الهام جان ... این داستان کادو و روابط مادر و خواهرشو فامیلشو بذار کنار .... اینا همه جزئیاتن که خیلی مهم نیستن
خودتم متوجه شدی همسرت در کل خیلی برات ارزش قائل نیست و خیلی شور و شوق نداره برات ... اینکه میگه " الان نامزدیم تو حق دخالت نداری " هم بهانه س ... خودت بهتر از ما میدونی که همه این حرفا بهانه ست ...
یه راهکار داری :
تو خانوم باش ... برای خودت باش ... یه مدت آزادش بذار ... به رفتارش حساس نشو ... بذار هر کاری دوس داره بکنه ... میدونم سخته ولی فکر کن یه ماموریت داری
ماموریت یکی دوماهه ... تو که 4 سال همه جوره تحمل کردی اینم دو ماه ... بذار راه اخر رو هم بری که بعدا پشیمون نشی
شما که شاغلی و وقتت پره ... خیلی دور و برش نگرد ...
هر موقع باهات تماس گرفت با مهربونی رفتار کن ... هر موقع دعوتت کرد با احترام برو
اگه نظر خواست نظر بده ... بگو هر طور خودت دوس داری و صلاح میدونی
اگه نظر نخواست بازم اعتراض نکن
غر نزن ... گلایه ممنوع
معمولی معمولی ... نه قهر باش نه دنبالش برو
من امتحان کردم ... تو همین شرایطی که میگی منم قرار گرفتم و این روش بهم جواب داد ...
ان شالله موفق میشی ...
- - - Updated - - -
از طرفی با اجرای بند اول (بی خیال شدن و کنترل افکار منفی و اتوماتیک خود) به خاطر بی تفاوتی، نق کمتر می زنی، عصبانیت کمتر داری، خود خوری کمتر داری، مجادله کمتر می کنی، و پذیرش بیشتر خواهی داشت، کمتر حالت غمگین داری و همه اینها کمک می کند که همسرت بیشتر به طرف شما جذب شود و بیشتر با شما همراه شود. مخصوصا اگر شما مهارتهای ارتباطی و هم حسی و گوش دادن فعال را به کارگیرید.
الان این پستت رو خوندم ... با راهکار بالا نتیجه همین میشه ....
یعنی حال و هوای الان من، که این همه آروم شدم ... اینجاست که میگن مشکلات آدمو میسازه
آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند
دست خطی که تورا عاشق کرد، شوخی کاغذی ماست بخند
آن خدایی که بزرگش خواندی، به خدا مثل تو تنهاست بخند ...
علاقه مندی ها (Bookmarks)