همسر صميمي بشي مشكلات و دخالتها بيشتر ميشه. با وجود اينا من خيلي بهشون احترام ميذارن و اونام اينو ميدونن و بمن احترام ميذارن منظورم اينه كه اين اصلا به معناي بي احترامي نيست. اخلاق و شخصيت هركسي يه طوريه. شما بايد همسرتو درك كني. به شخصيتش و اخلاقش احترام بذاري نه اينكه مجبورش كني بياد تو جمع شلوغ و پرسروصدا بشينه و الكي بگه و بخنده يا براي پدر و مادرت كاري انجام بده. ايشون فقط وظيفه ش اينه كه براي شما كاري انجام بده. مگه تو دنيا فقط شوهرخواهراتون وجود دارن كه همسرتون بايد دقيقا مثل اونا باشن. من چون خودم اين مشكلو دارم درك ميكنم و بهت ميگم به جاي مقايسه و انتظارات بيجا از همسرت همراهيش كن و بذار راحت باشه.
.
علاقه مندی ها (Bookmarks)