سلام دوستای گلم٫
امروز خدارو شکر باز بهترم و باز امیدوار چون دیشب حسابی با امام حسین حرف زدم و بهشون گفتم که بعد از خدا امیدم بهشه!خیلی باهاشون حرف زدم انگار کنارم نشسته بود و داشت گوش میداد!خدا کنه گوش کنند و حاجت دل همه مارو بده٫مخصوصا پاییزه جون و کاملیا جونم و آرام دل عزیزم رو که نی نی میخوان!خدا بزرگه و ما غیر از توکل کاری نمیتونیم بکنیم!
خوب دیشب آقای مدیر جوابم رو دادند پست ایشون رو حتما میزارم تا بخونید! شیدای عزیزم دقیقا من تمام سعیم رو کردم ولی آقای مدیر میگن نباید عقب بکشم و باید مثل قبل رفتار کنم (البته من که کاری باهاش ندارم٫تنها صحبتهای ما سر پارمیداست که فلان ساعت میام میبرمشو اینها!) من بایستی هنوز باهاش مهربون باشم و در برابر برخورد منفیش من آروم و بجا رفتار کنم!
شیدای گلم همسرم قرار بود به خواسته من یه قرار بزاره که باهم صحبت کنیم٫البته یک بارم خودش ۱ماه پیش گفت میام بریم صحبت کنیم!من اصلا نمیدونم این صحبت کی قراره رخ بده چون میدونم خودم باید دوباره ازش میخواستم فرصتی واسه صحبت بده تا ایشون جواب بدن! بنابرین من اول یه استخاره گرفتم و چون خیلی خوب بود نامه رو نوشتم و فرستادم! الانم حق کاملا با شماشت عزیزم من تمام کارتهامو رو کردم و دیگه از این نظر دیگه دستم خالیه! باید منتظر عکس العمل همسرم باشم!
با دوستمون هم تصمیم گرفتم صحبتی نکنم٫چون فکر میکنم به اونهم چیزی از تصمیمی که داره نگفته!
حالا قراره فردا برن خونه پسر خالش٫البته هنوز مطمعا نیستند که علی بره ولی گفته شاید بیاد اونجا٫ نمیدونم منم برم اونجا واسه صحبت یا صبر کنم تا خودشون با علی به تنهای صحبت کنند؟! این موضوع رو با آقای مدیر میون گذاشتم منتظر جواب هستم ودوست دارم نظر شما دوستام رو هم بدونم!
واحد مهربونم بله شاید هنوز زمان میخواد٫منم همه توکلم به خداست و چشم امیدم بهشه!میدونم که تنها اون خیر و صلاحمونو میخواد و حق رو نا حق نمیکنه!
چه داستان قشنگی بود٫ای کاش منم یه همچون صدای میشنیدم که پیامی توش باشه! ای کاش توی این تاریکیها یه روزنه میدیدم...
پارسای عزیز بله درسته متوجه شدید! اینجا یا مثل ایران متونی بری و توافقی از هم جدا بشید که این اتفاق زود روخ میده! یا اینکه اگه نجوای جدا بشی و طرف مقابل بخواد٫طرف مقابل باید یک سال از همسرش جدا زندگی کنه و بعد سابت کنه ما یک سال جدا بودیم! البته من به همسرم گفتم که اصلا نمیخوام جدا بشم! جالب اینجاست که ایشون اون اولا فقط یک بار حرف طلاق زدن و اونهم فقط صلاق آلمانی میخواست!همون موقعه هام یک بار پیش وکیل رفته بودن که گفته بود اگه خانومتون حاضر هستند بیان توافقی!منم وقتی به همسرم گفتم اصلا طلاق نمیخوام اونم گفت باشه پس یک سال وایمیستسم ولی معلوم نیشت شاید من خر شدم و بخاطر پارمیدا برگشتم!تا حالا حتی یک بار هم حرف از طلاق ایرانی نزده!!!نمیدونم تو سرش چیه واقعا! در حر حال اگه آلمانی طلاق بگیریم من مهریم رو میرم سفارت و به اجرا میزارم چون بعد از یک سال دیگه صبرم فایدهای نداره!!!
ما الان تقربیا ۵ماه از هم جدا زندگی میکنیم٫خدایا خودت همه چیزو مشخص کن!!!
دیدی پارسا جان پس وقتی میگم دوستم نداره نگید داره وگرنه دست کاری رو قلبش چرا؟! چطوری دیگه دستکاری کنم!
این نقطه ضعف آقایون چیه؟! خانوادشو به عرش بردم ٫بهش احترام میزارم٫بهش محبت میکنم٫ باهاش خوب و آروم رفتار میکنم! البته الان ۱ماهی میشه هیچ پ. م. عاشقانهای واسش ندادم...نمیدونم چطوری دیگه بهش نفوذ کنم!
شاید باید فقط صبر کنم٫ به قوا شیدای گلم من به قدر کافی کردم!!!
پارسا جان علی نمیخواد باهم ببریم٫چیکار کنم نمیتونم مجبورش کنم!چطوری بگم راضی بشه٫چون این بار یه سری آزمایش روش میشه(خدا این مرد چرا انقدر قده؟!) هنوز بهش نگفتم ولی امروز میگم ببینم چی میگه!
دیروزم که از مهد رفتم دنباله پارمیدا دیدم تو این هوای سرد آلمان پنچرشو باز گذاشته بود (فکر کنم تا پارمیدا ببینه و صداش بزنه)خلاصه موقع برگشتن پارمیدا گفت اه بابا خونه هست و صداش کرد! علی هم سریع امد دیدم آقا کبکش خروس میخونه و چه لبخندی میزنه!
سلام کرد و شورع کرد با پارمیدا گپ زدن ( تو خودم گفتم الانه که نامه رو باره و بهم پس بده) خلاصه گفت بعد از ناهار زنگ بزن بیام دنباله پارمیدا که شب ببرمش پیشم! گفتم باشه!تا امد گفت چرا واسه بچه یه کاپشن گرم نمیخری این کاپشنه پاییزیه (میخواستم بگم چه پرو خودت برو بخر) لبخند زدم و گفتم هوا انقدر هم سرد نیست و کاپشن گرم هم داره! کمی واستاد ( فکر کنم میخواست دعوتش کنم تو خونه!) ولی پارمیدا آماده بود و خیلی یواش از پله ها با مکث پایین رفت (انگار که میخواد چیزی بگه ولی نگفت) و رفتند!
منم شب واسشون نوشتم:علی جان اگه میشه الان بزن فلان کانال توم و جری میده که پارمیدا هر شب میبینه!امیدوارم در کنار هم بهتون خوش بگذره٫شبتون بخیر و شادی!
پست جناب مدیر محترم:
با سلام و احترام
به وسیله پست اولتون فهمیدم که دقیقا شما روی ریل صحیح و روش درست زندگی افتاده اید.
به وسیله پست دوم هم متوجه شدم مهارتهای لازم را دقیقا یادگرفته اید و در حال عمل کردن هستید.
به شما تبریک می گویم.
دقت کنید.
از وقت که ما هم درست یاد می گیریم و هم درست خودمون را کنترل می کنیم و درست اجرا می کنیم به هدفمون رسیده ایم و نتیجه را گرفته ایم.
از اینجا به بعد نباید هیچ نگران باشید. او بیاید یا نیاید مهم نیست. مهم اینست که شما درست عمل می کنید. و نباید دیگر نگران باشید.
اما نکات تکمیلی را هم اشاره می کنم.
1 - وقتی زوجی 8 سال زندگی می کنند. یعنی 8 سال از هم سابقه دارند. طبیعی اینست که با چند روز و چند هفته یا چند ماه نمی توانیم تصویر دیگری را برای همسرمان ادعا کنیم. یعنی ادعاهای ما برای فرد قابل اعتماد قطعی نیست.
بر این اساس مهمترین فاکتور مورد نیاز دو مسئله ذیل هست.
الف) زمان. یعنی باید اجازه دهیم زمان بین 6 ماه تا یکسال بگذرد.
ب) اتخاذ روش و مهارتهای صحیح و اصلاح روش گذشته (که در این دو پست به خوبی شما واجد آنها هستید.
ج) استمرار و ثبات. یکی از مهمترین مسائل افراد احساسی و زوردنج و نگرانی بالا و پایین شدن و جزر و مدهای احساسی و رفتاری و کلامی هست. همسران چنین افرادی بالا و پایین همسرانشان را دیده اند. لذا وقتی شما خلق بالا و خوب هستید و نامه می نویسید همسرتان کلامتان را می شناسد. و تصور می کند مثل همیشه چند روز دیگر تحت احساسات پایین می نشیند و خلق شما کم می آورد. برای این منظور باید شما در روشتان که یادگرفته اید و معتدل و میانه هست استمرار داشته باشید.
2 - آزمون و تست.
همسر شما ناخودآگاه در حال بررسی شماست. در ذهنش می گوید این همان فردی هست که زود عصبی می شود و تغییر موضع می دهد. لذا در برابر گرمی ها و ارادت شما درشت گویی می کند. تا ببیند آیا واقعا این خانم همان خانم قبلی هست و اکنون در حال نقش بازی کردن هست. آیا نقش یک زن مهربان و با سعه صدر را به کمک مشاور بازی می کند. یا این حرفها و رفتارش درونی و ثابت شده است.
لذا طبیعی هست درشت گویی و بد گویی و لحبازی را از او می بینید چیزهای که جزء شخصیتش نیست. اما اکنون با این کارها می خواهد مطمئن شود آیا شما آنقدر سفت شده اید که به شما تکیه کند.
3 - شما به همین شیوه پیش برو، ابراز احساسات هم گاه و گدار بکن. اما به هیچ وجه اصرار نکن، عجله نکن و به مرور و کم این احساسات را نشان بده و فارغ از درشت گویی او شیوه خودت را به هیچ وجه تحت تاثیر لجبازی او به طرف غر زدن و ناراحتی و سکوت پیش نبر.
بی خیال او هم نشو و رهایش نکن. هر چند وقت از همین نوع نوشته ها را داشته باش و اگر تلفنی یا حضوری یا ... هم میسر شد ارتباط بگیر.
یک نکته بسیار کاربردی:
به نظرم اگر پست اولت را یک ویرایش ساده می کردی و برای همسرت می فرستادی تاثیر بیشتری داشت.
چون
1 - خلاصه تر بود
2 - مصداقی و دقیق نکات مثبت او را با مثال گفته بودی
3 - به اشتباهات و ممشکلات خود به صورت مصد اقی و دقیق اشاره کرده بودی.
4 - شامل تجزیه و تحلیل نبود. در نامه شما باز هم انگار شما مدیر هستید. شما اهل تجزیه و تحلیل هستید و باز هم فرمان و سکان را به نوعی در تجزیه و تحلیل شما نهفته است. اما در پست اول یک توصیف ساده از وضعیت زندگیتون بود و یک ابراز پشیمانی و میل قوی به بازسازی زندگی
البته پست دوم در کل نمره خوبی داشت. لیکن در موارد بعد به صورت پیام یا نامه یا تلفنی به مانند پست اول به مصداقها توجه کند.
آنجا که اشاره به محسن یا کادو ها یا.... کردید و ابراز ندامت کردید عالی هست.
به هر حال باید صبور باشید. استمرار داشته باشید و ثبات از همه مهمتر هست.
موفق و موید باشید
علاقه مندی ها (Bookmarks)