به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 78
  1. #21
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آونگ نمایش پست ها
    سلام مائده خانم
    اول عذر خواهی این چه حریه آقای آونگ من ممنون شما هم هستم اگه شمارو نداشتم میخواستم چیکار کنم
    هر پست برای من امکان ویرایش بیش از 20 دقیقه ندارد و دیروز پست سومم در همان زمان 20 دقیقه پیغام خطا داد و امکان ویرایش و مطلب جدید نداشت
    خوب کاشکی بیشتر می گفتید دیروز چطور گذشت ؟
    فضای جلسه چطور بود ؟ خوب بود ولی زیاد حرف نزدیم اخه وسط حرفامون میز بغلی تشنج کرد منم حالم بد شد دیگه رفتیم
    و ...
    دقیقا منظورم همین بود که این اتفاق نیافتد وقتی شما از این سمت مطمئن نیستید که بتوانید قرار را فیکس کنید نباید بحث را به این سمت می کشیدید متوجه منظورتون نشدم
    می دونم تحت فشار هستید ولی چی شد اونها که به عید غدیر هم راضی نبودند به عید قربان راضی شدند ؟؟؟ نظر خانواده پسر چی بود ؟؟؟؟ پسره گفت من همش گفتم باید بریم خواهرمم گفته که زشته دختر مردم رو سرکار بزاریم ما دیر بریم فکر میکنن دخترشون رو نمیخوایم و از این حرفا گفت هی به بابام گفتم اونم گفته باشه خودش گفت عید قربان حالا دیگه نمیدونم ....
    خوب حالا گذشته
    و باید طی این چهار روز روی مادرتان کار کنید
    چرا اصرار دارید مادرتان جلسه جدا داشته باشد با خواستگارتان؟؟؟؟ یعنی فضای بهتری بوجود می اید ؟؟؟؟؟ شاید ببینتش باهاش صحبت کنه بهتر باشه آخه مامانم تا حالا ندیدش و تصویر ذهنی بدی واسه خودش درست کرده به خاط این میخوام ببینه که سوء تفاهمات رفع بشه
    اول تردیدهای مادرتان را رفع کنید چطوری
    ضمنا به ایشان بگویید : بابا بعد از اتمام جلسه که نمی خواهند من را به زور ببرند!!!!!!!!!!! خبری نیست !!!!! بیایند حرفهایشان را بزنند ما فقط گوش می دهیم کو تا عقد و عروسی این جمله رو قبلا یادمه بهش گفتم اما حتما دوباره بهش میگم مرسی
    بر فرض هم که انجام شود می توانید حداقل یکسال عقد بمانید
    بعد مگر مادرتان نگفتند که با جابجایی منزل برای شما جهیزیه تهیه می کنم؟؟؟؟؟؟؟ بله اما کو تا مامانم از این خونه فسقلی دل بکنه ...
    فکر کنم هنوز شما علت دقیق مخالفت مادرتان را نمی دانید میدونم علتش اینه که مامان من یه جورایی واسه من میخواد بگه دین و مذهب خیلی مهم
    چیزی پشت این تردید وجود دارد اونو پیدا کنید

    یک سوال : تا حالا کلا در مجموع چند جلسه افراد مختلف به خواستگاری شما آمدند ؟؟ مامانم اصلا نمیذاره کسی پاشو تو خونمون بزاره همه رو تلفنی رد میکنه یا طرف حضوری تو بیرون میگه بهش میگه نه اصلا من قصد ندارم دختر شوهر جز اون فامیل مزخرفمون و یه پسره به درد نخور دیگه که خودشون رو جلوی مامانم پسره پیغمبر نشون داده بودن مامانم کسی رو راه نداد
    یعنی تعداد جلسات خواستگاری برای شما چقدر بوده؟؟؟؟؟؟؟؟
    مادرتان اصلا تا به حال غیر از ان یک نفر (فامیل) کسی را راه داده است؟؟؟؟
    موفق باشید
    الان مشکلم اینه که باید مامانمو به اومدنشون راضی کنم و اینکه مامانم باهاشون بد رفتار نکنه .... اخه مامانم بد رفتار میکنه ....
    آهان باباش گفته بود پس اون شرطا که پذاشته بودن چی؟پسره هم گفته که اونا واسه امتحان بوده درصورتی که مامانم هنوز پای شرطاش هست باباشم گفته بود یعنی چی تو اگه نمیخواستی شرطم نمیذاشن قبول نمیکردی ...
    هرکس بخواهد کاری را انجام دهد
    "راهش را پیدا میکن "
    هرکس نخواهد کاری را انجام دهد
    "بهانه اش را"

  2. کاربر روبرو از پست مفید maedeh120 تشکرکرده است .

    آونگ (سه شنبه 08 مهر 93)

  3. #22
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 دی 93 [ 13:09]
    تاریخ عضویت
    1393-6-08
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    618
    سطح
    12
    Points: 618, Level: 12
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    9

    تشکرشده 167 در 57 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببین ظاهرا این طور که معلومه اون مشکل مالی نداره حالا برای روشن شدن بیشتر می تونی بپرسی مدیریت خرج خونه با شما میشه یا خودش. البته اگر بیاد خواستگاری و رابطه رسمیتر بشه پرسیدنش برات آسونتره.
    از لحاظ خرج کردن هم که میگی تا حالا کادو برات نداده پس میزان دست به جیب شدنش هنوز معلوم نیست . 30 میلیون هم خوب بستگی به سطح خرید ها و عروسی داره . چقدرشو طلا بخری . بعد هم تالار . عکاس . ارایشگاه و هزار چیز که بپاش برسه می بینی بسرعت نور تموم میشه . بستگی به سطح انتظار خودت از مراسم داره.
    و اما بحث جهیزیه که مادرتون میگن هم هست . حالا هر چی هم ساده بگیری یه حداقل هایی برای شروع زندگی لازمه . برای آیندت چه فکری کردی؟ پس اندازی داری؟
    فرض کن بسلامتی نامزد شدین و برای سال بعدش هم قرارعروسی شد میتونی تا اون وقت به امید خدا چیزی حاضر کنی؟
    بنظرم بخشی از نگرانی مادرت بجا باشه.
    قبلا گفته بودی بیرون میری خوب می پوشی که غرورت حفظ شه و .... بنظرم یه کم بالغانه تر رفتار کن .درعین داشتن عزت نفس بذار شرایطت رو بدونه. ازدواج با دوستی فرق داره . البته من نمیدنم ایشو ن از وضعیت شما چقدر میدونن ولی در امر ازدواج صداقت باید 2طرفه باشه.
    بنظرم بدور از اضطراب راجع به همه چی یک بار دیگه خوب فکرکن. و با مادرتون حرفاتون تا قبل خواستگاری یکی بشه. جلسه اول معارفه خانواده ها خیلی اهمیت داره.

  4. 2 کاربر از پست مفید gelareh55 تشکرکرده اند .

    elham.e (چهارشنبه 09 مهر 93), maedeh120 (سه شنبه 08 مهر 93)

  5. #23
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    در رابطه با حرفات که حق با شماست من همش رو قبول دارم و میدونم ...
    اما حس میکنم حسابگره .... چون حسابگر نبود تو این سن به اینجا نمیرسید ....
    جهیزیه هم الان هیچی نخری حداقل فکرکنم 30م یا 40 م باید داشته باشی تازه هزینه عقد و حلقه و وسایل داماد به کنار بیچاره شدم
    میترسم بعدا هم حسابگر بمونه دیشب بهش گفتم حسابگری بعدش گفت نخیرم اینطور نیست
    هرکس بخواهد کاری را انجام دهد
    "راهش را پیدا میکن "
    هرکس نخواهد کاری را انجام دهد
    "بهانه اش را"

  6. کاربر روبرو از پست مفید maedeh120 تشکرکرده است .

    آونگ (سه شنبه 08 مهر 93)

  7. #24
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 دی 94 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1392-7-22
    نوشته ها
    178
    امتیاز
    3,383
    سطح
    36
    Points: 3,383, Level: 36
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 443 در 158 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام مائده خانم
    ممنون از لطفتون من قابل نیستم
    اول از همه ، همه ما خدا رو داریم که برای همه مان کافیست

    اما حس میکنم حسابگره .... چون حسابگر نبود تو این سن به اینجا نمیرسید ....
    میترسم بعدا هم حسابگر بمونه دیشب بهش گفتم حسابگری بعدش گفت نخیرم اینطور نیست

    مگه حسابگری بده؟؟؟ بستگی داره از چه نوعیش باشه ؟؟؟ خسیس بودن با حسابگر بودن متفاوته ؟؟؟ حسابگر بودن حسن است ، خسیس بودن عیب

    بعد واقعا همین طوری گفتی!!!! اگه به همین واضحی گفتی خوب معلومه جوابت همین خواهد بود: (نه نیستم)
    یه پسره به درد نخور دیگه که خودشون رو جلوی مامانم پسره پیغمبر نشون داده بودن
    میدونم علتش اینه که مامان من یه جورایی واسه من میخواد بگه دین و مذهب خیلی مهم

    آیا با مادرتان از لحاظ اعتقادات مذهبی تفاوت دارید؟؟؟ چقدر ؟؟؟ سر چه مباحثی ؟؟؟؟ از چه رفتارهای شما دلخور است ؟؟؟
    این خواستگار شما با حالت مورد تایید مادرتان از لحاظ مذهبی چقدر اختلاف دارد؟؟؟
    آیا دلیل راه دادن اون پسره فقط میاحث مذهبی بود ؟؟؟
    این سوال را به صورت جدی از مادرتان بپرسید (البته بدون مقایسه با خواستگار فعلی چون مادرتان را به سمت موضع گیری سوق می دهد) که اون فرد چه ویژگی مثبتی داشت که راهش دادی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    ببینید دوباره میگم سه تا راه دارید:
    *مادرتون رو دور بزنید
    *با تهدید و فشار مادرتون رو مجبور به ورود این خواستگار کنید
    *قانعش کنید
    قطعا راهی که شما انتخاب می کنید راه سوم است پس دنبال دلیل اصلی مخالفت با مورد فعلی و در کنار آن معیارهای مادرتان برای همسر آینده تان باشید

    البته معمولا وسط این کشمکش در حالت موجود نمی توان دلیل های اصلی را راحت پیدا کرد چون جواب های واضحی داده نمی شود شما باید با کنار هم چیدن یک پازل متوجه نظر واقعی مادرتان شوید

    ارتباط شما در همین حد بسیار کم هم با خواستگارتان مورد تایید مادرتان هست یا نه؟؟؟ شاید از این ارتباط دلخور است و فکر می کند بهش بی احترامی شده (نا سلامتی الان مادرتان نقش مادر و پدر را همزمان دارد)یعنی فکر می کنه دارید دورش میزنید ناراحته

    شاید از مواجه حضوری با خانواده خواستگارها نگران است و به علت عدم حضور پدرتان خودش را در موقعیت پایین تر از طرف مقابل می بیند؟؟؟؟ (عدم اعتماد به نفس) که اگر هم باشد کمی طبیعی است

    موفق باشی
    -----------------------------------
    الان پیش خودتون میگید این چرا مشترک نمیشه محدودیت پستهاش برداشته بشه؟؟؟؟؟
    آخه اونجوری کلا معتاد سایت میشم از کار و زندگی میفتم
    خدا پدر مادر اونیکه محدودیت سه تا پست در 24 ساعت رو گذاشت بیامرزه
    -------------------------------------------------------
    خوب الان فقط دوتا مورد دارید که راه داده مادرتون
    یکی فامیل اون یکی غریبه
    فامیل که هیچی
    بررسی کنید از چه ویژگیهای اون فرد غریبه خوشش اومده؟
    ویرایش توسط آونگ : سه شنبه 08 مهر 93 در ساعت 15:54

  8. کاربر روبرو از پست مفید آونگ تشکرکرده است .

    elham.e (چهارشنبه 09 مهر 93)

  9. #25
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آونگ نمایش پست ها
    سلام مائده خانم
    ممنون از لطفتون من قابل نیستم
    اول از همه ، همه ما خدا رو داریم که برای همه مان کافیست

    اما حس میکنم حسابگره .... چون حسابگر نبود تو این سن به اینجا نمیرسید ....
    میترسم بعدا هم حسابگر بمونه دیشب بهش گفتم حسابگری بعدش گفت نخیرم اینطور نیست

    مگه حسابگری بده؟؟؟ بستگی داره از چه نوعیش باشه ؟؟؟ خسیس بودن با حسابگر بودن متفاوته ؟؟؟ حسابگر بودن حسن است ، خسیس بودن عیب

    بعد واقعا همین طوری گفتی!!!! اگه به همین واضحی گفتی خوب معلومه جوابت همین خواهد بود: (نه نیستم) گفتم دارم طالع بینی ماهت رو میخونم نوشته حسابگر
    یه پسره به درد نخور دیگه که خودشون رو جلوی مامانم پسره پیغمبر نشون داده بودن
    میدونم علتش اینه که مامان من یه جورایی واسه من میخواد بگه دین و مذهب خیلی مهم

    آیا با مادرتان از لحاظ اعتقادات مذهبی تفاوت دارید؟؟؟ بله بچقدر ؟؟؟شاید 60% سر چه مباحثی ؟؟؟؟ هرچیزی که مربوط به عقاید مذهبی میشه از چه رفتارهای شما دلخور است ؟؟؟ رفیق بازی و ولخرجیممخصوصا اینکه دوست دارم ازدواج کنم از این خواستم فوق العاده متنفره
    این خواستگار شما با حالت مورد تایید مادرتان از لحاظ مذهبی چقدر اختلاف دارد؟؟؟با مامانم تقریبا زیاد اما با من کم خیلی کم
    آیا دلیل راه دادن اون پسره فقط میاحث مذهبی بود ؟؟؟نه فامیلمون چون فامیل بود اون غریبه هم چون یک سال و نیم سمج بازی در اورد
    این سوال را به صورت جدی از مادرتان بپرسید (البته بدون مقایسه با خواستگار فعلی چون مادرتان را به سمت موضع گیری سوق می دهد) که اون فرد چه ویژگی مثبتی داشت که راهش دادی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟میگفت مادر خوبی داشت و خودش دلسوز بود اخه همیشه میومد مامنمو میبرد سرکار دختر خالم رو میبرد دکتر اسباب کشی میومد کمک خلاصه حمال بود اه ازش متنفرم

    ببینید دوباره میگم سه تا راه دارید:
    *مادرتون رو دور بزنیدفکر کن مامانم دور بخوره
    *با تهدید و فشار مادرتون رو مجبور به ورود این خواستگار کنیدفایده نداره بدتر میکنه
    *قانعش کنید کچل میشم پیر و فرسوده میشم
    قطعا راهی که شما انتخاب می کنید راه سوم است پس دنبال دلیل اصلی مخالفت با مورد فعلی و در کنار آن معیارهای مادرتان برای همسر آینده تان باشید

    البته معمولا وسط این کشمکش در حالت موجود نمی توان دلیل های اصلی را راحت پیدا کرد چون جواب های واضحی داده نمی شود شما باید با کنار هم چیدن یک پازل متوجه نظر واقعی مادرتان شوید

    ارتباط شما در همین حد بسیار کم هم با خواستگارتان مورد تایید مادرتان هست یا نه؟؟؟ چیزی به روی خودش نمیارهشاید از این ارتباط دلخور است و فکر می کند بهش بی احترامی شده (نا سلامتی الان مادرتان نقش مادر و پدر را همزمان دارد)یعنی فکر می کنه دارید دورش میزنید ناراحتهدرد من همینه که بابا ندارم

    شاید از مواجه حضوری با خانواده خواستگارها نگران است و به علت عدم حضور پدرتان خودش را در موقعیت پایین تر از طرف مقابل می بیند؟؟؟؟ (عدم اعتماد به نفس) که اگر هم باشد کمی طبیعی است اگه اعتماد به نفسش پایین بود یه برگه شرط تعیین نمیکرد

    موفق باشی
    -----------------------------------
    الان پیش خودتون میگید این چرا مشترک نمیشه محدودیت پستهاش برداشته بشه؟؟؟؟؟
    آخه اونجوری کلا معتاد سایت میشم از کار و زندگی میفتم
    خدا پدر مادر اونیکه محدودیت سه تا پست در 24 ساعت رو گذاشت بیامرزه حالا که اینطوریه خودم براتون اشتراک میخرم که دیگه دست از سرتون برندارم
    -------------------------------------------------------
    خوب الان فقط دوتا مورد دارید که راه داده مادرتون
    یکی فامیل اون یکی غریبه
    فامیل که هیچی
    بررسی کنید از چه ویژگیهای اون فرد غریبه خوشش اومده؟
    میخوام سر به تنش نباشه انقدر خودشو جلوی همه خوب نشون داده اما من میشناسمش
    هرکس بخواهد کاری را انجام دهد
    "راهش را پیدا میکن "
    هرکس نخواهد کاری را انجام دهد
    "بهانه اش را"

  10. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 دی 94 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1392-7-22
    نوشته ها
    178
    امتیاز
    3,383
    سطح
    36
    Points: 3,383, Level: 36
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 443 در 158 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام
    خوب یک چیزهایی داره بدست میاد با این اطلاعات
    شاید 60%
    با مامانم تقریبا زیاد اما با من کم خیلی کم
    اون غریبه هم چون یک سال و نیم سمج بازی در اورد
    میگفت مادر خوبی داشت و خودش دلسوز بود اخه همیشه میومد مامنمو میبرد سرکار دختر خالم رو میبرد دکتر اسباب کشی میومد کمک خلاصه حمال بود
    یه نکته خارج بحث : این همون پسره بود که دختر خاله تون رو که پاش شکسته بود بغل کرده بود سه طبقه برده بود بالا بعد میگید خودشو پسر پیغمبر نشون میداد جل الخالق

    خوب این کارها رو که نمیشه بگیم خواستگارتون بکنه یا با رفتار دروغ مادرتون رو فریب بده

    پس باید در موقعیت مناسب از نقاط اشتراک رفتاری و اعتقادی مادرتون و خواستگارتون بگید و اونها رو برای مادرتون پر رنگ کنید و رو نکات اختلاف سرپوش بگذارید
    بالاخره این دو نفر (مادرتون و خواستگارتون ) نقاط اشتراک دارند
    منظورم از اعتماد به نفس تو مواجه جدی بود وگرنه شرط گذاشتن می تونه برای دست به سر کردن باشه (البته این حالت کلا با توضیحات قبلی شما منتفی شد )
    اما نکته دیگه : اون پسر غریبه جرقه اول را چطور زد و چگونه از حالت تدافعی و جبهه گیری مادرتان عبور کرد
    ببینید خواستگارتون اگر بتونه یک مسیر کوچک به سمت مادرتون باز کنه کافیه بعد باهم همون رو میگیرید و میرید جلو
    می خوام بدونم این به اصطلاح روزنه در وجود مادرتان در مورد نفر قبلی چطور ایجاد شد؟؟؟؟
    شرمنده اینو میگم نقطه ضعف مادرتون از لحاظ احساسی چیه ؟؟؟ شاید همون بیرون رفتن که پیشنهاد خودتون بود
    یک موقعیت خاص باید خلق کنید
    البته مصنوعی جلوه نکنه
    وای من دارم چی کار می کنم اگه انتخابتون درست نباشه چی ؟؟؟؟
    چه گناهی پایه من نوشته میشه؟؟
    موفق باشید
    ویرایش توسط آونگ : سه شنبه 08 مهر 93 در ساعت 18:03

  11. کاربر روبرو از پست مفید آونگ تشکرکرده است .

    elham.e (چهارشنبه 09 مهر 93)

  12. #27
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    ای بابا این حرفا چیه آ قای اونگ اتفاقا شما خیلیم ثواب میکنی که تو امر خیر شریکی ....
    اره مامانم بیرون رفتن رو خیلی دوست داره .... باید ببرمش با پسره یه رستوران شیک و با کلاس ...
    اخه مامانم بیشتر وقتا سره کاره نمیدونم کی ببرمش ....
    پسره گفت 5 شنبه دوباره با بابام اینا صحبت میکنم ... واااای یعنی 2 روز قبل میخوان به ما خبر بدن برای خواستگاری؟؟؟؟؟

    - - - Updated - - -

    راستی وقتی پیشش بودم اون پسره مزاحم (خواستگار قبلیه که غریبه بود ) انقدر رو گوشیم زنگ زد که اسن فهمید بعد پرسید کیه؟منم جریان رو تعریف کردم بعد گفت این خطت که جدیده چطور باید داشته باشش منم نمیدونستم چی بگم گفتم مامانم داده ...
    هرکس بخواهد کاری را انجام دهد
    "راهش را پیدا میکن "
    هرکس نخواهد کاری را انجام دهد
    "بهانه اش را"

  13. #28
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 دی 94 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1392-7-22
    نوشته ها
    178
    امتیاز
    3,383
    سطح
    36
    Points: 3,383, Level: 36
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 443 در 158 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام
    یه حرکت ناجونمردانه یکبار خانمم در مورد خواستگاری از خواهرش زد شما می تونید مشابه اش را انجام بدید فقط مواظب باشید تابلو نشه:
    پسری که میومد پسر خوبی بود خانواده خوبی هم داشت فقط یک عیب داشتند هر وقت می اومدند یک چیز ساده می آوردند مثلا فقط گل و یا فقط شیرینی
    خواهر خانمم هم از این قضیه دلخور بود و حساس
    خواهر خانمم همیشه چند دقیقه بعد از اومدن خواستگار از اتاقش بیرون میومد
    یک بار خانمم از این فرصت استفاده کرد و یک جعبه شیرینی را که از قبل یواشکی گرفته بود روی اپن آشپزخانه گذاشت
    به خانواده خواستگار هم چیزی نگفت
    بعد از رفتن اونها به خواهرش گفت این جعبه شیرینی رو هم اونها آوردن
    خواستگارها هم بویی از ماجرا نبردند
    البته لازم به ذکر است اون ازدواج سر نگرفت
    خدا به هم رحم کنه با این راهنمایی ها
    اینها رو گفتم که راهی پیدا کنید تا باب آشنایی باز بشه نه اینکه مادرتون رو فریب بدهید
    الانه که مدیر بیاد حسابمو برسه
    موفق باشید
    ویرایش توسط آونگ : چهارشنبه 09 مهر 93 در ساعت 18:00

  14. #29
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    سلاااااااااااااااااام به آقای آونگ مهربون .... از راهنماییات ممنون ...
    آره باید یه چیزی برای مامانم بخرم بگم اون پسره خریده آخه وقت کمه .... دو روز بیشتر نمونده
    میگم فردا با مامی و پسره برم بیرون؟؟؟؟به پسره هم بگم برای مامانم یه دسته گل بگیره؟؟؟؟مامانمو بپزه واسه یکشنبه؟؟؟؟؟
    5شنبه هفته پیش با خواستگار مامانم رفتیم بیرون بعد الان داشتم با مامانم حرف میزدم گفت فردا هم دوباره میخوایم بریم گفتم اگه فردا بیکاری این هفته واسه من دیگه خندید گفت نخیرم حرف نزن چیکار کنم به نظرتون؟؟؟؟
    هرکس بخواهد کاری را انجام دهد
    "راهش را پیدا میکن "
    هرکس نخواهد کاری را انجام دهد
    "بهانه اش را"

  15. #30
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    سلاااااام به همه دوستانم براتون خبرای خوب دارم
    دیروز داشتم با مامانم حرف میزدم همش ............. بعد آخرش برگشت گفت باشه بیان من که میخواستم بگم بعدا بیان حالا که تو اصرار داری بگو بیان ....
    تاااااازه شبش هم اجازه داد که یک ساعت با دخترخالم و پسره برم بیرون بعد پسره به مامانم اس داد که : سلام ، بابت اطمینانتون ممنون ایشااله که بتونم جبران کنم ... مامانم ج داد خواهش میکنم مراقبشون باش زود هم برگردید پسره هم گفت چششششم

    - - - Updated - - -

    با تشکر
    اگر میشه تاپیک من رو قفل کنید .
    هرکس بخواهد کاری را انجام دهد
    "راهش را پیدا میکن "
    هرکس نخواهد کاری را انجام دهد
    "بهانه اش را"


 
صفحه 3 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. از زندگی مشترک بیزار و خسته م
    توسط شکوفه کویری در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: پنجشنبه 26 دی 92, 16:58
  2. پاسخ ها: 40
    آخرين نوشته: چهارشنبه 16 اسفند 91, 14:10
  3. میزان دلبستگی و ارتباط
    توسط سینان در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 08 مرداد 91, 14:32
  4. شوهرم خستگی رو به تنم میزاره
    توسط shamim_bahari2 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 55
    آخرين نوشته: شنبه 27 خرداد 91, 15:50
  5. بر خلاف حرفی که میزد وابسته شد
    توسط bugatti در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 اردیبهشت 90, 01:23

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.