به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 37 نخستنخست 123456789101112132333 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 369
  1. #21
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 شهریور 94 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    نوشته ها
    481
    امتیاز
    5,996
    سطح
    50
    Points: 5,996, Level: 50
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 154
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,600

    تشکرشده 1,855 در 418 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array
    تیام جان عزیزم سلام
    شما که شاغلی و میخوای صبح زود بلند شی باید شب هم به موقع بخوابی باید خوب استراحت کنی تا بتونی رو کارت تمرکز کنی و سرکار کسل و بی حال نباشی حداقلش ساعت ده بخواب تا صبح بتونی زود بلند شی
    شبها هم شام سبک بخور
    گوشیتو یا ساعتو تنظیم کن و از خودت دور کن تا با شنیدن صداش قطعش نکنی گلم

  2. 11 کاربر از پست مفید آرام دل تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 24 آبان 93), paiize (شنبه 24 آبان 93), reihane_b (یکشنبه 25 آبان 93), terme00 (پنجشنبه 29 آبان 93), مو فرفری (شنبه 24 آبان 93), مسافر زمان (شنبه 24 آبان 93), تیام (شنبه 24 آبان 93), دختر بیخیال (جمعه 30 آبان 93), سوده 82 (سه شنبه 27 آبان 93), شیدا. (یکشنبه 25 آبان 93), عشق آفرین (دوشنبه 26 آبان 93)

  3. #22
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1390-12-11
    نوشته ها
    396
    امتیاز
    15,136
    سطح
    79
    Points: 15,136, Level: 79
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 214
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,467

    تشکرشده 2,190 در 377 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوران کودکی، جدا از کابوس غول و هیولا و اینجور چیزها، یه کابوس دیگه‌ای هم می‌دیدم که بدجوری وحشت‌زده‌ام می‌کرد. شاید بیشتر از هر کابوس دیگه‌ای …

    یه فضای تاریک، اما آرام و دل‌نشین داشت. هیچ چیزی رو نمی‌تونستم ببینم.
    توی همین فضا، بهم الهام می‌شد که "می‌خوای بازی کنی؟!" من هم همیشه می‌پذیرفتم!
    بازی شروع می‌شد. ۴ تا گلولهٔ کروی ظاهر می‌شدن. آبی‌رنگ و منعطف بودند.

    بازی اینجوری بود که باید گلوله‌ها رو به دو قسمت مساوی تقسیم می‌کردم.

    مرحلهٔ اول خیلی آسون بود. تقسیم کردن ۴ تا گلوله که کاری نداشت! خیلی سریع و با شادمانی اون‌ها رو تقسیم می‌کردم.
    بعد از این‌ کار، اون ۴ تا گلوله محو می‌شدند و می‌‌رفتم مرحله بعد!

    مرحلهٔ دوم، حدود ۳۰، ۴۰ تا گلوله ظاهر می‌شدن! بازی‌ سخت‌تر می‌شد، اما من باز هم موفق می‌شدم.

    مرحلهٔ سوم، مرحلهٔ وحشتناک …
    ناگهان کل فضا پر از اون گلوله‌ها می‌شد! اونقدر زیاد می‌شدن که مثل دریا، موج درست می‌شد و …
    شاید ترسناک به نظر بیاد! اما خود دریا، هیچ ترسی برای من نداشت. همچنان لطیف و زیبا بود! نه ترسی از خفه شدن داشتم، نه هیچ آسیب دیگه‌ای از اون دریا به من می‌رسید.

    تمام وحشت و غم من از این بود که نمی‌تونستم اون دریا رو به دو قسمت مساوی تقسیم کنم! حتی یادمه که توی خواب، بهم الهام می شد که "مسافر! این فقط یه بازیه! مجبور نیستی ادامش بدی!". اما من همچنان احساس مسئولیت زیادی نسبت به تقسیم کردن گلوله‌ها حس می‌کردم. آنقدر زیاد، که با گریه از خواب بیدار می‌شدم…

    این رو چند بار در دوران کودکی دیدم. شاید ۵ بار! نمی‌دونم… فقط گاهی اوقات، مرحلهٔ دوم حذف می‌شد!


    ----

    اما این کابوس، ‌مدت‌هاست که کابوس دنیای واقعی من شده...

    مدت‌هاست که برای هدفی تلاش می‌کنم. تقریبا هر روز… اما نتیجهٔ دلخواه رو نمی‌بینم! بهتره بگم که نتیجهٔ عکس رو می‌بینم…

    توی این مدت فراز و نشیب داشتم… گاهی اوقات بهم فشار میومد. خسته می‌شدم.
    اون اوایل که هر چند ماه یک بار، به خودم می‌گفتم "خوب بگو به دَرَک و خودتو خلاص کن! به تو چه ربطی داره؟!" اما اکثر اوقات، بعد از لحظه‌ای پشیمون می‌شدم.

    یادمه یک بار واقعا تصمیم گرفتم که بیخیال بشم. دو سه روز گذشت. یه شب یه خواب عجیبی دیدم! فرداش ذهنم مشغول بود. مادرم متوجه شد. یه روشی برای تعبیر خواب با قرآن شنیده بود، گفت برو فلان آیهٔ فلان سوره رو بخون!
    اون آیه با لحن واضحی می‌گفت "تلاشت رو ادامه بده"! آنقدر واضح بود که آیه ذهنم رو بیشتر مشغول کرد!
    بگذریم، اون آیه باعث شد که دوباره شروع کنم. و دیگه هیچ‌وقت نگم "به دَرَک!".



    حالا، از شروع دوبارهٔ من، بیش از ۶۰۰ روز می‌گذره. یعنی بیش از ۶۰۰ تلاش دیگه! اما همچنان خبری از نتیجه نیست…

    نه ناامیدم و نه معترض.
    اما متأسفانه تلاشی که می‌کنم، آثار جانبی منفی‌ای برام داره…
    این آثار جانبی رو پذیرفته بودم.
    ولی اتفاقاتی داره میوفته که تا چند وقت دیگه، خواه‌ناخواه حساسیتم به این آثار جانبی زیاد می‌شه. علاوه بر این، گستره این آثار جانبی، علاوه بر خودم، به دیگران هم می‌رسه. به همین دلیل، برای تلاش کردن فرصت زیادی ندارم و شاید تا کمتر از یک ماه دیگه، مجبور بشم که بر خلاف میلم، تلاش برای این موضوع خاص رو ترک کنم.

    شرایط خوبی نیست… تا دست‌بسته شدن، فرصت بسیار کمی دارم.
    البته دست‌بسته شدن، به خودی خود نگرانم نمی‌کنه. نگرانیم برای قبلشه. می‌ترسم به خوبی تلاش نکرده باشم و حق مطلب رو ادا نکرده باشم.

    نمی‌دونم چنین شرایطی اضطرار محسوب می‌شه یا نه. خیلی چیزها رو نمی‌دونم!
    اما تصمیم گرفتم که از زمان باقی‌مونده به بهترین نحو استفاده کنم. تا بعدا، حسرت این مدت رو نخورم.
    چاره‌ای جز دعا ندارم، اما دعای من… .
    بندهٔ خوبی برای خدا نیستم...


    باور دارم که دعای هر کدام از شما، کمک بی‌اندازه‌ای به من می‌کنه. اینجوری در آینده، حسرت این مدت رو نمی‌خورم.
    اگر دعا کنید، از صمیم قلب متشکر می‌شم...

  4. 14 کاربر از پست مفید مسافر زمان تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 25 آبان 93), parsa1400 (دوشنبه 26 آبان 93), reihane_b (یکشنبه 25 آبان 93), sanjab (شنبه 24 آبان 93), terme00 (پنجشنبه 29 آبان 93), فرشته اردیبهشت (یکشنبه 25 آبان 93), مو فرفری (یکشنبه 25 آبان 93), آرام دل (شنبه 24 آبان 93), تیام (شنبه 24 آبان 93), دختر بیخیال (جمعه 30 آبان 93), سوده 82 (سه شنبه 27 آبان 93), شیدا. (یکشنبه 25 آبان 93), عشق آفرین (دوشنبه 26 آبان 93), صبا_2009 (شنبه 24 آبان 93)

  5. #23
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 خرداد 94 [ 14:19]
    تاریخ عضویت
    1393-7-11
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    3,278
    سطح
    35
    Points: 3,278, Level: 35
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 42.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    162

    تشکرشده 593 در 152 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرتضی جان رفتی !
    باشه !
    اشکال نداره ، رفتی ، برو حالشو ببر ، جات اینجا نبود اخه !
    منم بعضی وقتا هوس میکنم بیام ، ولی میدونی لیاقتشو ندارم !!!

    چرا من دارم واسه یه غریبه گریه میکنم !!! ؟؟؟
    اوه اره ، اخه وقتی غم دنیا رو دوشم بود ، غم دنیا تو دلم بود ، اره تو بودی که ارومم کردی.
    اره صدای تو بود.

    رفتی که صدات بیشتر از اینا به دل بشینه ؟ بیشتر از هر کس دیگه ؟ محبوبیت به چه قیمتی ؟ نامرد فکر ما رو نکردی !!! ؟؟؟
    ببین چه کنسرتی تو دل ما راه انداختی . حالا نوبت ماست واست کنسرت بذاریم.
    حالا من با اهنگ ستایشت چه کنم !!! ؟؟؟
    دل دنیا رو خون میکنی و میری ؟

    باورم نمیشه دارم گریه میکنم !!!

    خوشحالم که پاشایی و صداش رو دارم تا همیشه واسه خودم . حس میکنم بدون صداش زندگیم یه چیزی کم داره . اره زندگی من در همین حده !!!
    ویرایش توسط love less : یکشنبه 25 آبان 93 در ساعت 13:27

  6. 13 کاربر از پست مفید love less تشکرکرده اند .

    gisooo (یکشنبه 25 آبان 93), khaleghezey (یکشنبه 25 آبان 93), m.reza91 (یکشنبه 25 آبان 93), parsa1400 (دوشنبه 26 آبان 93), reihane_b (یکشنبه 25 آبان 93), sanjab (یکشنبه 25 آبان 93), terme00 (پنجشنبه 29 آبان 93), مو فرفری (یکشنبه 25 آبان 93), بانوی آفتاب (جمعه 12 دی 93), تیام (یکشنبه 25 آبان 93), دختر بیخیال (جمعه 30 آبان 93), سوده 82 (سه شنبه 27 آبان 93), شیدا. (یکشنبه 25 آبان 93)

  7. #24
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    سلام دوستان
    حالتون چطوره؟


    شاید چند ماهه دلم میخواد بیام اینجا پست بذارم ولی راستش نمیدونم حالم چه شکلیه!؟


    قبلا خیلی بد بود خیلی، یه چیزی در حد منفی بینهایت، ولی الان حالم مبهمه، نمیتونم بفهمم وضعیت چیه؟ یه وقتایی خوب، یه وقتایی غمگین، بعضی وقتا سرگردون، انگار تویه خَلَاء باشم، حتی نمیدونم الان باید چی بنویسم.
    الان تویه روزمره هام اتفاقایی میافته که دیگه برام اهمیتی ندارن درحالی که قبلا ذهنم خیلی درگیرشون میشد اعصاب خوردی، ناراحتی، بدتر از همه خودخوری، الان راحت از کنارشون میگذرم! حس خوبیه فیلتر کردن پالسای منفی، برای همینه که بعضی وقتا از بعضی مراجعین درخواست میکنم اینقدر گیر به اطرافشون ندن به خصوص خانواده ی شوهر!!!!!! چی می خواد بشه مثلا!؟ ؛ این خودش یه پیشرفت میتونه باشه ولی الان متوجه چیزایی شدم که میدونم خیلی مهم اند که اون نویزهای مزاحم، قبلا نمیذاشتند ببینمشون، ولش کنید اصن؛ خلاصه وقت ِ زیادی حروم کردم و باید خیلی جبران کنم. خب این یکم آدمو نگران میکنه.
    میتونم بگم سرگردان هستم تکلیفم با خودم مشخص نیست هنوز. شاید این توصیف نزدیکی باشه.

    ببخشین اگه نوشته هام گُنگه!

    ولی دیشب یه اتفاق جالبی افتاد! تویه تاکسی بودم ، یه مسافر سوار شد که یه دست نداشت، وقتی پیاده شد راننده تاکسیه مدام خدا رو شکر میکرد ، یاد عبارتی افتادم که یکی دو هفته پیش یکی از دوستان تعریف کرده بود و نقل از پسر فلجی بود که خدا رو شاکر بود ازین که هر کس اونو میبینه خدا رو شکر میکنه! نمیدونم کدومشون باید خدا رو بیشتر شکر کنند!!!!؟ شاید اونی که دست نداشت.

    بدرود.
    من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم / هیچ لایق‌ترم از حلقه زنجیر نبود



    ویرایش توسط m.reza91 : یکشنبه 25 آبان 93 در ساعت 23:21

  8. 10 کاربر از پست مفید m.reza91 تشکرکرده اند .

    parsa1400 (دوشنبه 26 آبان 93), terme00 (پنجشنبه 29 آبان 93), فرشته اردیبهشت (یکشنبه 25 آبان 93), مسافر زمان (دوشنبه 26 آبان 93), تیام (دوشنبه 26 آبان 93), دختر بیخیال (جمعه 30 آبان 93), سوده 82 (سه شنبه 27 آبان 93), شیدا. (جمعه 30 آبان 93), عشق آفرین (دوشنبه 26 آبان 93), صبا_2009 (دوشنبه 26 آبان 93)

  9. #25
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کتابی که ۶ سال پیش خواندم پیشنهاد جالبی داشت هر چند نام کتاب را نمی توانم به خاطر بیاورم و از این بابت شرمنده هستم اما می دانم نوشته «هنریت آن کلاسر» بود او در این کتاب گفته یک جعبعه دلگرمی بسازید. هر چه تعریف و کلمات مثبت درباره خود می شنوید را بنوسید و در این جعبه بیندازید هر گاه جمله زیبایی شنیدید که در شما احساس خوبی القا کرد آنرا روی کاغذی بنویسید و درون جعبه بیندازید. هر گاه احساس نا امیدی می کنید در جعبعه خود را باز کنید و آن ورق کاغذ ها را مرور کنید و اجازه دهید روی شما تاثیر بگذارد و درون شما را آرم کند.

    این روش کمک فوق العاده ای به من کرد بسیار بیشتر از آن که فکرش را بکنید. هر بار از شدت شادی گریستم، به خاطر می آوردم چقدر مرا دوست داشته اند و چقدر برایم ارزش قائل شده اند و بخاطر ایمانی که به خداوند داشتم چقدر پاداش های زیبا از او گرفتم. و من همه آن لحظات زیبا را می توانم به یاد آورم.
    منبع:Psychologists:روانشناسان- آموزش روانشناسی و بهداشت روانی-مشاوره تلفني 9099070319 -9092301434 - مقالات: چگونه اعتماد به نفس خود را تقویت کنیم

    توی سایت خوندم مطلبش خیلی زیبا بود حیفم اومد ننویسم اینجا.یاد یه موضوعی افتادم چند سال قبل خوانده بودم توی یه کتاب روانشناسی خیلی جالب بود و تاثیر گذار برام.اینکه یه معلم توی کلاسش به هر دانش آموزی 3تا نشان داد(نشان ها را خودش دست ساز درست کرده بود)بعد به این دانش اموزان گفته بود بدید به هرکسی که دوسش دارید یا فکر میکنید شخص باارزشیه.یکی از دانش اموزها یکی از مدالها را به مدیر یه شکرتی داد و براش توضیح داد قضیه چی بوده و اون مدیر از این دانش اموزش تشکر کرد.تا موقع رسیدن به منزل داشت به این موضوع فکر میکرد وقتی وارد منزلشان شد به طبقه بالا رفت و این مدال را به پسرش تقدیم کرد.در اغوشش گرفت و بهش گفت چقدر دوسش داره و وجودش براش باارزشه و هرکاری انجام میده تا خوشبخت بشه.بعد میره طبقه پایین و به کار خودش مشغول میشه بعد مدتی پسرش با یه نامه ای که در دست داشت میاد پیش پدرش و میگه:من این نامه را برای شما نوشتم و قصد داشتم خودکشی کنم چون فکر میکردم برای شما اهمیت ندارم و دوستم ندارید!

    اگه به همسرت جمله دوست دارم رو نمیگی تمرین کن از این به بعد روزی یکبار بگی,اگه روزی یکبار میگی دوبارش کن,اگه ده بار میگیری روزی یازده بارش کن توی گفتن دوست دارم به همسرت ,شوهرت,فرزندت یا پدر و مادرت و دوستانی که برات ارزش دارن خساست بخرج نده

    بنده از همینجا اعلام میدارم کل بچه های گل سایت همدردی چه مدیر عزیزتر از جانمچه مشاورین و چه دوستان و کاربرهای قدیمی و جدید به همه شما دوستان ارادت ویژه دارم و خوشحالم در جمع شما قرار دارم

    پ.ن:آخیش راحت شدم خیلی وقت بود یه تعریف درست حسای از مدیرجان نکرده بودم
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  10. 9 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    meinoush (سه شنبه 27 آبان 93), parsa1400 (دوشنبه 26 آبان 93), terme00 (پنجشنبه 29 آبان 93), فرشته اردیبهشت (سه شنبه 27 آبان 93), تیام (دوشنبه 26 آبان 93), دختر بیخیال (جمعه 30 آبان 93), رزا (دوشنبه 26 آبان 93), سوده 82 (سه شنبه 27 آبان 93), شیدا. (جمعه 30 آبان 93)

  11. #26
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 15 آذر 93 [ 21:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-19
    نوشته ها
    311
    امتیاز
    722
    سطح
    14
    Points: 722, Level: 14
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocial3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    958

    تشکرشده 757 در 256 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    45
    Array
    چقدر لذت بخشه که یک نفر آدم تو رو دوست داشته باشه،

    و لذت بخش تر از اون اینه که آزارش بدی!!!!! اون تو رو دوباره دوست خواهد داشت :) .

    آزار دادن آدمهایی که دوستمان دارند، چیزی مثل قرص اکس است ، لذتی دارد که انسان را به اوج میرساند.

    دیگه کسی رو که دوست دارید آزار ندید. لطفا :)

  12. 11 کاربر از پست مفید تیام تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 26 آبان 93), m.reza91 (دوشنبه 26 آبان 93), meinoush (سه شنبه 27 آبان 93), parsa1400 (دوشنبه 26 آبان 93), terme00 (پنجشنبه 29 آبان 93), فرشته اردیبهشت (سه شنبه 27 آبان 93), کیت کت (سه شنبه 27 آبان 93), دختر بیخیال (جمعه 30 آبان 93), رزا (دوشنبه 26 آبان 93), سوده 82 (سه شنبه 27 آبان 93), شیدا. (جمعه 30 آبان 93)

  13. #27
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 اسفند 99 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1393-3-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    20,258
    سطح
    89
    Points: 20,258, Level: 89
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,890

    تشکرشده 2,698 در 675 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    138
    Array
    مسافر عزیز سلام
    تلاشت برا هدفت و سرد نشدنتون و تکرار تلاشتون خیلی با ارزشه . ولی احساس میکنم یه جای تلاشتون ایراد داره . نمیدونم کجاشه . ولی با دقت بیشتری به تلاشت نگاه کن تا عیب کار مشخص بشه . کمی عقب تر به ایست و با چشم سومت به تلاشت بنگر تا پیروزی حاصل شود . و تلاشت در جهت فیل تو شیشه کردن نباشه جون محاله و انتظار حاجت نداشته باش . که میدونم جهتت درسته ولی دقت کن .

    ام رضا عزیز سلام
    شما حالتون خوبه و اصلا حالتون مبهم نیست . به آواتارتون نگاه کن ببین چطوری زدی زیر آواز و ما چطور با نگاه به تو در حال شنیدن آواز دلنشین تو هستیم

    رضا جان . چند روز پیش تو یه سهل انگاری ناخن انگشتم از وسط نصف شد و در جا با گوشت روی انگشتم جداشد . جالب اینجا بود که متوجه نشدم . و برادرم فهمیده بود . جونم به لبم اومد . اونوقت از خدا خواستم . همه حاجت هامو لغو کنه حتی زنمو به راه راست هدایت نکنه ولی درد انگشتمو خوب کنه . حاضر شدم برا سلامتی قید تمام متعلقات دنیویمو بزنم .

    سلامتی خیلی با ارزشه خیلی . .......................

    خاله قزی عزیز سلام
    خب خوشحام راحت شدی . ازت ممنون و تشکر . واقعیتش خاله من همسرمو با پسوند جان صدا میزدم و جمله ای که شما گفتی "دوست دارم " من در طول یه روز بیشتر از چند بار تکرار میکردم . حتی بیشتر به جای خداحافظی این جمله رو میگفتم . خودش نیست خداش هست اونم همین خصلت داشت ولی خب کارمون رسید به انجمن متارکه و طلاق

    حالا ترسم از اینه که با اون اینطوری بودم این شد با بعدی تکرار کنم کارم نرسه به انجمن اعدام و طناب دار . بیخیال خاله ما نیستیم . آدم به خودش میگه خوبم یه سکندری از زمین می خورده . دوره بس عجیبیهههههه

    تیام جمله ات عمیق بود ممنون .


    پارسا : خوبم خدارو شکر میخوام زندگیمو تغییر بدم تو همه چی. تو خیلی چیزا عقب موندم . میخوام بیشتر به خودم اهمیت بدم . نیاز به همیاری دارم و دعا . ممنون و بدروووووووود
    ویرایش توسط parsa1400 : دوشنبه 26 آبان 93 در ساعت 19:44

  14. 12 کاربر از پست مفید parsa1400 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 29 آبان 93), m.reza91 (دوشنبه 26 آبان 93), meinoush (سه شنبه 27 آبان 93), sanjab (دوشنبه 26 آبان 93), terme00 (پنجشنبه 29 آبان 93), فرشته اردیبهشت (سه شنبه 27 آبان 93), مسافر زمان (دوشنبه 26 آبان 93), تیام (دوشنبه 26 آبان 93), دختر بیخیال (جمعه 30 آبان 93), رزا (دوشنبه 26 آبان 93), سوده 82 (سه شنبه 27 آبان 93), شیدا. (جمعه 30 آبان 93)

  15. #28
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    جدیدا انگاری خجسته احوال شدم! گیج و ویجم اصلا نمی دونم چی می خوام یه تصمیم کوچیک هم نمی تونم راحت بگیرم همش هم تا بتونم ولو میشم می خوابم
    حالم بد نیستا ولی عجیبم

  16. 9 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    m.reza91 (سه شنبه 27 آبان 93), terme00 (پنجشنبه 29 آبان 93), فرشته اردیبهشت (سه شنبه 27 آبان 93), کیت کت (سه شنبه 27 آبان 93), آنیتا123 (سه شنبه 27 آبان 93), تیام (سه شنبه 27 آبان 93), دختر بیخیال (جمعه 30 آبان 93), سوده 82 (سه شنبه 27 آبان 93), شیدا. (سه شنبه 27 آبان 93)

  17. #29
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 آبان 94 [ 21:48]
    تاریخ عضویت
    1393-8-06
    نوشته ها
    606
    امتیاز
    14,528
    سطح
    78
    Points: 14,528, Level: 78
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 322
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    775

    تشکرشده 2,481 در 570 پست

    Rep Power
    166
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط meinoush نمایش پست ها
    جدیدا انگاری خجسته احوال شدم! گیج و ویجم اصلا نمی دونم چی می خوام یه تصمیم کوچیک هم نمی تونم راحت بگیرم همش هم تا بتونم ولو میشم می خوابم
    حالم بد نیستا ولی عجیبم
    مینوش جونم این همون ژله ایه که منم توش گیر کردم.
    جفتمون ژله گیر شدیم

    - - - Updated - - -

    پارسا ازت متنفرم من یادت رفت......شرم بر تو باد!!!!!

  18. 6 کاربر از پست مفید کیت کت تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 29 آبان 93), meinoush (سه شنبه 27 آبان 93), parsa1400 (جمعه 30 آبان 93), terme00 (پنجشنبه 29 آبان 93), دختر بیخیال (جمعه 30 آبان 93), شیدا. (جمعه 30 آبان 93)

  19. #30
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    ژله گیر جالب بود. اره واقعا خواب الوده و شادمان دارم تو ژله دستی و پایی می زنم . تو ژله رقصانم:))
    شبیه این اسباب بازی کوچیکا بود که توی یه ظرف شیشه ای در بسته ی شفاف ادمک و برف بود تکونش می دادیم توش برف ها حرکت می کردن. منم همونطوری شبیه ادمکهام یا برف های توش.

    از نزدیک عید تا چند هفته پیش انقدر تحت فشار فکری بودم گریه کردم حرص خوردم و هی راه و روش هامو زیر و رو کردم ببینم چی به چی بوده کجا غلط بوده ، دیدم دوسه روز پیش یه خط اخم دارم پیدا می کنم. سرج کردم ببینم چی کار کنم. نوشته بودن چسب ضد اخم هرررررر دارو خانه ای برم دارن! و دو سه هفته ای عادت اخم کردن از سرم می یفته و این چیزا. پریروز که هررررر داروخانه ای (3 تا) سر راهم بود پرسیدم نداشتن

    - - - Updated - - -


    امام محمد باقر علیه السلام:

    دوستی قلبی برادرت را از اندازه دوستی قلبی خودت نسبت به او بفهم.

    این الان وصله به من :) نمی فهممش !!
    ساده اش کنیم .......
    دوستی برادرت را .........دوستی خودت نسبت به او
    ........داداشت همونقدری دوستت داره که تو دوسش داری!
    اره؟ معنیش همین بود؟!

  20. 6 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 29 آبان 93), terme00 (پنجشنبه 29 آبان 93), کیت کت (چهارشنبه 28 آبان 93), تیام (سه شنبه 27 آبان 93), دختر بیخیال (جمعه 30 آبان 93), شیدا. (جمعه 30 آبان 93)


 
صفحه 3 از 37 نخستنخست 123456789101112132333 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:15 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.