سلام سلام
قبل این که بریم سر اصل مطلب یه چند تا نکته رو عرض کنم خدمتتون:
1-متاسفانه بعضی ها جدیدا یه کلمه ای به دایره واژگانشون اضافه شده به نام "ستیز". هر جا که کم میارن یه کلمه دیگه می چسبونن بهش و میگن شما فلان ستیزی بهمان ستیزی.و اینطوری ضعف خودشون رو در ارائه ی استدلال و رد نظرات مخالف می پوشونند.
2-یه نصیحت صادقانه،برادرانه،دوستانه به خانم شیدا دارم:بد نیست گاهی اوقات، برای لحظاتی از زیر بار اون 7 هزار لایک و تشکرت بیای بیرون و یه نگاهی به خودت بندازی ببینی کجای کاری.شاید لازم شد بعضی جاها یه ریویویی به خودت بدی.شاید... (احساسم اینو میگفت)
3-گویا به خیلی ها داره فشار میاد تا بفهمن من مشکلم چیه.واسه همین خیلی کوتاه میگم متوجه شن.
بنده یه سری معیار واسه همسر ایندم در نظر گرفتم.دوستان گفتن همچین ادمی،وجود خارجی نداره . چرا؟ نمیدونم.
بعد گفتن که فرضا اگر هم پیدا بشه ، مشکلات شما رو درک میکنه و شما رو همراهی میکنه به سمت ارامشی که دنبالشی.گفتیم باشه.
تو این مرحله نزدیک بود از دور مسابقات حذف شیم با ناداوری که تا الان مقاومت کردیم.ببینیم چی میشه.
حالا به کجا رسیدیم؟ خونوادم.خب ایراداتی رو در موردشون عنوان کردم.الان توی این فازیم.اما چون همین خونواده،یه نمونه ی معمولی از جامعه هست ، گاها ایرادات به جامعه هم وارد میشه.
این جاست که بعضی ها راهشون رو گم میکنن و شلوغش میکنن.کم کم از کلمه ی ستیز استفاده میکنن.
حالا منه بخت برگشته،باید یه جوری نظرم رو بگم که نه برچسب فلان ستیز بزنن بهم نه بهمان ستیز. بعد تازه باید منظورمم برسونم.اخرشم باز نگرانم که نکنه برداشت بد کنن.
نهایتا باید جواب بانوی بزرگوار و قدرتمندی مثل مصباح الهدی رو هم بدم.جو حاکم به تالار هم که سمت ایشونه.دست ما بسته و ایشون مجهز به انواع سلاح.
حقیقتا انتظار زیادیه اگه بخام درکم کنین...
4-اگه تاپیک بسته شد(که میشه) یه یاهو گروپ یا گوگل گروپ میسازم.ادرسش رو میگذارم تو صفحه ی مشخصاتم.دوستانی که مایل به تبادل نظر(کمک به من) هستن یه ایمیل فیک ، پیام خصوصی کنن واسم تا بدونم کی به کیه توی گروپ(احراز هویت کنم).بریم اونجا توی فضای باز صحبت کنیم. همین الان که دارم می نویسم معنای فضای باز و محدودیت رو با تمام وجود درک کردم...
-----------------------------------------------------------------------------
درود بر خانم مصباح الهدی:
خیلی ممنون که متانت واحترام توی تمام پستتون موج میزنه.همین کافیه تا ادم خیلی چیزا یاد بگیره.
لینکی که دادید مفید بود.
من خیلی احترام واستون قائلم .اما اگه گاها با شما مخالف بودم خواهشا ناراحت نشید.لحنم همینه.بلد نیستم طوری بنویسم بقیه خوششون بیاد.
نوشته اصلی توسط
مصباح الهدی
آره قبول دارم ما تو ایران مشکلات فرهنگی کم نداریم(البته انسان های با فرهنگ هم کم نداریم). اما این ها نباید باعث بشه نسبت به مردممون و خانوادمون حسمون بد بشه...
کم یعنی چی دوست من؟از نظر من یعنی وقتی طرف از فاز دین خارج شد،از فاز انسانیت هم خارج شد،اینجاست که دیگه بهش میگم بحران.
تعجب میکنم به ایراداتی که بیان کردم میگید گمان بد.انگار من اونا رو تو ذهن خودم میسازم(توهم من) و با دو تا چشم خودم نمیبینم.
درسته که ما باید فکر خوب در مورد مردم داشته باشیم.اما کدوم یک از ایراداتی که گرفتم رو روزانه 100 بار نمی بینید.
ندیده گرفتن هم یه حدی داره.احساس میکنم شما داری خودتون رو گول میزنی.
نوشته اصلی توسط
مصباح الهدی
پیامبر که سرامد اخلاق هستند می گن باید ظن خوب به همه مردم داشته باشیم مگه این که خلافش ثابت بشه.
خلافش ثابت شه؟حیف که نمیشه نام ببرم دونه دونه . حوصله برچسب "ستیز" رو ندارم.
فقط در همین حد که روزی n بار بهم ثابت میشه.پس به گفته خودتون حد اقل این اجازه رو دارم که اکه ظن بد نباید داشته باشم حد اقل ظن خوب رو میتونم نداشته باشم.
نوشته اصلی توسط
مصباح الهدی
اگر یک پروفسور، ادبی که امام حسین گفتند را رعایت کنه چی میشه؟ می بینید که روستا می ره با افراد روستایی راحت گرم می گیره. پیرمرد روستایی که مثلا دو تا کلام سواد خوندن نوشتن نداره را که می بینه نمی گه عجب پیرمرد بی سوادی. عجب فرهنگش پایینه. او خدا را به اندازه من نمی فهمه و و و
دوست من هیچ کس از اون ادم مسن روستایی انتظار سواد و علم و دانش نداره.از هر کسی به اندازه خودش انتظار میره.نسبت به دوره ای که درش رشد کرده.امکاناتی که داشته.
مسلما هیچ کس از مادربزرگ شما انتظار تفسیر انواع کتب فلسفی رو نداشته.همین که از نظر روانی سالم بودن، مهربون بودن،احترام میگذاشتن و... اینا بوده که ایشون هم داشته.
هر چند همین هارو هم اطرافیانم ندارن...
احساس میکنم ادم بده ی داستان شدیم رفت.ثواب خواستیم و کباب رو یافتیم...
میدونم من مسئول کار های خودمم.اما اگه همین اشتباهات باعث گاها فرو پاشی کانون خانواده بشه بازم میخاید ساکت بمونم و دم نزنم؟
منی که میدیدم اشکال کارشون کجاست...
بازم میگم . من خیلی وقته دیگه به کسی ایرادی نمیگیرم.چه خونواده چه جامعه.بیخیال بیخیال شدم.
کار خودم رو میکنم اما هیچگاه اصلی رو زیرپا نمیذارم.
فقط ذره ذره اب شدن خونوادم رو باید با چشام ببینم ...(جامعه هم به همین منوال)
چرا فکر میکنید من از زندگی لذت نمی برم؟به جز جدال های خونوادم سر همون مسائل هیچ مشکل دیگه ای ندارم توی زندگی شخصیم...البته همینم اعصاب واسم نذاشته...
با اکثر صحبت هاتون موافقم.
ولی فک میکنم منو بچه سال دیدید نه؟حالا که گیر دادن به لحن مد شده میگم.
پاسخ دادم تا بیشتر بدونید مد نظرم چی هست تا باقی پاسخ هاتون ، مرکز ثقلشو پیدا کنه.
چند بار پستتون رو خوندم.چند بار دیگه هم لازمه بخونم...
ممنونم
موفق باشید
علاقه مندی ها (Bookmarks)