به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 7 از 7 نخستنخست 1234567
نمایش نتایج: از شماره 61 تا 70 , از مجموع 70
  1. #61
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 اسفند 99 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1393-3-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    20,258
    سطح
    89
    Points: 20,258, Level: 89
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,890

    تشکرشده 2,698 در 675 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    138
    Array
    سلام بانو سوده عذر میخوام

    بانو نیکا سلام . نذار سایه دوری رو سر خودت و دخترت زیا بشه . تلاشتو شروع کن هرکه از دیده به رفت از دل هم برفت .

    نذار از دلش خارجت کنه . از اشتباهاتت نت بردار و سریع ترمیمش کن . یه تاپیک بزن خودتو تخلیه کن از خوبی ها بدی هاش بگو از اشتباهات خودت بگو . نوشتن باعث تخلیه درونیت خواهد شد اشتباهاتتو لمس خواهی کرد .

    و با کمک یه مشاوره و یا واسطه سریع اقدام به برگشت همسرت کن. امیدوارم پرده ای بینتون پاره نشده باشه . خلاصه سریع اقدام کن. مردها گذشت دارن نه به اندازه خانمها ولی دارن

    کمی از وضعیتت بگو و بگو تو چه مرحله ای هستین . خدا نکرده کار قانونی صورت گرفته . یا نه؟ فرزند شما چند سالشه .


    اگه وقت نداری مهم نیست مهم اینکه برا برگشت همسرت تلاشتو شروع کنی . قصد جسارت ندارم من میگم یه مدت پریشون بودی و حرکات و رفتار خودت دست خودت نبوده . امروز که دست خودته . نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    پس برشگردون . عوض شو


    نیک باش بدرووووووووووود

  2. 3 کاربر از پست مفید parsa1400 تشکرکرده اند .

    morteza2487 (سه شنبه 29 اردیبهشت 94), paiize (جمعه 02 آبان 93), نیکا 55 (جمعه 02 آبان 93)

  3. #62
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    سوده عزیزم نمیتونم حدس بزنم که همسرت نامه رو خونده یا نه ؟ اخه افکار اقایون برای ما اصلا قابل پیش بینی نیست . یادمه یه روز یه جایی خوندم (فکر میکنم توی همین همدردی بود ) که همسران میتونند یه دفتر مشترک داشته باشند و هر وقت خواستند میتونند افکار و احساسات و خوشی و ناراحتیهاشون رو توش بنویسن . اینطوری خیلی به هم نزدیکتر میشن و میتونن احساسات همدیگر رو بیشتر بشناسن . یادمه از شنیدن این موضوع خیلی ذوق کردم به نظرم کار خیلی جالبیه و دوست داشتم در اولین فرصت اینکار رو بکنم . فکر میکردم همسرمم از این کار استقبال میکنه و برای اون هم جالب خواهد بود . برای همین خیلی با شور و شوق براش تعریف کردم . ولی جوابی که اون داد فقط این بود ( بچه شدی ؟ این کارا چیه ؟) رابطه ما خوبه ومشکلی نداریم مخصوصا از وقتی که سعی میکنم مهارتهام رو تقویت کنم . در علاقه اون به خودم و زندگیمون شکی ندارم . فقط مسئله اینه که طرز فکر اقایون با ما فرق میکنه . اونا به این جور کارها اعتقادی ندارند . کاری که برای یه خانم ممکنه خیلی رمانتیک یا هیجان انگیز باشه در نظر همسرش ممکنه سوسول بازی یا مسخره باشه . امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم . اون نامه برای شما خیلی اهمیت داشت و از اعماق دلت نوشته میشد حتی خود من با خوندنش خیلی منقلب شدم و اشکم رو در اورد . ولی برای همسر شما شاید اینطور نباشه . یعنی از اینکه با خوندن نامه عکس العمل مورد انتظار شما رو نداشته نشانه این نیست که نسبت به شما احساسی نداره یا قصد برگشت نداره . نشونه اینه که اغلب مردا به این جور چیزها اعتقاد ندارن . با این حال اگه خونده باشه بی تاثیر هم نخواهد بود .اگر چه ممکنه در ظاهر نشون نده . از خدا میخوام هر چی به صلاحته همون رو برات رقم بزنه .

  4. 3 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    morteza2487 (سه شنبه 29 اردیبهشت 94), نیکیا (شنبه 03 آبان 93), سوده 82 (جمعه 02 آبان 93)

  5. #63
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 اردیبهشت 95 [ 12:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    محل سکونت
    آلمان
    نوشته ها
    247
    امتیاز
    11,685
    سطح
    71
    Points: 11,685, Level: 71
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 365
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    3,178

    تشکرشده 1,387 در 220 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام دوستای مهربونم٫

    پاییزه جونم باور کن یه جوری خودمو باختم که انگار ته خطم! از امید به خدا دست نمیکشم و باز هر شب ساعتها پای سجادم باهاش راز و نیاز میکنم ولی آیا نتیچه ای داره؟! من منکر نمیشم ولی امیدم خیلی کم شده! حالا باید به امام حسین رو بیاریم٫از اون بخواهیم واسته بشه٫تا شاید امام حسین بتونه فرجی کنه! خدایا بازم صدات میکنم٫بازم از رو نمیرم٫این دفعه بلندتر میگم شاید ازم دوری صدامو نمیشنوی!!!ازتون میخوام باز واسمون دعا کنید تا شاید خدا صدای شما دوستانم رو بشنوه و حاجت روای کنه!

    سلام پارسا جان٫ خوبید؟! خیلی وقته حضورتون کمرنگ شده بود٫امیدوارم همچی خوب باشه؟!بله گفته بودید٫ولی دست خودم نیست نمیدونم چرا به پسرخالش میگه حتما به فکر برگشتم ولی به من اینجوری میگه و اصلا هیچ عکس العملی در راه برگشت ازش نمیبینم!!!اون وقتا بهش نامه میدادم میخوند و مثل همیشه هیچی ازش نمیدیدی ولی این نامه فرق میکرد با اونها!تو اون نامه ها علی همیشه محکوم میشد و این نامه بود پر از محبت و احوال دخترمون و پشیمونی!

    بخدا نمیدونم دیگه حتی وقتی میاد دنباله پارمیدا چطوری باهاش برخورد کنم؟!
    اصلا اگه قراری واسه آخر هفته پیش پسر خاله همسرم گذاشته شد برم یا نه٫تا منم باهاش حرف بزنم؟! یا بزارم اونها خودشون باهاش صحبت کنند؟!
    پارمیدا دوشنبه وقت دکتر داره نمیدونم بهش خبر بدم که ببرتش یا نه خودم ببرم؟!

    پارسا جان من ۳ماه پیش ازش التماس کردم علی فقط واسه ۲روز برگرد اگه اشتباهی ازم رخ داد برو!گفت نه!!!چطوری بهش بگم بیا چند روز امتحانی برگرد؟! به پسر خالش بگم بهش بگه؟!علی دیگه حتی پ.م. هم نمیده بیام دنباله پارمیدا! اگه امروز پ.م. زد میخوام بیام من چطوری برخورد کنم٫وای خدا انگار هیچی یاد نگرفتم! بهش میگم باشه بیا ببرش...

    پارسا جانم علی که منو نمیبینه چطوری میخواد تغییرای منو حس کنه؟! از پ. م. ها؟!بخدا فکر کنم ذره ای بهم فکر نمیکنه؟! راستش من قبل از ازدواج یه دوست خانواده ای داشتیم که قصد ازدواج با خواهرم رو داشت و بسیار مهربون بود٫توری که من و خواهرم اون زمان که دانشجو بودیم بابام بهش اطمینان کرده بود و اجازه داده بود تا ما ۲ هفته (تا خودمون خونه پیدا کنیم) تو خونش باشیم! خیلی پاک بود و مثل برادر هوامونو داشت! بعد از اینکه خواهرم بهش فهموند که احساس خواهری بهش داره و نمیتونه عاشقش بشه(البته من تا اون موقعه با علی آشنا شده بودم و با علی هم دوستای خوبی شدند) ایشون از شهر ما رفت و بعد از ازدواج خواهرم دوباره برگشت٫منم چون واقعا مثل برادر بود واسم واسش با کمک خالم یه دختر خوب پیدا کردیم٫این دختره به دوستمون گفته بود سوده خواهر عشق قدیمیته و دوست نداره با من و علی رفت و آمد کنه! خلاصه یه ۱سالی ازش خبر نداشتیم! ولی از خالم شنیدم که علی با دوستمون دوباره رفت و آمد داره!!!
    بنظرتون زنگ بزنم از دوستم بپرسم علی چه تصمیمی داره؟! شاید اون بتونه علی رو راضی کنه به برگشت؟! یا فکر احمقانه ایه؟!اصلا نمیدونم بعد از یک سال چطوری باهاش برخورد کنم٫نمیخوام بگم من واسش زن پیدا کردم ولی توقع هم نداشتم اینجوری عقب بکشه!
    برادر مهربونم علی ۱۰۰٪ هنوز ترس داره از اینکه سوده همون سوده قدیم باشه ولی بناید بخاطر دخترش این ریسک رو بکنه و محکی بهم بزنه؟!ای کاش تو مغزش بودم٫خودم دسکاری میکردمش!!!

    من هنوزهم به خدام توکل میکنم ٫خیالت راحت٫میدونم داره منو امتحان میکنه یا به قول پاییزه گلم میخواد باز صداش بزنم!نمیدونم اصلا تو سرش چیه و آیا سنگی جلو پاش هست یا وانمود میکنه که به زمان احتیاج داره یا داره وقت کشی میکنه این یک سال تموم بشه راحت طلاقم بده به آلمانی٫واقعا گیجم!!!من بازم صبر میکنم تا ببینم چی میشه٫خدا بزرگه و ناظر بر همه کارهامونه!

    نیکای گلم سلام همدردم٫سلام صبورم! خوبی خانومی؟! آره ما اشتباه زیاد کردیم ولی دخترامون چه گناهی کردن؟! امروز که پارمیدارو بردم مهد٫مدیر مهد کمی باهام راجب پارمیدا حرف زد! گفت همش به ما میچسبه و احساس تنهای میکنه٫با بچه ها خوب بازی میکنه ولی تا ما از جلو چشاش مهو میشیم بی اختیار بازی رو ول میکنه دنباله ما میگرده! اونهام میگفتن تو نقاشیهاش همش خانواده میکشه و خیلی چیزای ناراحت کننده دیگه!!!
    بهشون گفتم انهارو به باباش بگید٫گفتند دعوتش میکنیم و بهش میگیم...

    ببین عزیز دلم منم همسرم رو درک میکنم که با کارای خودم به اینجا رسیدیم ولی خوب حداقل میتونه بیاد و بگه سوده من زمان میخوام تا به نتیجه برسم٫یا بگه سوده من دیگه اصلا نمیخوام برگردم٫یعنی مشخص کنه کدوم وریه؟! اگرم نمیدونه به خودش و ما زمان بده٫بگه مثلا تا عید مشخص میکنم تا اون موقعه زمان میخوام!خوب اینو بگه بیشتر میفهممش تا این رفتار سرد و بی خیالش!
    عزیزم خیلی لطف داری به من که منو مثل بالهای صداقت دیدی٫من هنوز خیلی راه دارم تا به ایشون برسم! خدا شاهده حرفهاشون همیشه تو ذهنمه٫اینکه گفتند همسرشون تا همون آخرین لحظه حرفشون دوتا نشد و تو دادگاه تازه به این نتیجه رسیدن که برمیگردند!
    گلم خدا بزرگه ایشالا همسرتون برمیگردند و با هم باز خوشبخت میشید نازنینم! منم واسه خوشبختیتون دعا میکنم٫البته اگه خدا جونم بپزیرند!از خدا میخوام که همسرهامونو پشیمون کنه از این جدای و بهشون عقلی پیشه کنه!همه با هم آآآآآآمین

    واحد عزیزم بله دقیقا اصلا افکارشون قابل پیش بینی نیست٫اگه یه زن بود میگفتم حتما خونده چون خانمها کنجکاوند ولی آقایون( نه همشون) به این جور چیزها اهمیت نمیدند! من قبلنا واسش هر وقت نامه میدادم حداقل یک بار میخوند٫حالا که تنهاست نمیدونم!امیدوارم یه تاثیری روش بعدها بکنه! ممنونم که واسمون دعا میکنی واحد مهربونم!

    - - - Updated - - -

    سلام دوستای مهربونم٫

    پاییزه جونم باور کن یه جوری خودمو باختم که انگار ته خطم! از امید به خدا دست نمیکشم و باز هر شب ساعتها پای سجادم باهاش راز و نیاز میکنم ولی آیا نتیچه ای داره؟! من منکر نمیشم ولی امیدم خیلی کم شده! حالا باید به امام حسین رو بیاریم٫از اون بخواهیم واسته بشه٫تا شاید امام حسین بتونه فرجی کنه! خدایا بازم صدات میکنم٫بازم از رو نمیرم٫این دفعه بلندتر میگم شاید ازم دوری صدامو نمیشنوی!!!ازتون میخوام باز واسمون دعا کنید تا شاید خدا صدای شما دوستانم رو بشنوه و حاجت روای کنه!

    سلام پارسا جان٫ خوبید؟! خیلی وقته حضورتون کمرنگ شده بود٫امیدوارم همچی خوب باشه؟!بله گفته بودید٫ولی دست خودم نیست نمیدونم چرا به پسرخالش میگه حتما به فکر برگشتم ولی به من اینجوری میگه و اصلا هیچ عکس العملی در راه برگشت ازش نمیبینم!!!اون وقتا بهش نامه میدادم میخوند و مثل همیشه هیچی ازش نمیدیدی ولی این نامه فرق میکرد با اونها!تو اون نامه ها علی همیشه محکوم میشد و این نامه بود پر از محبت و احوال دخترمون و پشیمونی!

    بخدا نمیدونم دیگه حتی وقتی میاد دنباله پارمیدا چطوری باهاش برخورد کنم؟!
    اصلا اگه قراری واسه آخر هفته پیش پسر خاله همسرم گذاشته شد برم یا نه٫تا منم باهاش حرف بزنم؟! یا بزارم اونها خودشون باهاش صحبت کنند؟!
    پارمیدا دوشنبه وقت دکتر داره نمیدونم بهش خبر بدم که ببرتش یا نه خودم ببرم؟!

    پارسا جان من ۳ماه پیش ازش التماس کردم علی فقط واسه ۲روز برگرد اگه اشتباهی ازم رخ داد برو!گفت نه!!!چطوری بهش بگم بیا چند روز امتحانی برگرد؟! به پسر خالش بگم بهش بگه؟!علی دیگه حتی پ.م. هم نمیده بیام دنباله پارمیدا! اگه امروز پ.م. زد میخوام بیام من چطوری برخورد کنم٫وای خدا انگار هیچی یاد نگرفتم! بهش میگم باشه بیا ببرش...

    پارسا جانم علی که منو نمیبینه چطوری میخواد تغییرای منو حس کنه؟! از پ. م. ها؟!بخدا فکر کنم ذره ای بهم فکر نمیکنه؟! راستش من قبل از ازدواج یه دوست خانواده ای داشتیم که قصد ازدواج با خواهرم رو داشت و بسیار مهربون بود٫توری که من و خواهرم اون زمان که دانشجو بودیم بابام بهش اطمینان کرده بود و اجازه داده بود تا ما ۲ هفته (تا خودمون خونه پیدا کنیم) تو خونش باشیم! خیلی پاک بود و مثل برادر هوامونو داشت! بعد از اینکه خواهرم بهش فهموند که احساس خواهری بهش داره و نمیتونه عاشقش بشه(البته من تا اون موقعه با علی آشنا شده بودم و با علی هم دوستای خوبی شدند) ایشون از شهر ما رفت و بعد از ازدواج خواهرم دوباره برگشت٫منم چون واقعا مثل برادر بود واسم واسش با کمک خالم یه دختر خوب پیدا کردیم٫این دختره به دوستمون گفته بود سوده خواهر عشق قدیمیته و دوست نداره با من و علی رفت و آمد کنه! خلاصه یه ۱سالی ازش خبر نداشتیم! ولی از خالم شنیدم که علی با دوستمون دوباره رفت و آمد داره!!!
    بنظرتون زنگ بزنم از دوستم بپرسم علی چه تصمیمی داره؟! شاید اون بتونه علی رو راضی کنه به برگشت؟! یا فکر احمقانه ایه؟!اصلا نمیدونم بعد از یک سال چطوری باهاش برخورد کنم٫نمیخوام بگم من واسش زن پیدا کردم ولی توقع هم نداشتم اینجوری عقب بکشه!
    برادر مهربونم علی ۱۰۰٪ هنوز ترس داره از اینکه سوده همون سوده قدیم باشه ولی بناید بخاطر دخترش این ریسک رو بکنه و محکی بهم بزنه؟!ای کاش تو مغزش بودم٫خودم دسکاری میکردمش!!!

    من هنوزهم به خدام توکل میکنم ٫خیالت راحت٫میدونم داره منو امتحان میکنه یا به قول پاییزه گلم میخواد باز صداش بزنم!نمیدونم اصلا تو سرش چیه و آیا سنگی جلو پاش هست یا وانمود میکنه که به زمان احتیاج داره یا داره وقت کشی میکنه این یک سال تموم بشه راحت طلاقم بده به آلمانی٫واقعا گیجم!!!من بازم صبر میکنم تا ببینم چی میشه٫خدا بزرگه و ناظر بر همه کارهامونه!

    نیکای گلم سلام همدردم٫سلام صبورم! خوبی خانومی؟! آره ما اشتباه زیاد کردیم ولی دخترامون چه گناهی کردن؟! امروز که پارمیدارو بردم مهد٫مدیر مهد کمی باهام راجب پارمیدا حرف زد! گفت همش به ما میچسبه و احساس تنهای میکنه٫با بچه ها خوب بازی میکنه ولی تا ما از جلو چشاش مهو میشیم بی اختیار بازی رو ول میکنه دنباله ما میگرده! اونهام میگفتن تو نقاشیهاش همش خانواده میکشه و خیلی چیزای ناراحت کننده دیگه!!!
    بهشون گفتم انهارو به باباش بگید٫گفتند دعوتش میکنیم و بهش میگیم...

    ببین عزیز دلم منم همسرم رو درک میکنم که با کارای خودم به اینجا رسیدیم ولی خوب حداقل میتونه بیاد و بگه سوده من زمان میخوام تا به نتیجه برسم٫یا بگه سوده من دیگه اصلا نمیخوام برگردم٫یعنی مشخص کنه کدوم وریه؟! اگرم نمیدونه به خودش و ما زمان بده٫بگه مثلا تا عید مشخص میکنم تا اون موقعه زمان میخوام!خوب اینو بگه بیشتر میفهممش تا این رفتار سرد و بی خیالش!
    عزیزم خیلی لطف داری به من که منو مثل بالهای صداقت دیدی٫من هنوز خیلی راه دارم تا به ایشون برسم! خدا شاهده حرفهاشون همیشه تو ذهنمه٫اینکه گفتند همسرشون تا همون آخرین لحظه حرفشون دوتا نشد و تو دادگاه تازه به این نتیجه رسیدن که برمیگردند!
    گلم خدا بزرگه ایشالا همسرتون برمیگردند و با هم باز خوشبخت میشید نازنینم! منم واسه خوشبختیتون دعا میکنم٫البته اگه خدا جونم بپزیرند!از خدا میخوام که همسرهامونو پشیمون کنه از این جدای و بهشون عقلی پیشه کنه!همه با هم آآآآآآمین

    واحد عزیزم بله دقیقا اصلا افکارشون قابل پیش بینی نیست٫اگه یه زن بود میگفتم حتما خونده چون خانمها کنجکاوند ولی آقایون( نه همشون) به این جور چیزها اهمیت نمیدند! من قبلنا واسش هر وقت نامه میدادم حداقل یک بار میخوند٫حالا که تنهاست نمیدونم!امیدوارم یه تاثیری روش بعدها بکنه! ممنونم که واسمون دعا میکنی واحد مهربونم!
    آرزو دارم،
    فاصله نباشه بین تو و تمام احساس های خوبت
    تو باشی و شادی باشه و یه دنیا سلامتی
    و امضاء خداوند بزرگ پای
    تمام آرزوهایت

  6. 7 کاربر از پست مفید سوده 82 تشکرکرده اند .

    morteza2487 (جمعه 08 خرداد 94), paiize (جمعه 02 آبان 93), parsa1400 (جمعه 02 آبان 93), واحد (جمعه 02 آبان 93), نیکیا (شنبه 03 آبان 93), نیکا 55 (شنبه 03 آبان 93), شیدا. (جمعه 02 آبان 93)

  7. #64
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    البته نظرات من خیلی همسو با بقیه دوستان نیست و همین باعث می شه تردید داشته باشم که بگم یا نه.
    به هر حال مشاور نیستم و نظرم کارشناسی نیست و موضوع شما هم حساسه. آدم می ترسه اشتباه کنه.

    الان هم فکر می کنم دیگه نهایت سعی تون را به علی نشون دادین.
    هم در تغییر رفتار و آروم شدن،
    هم با نامه و به زبان بیان کردید که آماده هر تلاشی برای حفظ زندگی هستید.

    نمی دونم چرا صبر نکردید برای جلسه ای که همسرتون بهش اشاره کرده بود و قبل از این که بدونید چی تو سرش می گذره، نامه را دادید.

    شما دارید همه کارتهاتون را دونه دونه می ذارید وسط، اما همسر شما هنوز همون کارت اولش روی میزه،
    یه کم صبر کنید ببینید حرکت بعدیش چیه؟ تو مغزش چی می گذره؟

    شاید بد نباشه مدتی در سکوت و تردید بذاریدش.
    خیلی از برنامه های شخصیت باخبرش نکن.
    اگر ببینه کار پیدا کردی و دنبال دانشگاه رفتی و زندگی مجردیت را سر و سامون دادی،
    ممکنه فکر کنه اینطوری سوده آماده است و من هم که دیگه عادت کردم،
    بهتره جلوی احساسمون را بگیریم و جدا بشیم.
    فقط بذار از نگاهت و رفتارت ... برداشت مثبت و آرامش داشته باشه. به نظرم جزییات را ندونه بهتره.

    با کسی صحبت نکنید (دوست قدیمی و ... ) و کمی در مورد این موضوع سکوت کنید تا علی فکر کنه.
    منتظر حرکت بعدی ایشون باشید و تا اون زمان، فقط آروم و صبور زندگیتون را بکنید.

    فعلا که نه برای خونه اقدامی کرده، نه برای اعلام جدایی تون و ...
    هر وقت یه قدم دیگه برداشت، حداقل می فهمید به کدوم جهته و باید چه عکس العملی داشته باشید.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : جمعه 02 آبان 93 در ساعت 16:36

  8. 15 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    del (یکشنبه 04 آبان 93), fahimeh.a (یکشنبه 06 تیر 95), morteza2487 (سه شنبه 29 اردیبهشت 94), paiize (جمعه 02 آبان 93), parsa1400 (جمعه 02 آبان 93), sanjab (جمعه 02 آبان 93), کلانتر جو (شنبه 21 اسفند 95), واحد (جمعه 02 آبان 93), نیکا 55 (شنبه 03 آبان 93), آویژه (جمعه 02 آبان 93), آرام دل (جمعه 02 آبان 93), بی نهایت (جمعه 02 آبان 93), رزا (جمعه 02 آبان 93), سوده 82 (شنبه 03 آبان 93), صبا_2009 (جمعه 02 آبان 93)

  9. #65
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    سوده جان کاملا با نظر شیدا جون موافقم . عزیزم بیتابی نکن و فقط دعا کن هر چه به صلاحته همون بشه . چون اون صلاح ما رو خیلی خیلی بهتر از خودمون میدونه . فعلا هیچ کاری نکن و فقط منتظر باش . همسرت مرد متعهدیه و هیچ وقت تنهاتون نخواهد گذاشت . اگه اینطور نبود خیلی راحت میتونست بره و اصلا سراغی ازتون نگیره . ولی اون هیچ جا نرفته و کنارتونه . فقط کمی ازتون دور شده و احتیاج به زمان داره . میگند روزی کوهنوردی از بالای پرتگاهی سقوط کرد ولی طنابی که به کمرش بسته بود اونو نگه داشت و از بالای پرتگاه معلق ماند.هوا سرد وتاریک و طوفانی بود . نه میتونست بالا بره نه پایین بیاد . در این حین از خدا کمک خواست و جواب اومد که فقط اون طناب رو از کمرت باز کن . ولی با خودش فکر کرد طناب تنها چیزیه که منو نگه داشته چطور میتونم بازش کنم اینطوری سقوط خواهم کرد . فردا صبح امدادگران کوهنوردی رو اویخته به طناب پیدا کردند که از سرما خشک شده بود و جان سپرده بود در حالی که تنها نیم متر با زمین فاصله داشت .

  10. 6 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    morteza2487 (سه شنبه 29 اردیبهشت 94), paiize (شنبه 03 آبان 93), نیکیا (شنبه 03 آبان 93), نیکا 55 (شنبه 03 آبان 93), سوده 82 (شنبه 03 آبان 93), شیدا. (شنبه 03 آبان 93)

  11. #66
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 اسفند 99 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1393-3-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    20,258
    سطح
    89
    Points: 20,258, Level: 89
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,890

    تشکرشده 2,698 در 675 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    138
    Array
    سلام

    ممنون . سوده من درست متوجه شدم تو آلمان طلاق بعد یکساله به شرط جدا زندگی کردن و برا شما هنوز یه سال نشده .

    یعنی چی؟ نمیخوام نگرانت کنم برا اطلاع میخوام بدونم . الان وضیعیت شما دقیقا چیه؟

    منم با بانو شیدا و بانو واحد عزیز موافقم . به نظر منم پیغام ها رسیده .

    همین دیگه عیب کارت مشخص شد شما تا الان رو مغز علی کار کردی و دست کاری کردی . ببخشید عزیزم برو سراغ قلبش اگه میتونی اون قسمت دستکاری کن ایراد از اونجاست.

    نمیشه پارمیدارو هردو ببرید دکتر .

  12. 4 کاربر از پست مفید parsa1400 تشکرکرده اند .

    morteza2487 (سه شنبه 29 اردیبهشت 94), paiize (شنبه 03 آبان 93), سوده 82 (شنبه 03 آبان 93), شیدا. (شنبه 03 آبان 93)

  13. #67
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 30 بهمن 93 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1393-7-28
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    308
    سطح
    6
    Points: 308, Level: 6
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    146

    تشکرشده 47 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سوده جون تو سعی خودتو کردی که تغییر رفتارتو نشونش بدی معذرت خواهی هاتم کردی هم شفاهی وهم با نامه حالا دیگه راحت بشین و منتظر نتیجه کارات شو .دیگه هم هیچ کس رو واسطه نکن . بزار اونم خوب فکر هاشو بکنه وسر فرصت بدون اینکه هر روز از تو پیام جدیدی یا خیر جدیدی دریافت کنه تصمیمشو بگیره . زمانش هم که معملومه دیگه عزیزم همون یکسالی که خودش گفته رو باید بهش فرصت بدی . البته که به نظر من مشکل شما خیلی زودتر از یکسال حل خواهد شد . ولی تو نهایت روی یکسال فکر کن.
    راستی خونه ای که همسرت گرفته کوچیکه یا بزگه ؟ منظورم اینه که اگه یه روزی تو و پارمیدا بخواین برین پیشش زندگی کنید برای همتون جا داره و مناسبه؟

    آقا پارسا من نمیتونم تاپیک بزنم . میترسم یه روزی همسرم اینجا رو بخونه

  14. 2 کاربر از پست مفید نیکا 55 تشکرکرده اند .

    morteza2487 (سه شنبه 29 اردیبهشت 94), شیدا. (شنبه 03 آبان 93)

  15. #68
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 اردیبهشت 95 [ 12:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    محل سکونت
    آلمان
    نوشته ها
    247
    امتیاز
    11,685
    سطح
    71
    Points: 11,685, Level: 71
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 365
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    3,178

    تشکرشده 1,387 در 220 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام دوستای گلم٫

    امروز خدارو شکر باز بهترم و باز امیدوار چون دیشب حسابی با امام حسین حرف زدم و بهشون گفتم که بعد از خدا امیدم بهشه!خیلی باهاشون حرف زدم انگار کنارم نشسته بود و داشت گوش میداد!خدا کنه گوش کنند و حاجت دل همه مارو بده٫مخصوصا پاییزه جون و کاملیا جونم و آرام دل عزیزم رو که نی نی میخوان!خدا بزرگه و ما غیر از توکل کاری نمیتونیم بکنیم!

    خوب دیشب آقای مدیر جوابم رو دادند پست ایشون رو حتما میزارم تا بخونید! شیدای عزیزم دقیقا من تمام سعیم رو کردم ولی آقای مدیر میگن نباید عقب بکشم و باید مثل قبل رفتار کنم (البته من که کاری باهاش ندارم٫تنها صحبتهای ما سر پارمیداست که فلان ساعت میام میبرمشو اینها!) من بایستی هنوز باهاش مهربون باشم و در برابر برخورد منفیش من آروم و بجا رفتار کنم!
    شیدای گلم همسرم قرار بود به خواسته من یه قرار بزاره که باهم صحبت کنیم٫البته یک بارم خودش ۱ماه پیش گفت میام بریم صحبت کنیم!من اصلا نمیدونم این صحبت کی قراره رخ بده چون میدونم خودم باید دوباره ازش میخواستم فرصتی واسه صحبت بده تا ایشون جواب بدن! بنابرین من اول یه استخاره گرفتم و چون خیلی خوب بود نامه رو نوشتم و فرستادم! الانم حق کاملا با شماشت عزیزم من تمام کارتهامو رو کردم و دیگه از این نظر دیگه دستم خالیه! باید منتظر عکس العمل همسرم باشم!
    با دوستمون هم تصمیم گرفتم صحبتی نکنم٫چون فکر میکنم به اونهم چیزی از تصمیمی که داره نگفته!

    حالا قراره فردا برن خونه پسر خالش٫البته هنوز مطمعا نیستند که علی بره ولی گفته شاید بیاد اونجا٫ نمیدونم منم برم اونجا واسه صحبت یا صبر کنم تا خودشون با علی به تنهای صحبت کنند؟! این موضوع رو با آقای مدیر میون گذاشتم منتظر جواب هستم ودوست دارم نظر شما دوستام رو هم بدونم!

    واحد مهربونم بله شاید هنوز زمان میخواد٫منم همه توکلم به خداست و چشم امیدم بهشه!میدونم که تنها اون خیر و صلاحمونو میخواد و حق رو نا حق نمیکنه!
    چه داستان قشنگی بود٫ای کاش منم یه همچون صدای میشنیدم که پیامی توش باشه! ای کاش توی این تاریکیها یه روزنه میدیدم...

    پارسای عزیز بله درسته متوجه شدید! اینجا یا مثل ایران متونی بری و توافقی از هم جدا بشید که این اتفاق زود روخ میده! یا اینکه اگه نجوای جدا بشی و طرف مقابل بخواد٫طرف مقابل باید یک سال از همسرش جدا زندگی کنه و بعد سابت کنه ما یک سال جدا بودیم! البته من به همسرم گفتم که اصلا نمیخوام جدا بشم! جالب اینجاست که ایشون اون اولا فقط یک بار حرف طلاق زدن و اونهم فقط صلاق آلمانی میخواست!همون موقعه هام یک بار پیش وکیل رفته بودن که گفته بود اگه خانومتون حاضر هستند بیان توافقی!منم وقتی به همسرم گفتم اصلا طلاق نمیخوام اونم گفت باشه پس یک سال وایمیستسم ولی معلوم نیشت شاید من خر شدم و بخاطر پارمیدا برگشتم!تا حالا حتی یک بار هم حرف از طلاق ایرانی نزده!!!نمیدونم تو سرش چیه واقعا! در حر حال اگه آلمانی طلاق بگیریم من مهریم رو میرم سفارت و به اجرا میزارم چون بعد از یک سال دیگه صبرم فایدهای نداره!!!
    ما الان تقربیا ۵ماه از هم جدا زندگی میکنیم٫خدایا خودت همه چیزو مشخص کن!!!
    دیدی پارسا جان پس وقتی میگم دوستم نداره نگید داره وگرنه دست کاری رو قلبش چرا؟! چطوری دیگه دستکاری کنم!
    این نقطه ضعف آقایون چیه؟! خانوادشو به عرش بردم ٫بهش احترام میزارم٫بهش محبت میکنم٫ باهاش خوب و آروم رفتار میکنم! البته الان ۱ماهی میشه هیچ پ. م. عاشقانهای واسش ندادم...نمیدونم چطوری دیگه بهش نفوذ کنم!
    شاید باید فقط صبر کنم٫ به قوا شیدای گلم من به قدر کافی کردم!!!

    پارسا جان علی نمیخواد باهم ببریم٫چیکار کنم نمیتونم مجبورش کنم!چطوری بگم راضی بشه٫چون این بار یه سری آزمایش روش میشه(خدا این مرد چرا انقدر قده؟!) هنوز بهش نگفتم ولی امروز میگم ببینم چی میگه!

    دیروزم که از مهد رفتم دنباله پارمیدا دیدم تو این هوای سرد آلمان پنچرشو باز گذاشته بود (فکر کنم تا پارمیدا ببینه و صداش بزنه)خلاصه موقع برگشتن پارمیدا گفت اه بابا خونه هست و صداش کرد! علی هم سریع امد دیدم آقا کبکش خروس میخونه و چه لبخندی میزنه!
    سلام کرد و شورع کرد با پارمیدا گپ زدن ( تو خودم گفتم الانه که نامه رو باره و بهم پس بده) خلاصه گفت بعد از ناهار زنگ بزن بیام دنباله پارمیدا که شب ببرمش پیشم! گفتم باشه!تا امد گفت چرا واسه بچه یه کاپشن گرم نمیخری این کاپشنه پاییزیه (میخواستم بگم چه پرو خودت برو بخر) لبخند زدم و گفتم هوا انقدر هم سرد نیست و کاپشن گرم هم داره! کمی واستاد ( فکر کنم میخواست دعوتش کنم تو خونه!) ولی پارمیدا آماده بود و خیلی یواش از پله ها با مکث پایین رفت (انگار که میخواد چیزی بگه ولی نگفت) و رفتند!
    منم شب واسشون نوشتم:علی جان اگه میشه الان بزن فلان کانال توم و جری میده که پارمیدا هر شب میبینه!امیدوارم در کنار هم بهتون خوش بگذره٫شبتون بخیر و شادی!


    پست جناب مدیر محترم:

    با سلام و احترام
    به وسیله پست اولتون فهمیدم که دقیقا شما روی ریل صحیح و روش درست زندگی افتاده اید.
    به وسیله پست دوم هم متوجه شدم مهارتهای لازم را دقیقا یادگرفته اید و در حال عمل کردن هستید.
    به شما تبریک می گویم.
    دقت کنید.
    از وقت که ما هم درست یاد می گیریم و هم درست خودمون را کنترل می کنیم و درست اجرا می کنیم به هدفمون رسیده ایم و نتیجه را گرفته ایم.
    از اینجا به بعد نباید هیچ نگران باشید. او بیاید یا نیاید مهم نیست. مهم اینست که شما درست عمل می کنید. و نباید دیگر نگران باشید.

    اما نکات تکمیلی را هم اشاره می کنم.
    1 - وقتی زوجی 8 سال زندگی می کنند. یعنی 8 سال از هم سابقه دارند. طبیعی اینست که با چند روز و چند هفته یا چند ماه نمی توانیم تصویر دیگری را برای همسرمان ادعا کنیم. یعنی ادعاهای ما برای فرد قابل اعتماد قطعی نیست.
    بر این اساس مهمترین فاکتور مورد نیاز دو مسئله ذیل هست.
    الف) زمان. یعنی باید اجازه دهیم زمان بین 6 ماه تا یکسال بگذرد.
    ب) اتخاذ روش و مهارتهای صحیح و اصلاح روش گذشته (که در این دو پست به خوبی شما واجد آنها هستید.
    ج) استمرار و ثبات. یکی از مهمترین مسائل افراد احساسی و زوردنج و نگرانی بالا و پایین شدن و جزر و مدهای احساسی و رفتاری و کلامی هست. همسران چنین افرادی بالا و پایین همسرانشان را دیده اند. لذا وقتی شما خلق بالا و خوب هستید و نامه می نویسید همسرتان کلامتان را می شناسد. و تصور می کند مثل همیشه چند روز دیگر تحت احساسات پایین می نشیند و خلق شما کم می آورد. برای این منظور باید شما در روشتان که یادگرفته اید و معتدل و میانه هست استمرار داشته باشید.


    2 - آزمون و تست.
    همسر شما ناخودآگاه در حال بررسی شماست. در ذهنش می گوید این همان فردی هست که زود عصبی می شود و تغییر موضع می دهد. لذا در برابر گرمی ها و ارادت شما درشت گویی می کند. تا ببیند آیا واقعا این خانم همان خانم قبلی هست و اکنون در حال نقش بازی کردن هست. آیا نقش یک زن مهربان و با سعه صدر را به کمک مشاور بازی می کند. یا این حرفها و رفتارش درونی و ثابت شده است.
    لذا طبیعی هست درشت گویی و بد گویی و لحبازی را از او می بینید چیزهای که جزء شخصیتش نیست. اما اکنون با این کارها می خواهد مطمئن شود آیا شما آنقدر سفت شده اید که به شما تکیه کند.

    3 - شما به همین شیوه پیش برو، ابراز احساسات هم گاه و گدار بکن. اما به هیچ وجه اصرار نکن، عجله نکن و به مرور و کم این احساسات را نشان بده و فارغ از درشت گویی او شیوه خودت را به هیچ وجه تحت تاثیر لجبازی او به طرف غر زدن و ناراحتی و سکوت پیش نبر.
    بی خیال او هم نشو و رهایش نکن. هر چند وقت از همین نوع نوشته ها را داشته باش و اگر تلفنی یا حضوری یا ... هم میسر شد ارتباط بگیر.

    یک نکته بسیار کاربردی:
    به نظرم اگر پست اولت را یک ویرایش ساده می کردی و برای همسرت می فرستادی تاثیر بیشتری داشت.
    چون
    1 - خلاصه تر بود
    2 - مصداقی و دقیق نکات مثبت او را با مثال گفته بودی
    3 - به اشتباهات و ممشکلات خود به صورت مصد اقی و دقیق اشاره کرده بودی.
    4 - شامل تجزیه و تحلیل نبود. در نامه شما باز هم انگار شما مدیر هستید. شما اهل تجزیه و تحلیل هستید و باز هم فرمان و سکان را به نوعی در تجزیه و تحلیل شما نهفته است. اما در پست اول یک توصیف ساده از وضعیت زندگیتون بود و یک ابراز پشیمانی و میل قوی به بازسازی زندگی


    البته پست دوم در کل نمره خوبی داشت. لیکن در موارد بعد به صورت پیام یا نامه یا تلفنی به مانند پست اول به مصداقها توجه کند.
    آنجا که اشاره به محسن یا کادو ها یا.... کردید و ابراز ندامت کردید عالی هست.

    به هر حال باید صبور باشید. استمرار داشته باشید و ثبات از همه مهمتر هست.
    موفق و موید باشید
    آرزو دارم،
    فاصله نباشه بین تو و تمام احساس های خوبت
    تو باشی و شادی باشه و یه دنیا سلامتی
    و امضاء خداوند بزرگ پای
    تمام آرزوهایت
    ویرایش توسط سوده 82 : شنبه 03 آبان 93 در ساعت 16:00

  16. 6 کاربر از پست مفید سوده 82 تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (یکشنبه 06 تیر 95), morteza2487 (سه شنبه 29 اردیبهشت 94), paiize (شنبه 03 آبان 93), parsa1400 (شنبه 03 آبان 93), واحد (یکشنبه 04 آبان 93), شیدا. (شنبه 03 آبان 93)

  17. #69
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 اسفند 99 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1393-3-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    20,258
    سطح
    89
    Points: 20,258, Level: 89
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,890

    تشکرشده 2,698 در 675 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    138
    Array
    سلام
    انشاء الله که آقا امام حسین صداتو شنیده و شفیعت بشه در حل مشکلت و دعاهات

    پست و راهنمایی های مدیر خیلی ارزشمند . جدی بگیر . خدارو شکر که در مسیر درست قدم برمیداری . این نشونه خوبیه

    اما خودت . چرا عصبانی هستی . گفتم برا اطلاع میخوام بدونم نه اینکه نگران بشی. درسته تو تلاش های خیلی خوبی داشتی ولی یادت نره که تو از نهاد تغییر کردی و این تغییرات باید موندگار باشه.

    یعنی شما هنوز با علی محرمی و اون همسرته. خب پس چرا نمیری خونش چرا تولدش که بود نرفتی بالا چرا امروز که اومد دنبال پارمیدا بهش نگفتی بیا تو چرا در براش باز نمیزاری بگی اینجا خونه خودته .

    اگه بخوایی بری خونش جلوتو میگیره ؟ مانع میشه ؟ برات حریم گذاشته ؟ یعنی با این کارش میخواد به روش آلمانی ازت جداشه .
    یه جورایی خیلی به نفع خانهاست . بخصوص شما . ایران که میدونید اگه مرد بخواد طلاق بده شاید به دو ماهم نکشه ولی زن حق طلاق نداره این نداره خیلی شرط داره ولی بیدلیل بازم بعد سه یا چهار سال میتونه .

    نقطه ضعف آقایون تو داشتن آرامش هر جا باشه بدستش میارن از هر نوعش هم روحی هم جسمی.

    ولی خب گاهی اوقات عواملی این آرامش به هم میزنن البته ناخاسته مثل بیماری ها گرفتاریها زنها و بچه ها خانواده ها .

    پس تا میتونی آرامشو براش فراهم کن . بهش این القا رو بکن که هرگز نمیذاری آب تو دلش تکون بخوره .

    برا قدی و غرور من درمونی ندارم . خودم با دیواری از غرور برخورد کردم و نتونستم خشی بهش بندازم . این نیاز به مشاوره داره

    کمی باهاتون شوخی کردم شما قلب علی یه بار به تپش انداختی بازم میتونی . صبور باش . شاید امروز شاید فردا حرفی تو دل علی مونده بخواد خودشو خالی کنه به شما چیزی بگه . شما نباید ناراحت بشی .

    شما چون سوده دیروز نیستی و تغییر کردی باید تحمل داشته باشی . بروز ناراحتی از سوی علی یعنی تخلیه درونی و آغاز برگشت به زندگی .
    " کاش علی سرم داد میزد ومن هیچی نمیگفتم .
    کاش علی تمام اشتباهاتمو برام تکرار میکرد و من بدون اینکه رو برگردونم چشم به زمین میدوختمو هیچی نمیگفتم .

    کاش علی علی نبود و تمام ناراحتی هاشو با نقاشی انگشتاش رو گونه من خالی میکرد ومن هیچی نمیگفتم .

    کاش علی باورم میکرد . "

    علی برمیگرده من شک ندارم . صبور باش و ادامه بده. بدروووود

    - - - Updated - - -

    سلام
    انشاء الله که آقا امام حسین صداتو شنیده و شفیعت بشه در حل مشکلت و دعاهات

    پست و راهنمایی های مدیر خیلی ارزشمند . جدی بگیر . خدارو شکر که در مسیر درست قدم برمیداری . این نشونه خوبیه

    اما خودت . چرا عصبانی هستی . گفتم برا اطلاع میخوام بدونم نه اینکه نگران بشی. درسته تو تلاش های خیلی خوبی داشتی ولی یادت نره که تو از نهاد تغییر کردی و این تغییرات باید موندگار باشه.

    یعنی شما هنوز با علی محرمی و اون همسرته. خب پس چرا نمیری خونش چرا تولدش که بود نرفتی بالا چرا امروز که اومد دنبال پارمیدا بهش نگفتی بیا تو چرا در براش باز نمیزاری بگی اینجا خونه خودته .

    اگه بخوایی بری خونش جلوتو میگیره ؟ مانع میشه ؟ برات حریم گذاشته ؟ یعنی با این کارش میخواد به روش آلمانی ازت جداشه .
    یه جورایی خیلی به نفع خانهاست . بخصوص شما . ایران که میدونید اگه مرد بخواد طلاق بده شاید به دو ماهم نکشه ولی زن حق طلاق نداره این نداره خیلی شرط داره ولی بیدلیل بازم بعد سه یا چهار سال میتونه .

    نقطه ضعف آقایون تو داشتن آرامش هر جا باشه بدستش میارن از هر نوعش هم روحی هم جسمی.

    ولی خب گاهی اوقات عواملی این آرامش به هم میزنن البته ناخاسته مثل بیماری ها گرفتاریها زنها و بچه ها خانواده ها .

    پس تا میتونی آرامشو براش فراهم کن . بهش این القا رو بکن که هرگز نمیذاری آب تو دلش تکون بخوره .

    برا قدی و غرور من درمونی ندارم . خودم با دیواری از غرور برخورد کردم و نتونستم خشی بهش بندازم . این نیاز به مشاوره داره

    کمی باهاتون شوخی کردم شما قلب علی یه بار به تپش انداختی بازم میتونی . صبور باش . شاید امروز شاید فردا حرفی تو دل علی مونده بخواد خودشو خالی کنه به شما چیزی بگه . شما نباید ناراحت بشی .

    شما چون سوده دیروز نیستی و تغییر کردی باید تحمل داشته باشی . بروز ناراحتی از سوی علی یعنی تخلیه درونی و آغاز برگشت به زندگی .
    " کاش علی سرم داد میزد ومن هیچی نمیگفتم .
    کاش علی تمام اشتباهاتمو برام تکرار میکرد و من بدون اینکه رو برگردونم چشم به زمین میدوختمو هیچی نمیگفتم .

    کاش علی علی نبود و تمام ناراحتی هاشو با نقاشی انگشتاش رو گونه من خالی میکرد ومن هیچی نمیگفتم .

    کاش علی باورم میکرد . "

    علی برمیگرده من شک ندارم . صبور باش و ادامه بده. بدروووود

  18. 4 کاربر از پست مفید parsa1400 تشکرکرده اند .

    morteza2487 (سه شنبه 29 اردیبهشت 94), واحد (یکشنبه 04 آبان 93), نیکا 55 (یکشنبه 04 آبان 93), سوده 82 (یکشنبه 04 آبان 93)

  19. #70
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 35,995 در 7,403 پست

    Rep Power
    1092
    Array
    با سلام

    سوده عزیز

    ضمن اینکه به خاطر پذیرش بالا و عملگرایی و تغییرات مثبتت بهت تبریک می گویم باید خدمتت اعلام کنم که عزیز جان تاپیکت از حد مجاز عبور کرده و ناچار به قفل آن هستیم .

    چون می بینم برایت اشکالی نداره که بعضی راهنمایی های مدیر در بخش خصوصی را دیگران هم بدانند . تقاضا می کنم که تاپیک جدیدی باز کن مسیر تغییراتم با یاری همدردی و در آن راهکارهای دریافتی و اقدامات عملی خودت در آن راستا را دسته بندی شده قرار بده و قسمتهایی از راهنماییهای مدیر را که مناسب می دانی دیگران هم استفاده کنند را با نقل قول در آن بیاور

    با تشکر





  20. 5 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    del (یکشنبه 04 آبان 93), khaleghezey (یکشنبه 04 آبان 93), morteza2487 (سه شنبه 29 اردیبهشت 94), parsa1400 (یکشنبه 04 آبان 93), سوده 82 (یکشنبه 04 آبان 93)


 
صفحه 7 از 7 نخستنخست 1234567

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درمان شخصیت کمالگرا (شخصیت وسواسی)
    توسط مدیرهمدردی در انجمن وسواس
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: دوشنبه 27 دی 00, 12:40
  2. همسر 28 ساله ام در شخصیت 14 سالگیش موند.
    توسط همراه در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 شهریور 91, 23:34
  3. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 اسفند 90, 23:36
  4. پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: دوشنبه 20 اردیبهشت 89, 10:14
  5. شخصیت شناسی ازروی میوه ها
    توسط tina_asheghetanha در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 08 خرداد 87, 11:13

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:53 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.