موضوع: کتک زدن شوهرم به من ، به چه دلیلی؟؟؟؟؟

سر منشا بعضی از مجادله ها اختلالات روانیه. آیا در موردش تحقیق کردید ؟

وقتی کار به این کتک کاری ها میرسه شک نکنید که دیگه نمی تونید با مهارت طرفین رو آروم کنید. دیگه کار از این کارا گذشته.

همسر ایشون نیاز به درمان دارن و اینو باید یک متخصص تشخیص بده. لطفا ایشونو منحرف نکنید.

ببینید راستش مازنهاموجودات پرقدرتی هستیم.می تونیم آنچنان رفتارشوهرراکنترل کنیم که همه بگن عجب شوهرزن ذلیلیالآن بابای من ازبهترین مردهای دنیاست وخیییییلی دل نرمه وزندگی ورابطشون بامامانم مثال زدنی مثل لیلی ومجنونندولی یه بارمامانم حرف جالبی بهم زدگفت فکرکردی اگه همین باباتم یه ذره من باهاش تندبرخوردکنم وبه حرفش گوش ندم چی می شه!!ومن اون موقع دیدم واقعاحق بامامانمه.ودراصل این زنه که مدیرروابط درزندگی مشترک است. وقتی فکرمی کنم می بینم بابام هم ازبهترین مردهای دنیاست ولی اینکه چی شده الآن هفته ای دوبارفحش می ده تقصیرخودم بوده خودم توی این زندگی فحش زاشروع کردم وحتی کتک را.حالا هرچه قدرکه سعی می کنم عاشقانه باشم موفقترم وشوهرم باسرعت مورچه داردتغییرمی کندومی شودهمان مردآرام وعاشق خودم.تمنای من جان یکی ازچیزهاییکه آقایون رابه شدددت عصبانی می کند این است که احساس کنندمردی توانسته حتی اندازه ی یک اپسیلون قلب زنشان راتسخیرکند.اصلا ریشه ی دعوای باجناقهاسرهمین است.هی زن می شیند می گویدخوش به حال خواهرم چه شوهری گیرش آمده خواهرم خوشبخت شده ولی من بدبخت چی یکی مثل تو!!!!!!!!!!!!!!گیرم اومده.عزیزم خیلی حواستوجمع کن یه مرددوست داره زنش اونوازهمه ی مردای عالم باکلاسترباشعورتروباحالترو مودبتروخوش اخلاقتروخلاصه دوست داشتنی تربداند. دوست خوب شوهرت فکرکرده شماحتی اندازه ی یک اپسیلون اوراباشوهرخواهرت مقایسه کردی .اورازاین نگرانی شدیدنجات بده وبهش اعتبار اعتماد وغروربده اون وقت بهت قول می دم به جای زدن نوازش می بینی .موفق باشی گل خانم

- - - Updated - - -


ببینید راستش مازنهاموجودات پرقدرتی هستیم.می تونیم آنچنان رفتارشوهرراکنترل کنیم که همه بگن عجب شوهرزن ذلیلیالآن بابای من ازبهترین مردهای دنیاست وخیییییلی دل نرمه وزندگی ورابطشون بامامانم مثال زدنی مثل لیلی ومجنونندولی یه بارمامانم حرف جالبی بهم زدگفت فکرکردی اگه همین باباتم یه ذره من باهاش تندبرخوردکنم وبه حرفش گوش ندم چی می شه!!ومن اون موقع دیدم واقعاحق بامامانمه.ودراصل این زنه که مدیرروابط درزندگی مشترک است. وقتی فکرمی کنم می بینم بابام هم ازبهترین مردهای دنیاست ولی اینکه چی شده الآن هفته ای دوبارفحش می ده تقصیرخودم بوده خودم توی این زندگی فحش زاشروع کردم وحتی کتک را.حالا هرچه قدرکه سعی می کنم عاشقانه باشم موفقترم وشوهرم باسرعت مورچه داردتغییرمی کندومی شودهمان مردآرام وعاشق خودم.تمنای من جان یکی ازچیزهاییکه آقایون رابه شدددت عصبانی می کند این است که احساس کنندمردی توانسته حتی اندازه ی یک اپسیلون قلب زنشان راتسخیرکند.اصلا ریشه ی دعوای باجناقهاسرهمین است.هی زن می شیند می گویدخوش به حال خواهرم چه شوهری گیرش آمده خواهرم خوشبخت شده ولی من بدبخت چی یکی مثل تو!!!!!!!!!!!!!!گیرم اومده.عزیزم خیلی حواستوجمع کن یه مرددوست داره زنش اونوازهمه ی مردای عالم باکلاسترباشعورتروباحالترو مودبتروخوش اخلاقتروخلاصه دوست داشتنی تربداند. دوست خوب شوهرت فکرکرده شماحتی اندازه ی یک اپسیلون اوراباشوهرخواهرت مقایسه کردی .اورازاین نگرانی شدیدنجات بده وبهش اعتبار اعتماد وغروربده اون وقت بهت قول می دم به جای زدن نوازش می بینی .موفق باشی گل خانم

- - - Updated - - -

ببخشیداون قسمت شوهرم منظورم هست که هفته ای 2بارفحش میده نه بابام .باباومامانم همچنان لیلی ومجنونند

سلام دوباره
ممنونم از تک تک شما ، حرفای همتون کاملا درسته و عین حقیقته .

این که باید موقع دعوا سکوت کنم ، آره میدونم ، خیلی سعی میکنم ، توی همین دعوا هم گاهی اوقات جوابش رو نمیدادم ، سعی میکردم محل دعوا رو ترک کنم ، ولی دنبالم میومد ، این جور مواقع سعی میکنه ، بدترین حرفا که نقطه ضعفه منه ، یا بدترین کتک ها رو بزنه که من و عصبانی کنه که من بشم مقصر ، تا جایی که من نه جوابش رو میدادم نه هیچی .. فقط کتک میخوردم و گریه میکردم ، دیگه نمیتونست بهونه دیگه ای پیدا کنه ، کتک میزد و میگفت خفه شو ، صدات و ببند ، یعنی صدای هق هق و گریه من اگر قطع نمیشد ، دوباره میزد
دوست عزیز که فرمودین همسرم دلش میخواد بیشتر از جانب من حمایت بشه ، آره دقیقا همین طوره ، ولی من تمام سعیم رو میکنم ، ولی از اونجایی که همسرم خیلی حسوده ، از من توقع خیلی بیشتری داره ، یک جورایی میخواد بهونه پیدا کنه که اذیتم کنه

، مثلا توی مهمونی بعد از خونه خواهرم ، خونه داداشم بودیم ، با پدر مادرم ، خواهرم و شوهرش ، مادر بزرگم و ..بعد از ناهار من توی آشپزخونه کمک زن داداشم داشتم ظرف میشستم ، که دیدم داره با همه خداحافظی میکنه که بر خونه خودمون بخوابه ... رفت و به همه گفت فکر کنم دارم سرما میخورم میرم خونه .... قرار شد بعد از خوابش برگرده که برای مراسم تاسوآ بریم محل زن داداشم اینا ...

خوب من اونجا موندم تا اون بره خونه بخوابه ... جدا از اینکه کارش درست نبود ، همه اونجا بودن میتونست همونجا بره تو اتاق استراحت کنه ، ولی رفت ... عصرش بهش زنگ زدم که میخوایم بریم ، بیا بریم ، گفت من نمیام ... گفتم باشه پس من میرم اگر خواستی بیای بهم زنگ بزن ، گفت باشه .دوساعت بعدش بهش زنگ زدم ، گفتم حالت بهتر شده ؟ میخوای بریم دکتر ؟ گفت لازم نکرده ، خودم مبرم تو نمیخواد بیای ... گفتم نه من الان دارم میام تو راهم ، با هم بریم دکتر ... با بد اخلاقی گفت که لازم نکرده تو بیای ... خلاصه که نذاشت ... گفتم پس بعدش بیا پیش ما ... گفت باشه ... سر شب اومد خونه داداشم ، همه اونجا بودن ، خیلی با من سر سنگین بود ، ازش پرسیدم رفتی دکتر ؟ چی بهت گفت ؟و ... بعد دیدم داره سرفه میکنه براش دستمال بردم که بگیره جلو دهنش ... دکتر هم فقط و فقط یم بسته قرص سیتریزن بهش داده بود ، ولی جلوی من خیلی ادای آدم مریضا رو در میاورد ...داشتم باهاش صحبت میکردم ، گفت حرف نزن من برای حرفای تو پشیزی ارزش قائل نیستم ، خیلی ناراحت شدم ... منم بدم میاد به یکی خیلی محل میدم انقدر باهام بد رفتاری کنه و لوس باشه ، ولی به خاطر بقیه تحمل کردم ...

حتی حرفای شوهر خواهرم مال شب قبلش بود ، و هیچ حرفی از اون نبود ...اتفاقا شوهر خواهرم خیلی هوای شوهرمو داره ، خیلی تحویلش میگیره ، و جلوی ما خیلی بالا میبرتش ، آقای دکتر آقای دکتر زیاد میکنه با اینکه از شوهر من کوچیکتره و تحصیلاتش کمتره ، و وضع مالیش هم کمتره ، هیچ وقت به شوهر من حسودی نمیکنه ، چرا شوهر من باید بهش حسودی کنه ؟؟؟ چه کمبودی داره ، شوهر من دنیا و اخلاق و رفتارای دیگران رو طوری میبینه ، که دیدش با همه فرق داره ، اصلا نمیخواد قبول کنه که بدبینه

دوست گلم
ببخشید می پرسم!از کی این رفتاراسون شروع شد؟!
و اینکه خوب من درک میکنم ادم نمی تونه موقع ظلم ساکت بشینه؛مشاور تالار هم گفتن رفتارتون نباید منفعلانه باشه؛نه سکوت کنید نه پرخاش باید یه راه سیاست مدارانه و قوی پیدا کرد!