موضوع: چطوری نزارم برادرم اشتباه کنه؟! (لطفا راهنماییم کنید)

ممنون از همگی؛ دیروز رک و روراست باهاش صحبت کردم یک ساعت و ده دقیقه تلفنی حرف زدیم.
اولش خیلی می ترسید؛ بخصوص از واکنش پدرومادرم. اما من چون قبلا با پدرومادرم صحبت کرده بودم و توجیه شون کرده بودم که با جنگ و دعوا چیزی درست نمیشه به همین دلیل با خیال راحت بهش قول دادم که مشکلی پیش نمیاد و پدرومادرم منطقی برخورد می کنن. می گفت قصدشون ازدواجه اما چون هنوز خیلی زوده فعلا صبر می کنن تا 6-7 سال دیگه اون موقع پدرومادرمو بفرسته برای تحقیق که ببینن چجوریه؟!!
درمورد خانواده و شرایط دختره توضیح داد و اینکه چون همه اینارو از زبون خودش شنیده اطمینان نداره که طرف راست گفته باشه پس بعد از 6-7 سال پدرومادرم باید برن ته و توی قضیه رو در بیارن ببینن طرف راست گفته یا نه!!
با وجود اینکه می دیدم حرفاش خیلی بچه گونه ست اما چیزی بهش نگفتم و بهش گفتم من میرم با مامان اینا صحبت می کنم که ببینم نظرشون چیه. اولش خواست مانع بشه اما مطمئنش کردم که مشکلی پیش نمیاد و اونا منطقی برخورد می کنن. دیشب قضیه رو به پدرومادرم گفتم و ازشون خواستم منطقی باهاش صحبت کنن و کاری کنن که خودش به این نتیجه برسه که اشتباه کرده. نگو همون دیشب داداشم میره با یکی از دوستاش مطلب رو درمیون میزاره و اونم بهش میگه مگه عقل تو کله ت نیست؟ این چه کاریه که میخوای بکنی؟ اصلا یه دیوونه هم همچین کاری میکنه؟
خلاصه با حرفای دوستش کاملا قانع شده بود که داره اشتباه می کنه. امروز اومده بود پیشم و می گفت دیگه نیازی نیست کاری کنین من به اشتباه خودم پی بردم. فقط روش نمیشد بیاد خونه با پدرومادرم روبرو بشه که من رفتم باهاشون صحبت کردم گفتم خودش فهمیده اشتباه کرده دیگه سرزنشش نکنین و تو روش نندازین که اشتباه کرده. اونام قبول کردن و درکمال آرامش باهاش برخورد کردن و بهش گفتن که هیچ اشکالی نداره. بالاخره تو این سن پیش میاد که آدم اشتباه کنه و مهم اینه که به اشتباه خودت پی بردی. و قضیه خداروشکر ختم به خیر شد.
اما چیزی که برام جالبه این بود که خودش به من گفت که اگه مامان اینا باهام دعوا و مرافه می کردن من مطمئنم که از لجم بدتر این رابطه اشتباه رو ادامه می دادم و چه خوب شد که منطقی برخورد کردن.

خوب خدا رو شکر
شما اگه پایه برادری با دوستش هم بریزی خیلی خوب میشه.چون تو این سن پسرا بیشتر از دوستشون تاثیر میگیرن تا خانواده...اگه باهاش رابطه ی دوستی و اینا بریزی اگه بازم مشکلی پیش اومد میتونی از طریق دوستش بهش گوشزد کنی

پ.ن:رزا جون روم به دیوار،باعث شدم عکسو عوض کنی.شرمنده...هر چی دوس داری بذار گلم

واى خوش به حال برادرتون که برادرى مثل شما داره.
واقعا کارتون عالى بود که گذاشتين بدون درگيرى و دعوا,همه چى به خوبى تموم بشه.
البته با تشکر از دوست برادرتون :d
پيشنهاد ققنوس هم عاليه.

بازم ممنون از عزیزان شرکت کننده در تاپیک.
امروز هم از طریق اسکایپ باهاش صحبت کردم ببینم یه وقت دختره کنه نشده باشه!
اما گفت که قبلا دختره باهاش قهر کرده و انتظار داشته مثل همیشه داداش من بره از دلش در بیاره اما داداشم می گفت: منم از خدام بود و دیگه محلشو نزاشتم.
خیلی لطف کردید که راهنمایی کردید.
ان شاءالله همه تاپیک ها عین مال من آخرش به خوبی تموم شه.

نوشته اصلی توسط m.reza91

خدا رو شکر که مشکل حل شد و منم ازین بابت خوشحالم ولی تنهاترین عاشق :

فکر نمیکنید این ادبیات خیلی زیبنده نباشه؟

بله؛ عذرخواهی می کنم. راستش کلمه دیگه ای به ذهنم نرسید.
شاید باید می گفتم گیر نداده باشه که رابطه رو ادامه بده یا چمیدونم مخالف پایان رابطه باشه....