به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 71
  1. #21
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سلام عزیزم
    بهتر بود به خواهرت می گفتی یه روز یا یه ساعت دیگه بیاد
    باید فعلا اولویت اولت همسرت باشه
    یادت باشه الان روزهای عادی زندگی تو نیست روزهای حیاتی هست که همسرت قراره تصمیم بگیره بین تو زندگی تکی
    پس اصلا کسی رو تو این مدت دعوت نکن هر کی هم کارت داشت یا می خواست بیاد خونتون بذار برا یه وقت دیگه و از جمع سه نفرتون نهایت استفاده رو ببر

    - - - Updated - - -

    از اینکه الان به چشمات مستقیم نگاه نمی کنه ناراحت نباش زمان می خواد
    باید نهایت تلاشتو بکنی تو این مدت نظرشو جلب کنی
    باز هم جو رو شاد نگه دار با خنده و شوخی
    و این دفعه به نهار یا شام دعوتش کن البته تو خونه و خودت آشپزی کن
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  2. 5 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    ali -guilan (پنجشنبه 22 آبان 93), asal2013 (شنبه 10 آبان 93), mohi (دوشنبه 18 اسفند 93), morteza2487 (سه شنبه 29 اردیبهشت 94), سوده 82 (سه شنبه 13 آبان 93)

  3. #22
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 خرداد 94 [ 12:11]
    تاریخ عضویت
    1393-8-08
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    425
    سطح
    8
    Points: 425, Level: 8
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 25 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستاي گلم منم يك مشورت ازتون ميخوام يك تايپيك اغاز كردم و دارم مشكلم رو انجا مينويسم ازتون يك خواهش دارم بريد و بخونينش خوشحال ميشم منم راهنمايي كنين
    ازونجايي كه تازه با اين سايت اشنا شدم درست كار كردن باهاش رو نميدونم و بخصوص با موبايلم واسم سخته

    ميشه لطفا از روي اسمم بريد به تايپيكم
    البته كم كم دارم كاملش ميكنم
    باز هم مرسي ازتون
    واسه منم دعا كنين

  4. 5 کاربر از پست مفید ياس كبود تشکرکرده اند .

    ali -guilan (پنجشنبه 22 آبان 93), asal2013 (شنبه 10 آبان 93), mohi (دوشنبه 18 اسفند 93), morteza2487 (سه شنبه 29 اردیبهشت 94), سوده 82 (سه شنبه 13 آبان 93)

  5. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 30 بهمن 93 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1393-7-28
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    308
    سطح
    6
    Points: 308, Level: 6
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    146

    تشکرشده 47 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام سوده جونم

    بله عزیزم .همسرم هر چند روز یکبار میاد بهمون سر میزنه ( البته جدیدا ) اگه زمان شام یا ناهار باشه اینجا غذاشو میخوره . دخترم رو تقریبا آخر هفته ها میبره پیش خودش( دخترم 12 سالشه ) خرید های اصلی خونه رو همه میکنه میاد دم در تحویل میده میره .
    جدیدا همش دلش می خواد برای ما یه کاری بکنه مثلا اگه من بهش بگم ( pm ) اگه اینوری اومدی لطفا یه قرص سرماخوردگی برام بگیر بیار همون موقع شب پا میشه ( 60 کیلومتر ) راهو میاد قرص میخره بهم میده و دوباره برمیگرده خونش .ولی هنوز آمادگیه برگشت به خونه رو نداره . من ازوقتی دیدم اخلاقش خوب شده چند بار ازش خواهش کردم که برگرده خونه ولی یهو عصبانی شده و عکس العمل شدید نشون داده و گفته که بر نمیگرده. منم تصمیم گرفتم که صبر کنم و حرفی نزنم تا خودش آمادگیه لازم رو به دست بیاره و هر وقت که خودش دوست داشت و صلاح دید برگرده. می دونم هنوز منو نبخشیده و بهم اعتماد نداره.

    سوده جان شک نداشته باش که همسرت دوستت داره . فقط هنوز تغییر کردن تو رو باور نداره .اصلا نگران نباش در کمال آرامش بهش زمان بده و تو این مدت فقط رو خودت کار کن . ببین کی داره کی رو نصیحت میکنه . تو خودت استاد منی خخخخخخ

    می دونی من فکر میکنم الان همسران ما با اینکه جسمشون در کنار ما نیست ولی تمام هوش و حواس و فکر و ذکرشون پیش ماست .
    مطمعن باش علی لحظه شماری میکنه که بیاد اونجا و با پارمیدا بازی کنه نه به خاطر پارمیدا بلکه به خاطر دیدن تو . چون اگه به خاطر پارمیدا بود که می تونست خیلی راحت اونو ببره پیش خودش برای بازی.

    سعی کن هر وقت قراره بیاد یه غذایی رو که دوست داره درست کنی یا یه غذاهایی که بوی هوس انگیزی داره و وقتی اومد بهش بگو می خوای یه کم برات بکشم بخوری( حتی اگه وقت غذا خوردن هم نبود ) بعدم دیگه اصلا تعارف نکن که بهش غذا بدی ببره.

    اون که خونش به شما نزدیکه سعی کن کم کم یه کاری کنی که بیاد پیش شما غذاشو بخوره و با پارمیدا هم بازی کنه.

    - - - Updated - - -


    سلام سوده جونم

    بله عزیزم .همسرم هر چند روز یکبار میاد بهمون سر میزنه ( البته جدیدا ) اگه زمان شام یا ناهار باشه اینجا غذاشو میخوره . دخترم رو تقریبا آخر هفته ها میبره پیش خودش( دخترم 12 سالشه ) خرید های اصلی خونه رو همه میکنه میاد دم در تحویل میده میره .
    جدیدا همش دلش می خواد برای ما یه کاری بکنه مثلا اگه من بهش بگم ( pm ) اگه اینوری اومدی لطفا یه قرص سرماخوردگی برام بگیر بیار همون موقع شب پا میشه ( 60 کیلومتر ) راهو میاد قرص میخره بهم میده و دوباره برمیگرده خونش .ولی هنوز آمادگیه برگشت به خونه رو نداره . من ازوقتی دیدم اخلاقش خوب شده چند بار ازش خواهش کردم که برگرده خونه ولی یهو عصبانی شده و عکس العمل شدید نشون داده و گفته که بر نمیگرده. منم تصمیم گرفتم که صبر کنم و حرفی نزنم تا خودش آمادگیه لازم رو به دست بیاره و هر وقت که خودش دوست داشت و صلاح دید برگرده. می دونم هنوز منو نبخشیده و بهم اعتماد نداره.

    سوده جان شک نداشته باش که همسرت دوستت داره . فقط هنوز تغییر کردن تو رو باور نداره .اصلا نگران نباش در کمال آرامش بهش زمان بده و تو این مدت فقط رو خودت کار کن . ببین کی داره کی رو نصیحت میکنه . تو خودت استاد منی خخخخخخ

    می دونی من فکر میکنم الان همسران ما با اینکه جسمشون در کنار ما نیست ولی تمام هوش و حواس و فکر و ذکرشون پیش ماست .
    مطمعن باش علی لحظه شماری میکنه که بیاد اونجا و با پارمیدا بازی کنه نه به خاطر پارمیدا بلکه به خاطر دیدن تو . چون اگه به خاطر پارمیدا بود که می تونست خیلی راحت اونو ببره پیش خودش برای بازی.

    سعی کن هر وقت قراره بیاد یه غذایی رو که دوست داره درست کنی یا یه غذاهایی که بوی هوس انگیزی داره و وقتی اومد بهش بگو می خوای یه کم برات بکشم بخوری( حتی اگه وقت غذا خوردن هم نبود ) بعدم دیگه اصلا تعارف نکن که بهش غذا بدی ببره.

    اون که خونش به شما نزدیکه سعی کن کم کم یه کاری کنی که بیاد پیش شما غذاشو بخوره و با پارمیدا هم بازی کنه.

  6. 6 کاربر از پست مفید نیکا 55 تشکرکرده اند .

    ali -guilan (پنجشنبه 22 آبان 93), asal2013 (چهارشنبه 14 آبان 93), mohi (دوشنبه 18 اسفند 93), morteza2487 (سه شنبه 29 اردیبهشت 94), parsa1400 (سه شنبه 13 آبان 93), سوده 82 (سه شنبه 13 آبان 93)

  7. #24
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 اردیبهشت 95 [ 12:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    محل سکونت
    آلمان
    نوشته ها
    247
    امتیاز
    11,685
    سطح
    71
    Points: 11,685, Level: 71
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 365
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    3,178

    تشکرشده 1,387 در 220 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام دوستای خوب و حسینی خودم٫ عزاداریهاتون قبول باشه!
    حتما الان همتون دارید تو مراسم عاشورا عزاداری و کمک میکنید! واقعا خوشا به سعادتتون...

    چقدر امروز دلم گرفته٫ هوا هم دلش بدجوری گرفته و گریه میکنه! یجوریم٫ نه خندم میاد نه گریه٫ نه گشنمه نه تشنمه! انگار تو شکم!!! دیشب تمام واقعه عاشورا رو خوندم٫تا کی گریه میکردم که آخه چراااااا انفدر ظلم٫چرا؟!بمیرم واسون چقدر عذاب کشیدن... نمیدونم که چقدر دیگه این ظلم ها تو دنیا پا برخا میمونه٫امیدوارم تو زندگی همتون فقط شادی و سلامتی باشه و رنگ سیاه غم و اندوه مهو باشه!

    خوب دوستان مهربونه خودم٫ اول از همه واسه اتفاقی که واسه تقدیر گلم افتاده خیلی خوشحال شدم٫امیدوارم که هر چه سریعتر از این وضع نجات پیدا کنه و به آغوش گرم همسرش برگرده!

    زندگی موفق مهربونم درست میگید شما٫من الان توی یه وضع برهانی بسر میبرم٫میدونم زندگیم به مو بنده و باید تمام سعیم رو بکنم! اتفاقا روز یکشنبه واسه ناهار دعوتش کردم( چون از ساعت ۳ صبح تا ۶ بعد از ظهر سر کار بود)واسش نوشتم:سلام٫خسته نباشی! میخواستم بگم اگه دوست داری بعد از کار بیای اینجا٫من قرمه سبزی گذاشتم٫گفتم خسته ای از کار میری خونه! البته هر طور خودت مایلی!!!
    نوشت:نخیر!خیلی ممنون٫ نمیام!
    میدونستم جواب مثبت نمیده٫من فقط میخواستم با خستگی که داره نره خونه تازه غذا بزاره! گفتم ببینم شاید امد که آب یخ رو ریخت رو سرم با این حرفش!
    فرداشم صبح که پارمیدارو بردم مهد ( البته فکر میکردم اون وقت صبح مثل همیشه خواب باشه) پارمیدا صداش زد٫سریع در پنجره رو باز کرد و لبخند زد٫پارمیدا گفت بعد از مهد میای خونه بازی!گفت بابای تا ۱۰ شب کاره و اون موقع شما خوابیدید!گفت شیفت عصرم تموم بشه بعد میام!خیلی با روی باز باهام صحبت کرد!

    باز هم نمیدونم چیکار میتونم بکنم که باهام صمیمی بشه٫گرم بشه!!!
    شایدم همینطوری باید ادامه بدم٫جون آقای مدیر هم آخرین توصیشون صبوری بود با پباث و استمرار داشتنم!

    علی حتما میخواد از پنجشنبه به بعد بیاد٫چون دیگه لازم نیست اینجا بخوابه و از ساعت ۸ شب سر کار میره! چرا پس به پارمیدا میگه میام هفته دیگه پیشت میمونم!!! من ساعت کاریشو خوب میدونم٫بازم اگه فقط واسه یک ساعت هم بیاد باز خدارو صد هزار مرتبه شکر که کمی کوتاه امده

    من باید یاد بگیرم کمی از این حالت سر سنگینی در بیام ولی چطوری؟! وقتی میاد اینجا باهاش مهربونم٫میخندم ولی سر و سنگینم هستم!!!

    بنظرتون این بده یا باید کمی صمیمیتر رفتار کنم؟!
    چطوری باهاش گرمتر بشم؟!

    نیکای عزیزم خیلی خوشحالم که همسرت ایجوری هواتو داره و حمایتتون میکنه٫پس مطمعن باش حتما برمیگرده چون معلومه حسابی دوست داره!!!
    آره گلم شما هم دیگه نگو بیا بذار خودش فکر کنه٫دو دو تا چهارتاشو بکنه٫میاد! این همسرهای ما میخوان فقط مارو امتحان کنند و خوب غرورشون لطمه خورده باید خوب یه ذره زهرشونو بریزن یا نه؟! منم اصلا بهش نمیگم بیا٫همون که بهش گفتم بیا واسه غذا و نیومد معلومه که هنوز دلش با من نیست که بیاد!!!
    نیکا جون حالا نه از طرف شما بلکه دوسته خانوادگی کسی هست واسطه بشه بینتون؟!

    امیدوارم عاقبت بخیر بشی عزیزم و چون دخترت بزرگه ماشالا و همه چیزو میفهمه زودتر همسرت برگرده تا خدای نکرده بیشتر از این اذیت نشه!

    بازم التماس دعا دارم ازتون و خواهشن باز کمک و راهنمای میخوام!
    آرزو دارم،
    فاصله نباشه بین تو و تمام احساس های خوبت
    تو باشی و شادی باشه و یه دنیا سلامتی
    و امضاء خداوند بزرگ پای
    تمام آرزوهایت
    ویرایش توسط سوده 82 : سه شنبه 13 آبان 93 در ساعت 15:51

  8. 11 کاربر از پست مفید سوده 82 تشکرکرده اند .

    ali -guilan (پنجشنبه 22 آبان 93), asal2013 (چهارشنبه 14 آبان 93), meinoush (سه شنبه 13 آبان 93), mohi (دوشنبه 18 اسفند 93), morteza2487 (سه شنبه 29 اردیبهشت 94), paiize (شنبه 17 آبان 93), parsa1400 (سه شنبه 13 آبان 93), فرشته اردیبهشت (سه شنبه 13 آبان 93), واحد (سه شنبه 13 آبان 93), نیکیا (یکشنبه 18 آبان 93), آرام دل (سه شنبه 13 آبان 93)

  9. #25
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    نمیدونم چیکار میتونم بکنم که باهام صمیمی بشه٫گرم بشه!!! شایدم همینطوری باید ادامه بدم٫جون آقای مدیر هم آخرین توصیشون صبوری بود با پباث و استمرار داشتنم!
    همین کارو بکن

    وقتی نمی دونی چه کار کنی فعلا همون کارای قبل رو ادامه بده. خودتو هم درگیر رفتارای همسرت خیلی نکن که اعصابت خورد نشه و بتونی استمرار داشته باشی. تو کار درست رو بکن و به نتیجه فکر نکن. هر چند که تا الان هم خوب نتیجه گرفتی.


    از نظر من (که خواننده ی نوشته هات هستم و در زندگیت نبودم و نمی دونم واقعا چی به چیه) شوهرت برمی گرده
    بازم از نظر من خواننده بهتر هم هست که خیلی زود برنگشت. شما تمرین کردی و تا وقتی بیاد تمرین می کنی این چیزایی که یاد گرفتی رو و عمقی می کنی در وجود خودت که بعدا توی زندگی مشترکت استفاده اشون کنی. پس بیخودی خودت رو اذیت نکن . بذار به حساب خیر و صلاحت و تلاشتو برای بیشتر کردن خوبی های خودت بیشتر کن.

    موفق باشی

  10. 11 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    ali -guilan (پنجشنبه 22 آبان 93), asal2013 (چهارشنبه 14 آبان 93), fahimeh.a (یکشنبه 06 تیر 95), morteza2487 (سه شنبه 29 اردیبهشت 94), paiize (شنبه 17 آبان 93), parsa1400 (سه شنبه 13 آبان 93), فرشته مهربان (شنبه 17 آبان 93), فرشته اردیبهشت (سه شنبه 13 آبان 93), واحد (سه شنبه 13 آبان 93), آرام دل (سه شنبه 13 آبان 93), سوده 82 (سه شنبه 13 آبان 93)

  11. #26
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 مهر 02 [ 20:03]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,190
    سطح
    100
    Points: 39,190, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,236

    تشکرشده 6,881 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    322
    Array
    سلام سوده عزیزم
    جات خالیه اینجا
    اونجا هم ایرانی ها عذاداری داشتن حتما می رفتی .

    این سرو سنگینی و مقید بودن طبیعیه .
    این سکوت برای ترمیم رابطه تون لازمه
    باید صبر کنی اروم اروم باهم صمیمی هم میشین
    فقط رفتارت و گفتارت درست باشه بقیه اش حل میشه.

    وقتی میاد هر دفعه بهش نزدیک تر میشی .
    سعی کن هر دفعه رابطه تون یه کوچولو متفاوت تر از دفعه قبل بشه.
    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را

  12. 10 کاربر از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده اند .

    ali -guilan (پنجشنبه 22 آبان 93), asal2013 (چهارشنبه 14 آبان 93), fahimeh.a (یکشنبه 06 تیر 95), morteza2487 (سه شنبه 29 اردیبهشت 94), paiize (شنبه 17 آبان 93), parsa1400 (سه شنبه 13 آبان 93), فرشته مهربان (شنبه 17 آبان 93), واحد (سه شنبه 13 آبان 93), آرام دل (سه شنبه 13 آبان 93), سوده 82 (سه شنبه 13 آبان 93)

  13. #27
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 اسفند 99 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1393-3-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    20,258
    سطح
    89
    Points: 20,258, Level: 89
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,890

    تشکرشده 2,698 در 675 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    138
    Array
    سلام

    بذار یه چیزی بهت بگم علی برگشته . خیالت راحت . این مقاومتش به خاطر تلخی درد دوریشه .

    کارت تا اینجا عالی بوده . ولی خب کمی خود دار باش از هر کاریکه به نحوی به علی بفهمونه برگرد و جنبه التماس داشته باشه دوری کن .
    خودم جاهایی بهت پیشنهاداتی دادم که انجام بدی ولی خب متوجه غرور علی و تغییرات علی نبودم . خب همسرتم مثل شما تغییر کرده البته تغییر سازنده .

    میدونی سوده حالا خدارو شکر کن ایران نیستی وگرنه الان در شرایط بدتری بودی چون راه دادگاه نزدیکه و خیلی راحت هردو میتونستید پل های زیادی خراب کنید تو این چند ماه که راه برا برگشت غیر ممکن کنه .

    در هر صورت علی هم تغیراتی کرده و شما باید با علی جدید آشنا بشی و خودتو بهش معرفی کنی.

    دو نفر که تازه میخوان با هم آشنا بشن که منت همو نمیکشن


    از این لحظه براش حریم بذار به طرفش وقتی دست داراز کن که به دستت نگاه کنه یا دستشو داراز کنه بذار بهت حریص بشه (عذر میخوام )
    حالا که غرور داره و نمیخواد در کنار همسرش یه قرمه سبزی بخوره . و با غرور میگه نمیام . پس دیگه تعارفش نکن . تا وقتیکه گرسنه بشه خودش میگه من شتم میخوام .

    حواست باشه تند رو نکنی کم کم و با ارامش . اول بهت گفتم علی برگشته پس برا کسیکه برگشته روضه وصال نخون . گریه هم نکن .
    رو کاراش دقت کن بیبین دنبال چیه ؟ آرامش . نیم ساعت بازی و بعد خداحافظی . پس جلوشو نگیر بذار بره . براش دغه دغه درست نکن . بذار تو آرامش باشه

    سوده علی کسیکه تا دیروز نزدیک در خونه هم نمیومد ولی امروز تو اتاق خواب پارمیدا ست .

    بحث دوم بحث اطمینان که به نظر من علی دنبال این جواب این مسئله میگرده . میخواد بدونه تو کی هستی متاسفانه دنبال نقطه ضعف میگرده . ولی خب تا الان پیدا نکرده .

    این اعتماد باید با رفتار آگاهانت و نگاهت به علی برگردونی نه نگاه پر اشک که نشونه التماسه نه . نگاه ثابت و بعد سر به زیر که نشونه مطیع بودن و تغییرات در تو نشون خواهد داد .

    میدونی به نظر من از آغاز همه چی با نگاه شروع میشه . تو زندگی نگاها متفاوته و هر حالتی از زندگی به نمایش میذاره .

    مثال . نگاه عاشقانه . نگاه پر از غرور . نگاه اعصبانی . چشم سفید کردن ......... نگاه غیر اطمینان

    متاسفانه نگاه ها بیشتر از زبان حرف میزنن و پیغام هارو میرسونن . (نظر شخصی بود )

    بانو سوده خواهر من بابت دعا هات ممنون بانو دعای خیرت به همه دوستان و دیگر خواهران من برسه و اول اونا حاجت روا بشن انشالله . موفق باشی .

    بانو نیکا شما با اسم مستعار شرکت کردی و مثل شما خیلی هست . برا راهنمایی بهتر یه تاپیک بزن . کی میخواد بفهمه. فوقش در نهایت کل تاپیکتو از اتاق تالار به اتاق خصوصی انتقال میدی به همین راحتی .

    صبور باش . و تو این راه اشتباه نکن . بد همسرتو حتی جلو خانوادت نگو . کلا از بد گویی پرهیز کن . هرچی گفتی تعریف باشه . برمیگرده . بدرووووو د

  14. 14 کاربر از پست مفید parsa1400 تشکرکرده اند .

    ali -guilan (پنجشنبه 22 آبان 93), asal2013 (چهارشنبه 14 آبان 93), del (چهارشنبه 21 آبان 93), fahimeh.a (یکشنبه 06 تیر 95), hafez2014 (سه شنبه 13 آبان 93), meinoush (سه شنبه 13 آبان 93), mohi (دوشنبه 18 اسفند 93), morteza2487 (سه شنبه 29 اردیبهشت 94), paiize (شنبه 17 آبان 93), فرشته مهربان (شنبه 17 آبان 93), آرام دل (سه شنبه 13 آبان 93), تیام (سه شنبه 13 آبان 93), رزا (شنبه 17 آبان 93), سوده 82 (سه شنبه 13 آبان 93)

  15. #28
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    عزیزم وقتی می خوای دعوتش کنی بگو ناهار گذاشتم خوشحال میشم تو هم بیای بهمون خوش می گذره
    دیگه نگو اگه مایل هستی یا البته اگه دوست داری و .... فعلهای منفی به کار نبر
    میخواستم بگم اگه دوست داری بعد از کار بیای اینجا٫من قرمه سبزی گذاشتم٫گفتم خسته ای از کار میری خونه! البته هر طور خودت مایلی
    لحنت رو صمیمی تر کن تا بتونه باهات ارتباط برقرار کنه مثل قبل ها
    از این حالت رسمی بیا بیرون
    می دونم سخته ولی انجام بده

    - - - Updated - - -

    عزیزم وقتی می خوای دعوتش کنی بگو ناهار گذاشتم خوشحال میشم تو هم بیای بهمون خوش می گذره
    دیگه نگو اگه مایل هستی یا البته اگه دوست داری و .... فعلهای منفی به کار نبر
    میخواستم بگم اگه دوست داری بعد از کار بیای اینجا٫من قرمه سبزی گذاشتم٫گفتم خسته ای از کار میری خونه! البته هر طور خودت مایلی
    لحنت رو صمیمی تر کن تا بتونه باهات ارتباط برقرار کنه مثل قبل ها
    از این حالت رسمی بیا بیرون
    می دونم سخته ولی انجام بده
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  16. 14 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    ali -guilan (پنجشنبه 22 آبان 93), asal2013 (چهارشنبه 14 آبان 93), fahimeh.a (یکشنبه 06 تیر 95), meinoush (چهارشنبه 14 آبان 93), mohi (دوشنبه 18 اسفند 93), morteza2487 (سه شنبه 29 اردیبهشت 94), paiize (شنبه 17 آبان 93), parsa1400 (چهارشنبه 14 آبان 93), فرشته مهربان (شنبه 17 آبان 93), نیکیا (یکشنبه 18 آبان 93), آرام دل (شنبه 17 آبان 93), بی نهایت (شنبه 17 آبان 93), رزا (شنبه 17 آبان 93), سوده 82 (چهارشنبه 14 آبان 93)

  17. #29
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    سوده جان در تاکید پست خانم زندگی موفق به نظر بنده پیامک دعوتی که به علی داده بودید جوابی بهتر از این که علی داده بود نداشت.
    نگران نباش با کمی تمرین و دقت می تونی بهترین جملات رو انتخاب کنی .
    در این نمونه پیامک ها بهتر این بود می نوشتی علی جان امروز به یادت قرمه سبزی پختم خوشحال می شم بیای پیشمون .

    زمانی که می گی اگر دوست داری یا هر طور مایلی هیچ اشتیاقی از جانب سوده دیده نمی شه.
    وقتی می گی چون از سر کار می یای و خسته ای ،بیشتر از اینکه این پیام را بده سوده علی را دوست داره و نگران خستگیشه علی به این فکر می کنه که پس تا حالا تو این چند ما ه من چطور با هر سختی زندگی کردم حالا یه امروز سوده متوجه شده من خسته ام؟

  18. 13 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    ali -guilan (پنجشنبه 22 آبان 93), asal2013 (شنبه 17 آبان 93), del (چهارشنبه 21 آبان 93), fahimeh.a (یکشنبه 06 تیر 95), mohi (دوشنبه 18 اسفند 93), morteza2487 (سه شنبه 29 اردیبهشت 94), paiize (شنبه 17 آبان 93), parsa1400 (شنبه 17 آبان 93), فرشته مهربان (شنبه 17 آبان 93), نیکیا (یکشنبه 18 آبان 93), zendegiye movafagh (شنبه 17 آبان 93), آرام دل (شنبه 17 آبان 93), سوده 82 (یکشنبه 18 آبان 93)

  19. #30
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 24 فروردین 03 [ 05:12]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,564
    امتیاز
    44,676
    سطح
    100
    Points: 44,676, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,967

    تشکرشده 6,441 در 1,459 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    سوده جان سلام
    منم بانظردوستان موافقم...پست بی نهایت وزندگی موفق عزیز خیلی خوب ومفیده درموردشون خوب فکرکن..سعی کن واسه همه کارهات بهترین جمله ها روبکارببری
    حتی واسه همون یک ساعتی که میاد خونه....سعی کن باکلامت ونگاهت صمیمیت وشادی درست کنی...
    کم کم بایدسعی کنی بیشتربهش نزدیک بشی..باهاش شوخی کن...عاشقانه نگاهش کن...بزاریخ بینتون آب بشه
    وقتی میادزیادمثل مهمان باهاش رفتارنکن...نزاراحساس کنه مهمان یک ساعته ست..راحت باش تااون هم راحت باشه...یه کارهایی ازش بخواه که حس کنه توی خونه خودشه....
    مثلا بگوقدم نمیرسه بیا فلان چیزروواسم دربیار...یابگوراستی علی فلان وسیله یه ایرادی پیداکرده ها بیا یه نگاهی بهش بنداز...
    یاهرچیزی که میتونی بگی...خلاصه بزارمتوجه بشه که این خونه هرسه تونه...
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  20. 12 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    ali -guilan (پنجشنبه 22 آبان 93), asal2013 (شنبه 17 آبان 93), del (چهارشنبه 21 آبان 93), fahimeh.a (یکشنبه 06 تیر 95), mohi (دوشنبه 18 اسفند 93), morteza2487 (سه شنبه 29 اردیبهشت 94), parsa1400 (شنبه 17 آبان 93), فرشته مهربان (شنبه 17 آبان 93), نیکا 55 (شنبه 17 آبان 93), آرام دل (شنبه 17 آبان 93), رزا (شنبه 17 آبان 93), سوده 82 (یکشنبه 18 آبان 93)


 
صفحه 3 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 04 فروردین 94, 19:00
  2. پاسخ ها: 98
    آخرين نوشته: شنبه 05 مهر 93, 01:51
  3. تغییر رشته در مقطع کارشناسی ارشد : لطفا همه دوستان نظر بدهند ممنون میشوم
    توسط پونه در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: جمعه 03 مرداد 93, 03:23
  4. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 اردیبهشت 93, 09:49
  5. آیا تنها راه نجات زندگی ام تغییر خودم است؟ این تغییر یعنی چی؟
    توسط خاموش در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: چهارشنبه 24 فروردین 90, 12:55

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.