به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 19 , از مجموع 19
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آبان 00 [ 20:15]
    تاریخ عضویت
    1393-7-16
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    8,678
    سطح
    62
    Points: 8,678, Level: 62
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    556

    تشکرشده 637 در 143 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام دوست عزیز
    اگه اینجور که خودت میگی و بی احترامی نکردی پس باید بهت تبریک گفت که صبوری کردی و کم نیووردی....من هم با نظر خانم رزا موافقم .تو اینجور مواقع نقش همسر خیلی مهم و پر رنگ هست.شما هم میگید که همسرتون با شما موافقه و شاهد بی احترامی های خانواده اش نسبت به شما بوده.بگذارید ایشون اقدام کنه .اما جدی.شاید بارهای پیش جدی و با اقتدار صحبت نکردن.ایشون بگن که دوست دارن به همسر و مادر بچه اش احترام گذاشته بشه همونطور که از همسرشون هم میخوان به شما احترام بذارن و چون نمی خوان بیشتر ازین حرمت ها شکسته بشه بهتره پیش هم نباشید.و همسرتون به هیچ وجه کوتاه نیان.به نظر من هر کاری اگه قراره انجام بشه ایشون انجام بدن بهتره.
    میان پرواز تا پرتاب...
    تفاوت از زمین تا آسمان است.
    پرواز که کنی، آنجا می‌رسی که خودت می‌خواهی!
    پرتابت که کنند، آنجا می‌روی که آنان می‌خواهند،
    پس پرواز را بیاموز...



  2. 2 کاربر از پست مفید گوش ماهی تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 17 مهر 93), شیدا. (پنجشنبه 17 مهر 93)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 آبان 93 [ 17:34]
    تاریخ عضویت
    1393-7-12
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    58
    سطح
    1
    Points: 58, Level: 1
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بازم ممنون راهنماییم میکنید..آره از همون اول تا الان که چهاارسال از عروسیمون گذشته من نتونستم به نیش و کنایه و نفرینای مادرشوهرم جواب بدم و فک میکنم همین باعث شده گستاخ تر بشن...پدرشوهرم خیلی دوستم داشت درحدی که هربارکه منو میدید بغلم میکرد بوسم میکرد و حتی دستمو میبوسید اما اینقد مادرشوهرم ازم بد گفت که دیگه الان بجایی رسیده سرم دادمیزنه...گفتم که من وقتی میدیدم مادرش اینقد روی اعصابمه دیگه کمتر میرفتم پیششون و پدرشوهرم دوستداشت همیشه پیشش باشم...اما رفتارمادرشوهرم من و ازاونا دور کرد..مادرشوهرم دورویه...وقتی منو میدیدبه طور غیرمستقیم نیششو میزد و وقتی نبودم میومد توی پله ها اینقد بدمیگفت که نگو و وقتی هم مهمون دارن باصدای بلند ازمن و خونواده ام بدمیگه و در روهم باز میذاره...واسم خیلی سخته..و منم وقتی ازکسی ناراحت میشم دیگه نمیتونم نقش بازی کنم درحد یک سلام و خدافظی باهاشون حرف میزنم...اونا شوق زندگی کردن رو ازمن گرفتن...مادرشهرم جلوی بقیه خودشو خیلی مظلوم نشون میده..دردم اینه که بخاطر رفتارش پدرشوهرمو و خواهرشوهرامو از دست دادم و یکی دوبار با پیامک با خواهرشوهرم حرفم شد...شوهرم از خوبیشه که نمیتونه قرص و محکم بهشون بفهمونه زندگی ما جداست و واسه مهمون اومدن و نیومدن ما و رفت و آمدامون نباید اونا تصمیم بگیرن...
    مشکل خونواده شوهرم اینه که درک نمیکنن پسرشون چهارپنج ساله ازدواج کرده و نباید توی کاراش دخالت کنن الان بابای یک بچه است و تمام دلخوشی من و دخترم شوهرمه که اقتدار داشته باشه..دوسه بار بهشون گفتم من پسرتونو از شما نگرفتم بلکه خاستم باهاتون دوست باشم اما رفتار مامان بامن اجازه نداد و تنهایی رو انتخاب کردم.. باورتون میشه من خیلی اوقات شده دوهفته گذشته و غیر از همسرم و دخترم هیچ هم صحبت دیگه ای نداشتم..من خیلی کم ازخونه بیرون میرم چونکه اینجاغریبم اما بازم پدرشوهرم چشم تو چشم بهم گفت تو ولگردی و منم فقط بهش گفتم دستتون دردنکنه بابا...😭😭
    دوستان بازم راهنماییم کنین...ممنون

  4. کاربر روبرو از پست مفید ebi93 تشکرکرده است .

    khaleghezey (پنجشنبه 17 مهر 93)

  5. #13
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 دی 00 [ 03:31]
    تاریخ عضویت
    1388-2-21
    نوشته ها
    1,176
    امتیاز
    30,655
    سطح
    100
    Points: 30,655, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    6,023

    تشکرشده 6,300 در 1,292 پست

    Rep Power
    138
    Array
    سلام

    شما باید خط قرمزهای زندگی تون رو از همون اول مشخص می کردید حتی اگر دیگران ناراحت می شدند و تصورات بدی مثل بی احترامی پیدا می کردند . نیازی نبوده و نیست که شوهر شما با خانواده اش برخورد بدی داشته باشه و یا زیادی در این رابطه صحبت کنه (اکثر اوقات به دنبال صحبت با خانواده که براشون سخت هست موضع زندگی شما رو بپذیرند در پی متقاعد کردن بر می آیند) . فقط و فقط باید موضع اقتدار همسرتون رو برای زندگی خودش حس می کردند و در عمل می دیدند .

    اینکه شما خودتون تصمیم گیرنده زندگی خودتون هستید چیزی نیست که با حرف بشه مشخص کرد بلکه فقط در عمل هست که باید ثابت کرد .

    معمولا همجواری و زندگی در کنار هم این تبعات رو داره ، البته شما کار رو سخت کردید یعنی 4 سال مدارای غلط داشتید . منظور از مدارا اینکه حالا عیب نداره و..... سر کردید در صورتی که باید در عین همجواری مستقل زندگی می کردید حتی در رفت و آمد به طبقه ی بالا هم باید حس می شد که شما ضوابطی برای خودتون دارید .اگر اینگونه بود شاید تا 1سال اول سختی می کشیدید اما دیگران موضع زندگی شما رو می شناخت اند و بهش کم کم عادت می کردند .

    شما 4سال جور دیگری رفتار کردید و حالا می خواهید تغییر رفتار بدید معلومه که پذیرشش خیلی سخت تر هست و تعبیر بی احترامی و .... طبیعی است .


    جدا شدن محل زندگی خیلی مشکلات رو به طور طبیعی تعدیل خواهد کرد چرا که طبیعتاً کمتر در جریان زندگی شما هستند . اما سعی کنید که این جدا شدن بدون تنش باشد ، بدون قهر و کینه و با آرامش . اصلاً برای اینکه روابط تون رو کم می کنید یا می خواهید جدا زندگی کنید به زبان نیاورید که به دلیل رفتارهای مادر هست و... پیش هیچ کسی این را نگو . حتی سعی کن به همسرت بگی اتفاقا چون می خواهی که رابطه بهتری با خانواده اش داشته باشی دوست داری جدابشی تا خدانکرده حریم ها از بین نره و دوستانه رابطه ادامه پیدا کنه .

    نسبت به خیلی از رفتارهای خانواده شوهر باید خود رو به اون راه زد مخصوصاً اگر غیر مستقیم باشند . بگذار فکر کنند شما اصلا متوجه نشدی یا منظورشان را نگرفتی . اما اگر مستقیماً به شما توهینی کردند در کمال آرامش و ادب و احترام بیان کن که از حرف شون ناراحت شدی بدون اینکه قهر کنی و....

    این جریان جدا شدن رو هردو شما باید عاقلانه مدیریت کنید تا بدون کدورت باشه .
    ویرایش توسط baran.68 : پنجشنبه 17 مهر 93 در ساعت 12:48

  6. 4 کاربر از پست مفید baran.68 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 17 مهر 93), واحد (یکشنبه 20 مهر 93), آویژه (پنجشنبه 17 مهر 93), شیدا. (پنجشنبه 17 مهر 93)

  7. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 آبان 93 [ 17:34]
    تاریخ عضویت
    1393-7-12
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    58
    سطح
    1
    Points: 58, Level: 1
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم باران جان...بله متاسفانه فهمیدم که باحرف زدن چیزی درست نمیشه...و ماهم داریم بادلخوری جدامیشیم ازشون...آخه قراربود یکی دوساله دیگه صبرکنیم تاخونه بخریم اما چندروزپیش که پدرشوهرم با داد و بیداد باهام برخورد کرد دیگه حتی بفکرجدایی ازهمسرم افتادم چون انتظار داشتم روابط به مرور بهتربشه اما بدتر بدتر شد..و الان داریم پول جورمیکنیم بریم مستاجری..و مطمئنا اونا خیییلی دلخور میشن..بخدا دوستدارم دور بشیم تا روابط بهتر بشه تا دیگه حرفایی رو نشنوم که قلبمو میشکنه...حتی دیشب هم به شوهرم گفتم منتظر روزی هستم دوباره باخونواده ات آرامش برقرار بشه...و منم مطمئنم شوهرم خوب نتونسته کاری کنه که بهشون نشون بده بزرگ شده...

  8. #15
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    این که الان بعد از دعوا و دلخوری و داد و بیداد جدا بشید خیلی بده.
    شما چهار سال اونجا زندگی کردید و تا همیشه یادشون می مونه و می گن چهار سال استفاده کردند و آخرش هم با قهر رفتند. جای تشکرشون بود!

    بهتره روابطتون را خوب کنید و بعد از مدتی، با خوبی از هم جدا بشید.
    حداقل در ظاهر، با روی خوش جدا بشید.

    چون هر چی هم شما بگید اونا بد کردند و بد بودند،
    حتما اونا هم حرفهایی برای گفتن دارن.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  9. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    baran.68 (پنجشنبه 17 مهر 93), khaleghezey (پنجشنبه 17 مهر 93), واحد (یکشنبه 20 مهر 93)

  10. #16
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود

    تا وقتی ازدواج نکرده بودم و از اطراف شنیدم و توی سایت همدردی نخوانده بودم شاید برام عجیب بود ولی وقتی دور و اطرافمو دیدم و نوشته های همدردی را خواندم تازه متوجه شدم واقعا داستان این مادر شوهر و رابطش با عروس چه داستان هایی به دنبال خودش داره.

    موضوع فقط شما نیستی نوشته بانو باران و بانو شیدا بنظرم کاملا درسته البته بیش از اندازه هم نمیشه از شما انتظار داشت هرفردی آستانه تحملی داره و خصوصیات اخلاقی داره ولی با این وجود برخورد شما بعنوان یه همسر و عروس خوب بوده گرچه میشد که بهتر هم بشه الان دارید رفتار درست را انجام میدید دوری و دوستی اینکه احترام میزارید جوابی که به پدرشوهرت دادی خوب بود

    بصورت کلی بگم این ربطی نداره عروس خوبه باشه یا حتی مشاور هم باشی بازن فرقی نمیکنه بعضی ها واقعا مادرشوهر هستند یه مادر شوهر تمام عیار.چیزایی شنیدم که موهای تنم سیخ شده واقعا میشه یه مادر اینجوری با زندگی پسرش بازی کنه؟چقدر زندگیها هستند و بودن که بخاطر رفتارهای نادرست مادرشوهر از بین رفته.ولی شما هم بهتره که مهارت های ارتباطی خودت را قویتر کنی در مورد رفتار جراتمندانه هم مطالعه کن سعی کن با سیاست بیشتری رفتار کنی.

    یه نصیحت گرچه خودت بهتر مراعات میکنی ولی همیهش سعی کن احترام خانواده شوهرت را حفظ کنی و بی احترامی نکنی.واسه یه مرد خیلی سخته از خانوادش دل بکنه با اینکه بدونه مقصر هستند.دوری و دوستی خوبه ولی سعی کن رابطه را شاید نشه خوبش کرد ولی حداقل با کمترین دلخوری فاصله بگیری اینجوری شوهرت حس بهتری پیدا میکنه.
    سعی کن بخاطر شخص سوم زندگی خودت را خراب نکنی

    داستانهایی که از رفتار مادرشوهر و خانوادش با عروس شنیدم شاید بارها بردتر از مشکل شما باشه ولی بازم عروس خانواده سعی کرده رابطه را حفظ کنه هرچند خیلی سخت بوده.حداقل توی آشناهای ما چند موردش هست
    شاد و سربلند و پیروز باشید بانو
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  11. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 آبان 93 [ 17:34]
    تاریخ عضویت
    1393-7-12
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    58
    سطح
    1
    Points: 58, Level: 1
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم دوستان....گفتم که من نمیتونم مثله مادرشوهرم فیلم بازی کنم و جلوی دیگران دورمن بگرده و خپدشو مضلوم نشون بده اما وقتی تنها هستم و یا پشت سرم منو داغونم کنه....من تنها کارم اینه که دیگه باهاش حرفم نمیاد و فقط سلام و خدافظ..والان یکساله دیگه هفته ای یکبار میرم خونشون و یکساعت میشینم و متوجه شدن که چقد دلخورم ازشون...من بی احترامی بخودم رو میتونم ببخشم اما به خونواده امو نمیتونم....خونواده من کوچکترین بی احترامی نکردن به اونا..اما مادرشوهرم به چه حقی خودم و خونواده امو نفرین میکنه...چطور میتونم الان قضیه رو آروم کنم؟؟من قلبم شکسته چونکه مادرش جهنم واسم درست کرد..الانم فقط کافیه یک لبخندبزنم بهش تا باز ازفردا نذاره رخت خوابمو جمع کنم پشت در خونمون باشه و روزی ده بار بیاد خونمون و دوباره همون رفتار و کارها..اینایی که میگم تجربه کردما که مبگم وگرنه پیش داوری نمیکنم...بخداچندبار بهش گفتم مامان من وقتی میگم مامان یعنی یکم جای خالی مامانم پربشه..میگفت منم اندازه دخترام دوستت دارم..اماشما بگید کی به دخترای عزیزش میگه سگ و بی عقل؟کی نفرینشون میکنه؟بعضی اوقات میگم نمیبخشمش که باعث شدبهترین روزهای زندگیمو ناراحت باشم و شب تاصبح یواشکی گریه کنم که نکنه شوهرم بفهمه ناراحت بشه..بچه ها برام دعاکنید زودتر از این خونه بریم..انگار ازقفس آزاد میشم..

  12. #18
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    دوست خوبم قبول دارم که شرایط سختی دارید . اگر به جای شما مادر شوهرتون الان این پست رو میخوند من بهش میگفتم مادر عزیز مادری که با جون و دل پسر بزرگ کردی . همه زندگیت رو جوانیت رو پاش گذاشتی و با عشق تمام اینکار رو کردی . مادری که خودت خوب نخوردی تا بچه ات خوب بخوره . خوب نخوابیدی تا پسر نازت خوب بخوابه . خوب نپوشیدی تا پسر گلت شیک و خوش لباس باشه . مادر عزیزی که تمام عمرت فداکاری کردی تا پسرت در رفاه باشه . مادرعزیزی که حتی خونه خودت رو میتونی اجاره اش بدی و از پولش استفاده کنی الان دادی پسرت بشینه تا مبادا مستاجری اذیتش نکنه . مادر ای فداکار ترین موجود دنیا الان این پسر گلت ازدواج کرده و علاوه براین که دلش میخواد عصای پیری شما باشه مسئولیت دیگه ای هم داره . اون همسر یه دختره که با هزار آرزو پا به خونه بخت گذاشته . پدر یه دختر کوچولوی شیرینه که همه دنیاش در لبخند پدرش خلاصه شده . مادر خوبم شما تمام عمرت رو با فداکاری سپری کردی اینو بدون و مطمئن باش که پسر گلت پسر توئه و تا ابد هم پسر تو باقی میمونه . ازدواجش پدر شدنش اون رو از پسر شما بودن ساقط نمیکنه . با این اطمینان بازم فداکاری کن و کمی ازش فاصله بگیر . اون بازم به کمکت احتیاج داره . ولی ما به ایشون دسترسی نداریم ولی به شما عروس بادرایت تبریک میگویم که با صبوری تا حالا تونستید مدیریت کنید حتی ناراحتیتون رو به همسرتون هم منتقل نکردید . مطمئنم از این به بعد هم با درایت و سیاست میتونید رگ خواب ایشون رو به دست بیارید . البته محبت افراطی پدر شوهرتون در اول زندگی ممکنه باعث حسادت مادر شوهرتون شده باشه . شما از اول باید حریمها رو حفظ میکردید .

  13. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 آبان 93 [ 17:34]
    تاریخ عضویت
    1393-7-12
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    58
    سطح
    1
    Points: 58, Level: 1
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ممنونم که واسم وقت گذاشتید...من خودم مادرم و میدونم مادرشوهرم چه حسی به پسرش داره..اما همونطورکه اون دوستداره پسرش در آرامش مطلق زندگی کنه خوب مادرمنم همین آرزو رو واسه من داره.من قبله ازدواجم معنی دکتر رو نمیدونستم اما از وقتی ازدواج کردم تمام مریضیها گرفتم از از درد قلب گرفته تا کمردرد و معده درد و سردرد و اعصاب...هر سری هم رفتم دکتر جلوی شوهرم گفت ماله اعصابشه...مادرشوهرمن و کلا خونواده شوهرم فقط خودشون و نیازهای خودشونو میبینن...من حریممو حفظ کردم اما باورتون نمیشه وقد با زبونشون آزارم دادن فک نمیکردم اینقد طبقه فرهنگی مهم باشه.جالبیش اینجاست که مادرشوهرم عین وضعیت منو در چندساله اول زندگیش تجربه کرده حتی بدتر از من..اما انگار یادش میره..پدرشوهرم مهربونه و همون رفتاری که بامن داشت رو بامادرشوهرم و دختراش و پسرش هم داشت..جایی واسه حسودی نبود..اما بهم ثابت شده که نسبت به احساس پسرشون به من وحشتناک حسودی میکنن..من حتی بخاطر اینکه حسادتشون کمتربشه ازاینکه شوهرم اونارو خیلی دوستداره زیاد باهاشون حرف زدم..با مثالهای مختلف و موقعیتهای مختلف..اما خودخواه تر از اینا بودن و اگه پای صحبتاشون بشینید فک میکنید چقققدر من عروس بدی هستم....وقتی وارد سایت شدم و مشکل بجه هارو خوندم دارم سعی میکنم دوباره ازصفر شروع کنم اما بعدازاینکه از این خونه بریم...


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. کودک لجباز 3ساله ام دستشویی شو تو خونه نمیگه کمک
    توسط شیدا1392 در انجمن طــــرح مشکلات کودکان: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: شنبه 01 آبان 95, 11:33
  2. یه دختر خانمی چند ثانیه باهام چشم تو چشم شد و خنده کوچولویی کردم و......نظوره این دختره چیه؟
    توسط farzad1 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 09 آبان 93, 18:02
  3. رازهای موفقیت در زندگی زناشویی( در گوشی با آقایان)
    توسط چشمک در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 تیر 91, 21:23
  4. +آیا روابط قبل از ازدواج تو زندگی زناشویی تاثیرگذاره ؟
    توسط شاهرخ در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 36
    آخرين نوشته: شنبه 28 اردیبهشت 87, 00:12
  5. آیا روابط قبل از ازدواج تو زندگی زناشویی تاثیرگذاره ؟
    توسط شاهرخ در انجمن ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: پنجشنبه 26 اردیبهشت 87, 11:37

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.