سلام نرگس جون نگفتم مواردی هست که از دید همگان مخفی می کنید. تا حدی ریشه اختلافات شما را یافتم.
باید بگم متاسفانه شما جایگاه خودتون را هنوز نمیدونید. و هنوز نفهمیدید ازدواج برای دختر به چه معناست.
عزیزم من خودم زنم اما همه این قضایا را که دارم میگم قبول دارم و تا حالا خدا را شکر کوتاهی نکردم.
دختر وقتی شوهر میکنه باید و باید طبق دستور شرع و قانون موارد زیر را بدونه.
اولا : بدون اجازه شوهر حتی خونه پدر و مادر و حتی اگر پدر و مادر در حالت مرگ باشند هم نمیتونه بره. شما به طور مداوم به خونه پدر و مادر رفتید اونم بدون رضایت شوهر؟ حتما بخاطر اینکه راهتون دور بوده شب را هم خونشون موندید؟؟؟ واقعا شما چنین ظلمی به شوهرتون کردید؟ شوهرتون چه عذابی کشیده از دست شما؟ خدا شاهده که من تا حالا هرچی شوهرم گفته گوش کردم و هر نظری داده به دیده منت قبول کردم. و تا حالا هیچ دعوا و حرفی بین ما نشده. شوهرم اگه یه شب پیشم نخوابه فردا صبح مریض میشه. چون خیلی بهم وابسته شده. و بخاطر اینکه رو حرفش تا حالا حرف نزدم خیلی دوسم داره. من فکر میکنم کار شما فقط محدود به همین نافرمانی نیست. من مطمئنم شما اینقدر نافرمانی کردید که این خونه باباتون رفتن کوچکترینش باشه. شما کم آدمی نیستید. شاغلید. آیا همسر شما به سرش زده که یه زن شاغل و تحصیل کرده را طلاق بده و بعدش میخاد چه زنی بگیره که از شما بهتر باشه؟ میدونید یه ازدواج چقدر هزینه داره؟ شوهر شما حاضر شده همه این هزینه ها را متقبل بشه!!! میفهمید این یعنی چی؟ این یعنی اینکه شما هر بلایی که خواستید از لحاظ روانی به سر شوهرتون آوردید. شما دستور پدر و مادرتون و میل خودتون را بر شوهرتون ترجیح دادید و بی اجازه رفتید و احتمال زیاد شب هم شوهرتون را تنها گذاشتید. اونوقت انتظار دارید که شوهرتون برادرش را به شما ترجیح نده؟ شما چه کار منفی بدتر از این میتونستید بکنید؟ ازدواج کردید که پیش پدر و مادرتون بخوابید؟ وای بر شما. جواب خدا را چی میدید؟ تمرد از فرمان شوهر؟؟!!!! هیچ جای توجیهی نداره. حتی اگر در حال مرگ هم باشند باید اجازه بگیرید. اصلا شما چطور آخر هفته ها که مردا نیاز جنسی به زناشون دارن، تونستید تنهاش بذارید؟ من به شوهرتون حق میدم میرفت یه زن دیگه بگیره که لااقل آخر هفته ها از شدت تنهایی دیوانه نشه. ظلمی که شما بهش کردید باید تا آخر عمرتون سر به سجده بذارید و توبه کنید. البته اگه شوهرتون از شما راضی باشه. من بارها شده خونه پدر و مادرم سر سفره شام برای شوهرم ماموریت پیش میومد شوهرم میگفت همین الان پاشو بریم خونه وقت تنگه. بخدا قسم حتی 5 دقیقه صبر نمیکردم و دستور شوهرم را زمین نزدم و اطاعتش کردم. از بس که شوهرم دوسم داره بهم میگه باران. میگه تو امید روزهای بیابانی من هستی. بهمین خاطر بهم میگه باران. میدونی چرا ؟ فقط بخاطر اینکه هیچوقت پشتشو خالی نکردم. یه بار که با شوهرم با برادرم دعواش شد حتی من طرف شوهرمو گرفتم. بخاطر اینکه فردای روزگار نه برادر و نه خواهر و نه پدر و مادر و حتی بچه هام بلکه تنها شوهرمه که باهام میمونه و ولم نمیکنه. همه یا زوج هستن و مشغول زندگی و یا در آینده ازدواج می کنند و میرن سراغ زندگی. و ما را تنها میگذارند. این فقط و فقط شوهره که برای ما میمونه. پس چرا باید طرف برادرمو بگیرم؟ شما خودتون عملا اعتراف کردید که عاشق پدر و مادرتون هستید اونوقت با چه رویی از شوهرتون انتظار دارید که جواب برادرشو بده؟ شما چه خوبی بهش کردید که چنین انتظاری ازش دارید؟ چوب بستنی بهش دادید ازش بستنی می خواید؟؟؟؟ من از شما متعجبم که تحصیل کرده هستید ولی هنوز نمی دونید که بعد از ازدواج اطاعت از شوهر مقدم بر اطاعت از پدر و مادره. میدونید مفهوم این حرف چیه؟ شما خیلی این قضیه را کوچیک جلوه دادید. و خیلی سطحی فکر می کنید.
در آخر به شما بگم که وقتی ازدواج کردید اولا شما ملزم به اطاعت از شوهرتون هستید و ثانیا شوهرتون به هیچ وجه از لحاظ شرعی ملزم به اطاعت از شما نیست. و هر کس این را قبول نداره یا توقعش زیاده و یا از مسلمانی چیزی نمیدونه. تنها الزام برای مرد دادن نفقه و هزینه زندگی زنه و لاغیر. پس هیچگاه چیزی را با اکراه از شوهراتون نخواید تا به میل خودشون انجام بدن. البته همه ما میدونیم که تو ایران اگر زنها از شوهراشون حرف شنوی داشته باشن ، مردا چه موجودات زیبایی میشن. نمونش شوهر من که وصفش براتون ایجاد حسادت میکنه. البته خودم اینجوری بارش آوردم. همه جا و تو همه حال دستم تو دستش بوده. حتی شده از پدر و مادرم بد بگه برا حفظ عاطفه هامون بهش چیزی نگفتم. و الانم مثل مرغ عشق کنار همیم.
دوما: شما چیکار کردید دقیقا؟ جهازتونو آوردید؟؟؟!!! یعنی با اینکار کلک زندگیتون را کندید؟ جهازتونو کجا بردید؟ خونه باباتون؟ بازم به دستور پدر و مادرتون عمل کردید؟ شما دیگه چه جور زنی هستید؟ شما از دست شوهرتون شکایت کردید و جهازتون را بردید؟ بعد انتظار چی را از شوهرتون دارید؟ اگه خواهرم بودید ده تا سیلی میزدم زیر گوشتون. بجای اینکه برید منت شوهرتون را بکشید و ازش عذرخواهی و التماس کنید و باهاش زندگی کنی رفتید با شکایت خاص خودتون جهازتون را آوردید؟ واقعا فکر کردید با این کار شما چه اتفاق مثبتی تو زندگیتون میفته؟ حالا مطمئن شدم که شما به شدت وابسته به خانوادتون هستید و هنوز اونقدر بزرگ نشدید که معنی ازدواج و شوهرداری را بفهمید. شما بدترین خیانت را کردید و با این کار به شوهرتون فهموندید که دنبال پول هستید و برای رسیدن به پول هر آبروریزی را انجام میدید. فکر نکردید اگه جلوی چشم خانوادش جهازتون را ببرید دیگه هیچوقت برگشت شما به منزل شوهرتون نه معنایی داره و نه جایگاهی و نه توجیهی؟ براتون متاسفم که بجای مشورت با افراد دانا و مشاوره ها از دستورات پدر و مادرتون برای زندگی شخصیتون اطاعت می کنید و شوهتون را حتی به اندازه پشه هم ارزش قائل نشدید و ...
ثالثا: مگه شوهر شما آدمکشه؟ اگه هست که شما باید طلاق بگیرید نه اون. قتل با گلوله میشه قتل عمد و قتل عمد دیه نمیدن بابتش بلکه باید قصاص بشه. اون قتلی که بهش دیه تعلق میگیره قتل غیر عمده. مثلا تصادف و از این دست. از همین حرفتون معلومه که شما از اون آدمای دهن بین و زود قضاوت هستید که از یه قطره خون هزار تا حرف و حدیث درست میکنند.
رابعا: شما به شوهرتون !!! بی غیرت !!!! می گفتین؟؟؟ واقعا شما به سرپناه زندگی و همه کس و کارتون و همه زندگی و عشقتون بی غیرت می گفتید و انتظار دارید شوهرتون طلاقتون نده. بخداقسم که شما خیلی بهش مدیونید. از همینجا آیه را خوندم. شما آدم بددهنی هستید و احتمالا شوهرتون بهمین خاطر شما را کتک زده. و شما هم به دستور پدر و مادرتون آخر هفته ها را رفتید خونه پدر و مادرتون و شوهرتونو تنها گذاشتید. شما دیگه چجور زنی هستید. باید پای شوهرتون را می بوسیدید و باهاش زندگی می کردید. شوهرتون از رو عصبانیت گفت پای برادرمو ببوس. بجاش شما با گریه و التماس پای شوهرتونو می بوسیدید و راضیش می کردید. چطور شما چنین حرفای توهین آمیزی را گفتید و اونوقت چه انتظاراتی داشتید؟ من مطمئنم شما غیر از این کلمه به مراتب با رگ غیرت همسرتون بازی کردید و اونو خرد کردید و غرورش را زیر پاتون له کردید و حالا میخواید باهاش زندگی هم بکنید؟؟!!! چه انتظارات بیجایی دارید؟!! عزیزم شوهر مثل ستون زندگی میمونه. و زن مثل سقف این زندگی. شما با تبر زدید به ریشه این ستون بعد میخواید خودتون پا برجا بمونید؟ نمیدونم حرف منو درک کردید یا نه؟ ولی خواهشا درک کنید که شما تکیه گاه خودتون را با دست خودتون نابود کردید و حالا میخواید سنگینی خودتون را بندازید روی مشتی آوار به جا مونده؟؟؟؟!!!!
خامسا: شما بی برو برگرد شوهرتون را ترسو و بی تعصب و بی غیرت و .... جلوه دادید و اونوقت چه انتظاری ازش دارید؟ آیا میخاید اون با شما زیر سقفی زندگی کنه که پر از حرفای اهانت بار و آزاردهنده ست؟ خدا را صد هزار مرتبه شکر میکنم که جایگاه زن بودنم را به من فهماند. شما اگر جایگاه خودت را تو زندگی مشترک میدونستید جرات نمیکردی به شوهرت حتی تو بگی. واقعا اینقدر که به شوهرت بد گفتی به برادر و خواهر و پدر و مادرتم میگی؟ باید بگم که پس چطور به شوهرت که از خانوادت بهت نزدیکتره اینا را گفتی؟؟؟؟!!!!
سادسا: شوهر شما حرفایی که به قول خودتون به شما زده اولا از روی عصبانیت بوده به خاطر کارای شما (آخر هفته ها- نافرمانی- بدگمانی - حرفای بد و ... ) و ثانیا هیچوقت مطمئن باشید راضی نمیشه پای برادرشو ببوسی. بلکه منظورش ازین حرف احترام به خانوادش بوده و طبعا منطقیه. شما چطور میتونی به خانوادش بی احترامی کنی و اون به خانواده تو احترام بذاره؟!!! چه توقع عجیب و غریبی!!! شما احتمالا از فضا که نیومدی؟ یه ذره بشین فکر کن عزیزم.
سابعا: مطمئنم این جملت دروغ صد در صده و دلیل هم دارم "ولی حامیم نبود حتی یه کلمه هم چیزی نگفت.تعصب وغیرت نداشت.و ترسو بود.برادرشوهرم پیش من وخانوادم همسرم رو تهدید کرده بود اگه اینو طلاق ندی یا تورو میکشم یا خودمو.وقتی از پیش مشاوردادگاه اومدیم بهش گفتم این آبروریزیها چیه بهم گفت پای برادرم رو نبوسی طلاقت میدم منم از رو ناراحتیم نزدیک40تا قرص خوردم.اون 8ماه هم عادی مثل همیشه زندگی میکردیم وخیلی باهاش حرف زدم ولی گوش نکرد"
دلیلم اینه که همه آزار و اذیتها اونم به این فجاعت به تو رسیده اونوقت تو میگی اون درخواست طلاق داده؟؟؟ ببین عزیزم اگر شوهرت این شکلیه واقعا باید تمام مهریتو ببخشی و تازه یه پولی هم بهش بدی تا بتونی ازش جدا بشی. اونوقت داری چی میگی آخه؟ سر خودتو داری کلاه میذاری عزیزم. مواظب تفکرها و برداشتهای غلط و اینجور حرف زدنات باش. شیطان دنبال اینجور تفکرات میگرده تا دو تا زندگی را از هم بپاشه.
ثامنا: خیلی دوست دارم بدونم از بردن جهاز و شکایاتی که نه موضوعش را گفتی و نه دلیلش و نه هدف از شکایتها، دقیقا چه اهدافی را دنبال کردی؟ و آیا بهشون رسیدی؟ و آیا به این نتیجه رسیدی که علیه شوهرت اشتباه کردی یا نه؟ یا من اشتباه میکنم؟ مخصوصا برام جالبه حرف از حفظ و ادامه زندگیت را میزنی اما جهاز را بردی؟!!! واقا هدفت از این کار چی بود؟ میشه مخصوصا به این یک سوال حتما جواب بدین؟؟؟
تاسعا: اگه هشت مورد قبلی از حرفام نادرست هستند مهریتو ببخش و طلاقتو خودت بگیر. و خواستگارای جدیدتو از دست نده. نظرتو راجع به نوشته من بگو که خیلی براش زحمت کشیدم. باید برم شام درست کنم. منتظر شوهرم هستم.
- - - Updated - - -
علاقه مندی ها (Bookmarks)