به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 49 , از مجموع 49
  1. #41
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 اسفند 93 [ 20:04]
    تاریخ عضویت
    1393-8-22
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    245
    سطح
    4
    Points: 245, Level: 4
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 12 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام نرگس جون نگفتم مواردی هست که از دید همگان مخفی می کنید. تا حدی ریشه اختلافات شما را یافتم.
    باید بگم متاسفانه شما جایگاه خودتون را هنوز نمیدونید. و هنوز نفهمیدید ازدواج برای دختر به چه معناست.
    عزیزم من خودم زنم اما همه این قضایا را که دارم میگم قبول دارم و تا حالا خدا را شکر کوتاهی نکردم.
    دختر وقتی شوهر میکنه باید و باید طبق دستور شرع و قانون موارد زیر را بدونه.
    اولا : بدون اجازه شوهر حتی خونه پدر و مادر و حتی اگر پدر و مادر در حالت مرگ باشند هم نمیتونه بره. شما به طور مداوم به خونه پدر و مادر رفتید اونم بدون رضایت شوهر؟ حتما بخاطر اینکه راهتون دور بوده شب را هم خونشون موندید؟؟؟ واقعا شما چنین ظلمی به شوهرتون کردید؟ شوهرتون چه عذابی کشیده از دست شما؟ خدا شاهده که من تا حالا هرچی شوهرم گفته گوش کردم و هر نظری داده به دیده منت قبول کردم. و تا حالا هیچ دعوا و حرفی بین ما نشده. شوهرم اگه یه شب پیشم نخوابه فردا صبح مریض میشه. چون خیلی بهم وابسته شده. و بخاطر اینکه رو حرفش تا حالا حرف نزدم خیلی دوسم داره. من فکر میکنم کار شما فقط محدود به همین نافرمانی نیست. من مطمئنم شما اینقدر نافرمانی کردید که این خونه باباتون رفتن کوچکترینش باشه. شما کم آدمی نیستید. شاغلید. آیا همسر شما به سرش زده که یه زن شاغل و تحصیل کرده را طلاق بده و بعدش میخاد چه زنی بگیره که از شما بهتر باشه؟ میدونید یه ازدواج چقدر هزینه داره؟ شوهر شما حاضر شده همه این هزینه ها را متقبل بشه!!! میفهمید این یعنی چی؟ این یعنی اینکه شما هر بلایی که خواستید از لحاظ روانی به سر شوهرتون آوردید. شما دستور پدر و مادرتون و میل خودتون را بر شوهرتون ترجیح دادید و بی اجازه رفتید و احتمال زیاد شب هم شوهرتون را تنها گذاشتید. اونوقت انتظار دارید که شوهرتون برادرش را به شما ترجیح نده؟ شما چه کار منفی بدتر از این میتونستید بکنید؟ ازدواج کردید که پیش پدر و مادرتون بخوابید؟ وای بر شما. جواب خدا را چی میدید؟ تمرد از فرمان شوهر؟؟!!!! هیچ جای توجیهی نداره. حتی اگر در حال مرگ هم باشند باید اجازه بگیرید. اصلا شما چطور آخر هفته ها که مردا نیاز جنسی به زناشون دارن، تونستید تنهاش بذارید؟ من به شوهرتون حق میدم میرفت یه زن دیگه بگیره که لااقل آخر هفته ها از شدت تنهایی دیوانه نشه. ظلمی که شما بهش کردید باید تا آخر عمرتون سر به سجده بذارید و توبه کنید. البته اگه شوهرتون از شما راضی باشه. من بارها شده خونه پدر و مادرم سر سفره شام برای شوهرم ماموریت پیش میومد شوهرم میگفت همین الان پاشو بریم خونه وقت تنگه. بخدا قسم حتی 5 دقیقه صبر نمیکردم و دستور شوهرم را زمین نزدم و اطاعتش کردم. از بس که شوهرم دوسم داره بهم میگه باران. میگه تو امید روزهای بیابانی من هستی. بهمین خاطر بهم میگه باران. میدونی چرا ؟ فقط بخاطر اینکه هیچوقت پشتشو خالی نکردم. یه بار که با شوهرم با برادرم دعواش شد حتی من طرف شوهرمو گرفتم. بخاطر اینکه فردای روزگار نه برادر و نه خواهر و نه پدر و مادر و حتی بچه هام بلکه تنها شوهرمه که باهام میمونه و ولم نمیکنه. همه یا زوج هستن و مشغول زندگی و یا در آینده ازدواج می کنند و میرن سراغ زندگی. و ما را تنها میگذارند. این فقط و فقط شوهره که برای ما میمونه. پس چرا باید طرف برادرمو بگیرم؟ شما خودتون عملا اعتراف کردید که عاشق پدر و مادرتون هستید اونوقت با چه رویی از شوهرتون انتظار دارید که جواب برادرشو بده؟ شما چه خوبی بهش کردید که چنین انتظاری ازش دارید؟ چوب بستنی بهش دادید ازش بستنی می خواید؟؟؟؟ من از شما متعجبم که تحصیل کرده هستید ولی هنوز نمی دونید که بعد از ازدواج اطاعت از شوهر مقدم بر اطاعت از پدر و مادره. میدونید مفهوم این حرف چیه؟ شما خیلی این قضیه را کوچیک جلوه دادید. و خیلی سطحی فکر می کنید.
    در آخر به شما بگم که وقتی ازدواج کردید اولا شما ملزم به اطاعت از شوهرتون هستید و ثانیا شوهرتون به هیچ وجه از لحاظ شرعی ملزم به اطاعت از شما نیست. و هر کس این را قبول نداره یا توقعش زیاده و یا از مسلمانی چیزی نمیدونه. تنها الزام برای مرد دادن نفقه و هزینه زندگی زنه و لاغیر. پس هیچگاه چیزی را با اکراه از شوهراتون نخواید تا به میل خودشون انجام بدن. البته همه ما میدونیم که تو ایران اگر زنها از شوهراشون حرف شنوی داشته باشن ، مردا چه موجودات زیبایی میشن. نمونش شوهر من که وصفش براتون ایجاد حسادت میکنه. البته خودم اینجوری بارش آوردم. همه جا و تو همه حال دستم تو دستش بوده. حتی شده از پدر و مادرم بد بگه برا حفظ عاطفه هامون بهش چیزی نگفتم. و الانم مثل مرغ عشق کنار همیم.

    دوما: شما چیکار کردید دقیقا؟ جهازتونو آوردید؟؟؟!!! یعنی با اینکار کلک زندگیتون را کندید؟ جهازتونو کجا بردید؟ خونه باباتون؟ بازم به دستور پدر و مادرتون عمل کردید؟ شما دیگه چه جور زنی هستید؟ شما از دست شوهرتون شکایت کردید و جهازتون را بردید؟ بعد انتظار چی را از شوهرتون دارید؟ اگه خواهرم بودید ده تا سیلی میزدم زیر گوشتون. بجای اینکه برید منت شوهرتون را بکشید و ازش عذرخواهی و التماس کنید و باهاش زندگی کنی رفتید با شکایت خاص خودتون جهازتون را آوردید؟ واقعا فکر کردید با این کار شما چه اتفاق مثبتی تو زندگیتون میفته؟ حالا مطمئن شدم که شما به شدت وابسته به خانوادتون هستید و هنوز اونقدر بزرگ نشدید که معنی ازدواج و شوهرداری را بفهمید. شما بدترین خیانت را کردید و با این کار به شوهرتون فهموندید که دنبال پول هستید و برای رسیدن به پول هر آبروریزی را انجام میدید. فکر نکردید اگه جلوی چشم خانوادش جهازتون را ببرید دیگه هیچوقت برگشت شما به منزل شوهرتون نه معنایی داره و نه جایگاهی و نه توجیهی؟ براتون متاسفم که بجای مشورت با افراد دانا و مشاوره ها از دستورات پدر و مادرتون برای زندگی شخصیتون اطاعت می کنید و شوهتون را حتی به اندازه پشه هم ارزش قائل نشدید و ...

    ثالثا: مگه شوهر شما آدمکشه؟ اگه هست که شما باید طلاق بگیرید نه اون. قتل با گلوله میشه قتل عمد و قتل عمد دیه نمیدن بابتش بلکه باید قصاص بشه. اون قتلی که بهش دیه تعلق میگیره قتل غیر عمده. مثلا تصادف و از این دست. از همین حرفتون معلومه که شما از اون آدمای دهن بین و زود قضاوت هستید که از یه قطره خون هزار تا حرف و حدیث درست میکنند.

    رابعا: شما به شوهرتون !!! بی غیرت !!!! می گفتین؟؟؟ واقعا شما به سرپناه زندگی و همه کس و کارتون و همه زندگی و عشقتون بی غیرت می گفتید و انتظار دارید شوهرتون طلاقتون نده. بخداقسم که شما خیلی بهش مدیونید. از همینجا آیه را خوندم. شما آدم بددهنی هستید و احتمالا شوهرتون بهمین خاطر شما را کتک زده. و شما هم به دستور پدر و مادرتون آخر هفته ها را رفتید خونه پدر و مادرتون و شوهرتونو تنها گذاشتید. شما دیگه چجور زنی هستید. باید پای شوهرتون را می بوسیدید و باهاش زندگی می کردید. شوهرتون از رو عصبانیت گفت پای برادرمو ببوس. بجاش شما با گریه و التماس پای شوهرتونو می بوسیدید و راضیش می کردید. چطور شما چنین حرفای توهین آمیزی را گفتید و اونوقت چه انتظاراتی داشتید؟ من مطمئنم شما غیر از این کلمه به مراتب با رگ غیرت همسرتون بازی کردید و اونو خرد کردید و غرورش را زیر پاتون له کردید و حالا میخواید باهاش زندگی هم بکنید؟؟!!! چه انتظارات بیجایی دارید؟!! عزیزم شوهر مثل ستون زندگی میمونه. و زن مثل سقف این زندگی. شما با تبر زدید به ریشه این ستون بعد میخواید خودتون پا برجا بمونید؟ نمیدونم حرف منو درک کردید یا نه؟ ولی خواهشا درک کنید که شما تکیه گاه خودتون را با دست خودتون نابود کردید و حالا میخواید سنگینی خودتون را بندازید روی مشتی آوار به جا مونده؟؟؟؟!!!!

    خامسا: شما بی برو برگرد شوهرتون را ترسو و بی تعصب و بی غیرت و .... جلوه دادید و اونوقت چه انتظاری ازش دارید؟ آیا میخاید اون با شما زیر سقفی زندگی کنه که پر از حرفای اهانت بار و آزاردهنده ست؟ خدا را صد هزار مرتبه شکر میکنم که جایگاه زن بودنم را به من فهماند. شما اگر جایگاه خودت را تو زندگی مشترک میدونستید جرات نمیکردی به شوهرت حتی تو بگی. واقعا اینقدر که به شوهرت بد گفتی به برادر و خواهر و پدر و مادرتم میگی؟ باید بگم که پس چطور به شوهرت که از خانوادت بهت نزدیکتره اینا را گفتی؟؟؟؟!!!!

    سادسا: شوهر شما حرفایی که به قول خودتون به شما زده اولا از روی عصبانیت بوده به خاطر کارای شما (آخر هفته ها- نافرمانی- بدگمانی - حرفای بد و ... ) و ثانیا هیچوقت مطمئن باشید راضی نمیشه پای برادرشو ببوسی. بلکه منظورش ازین حرف احترام به خانوادش بوده و طبعا منطقیه. شما چطور میتونی به خانوادش بی احترامی کنی و اون به خانواده تو احترام بذاره؟!!! چه توقع عجیب و غریبی!!! شما احتمالا از فضا که نیومدی؟ یه ذره بشین فکر کن عزیزم.

    سابعا: مطمئنم این جملت دروغ صد در صده و دلیل هم دارم "ولی حامیم نبود حتی یه کلمه هم چیزی نگفت.تعصب وغیرت نداشت.و ترسو بود.برادرشوهرم پیش من وخانوادم همسرم رو تهدید کرده بود اگه اینو طلاق ندی یا تورو میکشم یا خودمو.وقتی از پیش مشاوردادگاه اومدیم بهش گفتم این آبروریزیها چیه بهم گفت پای برادرم رو نبوسی طلاقت میدم منم از رو ناراحتیم نزدیک40تا قرص خوردم.اون 8ماه هم عادی مثل همیشه زندگی میکردیم وخیلی باهاش حرف زدم ولی گوش نکرد"
    دلیلم اینه که همه آزار و اذیتها اونم به این فجاعت به تو رسیده اونوقت تو میگی اون درخواست طلاق داده؟؟؟ ببین عزیزم اگر شوهرت این شکلیه واقعا باید تمام مهریتو ببخشی و تازه یه پولی هم بهش بدی تا بتونی ازش جدا بشی. اونوقت داری چی میگی آخه؟ سر خودتو داری کلاه میذاری عزیزم. مواظب تفکرها و برداشتهای غلط و اینجور حرف زدنات باش. شیطان دنبال اینجور تفکرات میگرده تا دو تا زندگی را از هم بپاشه.

    ثامنا: خیلی دوست دارم بدونم از بردن جهاز و شکایاتی که نه موضوعش را گفتی و نه دلیلش و نه هدف از شکایتها، دقیقا چه اهدافی را دنبال کردی؟ و آیا بهشون رسیدی؟ و آیا به این نتیجه رسیدی که علیه شوهرت اشتباه کردی یا نه؟ یا من اشتباه میکنم؟ مخصوصا برام جالبه حرف از حفظ و ادامه زندگیت را میزنی اما جهاز را بردی؟!!! واقا هدفت از این کار چی بود؟ میشه مخصوصا به این یک سوال حتما جواب بدین؟؟؟

    تاسعا: اگه هشت مورد قبلی از حرفام نادرست هستند مهریتو ببخش و طلاقتو خودت بگیر. و خواستگارای جدیدتو از دست نده. نظرتو راجع به نوشته من بگو که خیلی براش زحمت کشیدم. باید برم شام درست کنم. منتظر شوهرم هستم.

    - - - Updated - - -

  2. 5 کاربر از پست مفید لطافت باران تشکرکرده اند .

    dosty (دوشنبه 26 آبان 93), szd (سه شنبه 11 آذر 93), نرگس65 (سه شنبه 27 آبان 93), دنیاجون (دوشنبه 26 آبان 93), شیرین62 (دوشنبه 26 آبان 93)

  3. #42
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 21 فروردین 94 [ 23:40]
    تاریخ عضویت
    1393-6-24
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    1,323
    سطح
    20
    Points: 1,323, Level: 20
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    54

    تشکرشده 190 در 56 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم باران خواهشا يكم ارام تر از شما كه خانم هستيد تعجب مي كنم
    درست است كه ايشان هم مقصر هستند ولي شما كه تمام تقصير ها را انداختيد گردن اين بنده ي خدا يه هر حال در حق ايشون هم ظلم هايي شده
    ايشان چند جمله كوتاه گفته و شما از اون جمله ها ي كوتاه هر برداشتي كه دلتون خواسته كرديد
    بنده ادعاي مسلماني ندارم اما شما كه داريد مگر ديني كه ازش حرف مي زنيد قضاوت بدون داشتن اطلاعات كافي در مورد ديگران را محكوم نكرده براي همين من از ايشون خواستم كمي توضيح دهند
    دوست گرامي نمي خواستم بحث را به انحراف بكشم اما لازم ديدم كه به شما بگم فردي كه مياد اينجا و راهنمايي مي خواد مسلما گرفتار مشكلاتي هست و دچار اشفتگيه و شما با اين لحن تند بدترش مي كنيد
    اين كه بنده با حرف هاي شما به هيچ وجه موافق نيستم بماند اما شما اگر هم مي خواستيد نظر خودتون رو بيان كنيد بهتر بود با لحني ملايم تر اينكار رو مي كرديد

  4. 3 کاربر از پست مفید Kimia7 تشکرکرده اند .

    szd (سه شنبه 11 آذر 93), نرگس65 (چهارشنبه 28 آبان 93), آنیتا123 (دوشنبه 26 آبان 93)

  5. #43
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 28 شهریور 94 [ 10:14]
    تاریخ عضویت
    1393-8-13
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    676
    سطح
    13
    Points: 676, Level: 13
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    kimia7 سلام.
    منم با نظرات لطافت باران موافقم. ببینید هر توجیهی پیدا بشه بازم هیچ توجیهی برای بعضی کارای نرگس جون نیست. مثل: آخرهفته ها و تنها گذاشتن شوهر و بردن جهاز و شکایاتی که هنوز نرگس چیزی ازشون نگفته و توهین ها و بی غیرت گفتن و خیلی چیزایی که ممکنه نگفته باشه. بهرحاال زندگی مشترکه و پستی و بلندی داره. هرکسی اشتباهاتی میکنه. مهم اینه اشتباهی که آدم از قبل میدونه اشتباه هست را انجام نده. نه اینکه اشتباهی را که ناخودآگاه از آدم سر زده را هی به رخ بکشیم و با این کار زندگی را خراب کنیم. به نظرم حرفای لطافت باران خیلی دقیق و روشن و دور از تعصب و رکیک و درست هستند. چون واقعا شما کافیه سرگذشت نرگس را بخونید. منم فکر میکنم بیشتر از اون که تقصیر شوهرش باشه، تقصیر خودشه.

  6. 2 کاربر از پست مفید شیرین62 تشکرکرده اند .

    نرگس65 (سه شنبه 27 آبان 93), دنیاجون (پنجشنبه 29 آبان 93)

  7. #44
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 20 آذر 94 [ 09:13]
    تاریخ عضویت
    1393-4-10
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    1,361
    سطح
    20
    Points: 1,361, Level: 20
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 27 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون وسپاس از وقتی که برام گذاشتید.ولی کاش دقیقتر میخوندین.اولا:من بعد کتک زدن همسرم طوریکه دستم شکست.همسرم به خانوادم زنگ میزد کتکش زدم کمپوت بیارید.ولی من برای اینکه دعوا بیشترنشه میگفتم چیزیم نشده.من بعد کتک وقضایای طلاق هفته ای یه روز میرفتم خونه بابام.و همسرم حتی یه دفعه هم بهم نگفت نرو.ولی تا قبل این قضایا باهم میرفتیم.دوما: من 2ماه بعد دادخواست طلاقش برای کتکش که جاش رفته بود وتوهین به من که میری پیش استادت فلان کارو کن بهت نمره بده.که 40ضربه شلاق محکوم شد ومن اجرا نکردم.سوما:دادخواست مسکن مستقل دادم که رای عید93 به نفع من شد.7ماهه تهیه نکرده.یعنی حتی از این طریق هم الان میتونم طلاق بگیرم.چهارما:من جهازمو یه خونه جدا از خونه پدریم بردم.ولی همسرم خیلی از وسایلهارو دزیده بود و منتقل کرده بود خونه برادرش.و مطمینا خونه باباش میبره.پنجما:همسرم از اول ازدواج بهم نفقه یا خرجی نداده.و الان هم خیالش خیلی راحت که پس انداز میکنه.ششما:همسرم پارسالش که دعوا نداشتیم بهم میگفت تو بمون خونه بابات و من آخرهفته ها پیشت میامهفتما:همسرم آدم تنبلیه که حتی جسارت خونه عوض کردن نداشت.اگه به کاربود من کارم بیشتر بود و ارشدم هم رشته ام از اون سخت تر بود.کار خونه هم با من بود.من حتی تو درس خوندن بهش کمک میکردم و میرفتم باهاش درسهای همسرم رو میخوندم.هشتما:تو مدت 8ماه که با وجود طلاق باهم زندگی میکردیم من 2خونه میرسیدم و تا4صبرمیکردم باهم غذا بخوریمنهما:تو روز جهاز خواهرش پیش مامور اومد منو کتک بزنه.ضمنا گلوله کلاش هم از خونشون پیداشد و من با تهدید قبلش که گفته بود میکشمت گفتم.دهما:اگه اون دادخواست طلاق داد 1-طبق گفته خودش مردم بگن من مقصر بودم چون اون دادخواست داده2-با زن برادرش که فامیلشون هم هست خیلی مشکل داشتن بقول زن داییش میخاستن اون رو بترسوننیازدهما:من هدفم از شکایتها این بود که به هیچ صراطی مستقیم نبود و من چاره ای نداشتم و تهیه مسکن مستقل رو هم با لوس بازی و منطقی به همسرم گفته بودم قبول نکرده بودیازدهما:همسرم در برابر فالگوش وایستادن و حمله کردن برادرش 2سال پیش هم جواب نداده بود یا لیوان پرت کردن ویا حرف و کار زشت برادرش وجواب ندادن بهش کافی نبود.من رو تو پیامک تشویق کرده بود با استادم رابطه داشته باشم تا بهم نمره بده.یه مرد متعصب تو اوج عصبانیتش هم همچین پیشنها

    - - - Updated - - -

    ممنون وسپاس از وقتی که برام گذاشتید.ولی کاش دقیقتر میخوندین.اولا:من بعد کتک زدن همسرم طوریکه دستم شکست.همسرم به خانوادم زنگ میزد کتکش زدم کمپوت بیارید.ولی من برای اینکه دعوا بیشترنشه میگفتم چیزیم نشده.من بعد کتک وقضایای طلاق هفته ای یه روز میرفتم خونه بابام.و همسرم حتی یه دفعه هم بهم نگفت نرو.ولی تا قبل این قضایا باهم میرفتیم.دوما: من 2ماه بعد دادخواست طلاقش برای کتکش که جاش رفته بود وتوهین به من که میری پیش استادت فلان کارو کن بهت نمره بده.که 40ضربه شلاق محکوم شد ومن اجرا نکردم.سوما:دادخواست مسکن مستقل دادم که رای عید93 به نفع من شد.7ماهه تهیه نکرده.یعنی حتی از این طریق هم الان میتونم طلاق بگیرم.چهارما:من جهازمو یه خونه جدا از خونه پدریم بردم.ولی همسرم خیلی از وسایلهارو دزیده بود و منتقل کرده بود خونه برادرش.و مطمینا خونه باباش میبره.پنجما:همسرم از اول ازدواج بهم نفقه یا خرجی نداده.و الان هم خیالش خیلی راحت که پس انداز میکنه.ششما:همسرم پارسالش که دعوا نداشتیم بهم میگفت تو بمون خونه بابات و من آخرهفته ها پیشت میامهفتما:همسرم آدم تنبلیه که حتی جسارت خونه عوض کردن نداشت.اگه به کاربود من کارم بیشتر بود و ارشدم هم رشته ام از اون سخت تر بود.کار خونه هم با من بود.من حتی تو درس خوندن بهش کمک میکردم و میرفتم باهاش درسهای همسرم رو میخوندم.هشتما:تو مدت 8ماه که با وجود طلاق باهم زندگی میکردیم من 2خونه میرسیدم و تا4صبرمیکردم باهم غذا بخوریمنهما:تو روز جهاز خواهرش پیش مامور اومد منو کتک بزنه.ضمنا گلوله کلاش هم از خونشون پیداشد و من با تهدید قبلش که گفته بود میکشمت گفتم.دهما:اگه اون دادخواست طلاق داد 1-طبق گفته خودش مردم بگن من مقصر بودم چون اون دادخواست داده2-با زن برادرش که فامیلشون هم هست خیلی مشکل داشتن بقول زن داییش میخاستن اون رو بترسوننیازدهما:من هدفم از شکایتها این بود که به هیچ صراطی مستقیم نبود و من چاره ای نداشتم و تهیه مسکن مستقل رو هم با لوس بازی و منطقی به همسرم گفته بودم قبول نکرده بودیازدهما:همسرم در برابر فالگوش وایستادن و حمله کردن برادرش 2سال پیش هم جواب نداده بود یا لیوان پرت کردن ویا حرف و کار زشت برادرش وجواب ندادن بهش کافی نبود.من رو تو پیامک تشویق کرده بود با استادم رابطه داشته باشم تا بهم نمره بده.یه مرد متعصب تو اوج عصبانیتش هم همچین پیشنها

  8. کاربر روبرو از پست مفید نرگس65 تشکرکرده است .

    szd (سه شنبه 11 آذر 93)

  9. #45
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 اسفند 93 [ 20:04]
    تاریخ عضویت
    1393-8-22
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    245
    سطح
    4
    Points: 245, Level: 4
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 12 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام نرگس جون.
    خدا بهتر میدونه بین شما چی گذشته و به هرحال امیدوارم به خیر شما منجر بشه. ولی اشتباهی که مسلم انجام دادید بردن جهازتون با طرح شکایت بود. ولی هنوزم نگفتید از این کار عجولانه چه قصد و غرضی داشتید؟ چون با این کار در واقع احتمال برگشتتون را به صفر نزدیکتر کردید. آیا واقعا دیگه خودتون هم راضی به ادامه زندگیتون نیستید؟ چرا کاری نکردید که شوهرتون شما را برگردونه؟ من احساس میکنم همش کارایی انجام دادید که شبیه لجبازی باشه و کدورت ها را بیشتر کرده. آیا شما دلبسته خواستگاراتون شدید؟ و دیگه نمی خواید برگردید که جهازتون را پس گرفتید؟ یا اینکه الان تو فکر خواستگارای جدید هستید و بهشون قول دادید که بعد طلاق باهاشون صحبت کنید؟ الان تو چه مرحله ای هستید و هدف از پس گرفتن جهازتون چی بوده؟

  10. 3 کاربر از پست مفید لطافت باران تشکرکرده اند .

    نرگس65 (چهارشنبه 28 آبان 93), دنیاجون (پنجشنبه 29 آبان 93), شیرین62 (چهارشنبه 28 آبان 93)

  11. #46
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 28 شهریور 94 [ 10:14]
    تاریخ عضویت
    1393-8-13
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    676
    سطح
    13
    Points: 676, Level: 13
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام نرگس خانم.

    منم با بیشتر نظرات لطافت باران موافقم. واقعا شما فکر چی را کردید و با چه هدفی جهازتون را پس گرفتید اگه واقعا دوست داشتید به زندگی برگردید چرا پس بعضی کاراتون بوی برگشت نمیداده؟ بنظرم بجای اینجور تاپیک ها بهتر بود مشاوره می گرفتید که چیکار بکنید که بتونید به زندگیتون برگردید. در اینصورت دوستان راهنمایی های خوبی بهتون می کردند. ولی واقعا برام سواله شما گاهی دم از برگشت به زندگی می زنید و در عین حال با کارای مختلف لجاجت همسرتون را برانگیخته کردید تا به طلاق راضی تر بشه.
    از طرفی هیچکدوم از حرفاتون بوی قطعیت و 100 درصد بودن را نمیده. لطفا با قاطعیت اینجا بحث کنید و کمک بخواید. مثلا دوست دارم بدونم و اصرار دارم که جواب این سوال را با توضیح کامل بنویسید که:

    اصلا شما بطور کل راضی به ادامه زندگیتون هستید یا به طلاق راضی هستید؟
    اگر هستید پس چرا حرفاتون مخالف این را نشون میده مثل بردن جهیزیه و اگر نیستید چرا خودتون زودتر باهم تمومش نمی کنید تا هم خیالتون راحت باشه و هم از ذلت بیرون بیاید؟ و اگر قبلا راضی به ادامه زندگیتون بودید پس چرا ازش شکایت کردید و با تحقیر کردنش به 40 ضربه شلاق کار خودتون را سختتر کردید؟ بنظرم شما هم بابت کارها و شکایتهاتون و چیزایی که فقط خدا میدونه و شماهم مقصر بودید به همراه شوهرتون، باید با شوهرتون مفصل صحبت کنید و ازش معذرت بخواید و گوش به فرمانش باشد و زندگیتون را ادامه بدید.

    عزیزم شما باید گوش به فرمان شوهرتون باشید. من با نظرات لطافت باران موافقم. هر طوری که بحث میکنم میبینم راست گفته. چون وقتی زن تابع شوهرش باشه مرد دلیلی نمیبینه زن به این خوبی و مطیع را طلاقش بده. من تو ازدواج اولم با شوهرم همیشه بحث میکردم و نتیجش شد طلاق. اما باور کن تو ازدواج دومم برام تجربه شده و تا حالا رو حرف شوهرم حرف نزدم چون میدونم اگه تحریکش کنم دعوامون میشه. ولی الانم که یه بچه داریم و همش به حرف شوهرم گوش میدم تا حالا مشکلی پیش نیومده. حتی شوهرم وقتی میبینه من اینطوری احترامش میکنم برام سنگ تموم میذاره و همه کار میکنه و به خواسته هام جواب مثبت میده. ولی مسلمه که من براش کاری نکنم اون بیشتر لجبازی میکنه. بهتون بگم شما هم گیر غرورتون افتادید. بهتره برای شوهرتون ناز کنید و ازش مطالبه کنید. نه که برید با شکایت به 40 ضربه محکومش کنید. با محکوم شدنش چی گیرتون اومد؟ آیا زدگیتون برگشت سرجاش؟ اگه هیچکاری نمی کردید و شوهرتون مظلومیت شما را میدید فکر نمی کردید نتیجه بهتری می گرفتید؟ شما با شوهرتون وارد جنگ و لجبازی شدید. درست مثل رفتارای من با شوهر اولم. ای کاش خدا منو ببخشه. هرچند با شوهر دومم هیچ مشکلی ندارم و زندگیم شیرینه. اما به هرحال آدم وقتی به اشتباهاتش پی میبره که دیر شده. عزیزم یادت باشه قانون دادگاه را وارد زندگی عاطفی نکن. عواطف انسانی بسیار والاتر از این هستند که شما با چند تا مساله کوچیک وارد دادگاه بشی و بخاطر یه مساله گذرا شوهرت که از پدر و مادر بهت نزدیکتره را به 40 تا شلاق محکوم کنی و یا شکایت کنی و از طریق قانون جهیزیه را ببری. خوب به نظرم شما هم برا شوهرت کم نذاشتی. هر چی علیه اون بگی خودتم بدترش را انجام دادی. پس لطفا به خودت بیا و خودت قاضی رفتارها و اعمالت باش.

    - - - Updated - - -

    راستی شما اگه واقعا خواستگار داری و آدم مطمئنیه و از طرفی شوهر اولت آدم بدیه و هزار تا مساله دیگه بنظرم پس هیچ دلیلی برای موندنت نیست. خیلی راحت توافق کن و طلاق بگیر و برو زندگی دوباره را شروع کن. مطمئن باش با مهریه برات زندگی درست نمیشه. وقتی وارد زندگی شدی دیگه مهریه به دردت نمیخوره. اگه طلاق توافقی بگیری هم برای آیندت بهتره چون در اینصورت از این لحاظ که حتما مشکلی داشتی که شوهرت طلاقت داده و حاضر شده مهریه هم بده برات دردسر میشه. و نمیتونی خوب شوهر کنی. لااقل اگه توافقی بگیری ادعا میکنی شوهرم بد بود و مثلا مقدار زیادی مهریه را بخشیدم و طلاق گرفتم. اما اگه شوهرت با این دلایلی که الان گفتی و با این سرگذشت عجیب و غریب یکطرفه طلاقت بده، بعدا از لحاظ شخصیتی برات گرون تموم میشه. چون تو هیچ دلیل عاقلانه ای تو نوشته هات برای هیچکس نگفتی و همش داره یکطرفه به نفع شوهرت تموم میشه. اینو گفتم چون مطلقه هستم و تجربه دارم. نذار وقتی این قضیه را بفهمی که خیلی دیر شده باشه. مواظب باش.

    - - - Updated - - -

    مواظب باش توافقی بگیری برای ازدواج دومت خیلی به نفعت میشه.آدم عاقل از یه سوراخ دو بار رد نمیشه. احتمالا شوهرت هم با این ترفند شخصیت تو رو نشونه گرفته. خودت باید حواست جمع باشه. چون اگه مهریه را بگیری خواستگارای بعدیت به فکر میرن و اگه باهات ازدواج کنن یا بیشتر از 14 سکه نمیدن و یا شما را رد میکنن. و همش این مورد تو ذهنشون هست که شمایی که به شوهر قبلیتون رحم نکردید چطوری میخواید به شوهر جدید وفادار باشید.

    من از هر دو نظر چه طلاق و چه موندن به زندگیتون راهنماییتون کردم. چون احتمال میدم شما مواردی را نگفته باشید و احساس شرم کنید. شما خودتون وضعیت خودتون را بهتر می دونید و بهتر میتونید تصمیم بگیرید که واقعیت زندگیتون چیه و کدوم راهنمایی بیشتر بدردتون میخوره. پس خوب فکر کنید. یه تصمیم برای باقیمانده عمرتون بگیرید و با عزت زندگی کنید نه با ذلت.

    - - - Updated - - -

    ولی خواهشا جواب سوالم یادتون نره

  12. 2 کاربر از پست مفید شیرین62 تشکرکرده اند .

    نرگس65 (پنجشنبه 29 آبان 93), دنیاجون (پنجشنبه 29 آبان 93)

  13. #47
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 20 آذر 94 [ 09:13]
    تاریخ عضویت
    1393-4-10
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    1,361
    سطح
    20
    Points: 1,361, Level: 20
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 27 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام و ممنون از توجهتون.ببینید من حاضر به زندگی بودم وهستم ولی نه با هیچ ذلتی.گفتم که من تا2ماه صبرکردم شکایت نکردم وقتی بعد مشاوره دادگاه بهش گفتم تموم کن به مرگ من راضی شد ولی تموم نکرد.دیگه چقدر باید تحقیر میشدم شکایت نمیکردم.من به هرقیمتی وبا تحقیرشدنم راضی به زندگی نیستم از طرفی تو خانواده ما طلاق جایگاهی نداره.من الان خودمم میتونم با حکم مسکنم طلاق بگیرم. ولی مهریه ام رو میگیرم میدم خیریه.ولی میگیرم چون سرهیچ و بخاطر ترسو بودنش و اینکه خودش پسره این بلارو سرم آورد.و ظلم کرد.از طرفی من و شخصیتم رو همه میشناسند وگرنه حتی همکارها و آشنایانم میدونن اون درخاست طلاق داده.پس از این قضیه اصلا نگران نیستم.چطور وقتی اون از یه چیزی ناراحت بود من سکوت میکردم یا لوس بازی و... ولی من2سال بهش گفتم تو این خونه دارم اذیت میشم به هر زبونی بهش گفتم ولی واقعا ترسو بود وبیخیال.مگه میشه مردی بره با ایمیل زنش خودش رو جای زن بذاره با مردای دیگه انواع چت کنه.یا به زنش بگه با استادت..یا برادرش بدترین حالت وکار ناموسی انجام بده جواب نده.من خودم آدم معتقدیم.به فرض بگم از رو عصبانیت گفته یا حواسش نبوده سهل انگاری کرده.ولی تعویض خونه رو 2سال بود میگفتم دارم اذیت میشم.گوشش بدهکارنبود.اما در مورد جهاز اولا اون والبته خانوادش بدون شکایت نمیدادن چون قبلش ازش پرسیده بودم وگرنه قبل اینکه برم خیلی وسایلهارو برده بود.ثانیا:چه بخام طلاق بگیرم و چه زندگی کنم جای جهاز من اون خونه و اون شهر نیست. واینو خودشم خوب میدونه.در مورد طلاق هم فعلا که محکوم شده کل 500تا سکه ام رو یکجا بده.و عجله ای برا طلاق نمیبینم چون با گلوله هایی که از خونشون پیداشده و تهدیدهاش وحکم مسکن نمیتونه از من تمکین بگیره. آیا راهی هست که من بتونم همسرم را راضی کنم بیاد شهرما زندگی کنه؟چون تنها در این صورته که من کارهای گذشتش از یادم میره و میتونم به حرفهاش اعتمادکنم.اگه بیاد شهرما غرورم رو هم میشکنم ولی نمیذارن بیاد میدونم.

  14. 3 کاربر از پست مفید نرگس65 تشکرکرده اند .

    szd (سه شنبه 11 آذر 93), دنیاجون (جمعه 30 آبان 93), شیرین62 (سه شنبه 04 آذر 93)

  15. #48
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 اسفند 93 [ 20:04]
    تاریخ عضویت
    1393-8-22
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    245
    سطح
    4
    Points: 245, Level: 4
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 12 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم مگه شهراتون چقدر باهم فاصله داره که اینطوری حرف میزنی؟ یعنی شما جای دور شوهر کردید؟
    اونوقت اگه شوهرتون بخاد و قصدش این باشه که تو شهر خودشون باهات زندگی کنه و به هیچ وجه نخواد بیاد تو شهر شما چی؟ اونوقت باهاش زندگی می کنید یعنی؟ یعنی شما بخاطر محل زندگیتون تصمیم به طلاق می گیرید و یا باتوجه به محل زندگیتون میخواید از طلاق منصرف بشید؟ شما که این همه از بدیهای شوهرتون می گید پس چه لزومی داره دیگه بهش فکر کنید؟ مگه شما تو دلتون معتقد به بی غیرت بودن و ترسو و .... بودنش نیستید؟ پس چرا میخواید دوباره بهش تکیه کنید و باهاش زندگی کنید؟ عزیزم زندگی شوخی نیست. ببین شما هیچوقت به این فکر نکن که طلاق تو خانوادتون جایگاهی داره یا نداره. به این فکر کن که اولا باقی عمرتو به پای چه کسی میریزی. اگه ارزششو داره زندگی کن. اگه ارزش نداره برو فکر یه زندگی جدید باش. نگران نباش خدا بزرگه. بهر حال اگه شایسته باشی یه آدم شایسته هم گیرت میاد. شما که میگی سعیتو کردی پس اگه اون قبول نکرده یعنی به معنای واقعی کلمه شوهرتون دیگه شما را دوست نداره. حتی اگه باهاتون زندگی کنه بخاطر حوادثی که بینتون بوده دیگه بهتون خوش نمیگذره و از لحاظ روحی اذیتتون میکنه. و شما مجبورید زندگی را فقط بخاطر زندگی تحمل کنید. ببین عزیزم طلاق عاطفی از طلاق رسمی خیلی بدتره. سعی نکن خودتو اذیت کنی و سنت هی بالا بره.
    حرف آخر اینکه اگه بخوای با شوهرت زندگی کنی باید تمام تفکرات و خانواده و خویشاوندان و دوستانش را اونطور که هست بپذیرید و همینطور شوهرتون. قرار باشه همدیگرو اذیت کنید و هی بهم تهمت بزنید و پشت هم را خالی کنید، مثل شما که همه بدیها را درباره شوهرتون گفتید و احتمالا به خانوادتونم گفتید. ببینید اگه حرمتها شکسته شده و شما نمیتونید تو روی خانوادش نگاه کنید و یا شوهرتون نمیتونه تو روی خانواده شما نگاه کنه خیلی باید درباره ادامه زندگی فکر کنید. براتون بعدا سخت میشه مثلا دید و بازدید عید برید خونه خانواده شوهرتون. در مورد اینجور چیزا خوب فکر کنید. زندگی شما و خود شماها فقط متعلق به خودتون نیستید. بلکه باید تو فکر همه چیز باشید. اگه نمیتونید زندگی با شوهرتون را به همراه خانوادش مدیریت کنید و باهاشون بسازید قید این زندگی را بزنید. چون به ضررتون تموم میشه.
    ببین نرگس خانم یکی از عوامل موفقیت من تو زندگی با شوهرم و اینکه شوهرم منو خیلی دوست داره احترام به خانوادشه. مثلا من حتی به برادر و خواهرای شوهرم که کوچکتر از خودم هستند احترام میذارم. و اونا را داداش و آبجی صدا میزنم. همیشه اول بهشون سلام میدم و خیلی بهشون محبت میکنم. هروقت میخوایم بریم خونشون به شوهرم پیش دستی میکنم و حتی اصرار میکنم براشون چیزی بخریم و دست خالی نریم. وقتی شوهرم منو این شکلی میبینه همین کارو با خانواده من میکنه. ببین عزیزم تا احترام نکنی احترام نمی بینی. باید درست زندگی کنی نه اینکه بخوای غرور شوهرت را با کلمات نسنجیده و حرفای نپخته بشکنی و باهاش زندگی کنی. بنظرم حرمت و آبرو چیزیه که اگه ریخت دیگه نمیشه جمعش کرد. شما اگه وضعتون خراب شده ادامه زندگی براتون سخت میشه. و به ضررتون تموم میشه. آدم به امید زنده ست. شما نباید فکر کنید که فقط با این مرد زندگی کنید بلکه باید هرچه زودتر به فکر زندگی جدید باشید.
    اما چند تا سوال دارم که جوابش برا ادامه زندگیتون مهمه:
    1. آیا شوهرتون را دوست دارید؟ مثل روز اول؟
    2. اگه به زندگی برگردید با خانوادش چیکار مییکنید؟
    3. آیا همسرتون شما را قلبا دوست داره؟
    4. همسرتون با خانواده شما کنار میاد؟
    5. در مورد محل زندگیتون تا کجا و چه مرحله ای حاضرید به حرف شوهرتون گوش کنید؟
    6. اگه شوهرتون جایی را تعیین کنه که شما نخواید چیکار می کنید؟
    7. در مورد محل زندگیتون تا چه مرحله ای به تصمیم شوهرتون رضایت میدید؟
    8. با دوستان و آشنایان همدیگه چطور رفتار خواهید کرد؟
    9. تکلیف شئونات اخلاقی تون که شکسته شده را چطور رقم می زنید؟
    10. تهمت هایی که بهم زدید و احتمالا دیگران را از این تهمتها باخبر کردید را چطور پاک می کنید؟ مثلا اگر شخصی از شما بپرسه که مگه شما نبودی در مورد شوهرت این حرفها را میزدی، چطور از شوهرت حمایت میکنی و یا مجددا خرابش میکنی؟
    11. برای جلب اعتماد هم چه برنامه ای دارید؟
    12. چرا حاضرید بازم باهاش زندگی کنید؟
    13. دلایلی که برای ادامه زندگی با شوهرتون دارید چرا باعث نشد که از ابتدا باهم درگیر نشید؟
    14. اگه شوهرتون را دوست دارید چرا حرف از شکایت زدید؟ با توجه به اینکه دوست داشتن و شکایت کردن از هم دو مقوله کاملا متضادند.
    15. از شوهرتون چه انتظاراتی دارید و آیا حاضره که براتون انجامشون بده؟ و آیا تواناییش را داره؟
    16. از لحاظ مالی و عاطفی برای زندگی با شوهرتون چه برنامه ای برای جلب اعتماد هم دارید؟
    17. آیا حاضرید که عواملی را که شوهرتون بخاطرش شما را طلاق داده را دقیقا مطابق میلش عمل کنید؟ چون اگه مطابق میلش نباشید و دوباره زندگی کنید مشکلاتتون چند برابر میشه.
    18. اون چقدر حاضره مطابق میل شما باشه؟ و آیا حاضرید که طوری باهاش زندگی کنید که مطابق میلش باشید ولی اون مطابق میل شما نباشه؟ این بدترین حالت ممکن برگشت به زندگی شماست. اگه نتونید با این مورد کنار بیاید، مطمئنا به مشکلاتتون اضافه میشه.
    19. آیا کاری برای شوهرتون کردید که اگه بخواید به زندگی برگردید مثلا به شوهرتون بگید : مثل اون وقتا با هم خوب باشیم. وگرنه اگه شوهرتون از شما تصور خوب بودن نداره و تا حالا شما را با بدی دیده و هیچ پس زمینه ای از زیبایی اخلاقی و یا تجربه ای که هوس تکرار اون تجربه ها را بکنه نداره، چطور میخواید اعمادش را جلب کنید؟ همینطور برعکس در مورد شوهرتون.
    20. آیا شوهرتون از دید شما قابلیت برآورده کردن نیازهاتون را داره؟ چون با توجه به حرفایی که زدید ممکنه نداشته باشه. واگه نداشته باشه براتون مشکلات بدتری پیش میاد. که حلش به مراتب سختتر میشه.

    عزیزم خوب فکراتو بکن. اگه نتونی به سوالای بالا جواب بدی و با جواباشون کنار بیای بیخودی به زندگی مجدد فکر نکن. چون آسیبی که دفعه بعد خواهی دید به مراتب بدتر از بار اول خواهد بود.
    سوالات را رو برگه بنویس و خوب خوب سعی کن بهشون جواب بدی. سر خودتو کلاه نذار و حقایق را بنویس. و اگرم خواستی بنویس تا بقیه هم ببینن. منم دوست دارم جوابای شما را بدونم. امیدوارم بهتون کمک کرده باشم.
    ولی یادتون باشه مهمترین سوال اینه که " شوهرتون را عاشقانه دوست دارید یا نه؟ اگر دارید چرا با خواستگارای جدید صحبت کردید؟ و اگر ندارید خودتون را خسته نکنید و تمومش کنید"

    - - - Updated - - -

  16. 2 کاربر از پست مفید لطافت باران تشکرکرده اند .

    دنیاجون (جمعه 30 آبان 93), شیرین62 (سه شنبه 04 آذر 93)

  17. #49
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 28 شهریور 94 [ 10:14]
    تاریخ عضویت
    1393-8-13
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    676
    سطح
    13
    Points: 676, Level: 13
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام. نرگس خانم. بنظر من هرکسی اخلاق ها و راه نفوذ خودش را داره. اما این را هم میدونم که دو نفر که نتونن همدیگه را درک کرده و راه نفوذ بهم را پیدا کنند و یا چشمشون را به روی راه نفوذ هم ببندند و بخوان بیراهه برن و خودشون را به جاده فرعی بزنن بدرد هم نمیخورن. شما هم بنظرم باید همونقدری کوتاه بیای که از همسرت انتظارش را داری بخاطرتون کوتاه بیاد.
    وگرنه جز جدایی براتون راهی نمیمونه و مهریه و مسائل دیگه هم نمیتونهمانع جدایی شما بشه تا وقتی بخاطر هم از هیچ چیزتون برخلاف میلتون کناره نگیرید. اگه همسرتون وابسته به خانودشه بدرد شما نمیخوره. اینجور اخلاقیات ذاتیه و عوض نمیشه. و تنها راه عوض کردنش اینه ه یا از جانب خانوادش محبت نبینه و یا از جانب شما و خانواده شما باید محبت و توجه بیشتری ببینه. وگرنه هیچ دلیلی نداره که همسرتون از خانوادش بگذره و شما را ترجیح بده.
    شما هم تا وقتی که زندگی با همسرتون تحت امر همسرتون را ذلت میدونید بهتره که همون به طلاق فکر کنید و برید خودتون را اصلاح کنید. تا حالا کسی این شکلی که شما میگید وارد ذلت نشده و این غرور بیجائیه که آدم چنین چیزی را ذلت بدونه.


 
صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دست دادن دختر به پسر عمو و پسر خاله ها
    توسط Amir ali1234 در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 فروردین 97, 12:35
  2. تیکه انداختن پسرم وسط کلاس درس...بازیگوشی بی اندازه پسرم
    توسط آرام دل در انجمن طــــرح مشکلات کودکان: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 20
    آخرين نوشته: جمعه 18 مهر 93, 00:57
  3. پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 خرداد 92, 09:21
  4. علاقه ی شدید پسر به پسر از نوع دیوانه وارش
    توسط hadimoradi38 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 18 آبان 90, 10:09

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.