تشکرشده 2,695 در 688 پست
تشکرشده 63 در 23 پست
آبی بیکران عزیز الان تاپیکتون رو دیدم. یه جورایی همدردیم. خیلیا شاید بگن پول حلال مشکلات نیست ولی من میگم شاید نتونیم بعضی مشکلات رو با پول حل کنیم ولی بیشتر کارا با هزینه کردن و سرمایه گذاری امکانپذیره. من یه کار مستقل دارم ولی درآمدام آنچنانی نیست ولی با همین درآمد ناچیز کمک خانواده هم میشم. من دختر پر جنب و جوشی هستم و دوست داشتم خیلی کلاسها هزینه کنم و برم یکیش همین کلاس شناست. دو ماه پیش پرس و جو کردم دیدم برا آموزش مبتدی 380 هزار تومن پول خواستن ولی وقتی حساب و کتاب کردم دیدم نه نمی تونم و شاید آخر ماه کم بیارم. این یه نمونس که گفتم. مشکل ازدواج هم از طرف دیگه. بعضی وقتا میگم کاش از نظر مادیات کم نداشتم تا لااقل از آینده و تنهاییم نترسم چون اون موقع محتاج کسی نبودم و می تونستم یه خونه مستقل بخرم و برا آینده نگرانی نداشته باشم. ولی نه خانواده پولدار دارم و نه شغلی که درآمد زیادی داشته باشه. من به موسیقی علاقه دارم ولی هزینه کلاسها اونقدر زیاده که نمی تونم بهش فکر کنم.
این سستی یا بیحال و عدم اراده نیست شما و من و امثال ماها اگر درآمد خوبی داشته باشیم بدون هیچ نگرانی می تونیم هزینه کنیم و راحت دنبال علایقمون بریم. حالا شاید بعضیا بیان بگن چرا جاهایی که هزینه کمتر میگیرن و یا رایگانن مثل فنی و حرفه ای نمیرین!!! من علاقه ام موسیقی و ورزش شناس اگر کسی جای رایگان سراغ داشت خوشحال میشم راهنماییم کنه.
من تو مدت شاغلی حتی نتونستم یه ماشین شخصی هم تهیه کنم ولی دورو برم دیدم که نه کار درست حسابی دارن نه زیاد خودشون رو درگیر کردن ولی در سایه داشتن همسر یا بابای پولدار هر چی خواستن تو اختیارشون قرار گرفته. پس بیشتر مسائل مربوط میشه به مادیات که انسان و سست و بی اراده میکنه
abi.bikaran (پنجشنبه 10 مهر 93), تیام (پنجشنبه 10 مهر 93)
تشکرشده 2,695 در 688 پست
روزهای هفته من خوب بجز روزهای کاری که زیاد نیست طبق معمول اول کارهای خونه چون من با مادر مسنم زندگی میکنم پس اکثر کارهای خونه با خودمه مثل نظافت و غذا وکارهای دیگه
بعد از اون مواقع بیکاریم میام نت یا تلویزیون ولی واسه هیچ کاری زمان مشخص ندارم مثلا بگم تا این ساعت این کارم باید تموم بشه یا فقط 1ساعت توی نت باشم جالبه سرعت عملم توی کارهای خونه خیلی بالاست میتونم سریع همه کارهارو خیلی خوب انجام بدم زود تموم بشه ولی خدا نکنه کار شخصی خودم باشه دیگه اونجا نه حوصله دارم نه انرژی نه اصلا دلم میخواد قدمی بر دارم
واسه فرار میرم میشینم پای نت ممکنه ساعتها طول بکشه مثلا بارها گفتم بشینم کار انجام بدم تمرین کنم برم بیرون دنبال کار یا فعالیت جدیدی شروع کنم ولی باز اون بی انگیزگی و بی حالی وبیخیالی میاد سراغم میگم ولش کن 5سال تدریس کردم یه قرون پس انداز ندارم چون پولی بهم نمیدادن همش حقمون خوردن الان از تدریس هم زده شدم فقط یه روز تو هفته کلاس دارم
الان موندم بقیه روزهای هفته ام رو چیکار کنم با این سردی وسستی و بی هدفی چجور کنار بیام!
مرا با حقیقت
بیازار
اما،
هرگز با دروغ
آرامم نکن.
alireza35 (جمعه 11 مهر 93)
تشکرشده 7,555 در 2,378 پست
آبی جان
امید با انتظار متفاوته. امید شور زندگی در تو ایجاد می کنه اما انتظار به مرور ادمو فرسوده می کنه
امیدوار باش چون از جنس زندگیه امید و نیاز داریش. ویزگی های همسرت رو بنویس. روی صفحه من پیام بازدید کننده ها لینک هایی گذاشتم اگه خواستی بخونشون. اگه نه فقط لینک چگونه همسر دلخواهمو بیابم رو بخون
روی احساس خودت کار کن. تو که به خدا ایمان داری. پس خواسته هاتو از زندگیت از اینده که همسرت هم جزیی از اون اینده هست بنویس و بخواه
بعد تو زندگی خودتو بکن. به خدات ایمان داشته باش و امیدوار باش. شادی و نشاط خودت رو حفط کن. به وقتش خود خدای تو شخصی رو که مناسبت هست بهت میده
از پست هایی که می ذاری به نظرم خودت رو محکوم کردی به بی همسری. و همینطور به زندگی یکنواخت. این خودش فرسوده کننده است
یه کم مهرت به خودت کم شده. مشکلت حاد نیست اصلا. یه کمی فقط دوست داشتنت به خودت کم شده. بیشترش کن. اونوقت واسه کارای خودت می دوی و واسه کارای دیگران تعلل می کنی
برای انگیزه دادن به خودت می تونی بنویسی چه چیزایی رو دوست داری. چیزای کوچیک مثلا یه لباس یا یه رنگ لباس زیر یا ملحفه رنگی یا یادگیری یه مهارت که دوست داری و ... هر چیزی که خوشحالت کنه. اینا رو برای خودت بذار جایزه. جایزه در مقابل کارهایی که باید بکنی. کارها رو دونه دونه بنویس و در مقابلش جایزه ی متناسب با کاری که کردی به خودت بده. ممکنه یه بستنی باشه یا ممکنه یه مایو دو تیکه باشه یا حتی ممکنه بیشتر از اینا هزینه کنی متناسب با کاری که کردی
یه ورزش هم بکن
موفق باشی
ویرایش توسط meinoush : پنجشنبه 10 مهر 93 در ساعت 12:55
abi.bikaran (پنجشنبه 10 مهر 93), تیام (پنجشنبه 10 مهر 93)
تشکرشده 757 در 256 پست
سلام.
چند سالته؟ لطفا بگو.
میدونید مشکل ماها چیه؟!!! مشکل هممون نه مشکل شمای تنها!!!!! اینه که تمام عمرمون رو بزرگ شدیم با آرزو و امید واسه ازدواج واسه پولدارشدن واسه ..... یعنی ما رو این جوری
بزرگ کردن. خودمون خبر نداشتیم. واسه یه هدف که خودمونم نمیدونیم چیه!!!!
ببین همش تو تلوزیون حرف ازدواج و خواستگاریه. تو همه فیلمایی که بچگیمون میدیم، تو همه فامیل و آشنا حرفشو شنیدیم و .... الان بچه های بدبخت که میشینن پای کارتونایی که فقط
خوشگلی دخترا رو میبینن مطمئن باش خیلی زودتر از ماها کم میارن. خیلی هاشون خودشونو مثل من مثل تو مثل این مثل اون میبازن و به فکر مرگن.
وقتی به من گفتن و یاد دادن دنیا اینه و من الان دارم یه چیز دیگه میبینم از من چه انتظاری هست به غیر از شل شدن دست و پام!!!!
هیچ کس هیچ جا به من نگفته بود زندگی اینه، نه اون، پس طبیعیه که من به فکر مرگ باشم. چون تک بعدی و تو خیال بزرگ شدم. به خاطر بی عرضگی نیست این کاملا طبیعیه. فرار از
عذاب کاملا طبیعیه.
میدونی تو کشورای خارجی به جوون یاد میدن باکسی مهربون نباش و فقط به فکر خودت باش!!! به فکر پیشرفت شخصی خودت!!!! بهش میگن فقط دنبال پول باش و این مهمه این!!!!!
تو کله ی منو تو کردن که از خودت بگذر و به این اون کمک کن. با مردم خوب باش نه با خودت!!!! دقیقا اون موقع هایی که باید با خودت باشی با دیگرانی خودت به درک!!!!.
به من و تو یاد دادن بی هیچ شک و شبهه ای حتما ازدواج میکنی !!! این اتفاق صد درصدی زندگی تو هست و سرنوشتته!!! و من اینو با تک تک سلولای مغزیم پذیرفتم خوب الان شرایطش
نیست،نیست و این واقعیته، حالا من موندم و یه مغز خسته و نا امید گیج و منگ ، کاملا گیج و منگ!!!!. بدون راه حل....بدوووووون راه حل.
وقتی واقعیت های بیرونی داره یه چیز دیگه رو به من میگه من باید الان چیکار کنم؟
از درون شکستی از درون نا امیدی اینا درونته بی هدفی بی انگیزگی تو درونته . اینا تو بیرون نیست.
تو بیرون کلی واسه تو راه هست تا 60 سال دیگه نفس بکشی و زندگی کنی. تو نمردی!!!!! به خدا قسم تو تموم نشدی!!!!
تو فقط نمیتونی ببینی، راهای موفقیتو ، راه های زندگی خوب رو، هیچ چیزی رو نمیتونی.
واسه همینه که تو فکر میکنی به انتها رسیدی ولی یه دختر همسن تو و تو شرایط تو که یه چیز دیگه تو مغزش پر کردن چی ؟ اون الان شاد ترین دختر دنیاست و با انگیزه ی زیاد.
مشکل من و تو ارزشهاییه که بیخودی برای خودمون بزرگش کردیم. حصاری که دور خودمون کشیدیم و نمیتونیم ازش بیرون بیایم.
کی گفته زندگی اینیه که بهمون گفتن؟ کی گفته ما مستحق عذاب و استرسم؟ کی گفته و چه کسی اینا رو تعیین کرده؟
اگه خداست که نگفته.
به خودت بیا دختر. زندگی یه چیز دیگه اس . زندگی رو امتحان کن. نه زندگی خیالی رو نه عذاب تعارضا رو .......!!!!! زندگی واقعی رو.
موفق باشی.
- - - Updated - - -
ببخشید این پست رو هم برا شما هم برا مینوش و هم برای خودم نوشتم.
abi.bikaran (پنجشنبه 10 مهر 93), meinoush (پنجشنبه 10 مهر 93), sanjab (پنجشنبه 10 مهر 93)
تشکرشده 1,458 در 274 پست
سلام خانم آبی بیکران
گرچه اگه اسمتون قرمز بیکران بود بیشتر راغب بودم اینجا مطلب مینویسم ، ولی دیگه با همین اسم ابی بیکران هم سعی میکنم چند خطی بنویسم
در مورد مطالبی که توی پست اول نوشته بودید ، چند نکته به ذهنم رسید که اگه اجازه بدید اینجا ذکر کنم..
مورد اول اینکه ظاهرا یکی از چیزهایی که انرژی شما رو زیادی گرفته ، بحث مجرد بودن شما هست غیر از اینکه یک سری مطالب توی این پست نوشتم ،این رو هم اضافه کنم که این تنها مشکل شما نیست ، مشکل چه دختر خانمها و چه آقا پسرهایی هست که کمی احساس میکنن سن ازدواج اونها گذشته ، و اونها هم کارهایی که باید برای ازدواج میکردن رو انجام دادن ، ولی خوب نشده دیگه ، آخه ازدواج کردن که یک هدف نیست که مثلا مثل دانشگاه رفتن تعیین کنی تا فلان سن لیسانس میگیرم ، تا فلان سن دکترا میگیرم و… یا بگی تا فلان سن ماشین میخرم تا فلان سن فلان شرکت رو میزنم و…. ازدواج یک پروسه ای هست که حداکثر نصف اون دست ما هست ، پس واقعا این خیلی مشکل هست که بگیم تا سن مثلا 28 سالگی یا 30 سالگی ازدواج میکنم و… مخصوصا برای دخترخانمها که این موضوع سختی مضاعف هم داره چرا که نسبت به پسرها ازادی انتخاب کمتری دارن… پس خلاصه اینکه واقعا اشتباه محض هست ذره ای غصه و ناراحتی بابت موضوعی که نمیشه مثل سایر اهداف زندگی براش زمانبندی کرد… نمیشه دیگه، نمیشه، متوجه اید؟ نمیشه؟ پس چرا برای چیزی که نمیشه ناراحت شدن؟ نمیشه؟ متوجه اید؟حرفهای والدین و نیش کنایه های اونها رو هم در این زمینه ها جدی نگیرید.. اونها هم پدر و مادر هستند اگر این حرفها رو میزنند نه از سر طعنه بلکه از سر دوست داشتن و دلسوزی هست که مثلا دوست داشتن فرزندشون الان مستقل بود … که این مطلب رو بد بیان میکنن .
مورد بعد اینکه واقعا دنیای اطراف ما ، دنیای بزرگ با کلی موضوعات بدیع هست… میگن سه نوع اطلاعات هر فرد داره…
دسته اول اطلاعاتی که فرد میدونه که میدونه… مثلا بالفرض شما الان یک استاد هنر هستید ، به محض اینکه یک نفر در مورد تکنیک های نقاشی با رنگ روغن بخواد جلوی شما اظهار فضل کنه ، شما سریع موضع میگیرید میگید ، مرجان جون.. نگو نگو ، تمام اینهایی که میخوای بگی خودم استادم.
دسته دوم اطلاعاتی که میدونید که نمیدونید … مثلا یک دسته تکنیکهای هنری تجسمی هست که شما میدونید وجود خارجی دارند ، ولی هیچ اطلاعاتی در مورد اونها ندارید.
دسته سوم اطلاعاتی هستند که نمیدونید که نمیدونید ، مثلا فرض کنید یک رشته مهم اکادمیک در برخی از دانشگاههای دنیا تدریس میشه به اسم مهندسی هنرهای مدرن (از خودم همینطوری الکی گفتم ها) ولی شما اصلا این رشته به گوشتون نخورده چه برسه به اینکه بدونید چی هست و به چه درد میخوره…. خوب، این نوع اطلاعاتی که اصلا نمیدونیم که نمیدونیم رو از کجا باید کسب کرد؟ میگن برای کسب این نوع اطلاعات که اصلا از وجود داشتن اونها کوچکترین اطلاعی نداریم ، یا باید کتابهای خاصی خوند یا با ادمهای خاصی دوست شد و رابطه برقرار کرد که اونها خواننده اون کتابها باشن… منظور؟….
یادم میاد چند سال پیش خودم رو ادم پخته و دنیا دیده ای میدونستم .. فکر میکردم چون ارتباطات کاری و اجتماعی قوی دارم دیگه ختمی هستم برای خودم… اما اولین سفرخارج از کشور که برام پیش اومد… وقتی وارد هواپیما شدم و با مسافران کنار دست خودم طبق معمول وارد صحبت و گفتگو شدم…و با ادمهایی هم صحبت شدم که یا فرهنگ و شرایط اجتماعی دیگه ای داشتن ، یا در تردد بین کشورهای مختلف و اداب و رسوم مختلف بودند.. در عرض چند ساعت دیدم چقدر دنیا بزرگتر و متفاوت تر از دنیای فعلی من در اون زمان هست … تا قبل از اون فکر میکردم دنیا همین محیط کار و ادمهای اطراف و مردم شهرم هستن.. ولی این اشتباه بود….
ماها همه بسته به شرایط زندگی که داریم یک پیله دور خودمون تنیدیم و فکر میکنیم دنیا همینه … این اشتباهه.. دنیا خیلی متنوع تر از اون چیزی هست که ما تصور داریم… منتهی باید این پیله رو پاره کرد… با اطلاعات جدید ، با کتابهای جدید با ادمهای جدید اشنا شد و اجازه بدیم از طریق اونها با دنیا و عوالم دیگه اشنا شد… بقول مولانا
بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست*** از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی
پس اگر دنیای ما تکراری و خسته کننده هست ، مشکل از دنیا نیست ، مشکل از خود ماست که با تنیدن پیله دور خودمون این دنیا رو تیره و تار کردیم برای خودمون… توی جلسات علمی ، مذهبی ، سمینارها و… شرکت کنید ، جاهایی که بعنوان یک خانم براتون مقدور هست حضور داشته باشید ، فرصت اشنایی با ادمهای جدید و موقعیتهای جدید و دنیاهای جدید رو به این شکل برای خودتون فراهم کنید… اما…
برای خودتون هدف داشته باشید ، همینطور هدفهای الکی نه ها… یک هدف که پشت اون دلیل قوی و انگیزه قوی و یک محرک قوی باشه… یک مثال میزنم. فرض کنید الان میشینید برای خودتون هدف میزارید که تا یک سال دیگه یک پراید 20 میلیونی بخرید. بعد صبحها که از خواب میخواید بیدار شید برید سر کار میگید ، ای بابا، من ماشین میخوام چیکار ، کجا رو دارم برم و… یا یکم توی کارتون به مشکلات میخورید سریع دلسرد میشید ، حالا فرض کنید ان شالله توی همین ماه شرایط ازدواجتون فراهم میشه ، و بعد با اقا داماد قول و قرار میزارید که تا یکسال دیگه برید سر خونه زندگی خودتون و مثلا بیشتر جهیزیه که مثلا مبلغ اون میشه 20 میلیون بعهده شما باشه… حالا این 20 میلیون دوم رو چطوری تهیه میکنید؟ به اب و اتیش میزنید (احتمالا!) ، وام میگیرید ، دو شیفت کار میکنید ، کلاس خصوصی و فوق العاده حتی با سختی و دستمزد کم میگیرید و… که اون پول رو برای زندگی ایندتون فراهم کنید.. نمیدونم متوجه هدفهایی که منظور من بود شدید؟ یک هدف یا چند هدف برای خودتون داشته باشید که برای اونها دلایل و انگیزه های زیادی داشته باشید .. چه مادی چه معنوی … که البته به نظر من در اهداف معنوی معمولا افراد استوارتر هستند.
حالا که هدف خودتون رو مشخص کردید. برای اون حرکت کنید.. حتی یک حرکت کم و کوچک… ولی قطع نکنید… مثلا همون کارهای هنری… نیاز نیست شما سرمایه گذاری و ریسک مادی کنید… روی این هدفتون متمرکز بشید ، ببینید چه اقداماتی لازم هست براش انجام بدید.. بعد کارهای هر چند کوچک برای رسیدن به اون انجام بدید… باور کنید اگه هدفی داشته باشید که پشت اون دلیل قوی باشه .. به محض حرکت در راستای محقق کردن اون هدفتون ، دنیای شما تغییر میکنه… با ادمهای جدید ، منابع جدید و… اشنا میشید که فقط تا قبل از این چون شما در دنیای دیگه ای بودید ، به اونها اجازه ورود به دنیای خودتون رو نمیدادید… فقط حرکت کنید و اجازه ندید تنبلی و کسلی به شما غالب بشه.. میگن بیشتر ادمهایی که چه خسر الدنیا هستند و چه خسر الاخره.. به خاطر تنبلی و کرختی هست.پس هدف قوی داشته باشید و حرکت مستمر انجام بدید. و مطمئن باشید اگر خودتون هیچ حرکت و تغییری در زندگیتون انجام ندید هیچ فرشته نجاتی برای شما هیچ کاری نمیکنه.
به امید موفقیت.
أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ
آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟
( زمر / 36 )
abi.bikaran (پنجشنبه 10 مهر 93), sanjab (پنجشنبه 10 مهر 93), صبا_2009 (دوشنبه 14 مهر 93)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)