به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 38
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 اردیبهشت 94 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1391-8-27
    نوشته ها
    199
    امتیاز
    3,582
    سطح
    37
    Points: 3,582, Level: 37
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    5

    تشکرشده 94 در 53 پست

    Rep Power
    31
    Array
    من سر در گمم
    الان که میخواییم هیئتی که پارسال میرفتیم بریم اونا هم هستن اگر برم همسرم به هیچ عنوان محلشون نمیذاره و چون ماشین داریم سوارشون نمیکنه و اونا ماشین ندارن
    میترسم بد باشه . درست نباشه البته خودم هم راغب نیستم زیاد برم طرفش بگم بیان با ما بریم صد در صد شوهرم هم طرف برادرش نمیره
    چون برادر شوهرم 6 سال کوچکتره هنوز هم زنگ زده ازش معذرت خواهی کنه
    چند تا سوال دیگه هم دارم
    1- احتمالا خانواده جاریم دعوت میکنن ما رو همسرم صد در صد نمیره
    2- خواهر جاریم احتمالا دعوت میکنه بازم میدونم همسرم نمیره
    3- اگر با اونا توی هیئت روبرو شدم چه عکس العملی باید داشته باش
    4- در ضمن اگر پدر شوهرم بخوا اونا مهمون کنه کسی نیست بخواد آشپزی کنه و پدرشوهرم هم اصلن اهل این نیست بره بخره میوه و بقیه کارا انتظار داره من انجام بدم چه دلیلی داره من برم آشپزی کنم و کلی کار کنم اون با خانواده اش بیان پذیرایی بشن و برن.

  2. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 دی 95 [ 09:45]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    343
    امتیاز
    5,466
    سطح
    47
    Points: 5,466, Level: 47
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 378 در 207 پست

    Rep Power
    53
    Array
    عزيزم همه چي رو بسپر به شوهرت
    خودت رو قاطي نكن.
    اگه هم زماني مهموني گردنت افتاد راحت ترين غذا ر ودرست بكن .(چلو مرغ بهترين پيشنهاده )اصلا خودت رو به زحمت ننداز.اصلا و ابدا جو عروس خوب تو رو نگيره . من به اين نتيجه رسيدم هر كاري برا خاناوده شوهر بكني وظيفه مي دونن و به چشمشون نمياد.اصلا اصلا (خيلي تاكيد دارم) اذيت نكن خودت رو. بده شوهرت بره ميوه و مواد غذايي بخره نخريد به تو چه ؟ اگه ظرف شستن كسي كمكت نكرد همونجا بعد شام بشين ظرف بشور نشين پذيرايي كردن اگه شعور داشته باشن ميان كمكت. اگه نيومدن از پذيرايي سريع محرومن. و يه بدي ديگه از جاريت بيرون مي افته .فقط چلو مرغ.سالاد . همين. نشين گل آرايي و تزئين ماست و هفت قلم ترشي.بزار فك كنن بي سليقه اي. شما همين يه بار اونا رو ميبيني . برات مهم نباشه
    خودشو پدرش و برادرش با هم كنار ميان
    تازه اگه من جاي تو بودم خوشحال مي شدم

  3. 2 کاربر از پست مفید paria_22 تشکرکرده اند .

    niki.69 (سه شنبه 06 آبان 93), نیکیا (سه شنبه 06 آبان 93)

  4. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 30 شهریور 98 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1390-10-26
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    11,022
    سطح
    69
    Points: 11,022, Level: 69
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 228
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,196

    تشکرشده 1,600 در 571 پست

    Rep Power
    104
    Array
    از حالت مشاوره به خاله زنکی رسید !
    برای خاله زنک بازی می تونید به فروم های دیگه که معروف هم هستند مراجعه کنید ، نه اینکه آینده یه خانواده با زندگی سالم رو خراب کنید

  5. کاربر روبرو از پست مفید داود.ت تشکرکرده است .

    آویژه (دوشنبه 05 آبان 93)

  6. #14
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط tanhai نمایش پست ها
    من سر در گمم
    الان که میخواییم هیئتی که پارسال میرفتیم بریم اونا هم هستن اگر برم همسرم به هیچ عنوان محلشون نمیذاره و چون ماشین داریم سوارشون نمیکنه و اونا ماشین ندارن
    میترسم بد باشه . درست نباشه البته خودم هم راغب نیستم زیاد برم طرفش بگم بیان با ما بریم صد در صد شوهرم هم طرف برادرش نمیره
    چون برادر شوهرم 6 سال کوچکتره هنوز هم زنگ زده ازش معذرت خواهی کنه
    چند تا سوال دیگه هم دارم
    1- احتمالا خانواده جاریم دعوت میکنن ما رو همسرم صد در صد نمیره می خوای بدون همسرت بری؟ اگر واقعا صددرصد نمی ره و نمی تونی قانعش کنی که بیاد، رفتن شما تنهایی خیلی زشته و توهین به همسرتون.

    2- خواهر جاریم احتمالا دعوت میکنه بازم میدونم همسرم نمیره همان جواب بالا

    3- اگر با اونا توی هیئت روبرو شدم چه عکس العملی باید داشته باش متین و خوش برخورد و معمولی. چه برخوردی! سلام عیلک و احوالپرسی کن.

    4- در ضمن اگر پدر شوهرم بخوا اونا مهمون کنه کسی نیست بخواد آشپزی کنه و پدرشوهرم هم اصلن اهل این نیست بره بخره میوه و بقیه کارا انتظار داره من انجام بدم چه دلیلی داره من برم آشپزی کنم و کلی کار کنم اون با خانواده اش بیان پذیرایی بشن و برن.
    در حدی که به پدر شوهرت کمک کرده باشی و مثل رفتار همیشگیت برخورد کن. نه زیادتر از حد معمول. این بار چون مهمونی پاگشا هست، نمی شه خیلی انتظار داشته باشی جاری کمک کنه. اما بعدها شما مسئول پذیرایی از جاری در خانه پدرشوهر نیستی.
    تنهایی جان،
    کاش اسمت را عوض کنی. خیلی سخته با این اسم خطابت کردن.

    تنهایی جان،
    اشکال از شماست. به قول پریا "
    صلا و ابدا جو عروس خوب تو رو نگيره "
    به نظرم شما اصرار زیادی داری که مورد تایید همه باشی.

    شاید برای حرفهام دلایلی داشته باشی که من خبر ندارم. ولی من اگر جای شما بودم زودتر از پدرشوهرم و بزرگترها دعوتشون نمی کردم.

    الان که پدر شوهر و همسر شما خودشون از دست اونها ناراحتند و قصد دارند کمی جدی تر برخورد کنند، ناراحتی که من چیکار کنم. کاسه داغ تر از آش که نیستی. وقتی برادرش نمی خواد اونها را سوار ماشین کنه یا ... شما چیکار داری که نگرانی؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  7. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    niki.69 (سه شنبه 06 آبان 93), نیکیا (سه شنبه 06 آبان 93)

  8. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 آبان 93 [ 18:59]
    تاریخ عضویت
    1393-8-03
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    7
    سطح
    1
    Points: 7, Level: 1
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0
    تشکرشده 3 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم درکت میکنم به نظر من جاری شما خودشو دست کم گرفته که حتی خبر نداده که نمیاد شما مثل همیشه بزرگوارانه رفتار کنید و اصلا نشون ندید که ناراحتید

  9. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 اردیبهشت 94 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1391-8-27
    نوشته ها
    199
    امتیاز
    3,582
    سطح
    37
    Points: 3,582, Level: 37
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    5

    تشکرشده 94 در 53 پست

    Rep Power
    31
    Array
    شیدای عزیزم ممنونم

    من زود دعوت کردم به این علت که پدر شوهرم قرار نبود دعوت کنه و بیشتر منتظرن ببین که اونا دعوت میکنن یا نه ... اولا پدرشوهر من کسی رو نداره که پذیرای مهموناش باشه اینو همه فامیل میدونن ... به خاطر این زیاد ازش انتظاری ندارن


    و حالا من به عنوان عروس بزرگ این خانواده بودم وقتی دیم برادر شوهرم تنهایی دعوت شده گفتم دلیلی نداره بخوام خانواده جایم دعوت کنم ... در ضمن من نخواستم تلافی کنم قصد این بود که اول جاریم دعوت کنم و بعد از دهه به پدرشوهرم بگم که به کمک من کل خانواده جایمو دعوت کنم
    اگر من سه نفر بودیم اونا ترسیدن دعوت کنن چه انتظاری دارن که ما که اونا 7یا 8 نفر به جز خودمون دعوت کنیم....

    من هیچ وقت بدون شوهرم جایی نرفتم و نمیرم .....
    من متاسفانه آدمی هستم خیلی مراعاتی و احترامی هستم و سعی میکنم همه چیز در نظر بگیرم ...
    اما تصمیم دارم با کمک شما به خودم بیشتر اهمیت بدم ... به خودم بیشتر احترام بزارم.....

    اخیرا هم یک حس بدی پیدا کردم یک حس تنفر و بد که اصلن از برادر شوهرم دیگه خوشم نمیاد .... حس تنفر هم به خودش و همسرش
    و از همه بدتر همیشه اونا رو برتر میدونستم و الانم میدونم نمیدونم چه باید بکنم با این حسم
    ........ من واقعا از برادر شوهرم انتظاری ندارم چون خیلی و همیشه اینطوری بوده و زیاد به پدر و برادرش اهمیت نمیداد هر دفعه که میرفت و میاد خونه زیاد من و شوهرم و پدرش تحویل نمیگرفت......
    خیلی جاها با ما نبود.........
    حس وسیله بودن به دست داده حس میکنم برادر شوهرم کارش گیر من و همسرم بوده که این اواخر که که داشت نامزد میکرد خوب شده بود و با ما خوش وبش میکرد ولی الان بازم همونطوری شده ....
    باورت نمیشه الان دو ماهه خونه دخترس میخوره و میخوابه گاهی میاد خونه یکسری میزنه و میره ....

    کمک کنید که بتونم با راهکارهایی حس برتری اونا از سرم بندازم بیرون..... حس اعتماد به نفسم بره بالاتر .......

    - - - Updated - - -

    شیدای عزیزم ممنونم

    من زود دعوت کردم به این علت که پدر شوهرم قرار نبود دعوت کنه و بیشتر منتظرن ببین که اونا دعوت میکنن یا نه ... اولا پدرشوهر من کسی رو نداره که پذیرای مهموناش باشه اینو همه فامیل میدونن ... به خاطر این زیاد ازش انتظاری ندارن


    و حالا من به عنوان عروس بزرگ این خانواده بودم وقتی دیم برادر شوهرم تنهایی دعوت شده گفتم دلیلی نداره بخوام خانواده جایم دعوت کنم ... در ضمن من نخواستم تلافی کنم قصد این بود که اول جاریم دعوت کنم و بعد از دهه به پدرشوهرم بگم که به کمک من کل خانواده جایمو دعوت کنم
    اگر من سه نفر بودیم اونا ترسیدن دعوت کنن چه انتظاری دارن که ما که اونا 7یا 8 نفر به جز خودمون دعوت کنیم....

    من هیچ وقت بدون شوهرم جایی نرفتم و نمیرم .....
    من متاسفانه آدمی هستم خیلی مراعاتی و احترامی هستم و سعی میکنم همه چیز در نظر بگیرم ...
    اما تصمیم دارم با کمک شما به خودم بیشتر اهمیت بدم ... به خودم بیشتر احترام بزارم.....

    اخیرا هم یک حس بدی پیدا کردم یک حس تنفر و بد که اصلن از برادر شوهرم دیگه خوشم نمیاد .... حس تنفر هم به خودش و همسرش
    و از همه بدتر همیشه اونا رو برتر میدونستم و الانم میدونم نمیدونم چه باید بکنم با این حسم
    ........ من واقعا از برادر شوهرم انتظاری ندارم چون خیلی و همیشه اینطوری بوده و زیاد به پدر و برادرش اهمیت نمیداد هر دفعه که میرفت و میاد خونه زیاد من و شوهرم و پدرش تحویل نمیگرفت......
    خیلی جاها با ما نبود.........
    حس وسیله بودن به دست داده حس میکنم برادر شوهرم کارش گیر من و همسرم بوده که این اواخر که که داشت نامزد میکرد خوب شده بود و با ما خوش وبش میکرد ولی الان بازم همونطوری شده ....
    باورت نمیشه الان دو ماهه خونه دخترس میخوره و میخوابه گاهی میاد خونه یکسری میزنه و میره ....

    کمک کنید که بتونم با راهکارهایی حس برتری اونا از سرم بندازم بیرون..... حس اعتماد به نفسم بره بالاتر .......

  10. #17
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سلام
    به نظر من به حرفای خاله زنکی گوش نده
    یعنی چی جو عروس خوب تو رو نگیره ؟
    یعنی مثلا چی کار کنی ؟
    نه عزیزم رفتار خوب همیشه خوب بوده و رفتار بد همیشه بد
    شما احترامتو بذار و رفتار خوبی داشته باش و اگه پدرشوهرت نیاز به کمک داشت کمکش کن
    در مورد مهمونی رفتن هم ببین اگر همسرت تمایل داشت با هم برین در غیر این صورت هم نمی رین دیگه
    شما خودت رو قاطی دلخوریها نکن اونا با هم برادرن دو روز دیگه اشتی می کنن
    بذار همیشه اسم تو که میاد با خاطره ای خوب ازت یاد شه ما هم نگفتیم خودتو بکش گفتیم با احترام برخورد کن
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  11. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 دی 95 [ 09:45]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    343
    امتیاز
    5,466
    سطح
    47
    Points: 5,466, Level: 47
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 378 در 207 پست

    Rep Power
    53
    Array
    من اصلا حرف خاله زنكي نزدم. خانوم نگران دعوت پدرشوهرش بود راهكار دادم. خودم هم تجربه كردم و مي دونم . هيچ كار عروس به چشم نمياد. به ندرت به چشم مياد.
    شما بزرگواري كردي كمك كردي ثواب كردي كار بدي نكردي كه حس كني وسيله اي.
    فكر همچين آدمهاي بي ارزشي رو هم از ذهنت دور كن اونا فقط به فكر خودشونن. شما هم همين طور باش. ببين شوهرت چطور رفتار ميكنه . پيرو باش.
    آرام و متين. همه تقصيرها گردن اون مي افته.
    اون آدم بي ارزشيه كه دو ماهه خونه پدر زنشه. مطمئن باش از چشم مي افته با اين رفتارهاش. انقده ذهنت رو روي اونها متمركز نكن.
    مگه خودت گرفتاري نداري . به فكر حل مشكلات خودت باش.

  12. کاربر روبرو از پست مفید paria_22 تشکرکرده است .

    نیکیا (سه شنبه 06 آبان 93)

  13. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 فروردین 98 [ 11:48]
    تاریخ عضویت
    1392-1-18
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    5,259
    سطح
    46
    Points: 5,259, Level: 46
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    1,092

    تشکرشده 246 در 78 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزمالبته که حق داری ناراحت بشی. آدم واسه یه مهمونی کلی وقت میزاره و تدارک میبینه و زحمت ویکشه و هزینه میکنه، از طرفی میبینه مهمونش به این دعوت اهمیت نداره و حتی زحمت عذرخواهی هم به خودشون ندادن. حق داری خانومی. همینطور همسر و پدرشوهرتون حق دارن ناراحت بشن. اما به هر حال اتفاقیه که افتاده. شما بهتره این موضوع رو فراموش کنید و انتظار عذرخواهی از عروس و داماد رو نداشته باشید. به جاش ، به زندگی و همسر خودتون توجه کنید. به نظر من :1- در مورد رفتار همسرتون با برادرش ، شما دخالتی نکنید. بذارین هرطور همسرتون میخواد، رفتار کنه. اونا برادرن و باهم کنار میان. اگه سوار ماشین نکرد، اشکالی نداره. اگرم سوار کرد، بازم شما خوب و شایسته برخورد کنید. 2- در مورد مهمانی پدرشوهرتون به نظر من تا حدی که به غرورتون لطمه نمیزنه، کمک کنید. شاد باشید و شیک بپوشید. باهاشون یه احوالپرسی معمولی داشته باشین هم کافیه. میتونین از پدرشوهر خواهش کنید ، غذا رو از بیرون تهیه کنند و شما زحمت آشپزی نداشته باشید. فقط در حد تهیه سالاد و آماده کردن ظروف و سفره و.... کمک کنید. برای کار کردن هم اگر امکانش هست کارگر بگیرید. که ظرف بشوره یا پذیرایی کنه. اما اگر امکانش نیست، به خاطر پدر همسرتون ، این کارو انجام بدین. همین یکبار هست و ممکنه شما خانواده جاری رو دیگه نبینید اصلا. نخود نخود هرکه رود خانه خود.3- برخوردتون معمولی و توام با احترام و وقار باشه، نه فقط در این مورد، به طور کلی ، رفتار با جاری و برادرشوهر و خواهرشوهر و ...، باید دوری و دوستی باشه. همین. یادت نره. دوری و دوستی .....

  14. 2 کاربر از پست مفید مهربونی... تشکرکرده اند .

    نیکیا (سه شنبه 06 آبان 93), آرنیکا (سه شنبه 06 آبان 93)

  15. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 اردیبهشت 94 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1391-8-27
    نوشته ها
    199
    امتیاز
    3,582
    سطح
    37
    Points: 3,582, Level: 37
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    5

    تشکرشده 94 در 53 پست

    Rep Power
    31
    Array
    باشه چشم از همه ممنونم

    الان بردار شوهره زنگ زده به شوهرم میگه تولد باباست براش چی بخریم

    شوهرم گفته من نمیدونم هر چی دوست داری بخر
    و شوهرم گفته باید از خانمم بپرسم

    منم گفتم نمیدونم هر چی میخوان بخرن
    من تا حالا برای تولد پدر شوهرم هیچی نخریدیم
    حالا باید بخرم چون اون میخره ؟
    فکر میکنه به اونا نگاه کردیم خریدیم
    باید برم خونه پدرشوهرم ؟
    البته به پدر شوهرم میرم سر میزنم ولی تصمیم دارم فردا شب نرم
    چه کار کنم ؟


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.