به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 49
  1. #11
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mina64 نمایش پست ها
    متاسفانه پاسخ و تایید برام جای تعجب دارد....
    یعنی هنوز مردم ما اینقد فکر...خانمی که طلاق میگیره اینقد اوضاش داغونههههههههههههههه؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    کار اشتباه نرگس خانم برای اشنایی با کسی که هنوز جدا نشده رو قبول دارم
    ولی مهریه حقشونه
    هیچ کس جای اون خانم نیست و نمیتونه درکشون کنه چی کشیده
    بله آقا راحت یک همسر مجرد و خوب میکیره به قول شماها و مهریه هم نده که راحت تر زندگی رو میگردونه برای آینده و زندگی دیگرش
    و خانم مطلقه دیگه ازدواج بعدی راحت و رفاه و پشتیبان خوب با این جامعه و طرز فکر نخواهد داشت و فقط افسردگی و ناراحتی و حسرت براش هست
    نرگس خانم شما طلاق رو بگیر بعد برای آینده به خوبی با چشم باز تصمیم بگیر
    مجرد و مطلقه بودن همسر بعدی شما مهم نیست اینقدر بهش زوم کردید
    مهم خیلی چیزای دیگه است که با شناخت و مشاوره به دست میاد
    با این نظرات واقعا از طلاقی که میگیرم بیشتر به این نتیجه میرسم از ایران برم
    مینا جان،
    بهتره به جای برخورد احساسی با موضوع، به حرفهایی که زده می شه فکر کنید، نه جبهه بگیرید.

    خانمی که جدا می شه اوضاعش داغونه؟؟
    خانمی که جدا می شه اگر واقعا از ته دل و با عشق و احساس ازدواج کرده و بعد هم بخاطر مشکلات ایجاد شده جدا بشه، باید حالش بد باشه. اگر نباشه عادی نیست.
    مگه می شه شما با تمام احساست وارد یک رابطه بشی، چند سال زندگی کنی و بعد هم با یکسری مشکلات که مدتی برای حلشون تلاش کردی، جدا بشی و بعد بگی من حالم خوب خوبه؟

    هیچی که نباشه، یه مدت خسته ای. یه مدت درگیری از نظر فکری، یه مدت باید بگذره تا افکارت سر و سامون بگیره.
    به احتمال زیاد باید کمک حرفه ای بگیری تا به شرایط عادی برگردی.

    اگر کسی بگه من طلاق گرفتم و مث روز اولم هستم و هیچی فرق نکرده، باید به سلامتش شک کرد.

    اگر آقای مطلقه ای هم می ره یک دختر نوجوان یا جوان باکره و ... می گیره و فکر می کنه هنر کرده، هم به خودش ظلم کرده و هم به اون دختر خانم.
    وقتی با کسی ازدواج می کنه که هم شرایطش نیست و درکش نمی کنه.

    ازدواج خانم مطلقه و آقای مطلقه، هر دوشون خیلی سخته.
    نه به خاطر پشتوانه و مسائل مالی و حرفهایی که تو جامعه و عرف در موردشون هست یا ....

    بخاطر این که این دو آدم یک بار در عمیق ترین رابطه شون، ناموفق بودند و از نظر روحی آسیب جدی دیدن.
    با فردی که این تجربه را نداشته نمی تونند راحت باشند (یا تلاش و آگاهی زیادی می خواد)
    و باز بخاطر اون آسیب، در کنار هم کفو خودشون هم باید تلاش بیشتری کنند، چون هر دو آسیب دیده هستند و یه جاهایی لازمه مراعات همدیگه را بکنند.

    هیچوقت فکر کردین، جدای از مسائل اجتماعی،
    چرا روانشناسها طلاق را یکی از دردناک ترین تجربه های هر انسانی در زندگیش می دونن؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : جمعه 11 مهر 93 در ساعت 13:25

  2. 14 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (جمعه 11 مهر 93), mina64 (جمعه 11 مهر 93), paniz93 (جمعه 11 مهر 93), parsa1400 (جمعه 16 آبان 93), Somebody20 (چهارشنبه 14 آبان 93), szd (سه شنبه 11 آذر 93), فرهنگ 27 (جمعه 11 مهر 93), واحد (سه شنبه 15 مهر 93), نرگس65 (دوشنبه 14 مهر 93), مهربونی... (شنبه 12 مهر 93), zendegiye movafagh (چهارشنبه 14 آبان 93), آویژه (جمعه 11 مهر 93), بی نهایت (جمعه 11 مهر 93), رزا (جمعه 11 مهر 93)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 01 اردیبهشت 94 [ 19:21]
    تاریخ عضویت
    1392-12-23
    نوشته ها
    67
    امتیاز
    1,387
    سطح
    20
    Points: 1,387, Level: 20
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    63

    تشکرشده 63 در 33 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    مینا جان،
    بهتره به جای برخورد احساسی با موضوع، به حرفهایی که زده می شه فکر کنید، نه جبهه بگیرید.

    خانمی که جدا می شه اوضاعش داغونه؟؟
    خانمی که جدا می شه اگر واقعا از ته دل و با عشق و احساس ازدواج کرده و بعد هم بخاطر مشکلات ایجاد شده جدا بشه، باید حالش بد باشه. اگر نباشه عادی نیست.
    مگه می شه شما با تمام احساست وارد یک رابطه بشی، چند سال زندگی کنی و بعد هم با یکسری مشکلات که مدتی برای حلشون تلاش کردی، جدا بشی و بعد بگی من حالم خوب خوبه؟

    هیچی که نباشه، یه مدت خسته ای. یه مدت درگیری از نظر فکری، یه مدت باید بگذره تا افکارت سر و سامون بگیره.
    به احتمال زیاد باید کمک حرفه ای بگیری تا به شرایط عادی برگردی.

    اگر کسی بگه من طلاق گرفتم و مث روز اولم هستم و هیچی فرق نکرده، باید به سلامتش شک کرد.

    اگر آقای مطلقه ای هم می ره یک دختر نوجوان یا جوان باکره و ... می گیره و فکر می کنه هنر کرده، هم به خودش ظلم کرده و هم به اون دختر خانم.
    وقتی با کسی ازدواج می کنه که هم شرایطش نیست و درکش نمی کنه.

    ازدواج خانم مطلقه و آقای مطلقه، هر دوشون خیلی سخته.
    نه به خاطر پشتوانه و مسائل مالی و حرفهایی که تو جامعه و عرف در موردشون هست یا ....

    بخاطر این که این دو آدم یک بار در عمیق ترین رابطه شون، ناموفق بودند و از نظر روحی آسیب جدی دیدن.
    با فردی که این تجربه را نداشته نمی تونند راحت باشند (یا تلاش و آگاهی زیادی می خواد)
    و باز بخاطر اون آسیب، در کنار هم کفو خودشون هم باید تلاش بیشتری کنند، چون هر دو آسیب دیده هستند و یه جاهایی لازمه مراعات همدیگه را بکنند.

    هیچوقت فکر کردین، جدای از مسائل اجتماعی،
    چرا روانشناسها طلاق را یکی از دردناک ترین تجربه های هر انسانی در زندگیش می دونن؟
    نگاه شما شیدا جان و نظرتون رو کاملا قبول دارم و
    ولی صحبت های آقای معاون کلانتر خیلی یک بعدی بود و اصلا کلیات و قطعیت ما نباید تو هیچی داشته باشیم
    من با توجه به نظر ایشون و یک بعدی صحبتشون لایک دوستان واقعا احساساتم نحریک شد
    از صاحب تایپیک هم بابت این صحبت انحرافی عذر خواهی میکنم
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. 10 کاربر از پست مفید mina64 تشکرکرده اند .

    paniz93 (جمعه 11 مهر 93), sama_t (جمعه 11 مهر 93), sanjab (جمعه 11 مهر 93), پامچال (جمعه 11 مهر 93), نرگس65 (دوشنبه 14 مهر 93), معاون کلانتر (جمعه 11 مهر 93), آرزومند خوشبختی (چهارشنبه 23 مهر 93), دختر بیخیال (یکشنبه 13 مهر 93), رها68 (سه شنبه 07 بهمن 93), شیدا. (جمعه 11 مهر 93)

  5. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 20 آذر 94 [ 09:13]
    تاریخ عضویت
    1393-4-10
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    1,361
    سطح
    20
    Points: 1,361, Level: 20
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 27 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان عزیز واقعا از همتون ممنونم. وهمه نظرات برام باارزشه.من از آبان پارسال غافلگیرانه درگیر طلاقم با هرزبونی با شوهرم حرف زدم.تازه بعد این همه مدت میگه اینهمه آبروریزی ولجبازی شده انگار من شروع کردم.میگه میدونم ما باهم تفاهم داریم...خودش شروع کرده.به خانواده ها اطلاع داده.من علاوه برشخصیت خودم شخصیت اجتماعی دارم.ولی اون خردم کرد.تا قبل عید93حالم خیلی بدبود.الان حالم خوبه ولی وقتی یاد ظلمهایی که کردند میفتم گریه ام میگیره.خودشم کارمنده ولی وضع باباش خوبه سالی نزدیک100ملیون درآمد داره.خوب وضع خانوادگی ماهم اندازه خودمون خوبه.نمیدونید من چی ها شنیدم بچه ما پسره،براش دختر زیاده.میگیم غریبه بود رفت.مشکل من اینه بعد1سال هنوزنفهمیدم مشکل چیه.بقولی خوبی که از حدبگذرد نادان خیال بدکنه.من براشون زیاد بودم.فکرکن به پدرشوهرت بگن عروست اجتماعیه بهش بربخوره و ناراحت بشه.جلوی روی خودم میگفت یعنی میخادبگه این یکی عروست...آره من غریبه بودم از شهردیگه بودم.باوجود اینکه کارمندبودم کارهای خونه خودم ونظم خونم زبانزدبودکه هیچ.به مادرشوهرمم گاها کمک میکردم.تنها دلیلم برای طلاقم بقول بابام اینه.سرنوشته.آره خاستگار داشتم ولی نه بطور رسمی.ولی من جرات حرف زدن نداشتم یعنی وجدان یا یه نیرویی درونم نمیذاشت که حتی باهاش آشنا بشم براهمین اینجا اومدم سوالمو پرسیدم مطلقه ومجرد بودن رو برای درک شرایطم طبق گفته دوستان گفتم.طلاق تو ذهن من اونقدری بدهست که ترجیح میدم با شوهرسابقم بسازم تا با یکی با شرایط بهتر.ولی خوب دست من نیست.و من زنم خودتون که میدونید چه نگاه بدی نسبت به زن مطلقه دارن.دلیل گرفتن حتی قسط مهریه از جانب خودم اینه که بفهمه زندگی مسخره بازی نیست که الکی با سرنوشت کس دیگه ای بازی نکنیم

  6. 2 کاربر از پست مفید نرگس65 تشکرکرده اند .

    szd (سه شنبه 11 آذر 93), رزا (یکشنبه 13 مهر 93)

  7. #14
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نرگس65 نمایش پست ها
    آره خاستگار داشتم ولی نه بطور رسمی.ولی من جرات حرف زدن نداشتم یعنی وجدان یا یه نیرویی درونم نمیذاشت که حتی باهاش آشنا بشم
    نرگس جان،

    این که زن متاهل، اونم وقتی داره تو خونه شوهرش زندگی می کنه، بگه من خواستگار دارم اصلا حرف قشنگی نیست.

    شما فکر کردی بقیه خانمهای متاهل که خواستگار ندارند، زشتند یا غیر اجتماعی اند یا اخلاق و رفتار خوب ندارند یا .... ؟

    خواستگار داشتن شما، اون هم به قول خودتون به شکل غیررسمی، یعنی چی؟ مگه مردی هم به خواستگاری زن شوهر دار می ره؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  8. 14 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (یکشنبه 13 مهر 93), Quality (یکشنبه 13 مهر 93), Somebody20 (چهارشنبه 14 آبان 93), szd (سه شنبه 11 آذر 93), فرهنگ 27 (یکشنبه 13 مهر 93), واحد (سه شنبه 15 مهر 93), نرگس65 (دوشنبه 14 مهر 93), معاون کلانتر (یکشنبه 13 مهر 93), zendegiye movafagh (چهارشنبه 14 آبان 93), آویژه (دوشنبه 14 مهر 93), آرام دل (یکشنبه 13 مهر 93), دنیاجون (چهارشنبه 14 آبان 93), دختر بیخیال (یکشنبه 13 مهر 93), رزا (یکشنبه 13 مهر 93)

  9. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 12 دی 93 [ 13:59]
    تاریخ عضویت
    1393-2-11
    نوشته ها
    268
    امتیاز
    1,216
    سطح
    19
    Points: 1,216, Level: 19
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    291

    تشکرشده 1,029 در 261 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام
    دوست گرامی من که بالاخره متوجه نشدم دلیل طلاق شما دقیقا چیه
    مطمئنا دلیل طلاق خوب بودن و سرنوشت و .. نیست ، خودتون اگر جای خواننده متن بودید چی دستگیرتون میشد
    مشکل من اینه بعد1سال هنوزنفهمیدم مشکل چیه.بقولی خوبی که از حدبگذرد نادان خیال بدکنه
    تنها دلیلم برای طلاقم بقول بابام اینه.سرنوشته
    آره خاستگار داشتم ولی نه بطور رسمی.ولی من جرات حرف زدن نداشتم یعنی وجدان یا یه نیرویی درونم نمیذاشت که حتی باهاش آشنا
    نمیتونید روی اون پسری که میدونسته شما متاهلی و خودشو خواستار شما جا زده بعنوان شوهر حساب باز کنید

    چطور ممکنه پسری پیدا بشه که با وجود اینهمه دختر مجرد برای ازدواج میاد سمت شما که متاهل هستید اصلا پذیرفتنی نیست


    آیا از شما خواستگاری کرده یا درخواست رابطه دوستی و ... داده

    امیدوارم فانتزی فکر نکنید و واقع بین باشید ، بعضی پسرای مجرد هستند که به اسم عشق و علاقه و فقط برای برقراری رابطه و به قول خودشون کام گرفتن دور و بر زنهای متاهل هستند

    اینا انقدر بیفکر و احمق هستند که در نظر نمیگیرن شما نسبت به همسرتون تعهد دارید و با اینکارشون زندگی شما از هم میپاشه ، امیدوارم به تصمیمات همچین ادمی دلخوش نشده باشی

  10. 7 کاربر از پست مفید معاون کلانتر تشکرکرده اند .

    Quality (یکشنبه 13 مهر 93), szd (سه شنبه 11 آذر 93), واحد (سه شنبه 15 مهر 93), نرگس65 (دوشنبه 14 مهر 93), دنیاجون (چهارشنبه 14 آبان 93), دختر بیخیال (یکشنبه 13 مهر 93), رزا (یکشنبه 13 مهر 93)

  11. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 20 آذر 94 [ 09:13]
    تاریخ عضویت
    1393-4-10
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    1,361
    سطح
    20
    Points: 1,361, Level: 20
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 27 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ما تو یه خونه با برادرشینا زندگی میکردیم انواع اذیت از فالگوش وایستادن تا صبح ساعت6بصورت پیوسته زنگ زدن...من که هیچوقت جوابشونو نمیدادم.به شوهرمم میگفتم جواب نمیداد.تا اینکه یکبار با گریه به برادرش گفتم تو زندگی ما دخالت نکن بجاش حرفای رکیک وزشتی بهم گفت وقتی به شوهرم گفتم عکس العملی نشان نداد.وقتی پدرومادرم خانه ما بودند من تو خونه داشتم آروم با پدرومادرم دردودل میکردم که مریض شدم ازبس صبحها ساعت6،چندبار بطور پیوسته زنگ درخانه مارو میزنه.که یهویی برادرش بدون در زدن،وارد خانه ما شد که چرا پشت سرمن حرف میزنید و شوهرم را تهدید کرد که اگه زنتو طلاق ندی یا خودمومیکشم یا تورو. سراین موضوع 2سال پیش قهر1ماهه ای داشتیم.بعد 1سال بعد اون ماجرا وچون خاهرشوهرمینا ماشین نداشتند بخاطر بچه های اون و از روی دلسوزی مسافرت رفتیم که برادرشیناهم بودند وتو مسافرت هی از روی حسادت،سر اینکه شوهرم پیش من نشسته بود سمت شوهرم وسایل شکستنی پرت میکردو مسخرش میکرد.ولی انگارنه انگار بین اونهمه آدم تحقیرش میکرد.خودش هر لوس بازی میکرد.بعد مسافرت وقتی خونه اومدیم من بهش گفتم ببین جواب برادرتو بده وبحث شد طوریکه کتکم زد بعد با پررویی تمام خودش به خانوادم زنگ زد براش کمپوت بیارید.ولی من به خانوادم گفتم نیایید دعوابیشترمیشه ومن حالم خوبه.اشتباه کردم حتی پزشک قانونی هم نرفتم.اون وقتی صبر مارو دید.بعد1ماه رفت درخاست طلاق داد.یکبار باطل کرد.یه هفته بعد دوباره رفت ناهار خونه برادرش دوباره فرداش رفت درخاست طلاق داد.ببینید مشکل ما برادرشینا بودند ولی خوب همیشه بهونه میاورد که نمیتونیم خونمون رو عوض کنیم.باورمیکنید ما اصلا بخاطر خودمون یا چیزدیگه دعواومشکلی نداشتیم.فامیلهاشون قبلا هم به پدرشوهرم گفته بودن پسربزرگت نمیذاره اینا زندگی کنند.ولی خوب خانوادش هم از ترسشون یا نمیدونم چه دلیلی یه دفعه جدی با پسرشون حرف نزدن.البته اونایی که میشناختن میگفتند از حسادت این کارو میکنه.من هرچی میخریدم یه هفته نشده برا زنش میخرید.فکرکنید من کارمند بودم ودور از خانوادم تو شهر شوهرم.تا2هفته پیش با وجود جریان طلاق و دادگاه رفتن ما،با شوهرم تو یه خونه عادی زندگی میکردیم ارابطمون هم خوب بود وفقط موقع ابلاغیه آوردن کمی بحث میکردیم.باهم غذامیخوردیم درحین دادگاه یه بار من با همکارام مسافرت رفتم شوهرم شب اومد دنبالم ولی وقتی دم در برادرشو دید قرمزشد وهل شد ومعلوم بود ترسیده بود.
    تا اینکه2هفته پیش کارمم انتقالی گرفتم اومدم شهرخودمون.موقع اومدن هم ازم خداحافظی کرد.و همچنان بر خواسته خودش پافشاری داره.و من حتی مهریه خودمو اجرا نگذاشتم خوب میخاد طلاق بده من چرا به خودم زحمت دادکاه رفتن بدم.
    حالا خودتون قضاوت کنید آیا ظلم از این آشکارتر؟
    میدونید من شوهرمو دوست دارم خیلی بهش وابسته بودم ولی بهه تدریج از بعد بهار93وابستگیم کم شده حالمم نسبت به اوایل خیلی بهتره با وجود بلا تکلیفی آرامش نسبی دارم. خوب تو محل کارمم چندنفر باتوجه به مرخصیهام فهمیده بودن.ومنو وخانواده اونارو میشناختن.که یکیشون برادرش تو نامزدی جدا شده بود.معرفی کرد.یا تو دادگاه بودن ولی من آدم تقریبا معتقدی هستم با وجود ظلم شوهرم حتی یه کلمه خیانت نکردم.ولی وقتی خود شوهرم میگه بسنت میگذره ف و ازدواج کن.من تو جوابش میگم تویی که اینهمه عبرا راضی کردن دنبالم بودی وعاشقم بودی این شدی وای به حال بقیه.ولی خوب سمرفتاراطرافیان بعضی سوالات رو تو ذهنم اججججادمیکنه که خاستم از شما دوستان بپرسم

  12. 3 کاربر از پست مفید نرگس65 تشکرکرده اند .

    szd (سه شنبه 11 آذر 93), دنیاجون (چهارشنبه 14 آبان 93), رزا (یکشنبه 13 مهر 93)

  13. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 08 خرداد 95 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    502
    امتیاز
    6,216
    سطح
    51
    Points: 6,216, Level: 51
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,079

    تشکرشده 1,505 در 452 پست

    Rep Power
    72
    Array
    نرگس جان من چندتا سوال برام پیش اومد :
    برادر همسرت تو زندگی بقیه هم دخالت میکرد یا فقط تو زندگی شما؟؟

    الان حرف حساب شوهرت چیه؟؟میخواد بخاطر دخالت برادرش توافقی جدا بشید ؟

    نرگس جان من فکر میکنم که شما یه جورایی به خاطر انتقام از همسرت میخوای الان تو این وضعیت به ازدواج دوباره فکر کنی....

    جایی از صحبت هات گفتی که هنوز همسرت رو دوست داری بعد میگی همکارت برادرش رو بهت معرفی کرده..من فکر کنم خودت هنوز تکلیفت با خودت معلوم نیست

    پس فکر کردن به ازدواج دوباره رو فعلا از ذهنت بنداز دور اول بذار تکلیفت کامل مشخص بشه ..شما خودت راضی به طلاق هستی؟
    همه آبهای دریا هم نمی توانند یک کشتی را غرق کنند

    مگر اینکه در داخل کشتی نفوذ کنند

    بنابراین

    تمام نکات منفی دنیا روی شما تاثیر نخواهد داشت

    مگر اینکه شما اجازه بدهید...





  14. 3 کاربر از پست مفید رزا تشکرکرده اند .

    نرگس65 (دوشنبه 14 مهر 93), دنیاجون (چهارشنبه 14 آبان 93), شیدا. (دوشنبه 14 مهر 93)

  15. #18
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نرگس جان،

    به نظر می رسه خیلی راحت زندگیت را ول کردی و طلاق را پذیرفتی.
    برای چی هنوز هیچی نشده، انتقالی گرفتی؟

    چرا به کمک بزرگترها سعی نمی کنید مشکلتون را حل کنید؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  16. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    واحد (سه شنبه 15 مهر 93), نرگس65 (دوشنبه 14 مهر 93), رزا (دوشنبه 14 مهر 93)

  17. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 20 آذر 94 [ 09:13]
    تاریخ عضویت
    1393-4-10
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    1,361
    سطح
    20
    Points: 1,361, Level: 20
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 27 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان عزیزم ازتون ممنونم اینکه دوستانی هستند که اینجا همراهم هستند دلم آروم میشه.
    رزا جان آره برادرش با شوهرخاهرشم دعواش شده بود.ولی تو زندگی ما خیلی بیشتر دخالت وحسادت شدید داره.شوهرم از ترسش کم ترین محبت در حد بار کردن در رو هم نمیتونه حتی جلوی خودم به شوهرم مبگفت این کارو برا زنت انجام نده زنم دعوامیکنه.ولی خودش تو جمهها کگ میمانواع لوس بازی دارن.
    میدونی اولها که شوهرم درخاست طلاق بود یه بار گفت الان پس بگیرم تو میخای بگی منو دوست نداشتی.2بارم گفته خوب پس میگیرم.میدونی تصمیم خودش نیست که تکلیفش با خودش روشن باشه.الانم میگه آبروریزی شده ولجبازی شده.یکی ندونه فکرمیکنه من این بازیهارو شروع کردم.پدرومادرم هم حرف زدن ولی فهمیدن از خودش اختیار نداره و بچه ست.حتی اوایل من تو قرعه کشی اسمم مشهد دراومده بود گفتم بیا باهم بریم وتموم کنیم.ولی اون نیومد و منم نرفتم.فکرکن برادرش کارها وحرفها رکیک به من زد چون گریه کردم وگفتم تو زندگیم دخالت نکن.وقتی به شوهرم گفتم آبروریزی نکن گفت باید پای برادرم رو ببوسی.من وقتی دیدم اینجوریه بخاطر نداشتن تعصبش واینکه الکی داره زندگیمو خراب میکنه با وجوداینکه آدم معتقدیم تعداد زیادی قرص خوردم بعد ماجرا که پدرش اومد بجای حرفهای سنجیده میگفت سکه گداخته میدیم.ولی عمه اش و عموش چندبار به ما وپدرش گفتن خونشون رو عوض کنند.شوهرم به برادرم اس داده بود نرگس میگه بریم جای دیگه خوب زندگی کنیم ومردم بفهمن برادرش نمیذاشته زندگی کنن.الانم بعد یه سال میگه آبروریزی شده از حرف مردم میترسه که بهشون بگن چرا این بازیهارو سرهیچ شروع کرده.
    البته زنداییش میگفت چون جاریم فامیلشونه از طریق تو خاستن اون حساب بیاد دستش.چون تو جمعها هم قهرها وقیافه گرفتنش معلوم بود وبا مادرو خاهرشوهرم مشکل داشتن وفامیلشونن.

    شیدا جان من راضی به طلاق نیستم وگرنه یه سال باوجود دادگاه بازی با شوهرم تو یه خونه زندگی نمیکردم و وسط سال انتقالی میگرفتم.اگه توافقی طلاق گرفته بودم یه هفته ای تموم شده بود.الان 2هفتست انتقالی گرفتم تا تکلیفم مشخص بشه.دعاکنید

  18. کاربر روبرو از پست مفید نرگس65 تشکرکرده است .

    szd (سه شنبه 11 آذر 93)

  19. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 20 آذر 94 [ 09:13]
    تاریخ عضویت
    1393-4-10
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    1,361
    سطح
    20
    Points: 1,361, Level: 20
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 27 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان یه چیزی تو دلم مونده که نامه عاشقانه ای که اولین بار شوهرمم برام نوشته رو به یکی نشون بدم به فکرم رسیده فردا ببرم تو پرونده طلاق بذارم.میخام همه بفهمن تا دیگه گول عاشق بازی فقط تا جواب مثبت گرفتنش رو نخورت.میدونم الان دوباره احساساتی شدم و منطقی نیستم.ولی یکی بهم بگه این کار بده؟خودم کوچیک میشم؟یا حتی میتونه رو نطر قاضی اثر بذاره؟میخام آخرین تیرمو تو تاریکی بندازن هرچی باد باد.

    - - - Updated - - -

    سلام دوستان یه چیزی تو دلم مونده که نامه عاشقانه ای که اولین بار شوهرمم برام نوشته رو به یکی نشون بدم به فکرم رسیده فردا ببرم تو پرونده طلاق بذارم.میخام همه بفهمن تا دیگه گول عاشق بازی فقط تا جواب مثبت گرفتنش رو نخورت.میدونم الان دوباره احساساتی شدم و منطقی نیستم.ولی یکی بهم بگه این کار بده؟خودم کوچیک میشم؟یا حتی میتونه رو نطر قاضی اثر بذاره؟میخام آخرین تیرمو تو تاریکی بندازن هرچی باد باد.

  20. کاربر روبرو از پست مفید نرگس65 تشکرکرده است .

    szd (سه شنبه 11 آذر 93)


 
صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دست دادن دختر به پسر عمو و پسر خاله ها
    توسط Amir ali1234 در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 فروردین 97, 12:35
  2. تیکه انداختن پسرم وسط کلاس درس...بازیگوشی بی اندازه پسرم
    توسط آرام دل در انجمن طــــرح مشکلات کودکان: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 20
    آخرين نوشته: جمعه 18 مهر 93, 00:57
  3. پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 خرداد 92, 09:21
  4. علاقه ی شدید پسر به پسر از نوع دیوانه وارش
    توسط hadimoradi38 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 18 آبان 90, 10:09

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:47 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.