به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 8 از 8 نخستنخست 12345678
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 76 , از مجموع 76
  1. #71
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 15 دی 96 [ 12:23]
    تاریخ عضویت
    1393-6-30
    نوشته ها
    85
    امتیاز
    3,791
    سطح
    38
    Points: 3,791, Level: 38
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 243 در 62 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام به دوستان عزیز همدردی
    این آخرین پستیه که میتونم امروز بذارم نمیدونم فردا تو یه همچین ساعتی در چه حالیم .امید به خدا
    ماهک عزیز:
    میخوام بگم خوش به حالت و خدا رو شکر اما عزیزم همسر من برنمیگرده با توجه به شناختی که ازش دارم با توجه به اون هیچ باری که تو کل زندگیمون برگشت میگم منو امیدوار نکن.کاش حرفت واقعی میشد.دلم میخواست از ته دل واقعا این چیزی که گفتی اتفاق میفتاد انقدر حرفت تو موقعیت الان من دلگرم کنندست که نگو اما من خودمو میشناسم میدونم که نابود میشم وقتی امیدم حالا دوباره نا امید بشه پس با اینکه آرزومه اما دلم نمیخواد امید وار بشم.عزیزم من همسرمو میشناسم میدونم که از حرفش کوتاه نمیاد.
    اما بازم امیدم به خداست واسم دعا کنید
    میگن برای هر آدمی دعا از زبانی که اون آدم باهاش گناه نکرده مستجاب میشه و چون با زبان خودش فقط مرتکب گناه شده و نه با زبان دیگران پس دعای دیگران در حقش مستجاب میشه
    فردا آخرین تلاشمه.قراره با همسر و دوست بابام که وکیل ان یه گفتگوی صمیمانه داشته باشیم من فردا با امید به خدا میرم میخوام راضی باشم به اونچه که برام مقدر کرده
    میخوام به همسرم بگم که میدونم ناراحته منم ناراحتم دوسش دارم و میخوام باهاش زندگی کنم و اونچه که از سمت من بوده رو پذیرفتم و آماده ام تا خودم رو کامل کنم ولی نیاز به کمک و حمایت و همراهی اون دارم و هر کاری من بکنم یه طرفه نتیجه نداره و دو طرف باید این تغییرو بخوان
    به نظرتون خوبه؟آخه فکر میکنم فقط که من نباید تغییر کنم یعنی با تغییر من تنها فایده ایی نداره .اصلا چجوری بهش بفهمونم من زندگیمو میخوام ولی خواسته هامم میخوام؟یعنی منظورم اینه که فکر نکنه به هر قیمتی می خوام باهاش باشم چون آخه ممکنه بدتر کنه.من دلم خیلی میخواد باهاش باشم از خواسته هامم خیلی تا الان زدم ولی بازم میخوام مراعاتشو بکنم ولی خب منم آدمم. یعنی نمیخوام آخه حالت عجز و لابه داشته باشه یا این فکر به ذهنش برسه که خب ببین خودشم قبول داره که همه تقصیرا و کمبودا از خودشه
    آخه شوهرم در حالت عادی هم اعتماد به نفس آدمو پایین میاره و یه جوری رفتار میکنه انگار واقعا من مشکل دارم نمیخوام غرور بگیردش ولی نمیخوامم بهش بربخوره میخوام اصل قضیه رو بفهمه.حالا چی بگم؟لطفا کمکم کنید تا فردا ظهر بیشتر وقت ندارم
    ویرایش توسط تقدیر : شنبه 03 آبان 93 در ساعت 20:28

  2. #72
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    پس با اینکه آرزومه اما دلم نمیخواد امید وار بشم
    مراقب شمع چهارم وجودتان باشید تا خاموش نشود!

    کلیپ بالا و حتما نگا کنید خانوم تقدیر گرامی!
    اگه حوصله ندارین ، داستان زیر و بخونید.

    ""
    شمع ها به آرامی می سوختند ، فضا به قدری آرام بود که می توانستی صحبت های آن ها را بشنوی .

    اولی گفت : من صلح هستم ! با وجود این هیچ کس نمی تواند مرا برای همیشه روشن نگه دارد .
    فکر میکنم به زودی از بین خواهم رفت . سپس شعله اش به سرعت کم شد و از بین رفت .

    دومی گفت : من ایمان هستم ! با این وجود من هم ناچارا مدتی زیادی روشن نمی مانم ، و معلوم نیست تا چه زمانی زنده باشم ، وقتی صحبتش تمام شد نسیم ملایمی بر آن وزید و شعله اش را خاموش کرد .

    شمع سوم گفت : من عشق هستم ! ولی آنقدر قدرت ندارم که روشن بمانم . مردم مرا کنار می گذارند و اهمیت مرا درک نمی کنند ، آنها حتی عشق ورزیدن به نزدیکترین کسانشان را هم فراموش می کنند و کمی بعد او هم خاموش شد .

    ناگهان ... پسری وارد اتاق شد و شمع های خاموش را دید و گفت : چرا خاموش شده اید ؟ قرار بود شما تا ابد روشن بمانید و با گفتن این جمله شروع کرد به گریه کردن .

    سپس شمع چهارم گفت : نترس تا زمانی که من روشن هستم می توانیم شمع های دیگر را دوباره روشن کنیم .

    من امید هستم !

    کودک با چشم های درخشان شمع امید را برداشت و شمع های دیگر را روشن کرد .

    چه خوب است که شعله امید هرگز در زندگی تان خاموش نشود . چرا که هر یک از ما می توانیم با امید ، ایمان ، صلح و عشق را حفظ کنیم .
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **


  3. 2 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    رزا (شنبه 03 آبان 93), سوده 82 (جمعه 23 آبان 93)

  4. #73
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 35,998 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array
    تقدیر عزیز

    تاپیک از حد مجاز عبور کرده

    لطفاً یک جمع بندی از راهنماییهای دوستان داشته باش و با توجه به آنها اقدامات خودت را هم بیان کن تا تاپیک آماده قفل شود . اگر باز نیاز به راهنمایی داشتی ، تاپیک جدید باز کن . بعد از ارسال پست جمع بندی گزارش بده که بیاییم برای قفل تاپیک

    با تشکر

    دوستان عزیز عضئ همدردی

    لطفاً پستی ارسال نکنید تا پست پایانی توسط تقدیر ارسال شود .





  5. #74
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 15 دی 96 [ 12:23]
    تاریخ عضویت
    1393-6-30
    نوشته ها
    85
    امتیاز
    3,791
    سطح
    38
    Points: 3,791, Level: 38
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 243 در 62 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام به دوستان عزیزم
    از همتون به خاطر راهنمایها همدردی ها و دعاهاتون که واقعا حس میکردم همراهه منه تشکر میکنم از مدیر گرامی هم به خاطر راهنماییهاشون و اینکه همواره منو به صبر دعوت کردند ممنونم

    دختر بیخیال دوست عزیزم وقتی پستی که گذاشتین رو خوندم کلی گریه کردم شما کاملا درست گفتین فقط یه چیز کوچولو و اونم اینکه من از همسرم قطع امید کردم اما از خدا نه.امیدم به خدا بود و از خود خداهم خواستم بهترین تقدیر رو برام رقم بزنه راضیم به اون حتی اگه جدایی باشه.
    جلسه امروز برگزار شد و شوهرم دوباره طبق معمول حرفای خودشو زد و گفت که کلی تلاش برای زندگیش کرده و من اصلا هیچی تلاش نکردم و همون حرفا که من به شدت تو دلم مایوس شدم و قشنگ از شدت ناامیدی دچار لرز شده بودم.نهایت اینکه دوست بابام پیشنهاد دادند که یه نفر حکم بین خودمون انتخاب کنیم و هرچی اون گفت قبول کنیم که یهو نمیدونم چی شد که همسر قبول کرد.
    بچه ها سه ماهه منتظره این لحظه بودم الانم آرامش دارم ولی خوشحال و هیجان زده نیستم در عوضش استرس دارم نمیدونم این بازیه جدیدشه واسه مهریه یا اینکه واقعا میخواد بیاد جلو؟
    درهر صورت خواستم در جریان باشید من یه تاپیک جدید میزنم چون تازه از الان برنامه هام شروع شده.تازه اصل قضیه از اینجا به بعده.خیلی به کمک ها و راهنماییهاتون احتیاج دارم .پس لطفا همراهیم کنید
    درخواست قفل شدن این تاپیکو دارم.

  6. کاربر روبرو از پست مفید تقدیر تشکرکرده است .

    دختر بیخیال (یکشنبه 04 آبان 93)

  7. #75
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 08 خرداد 95 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    502
    امتیاز
    6,216
    سطح
    51
    Points: 6,216, Level: 51
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,079

    تشکرشده 1,505 در 452 پست

    Rep Power
    72
    Array
    از اینکه با وجود درخواست برای بسته شدن تاپیک نظر میذارم عذر میخوام

    تقدیر جان از خدا بخواه اون چیزی که به صلاحته و باعث آرامشت میشه سر راهت بگذاره البته نیاز به گفتن نیست که خدا خودش همیشه بهترین ها رو برای ما میخواد...

    واقعا نمیتونی تصور کنی که چقدر خوشحال شدم که همسرت کمی از خودش نرمش نشون داده و این رو به فال نیک بگیر...

    معلومه که هنوز امیدی به همسرت هست...تقدیر جان فقط ازت خواهش میکنم آرامش و متانتت رو در برابر همسرت حفظ کن اشکال نداره اگر اولش خیلی رو خوش نشون نداد

    امیدوارم با خبر های خوب برگردی...
    همه آبهای دریا هم نمی توانند یک کشتی را غرق کنند

    مگر اینکه در داخل کشتی نفوذ کنند

    بنابراین

    تمام نکات منفی دنیا روی شما تاثیر نخواهد داشت

    مگر اینکه شما اجازه بدهید...





  8. کاربر روبرو از پست مفید رزا تشکرکرده است .

    دختر بیخیال (یکشنبه 04 آبان 93)

  9. #76
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 17 دی 00 [ 04:20]
    تاریخ عضویت
    1393-6-09
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    6,387
    سطح
    52
    Points: 6,387, Level: 52
    Level completed: 19%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 103 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خدا رو شکر ،،،،،از این فرصت استفاده کن انشالله که خیره....

  10. کاربر روبرو از پست مفید gonjishkak تشکرکرده است .

    giso68 (دوشنبه 05 آبان 93)


 
صفحه 8 از 8 نخستنخست 12345678

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:56 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.